فَرْض (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فَرْض (به فتح فاء و سکون راء) از
واژگان قرآن کریم به معنای
قطع و تعيين است.
مشتقات
فَرْض که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
مَفْرُوضاً (به فتح میم و سکون فاء) به معنای معيّن شده؛
فَرَضْناها (به فتح فاء و راء) به معنای واجب كردهايم؛
تَفْرِضُوا (به فتح تاء و سکون فاء) به معنای معيّن نكردهايد؛
الْفَرِيضَةِ (به فتح فاء و کسر راء) به معناى معيّن شده و واجب شده؛
فارِضٌ (به کسر راء) به معناى سالخورده و پير است.
فَرْض به معنای قطع و تعيين است.
در
نهایه گويد: اصل فرض به معنى قطع است.
راغب، قطع شىء محكم و تأثير در آن، گفته است.
اقرب عين لفظ راغب را آورده است.
در
مصباح تقدير و اندازهگيرى معنى میكند.
به مواردی از
فَرْض که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
فَرْض در
قرآن مجید به معنى تعيين و ايجاب بهكار رفته، كه هر دو نوعى قطع و تقديراند، مثل:
(لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً) «از بندگان تو بهرهاى معيّن شده میگيرم.»
(سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها) يعنى: «
سورهايست كه نازل كرده و عمل به
احکام آن را
واجب كردهايم.»
عمل حكم واجبى، اتيان و عمل حكم تحريمى، ترک است و مثل:
(إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ ...) «آن كه
تلاوت و عمل به قرآن را بر تو واجب كرده حتما تو را به
معاد (ظاهرا مكّه) برمیگرداند.»
(الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ ...) «
حجّ در ماههاى معلومى است هر كه در آنها حجّ را بر خود واجب كند (با شروع در آن) پس در حجّ نزديكى به زنان و دروغ و لا و اللّه بلى و اللّه گفتن نيست.»
(ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَ فَرِيضَةً) «مادامیكه به آنها دست نزدهايد يا مهريهاى معيّن نكردهايد.»
مهریّه، فريضه خوانده شده كه شىء تعيين شده است.
(وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ) (و گناهى بر شما نيست در آنچه بعد از تعيين مهر، با يكديگر توافق كردهايد.)
فريضة در اين آيه و
آیات ديگر به معنى مفروضه است، يعنى: معيّن شده و واجب شده.
در
مجمع راجع به فرق فرض و واجب نقل فرموده: فرض با جعل جاعل است كه آن را واجب كند ولى واجب شايد بدون
جعل باشد، مثل وجوب شكر مُنعِم، على هذا نسبتشان
عموم و خصوص مطلق است.
به نظر راغب ايجاب به اعتبار وقوع و ثبوت حكم، و فرض به اعتبار تعيين آن گفته میشود.
(قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ) «گفت
خدا فرمايد آن گاوى است نه سالخورده و نه
جوان ميان اين دو حال است.»
فارض به معنى سالخورده و
پیر است و به قولى آن گاوى است كه بسيار زائيده باشد.
در علت اين تسميه گفتهاند: كه آن از اعمال شاقّه خودش را قطع (و آسوده) كرده يا
عمر (و جوانى) خويش را قطع كرده يا زمين را قطع (و شخم) كرده است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «فرض»، ج۵، ص۱۶۱-۱۶۲.