• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قوم تبّع (لغات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





قوم تبّع: (أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ)
قوم تبّع: سرزمين یمن كه در جنوب جزيرۀ عربستان قرار دارد از سرزمين‌هاى آباد و پربركتى است كه در گذشته مهد تمدن درخشانى بوده است، پادشاهانى برآن حكومت مى‌كردند كه «تبع» (جمع آن «تبابعه») نام داشتند، به خاطر اين كه مردم از آن‌ها «تبعيت» مى‌كردند و يا از اين نظر كه يكى بعد از ديگرى روى كار مى‌آمدند.
به هر حال «قوم تبّع» جمعيتى بودند با قدرت و نيروى فراوان و حکومت پهناور و گسترده است. تنها در دو مورد از قرآن مجید واژۀ «تبّع» آمده است.



همان گونه كه قبلا نيز اشاره شد «تبّع» يک لقب عمومى براى ملوک و شاهان يمن بود مانند «كسرى» براى سلاطين ايران و «خاقان» براى شاهان ترک و «فرعون» براى سلاطين مصر و «قيصر» براى سلاطين روم.
اين تعبير «تبّع» از اين نظر بر ملوک يمن اطلاق مى‌شد كه مردم را به پيروى خود دعوت مى‌كردند، يا يكى بعد از ديگرى روى كار مى‌آمدند.
ولى ظاهر اين است كه قرآن از خصوص يكى از شاهان يمن سخن مى‌گويد، (همان گونه كه فرعون، معاصر موسی (علیهالسلام) كه قرآن از او سخن مى‌گويد شخص معينى بود) و در بعضى از روایات آمده است كه نام او «اسعد ابو کرب» بود.
جمعى از مفسران معتقدند كه او شخصا مرد حق‌جو و مؤمنى بود و تعبير به «قوم تبّع» در دو آيه از قرآن را دليل بر اين معنى گرفته‌اند، زيرا در اين دو آيه از شخص او مذمت نشده، بلكه از قوم او مذمت شده است.
روايتى كه از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده نيز شاهد اين معنى است در اين روايت مى‌خوانيم كه فرمود: «لا تسبّوا تبّعا فانّه كان قد اسلم» «به «تبّع» بد نگوييد، چرا كه او اسلام آورد.»
در روايت ديگرى آمده است هنگامى كه «تبّع» در يكى از سفرهاى كشورگشايى خود، نزديک «مدينه» آمد براى علماى یهود كه ساكن آن سرزمين بودند پيام فرستاد كه من اين سرزمين را ويران مى‌كنم تا هيچ يهودى در آن نماند، و آيين عرب در اين جا حاكم شود.
«شامول» يهودى كه اعلم علماى يهود در آن‌جا بود گفت: اى پادشاه اين شهرى است كه هجرتگاه پيامبرى از دودمان اسماعيل است كه در مكّه متولد مى‌شود، سپس بخشى از اوصاف پيامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بر شمرد، «تبّع» كه گويا سابقۀ ذهنى دراين‌باره داشت گفت: بنابراين من اقدام به تخريب اين شهر نخواهم كرد.
حتى در روايتى در ذيل همين داستان آمده است كه او به بعضى از قبيلۀ اوس و خزرج كه همراه او بودند دستور داد كه در اين شهر بمانيد و هنگامى كه پيامبر موعود خروج كرد او را يارى كنيد و فرزندان خود را به اين امر توصيه كنيد، حتى نامه‌اى نوشت و به آن‌ها سپرد و در آن اظهار ایمان به پيامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) كرد.
نويسندۀ «اعلام قرآن» چنين نقل كرده است كه: «تبّع يكى از پادشاهان جهان‌گشاى يمن بود كه تا هند لشكركشى كرد و تمام كشورهاى آن منطقه را به تصرف خويش در آورد. ضمن يكى از لشكركشی‌ها وارد مکّه شد و قصد داشت كعبه را ويران كند، بيمارى شديدى به او دست داد كه اطبّا از درمان او عاجز شدند. در ميان ملازمان او جمعى از دانشمندان بودند و رئيس آنان حكيمى به نام «شامول» بود، او گفت بيمارى تو به خاطر قصد سوء دربارۀ خانۀ کعبه است و هرگاه از اين فكر منصرف گردى و استغفار كنى شفا خواهى يافت. «تبّع» از تصميم خود بازگشت و نذر كرد خانۀ كعبه را محترم دارد و هنگامى كه بهبود يافت پيراهنى از برد يمانى بر كعبه پوشاند».
«در تواريخ ديگر نيز داستان پيراهن كعبه نقل شده، به اندازه‌اى كه به حد تواتر رسيده است، اين لشكركشى و مسئله پوشاندن پيراهن به كعبه در قرن پنجم ميلادى اتفاق افتاده، و هم اكنون در شهر مكّه محلى است كه «دار التبابعة» ناميده مى‌شود.»
ولى به هر حال بخش عمدۀ سرگذشت شاهان تبابعۀ يمن از نظر تاريخى خالى از ابهام نيست، چرا كه دربارۀ تعداد آنها و مدت حكومتشان، اطلاعات زيادى در دست نداريم و هرگاه به روايات ضدونقيض در اين زمينه بر خورد مى‌كنيم، آنچه بيشتر در كتب اسلامى، اعم از تفسير و تاريخ و حديث مطرح شده، پيرامون همان سلطانى است كه قرآن در دو مورد به او اشاره كرده است.


به مواردی از کاربرد قوم تبّع در قرآن، اشاره می‌شود:

۲.۱ - قوم تبّع (آیه ۳۷ سوره دخان)

(أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ أَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ) (آيا آنان بهترند يا قوم «تُبَّع» و كسانى كه‌پيش از آن‌ها بودند؟! ما آنان را هلاک كرديم، چرا كه آن‌ها مجرم بودند.)

۲.۱.۱ - قوم تبّع در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: اين آيه شريفه تهديدى است به كفار مشرک كه خدا هلاكشان خواهد كرد، همان‌طور كه قوم تبع و اقوام قبل از ايشان را هلاک كرد.
تبع كه در اين آيه شريفه نامش آمده، يكى از پادشاهان حمير است كه در يمن حكومت مى‌كردند، و به طورى كه نقل كرده‌اند نامش اسعد ابو كرب و به قول بعضى‌ ديگر سعد ابو كرب بوده، و در آيه شريفه نوعى اشاره هست به اينكه خود تبع هلاک نگشته است.

۲.۱.۲ - قوم تبّع در تفسیر نمونه

در آيۀ مورد بحث به دنبال بحثى كه پيرامون مشركان مکّه و لجاجت و انكار آنها نسبت به معاد آمده با اشاره به سرگذشت «قوم تبّع» آن‌ها را تهديد مى‌كند كه نه تنها عذاب الهى در قیامت در انتظارشان است كه در اين دنیا نيز سرنوشتى همچون قوم گنهكار تبّع پيدا خواهند كرد.
روشن است كه مردم حجاز از سرگذشت «قوم تبّع» كه در همسايگى آنان مى‌زيستند كم‌وبيش اطلاع داشتند و لذا در آيه شرح بيشترى پيرامون آنها نمى‌دهد، همين اندازه مى‌گويد بترسيد از اين كه سرنوشتى همانند آن‌ها و اقوام ديگرى كه در گرداگرد شما در مسيرتان به‌سوى شام و در سرزمين مصر نزديک شما زندگى داشتند پيدا كنيد.


۲.۲ - قوم تبّع (آیه ۳۷ سوره ق)

(وَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ) و اصحاب ایکه» قوم شعیب‌ و قوم تُبَّع كه در سرزمين يمن زندگى مى‌كردند، هر يک از آن‌ها پيامبران را تكذيب كردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق يافت.)

۲.۱.۱ - قوم تبّع در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: اين آيه تهديد و انذارى است براى كفار، به خاطر اين‌كه حق را بعد از اينكه در دسترسشان قرار گرفت و آن را شناختند، از در عناد و لجاجت انكار كردند. و همچنين سرگذشت اصحاب رس، در تفسير سوره فرقان و اصحاب أيكه- كه همان قوم شعيب باشند- در سوره حجر و سوره شعراء و سوره ص، و داستان قوم تبع در سوره دخان گذشت.

۱. دخان/سوره۴۴، آیه۳۷.    
۲. ق/سوره۵۰، آیه۱۴.    
۳. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن-دار القلم، ص۱۶۳.    
۴. الطریحی النجفی، فخر الدین، مجمع البحرین ت-الحسینی، ج۴، ص۳۰۵.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌ ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۲۱، ص۱۹۱- ۱۹۲.    
۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۰۰.    
۷. آلوسی، شهاب‌الدین، تفسیر روح المعانی، ج۱۳، ص۱۲۵.    
۸. آلوسی، شهاب‌الدین، تفسیر روح المعانی، ج۱۳، ص۱۲۶.    
۹. آلوسی، شهاب‌الدین، تفسیر روح المعانی، ج۱۳، ص۱۲۷.    
۱۰. دفتر تبلیغات اسلامی، فرهنگ نامه علوم قرآن، ص۳۸۷۳.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌ ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۲۱، ص۱۹۳- ۱۹۷.    
۱۲. دخان/سوره۴۴، آیه۳۷.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۹۷.    
۱۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۲۲۲.    
۱۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۱۴۶.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۳۱۱.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۰۰.    
۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌ ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۲۱، ص۱۹۱- ۱۹۲.    
۱۹. ق/سوره۵۰، آیه۱۴.    
۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۱۸.    
۲۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۵۱۰.    
۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۴۲.    
۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۲۵۳.    
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۱۵.    



شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «قوم تبّع»، ص۲۷۳.    






جعبه ابزار