عوامل اجتناب از خشونت (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در آیات متعددی
از قرآن کریم ، عوامل
اجتناب از خشونت و
تندخویی نسبت به افراد
مختلف بیان شده است.
توجه به
ربوبیت خداوند،
در آگاهی
از اعمال انسان و بهره مندی
از آمرزش وی، عامل
اجتناب از برخورد خشونت آمیز با
والدین است:
«وَ قَضی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریما•...
•رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابینَ غَفُورا؛
پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به
پدر و مادر نیکی کنید، هر گاه یکی
از آن ها - یا هر دو آن ها - نزد تو، به سن
پیری برسند کمترین
اهانتی به آن ها روا مدار، و بر آن ها فریاد مزن، و
گفتار لطیف و سنجیده بزرگوارانه به آن ها بگو...بال های
تواضع خویش را
در برابرشان
از محبت و لطف فرود آر، و بگو پروردگارا همانگونه که آن ها مرا
در کوچکی
تربیت کردند مشمول رحمتشان قرارده
•پروردگار شما
از درون دل های شما
آگاه است (اگر لغزشی
در این زمینه داشتید و جبران کردید شما را
عفو می کند چرا که) هر گاه صالح باشید او
توبه کنندگان را می بخشد.»
بعد
از اصل
توحید به یکی
از اساسی ترین تعلیمات انسانی
انبیاء ضمن تاکید مجدد بر توحید اشاره کرده می گوید: «پروردگارت فرمان داده که تنها او را بپرستید و نسبت به پدر و مادر
نیکی کنید» (و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا).
«قضاء» مفهوم مؤکدتری
از «
امر» دارد، و امر و فرمان قطعی و محکم را می رساند و این نخستین تاکید
در این مساله است.
قرار دادن توحید یعنی اساسی ترین اصل اسلامی
در کنار
نیکی به پدر و مادر تاکید دیگری است بر اهمیت این دستور اسلامی.
مطلق بودن
احسان که هر گونه نیکی را
در بر می گیرد و همچنین، «
والدین» که
مسلمان و
کافر را شامل می شود، سومین و چهارمین تاکید
در این جمله است.
نکره بودن احسان (احسانا) که
در این گونه موارد برای بیان
عظمت می آید پنجمین تاکید محسوب می گردد.
توجه به این نکته نیز لازم است که فرمان، معمولا روی یک امر اثباتی می رود
در حالی که
در اینجا روی
نفی رفته است (پروردگارت فرمان داده که نپرستید جز او را).
این ممکن است به خاطر آن باشد که
از جمله «قضی» فهمیده می شود که جمله دیگری
در شکل اثباتی
در تقدیر است و
در معنی چنین می باشد: پروردگارت فرمان موکد داده که او را بپرستید و غیر او را نپرستید.
و یا اینکه مجموع جمله «نفی و اثبات» (الا تعبدوا الا ایاه)
در حکم یک
جمله اثباتی است، اثبات
عبادت انحصاری پروردگار سپس به بیان یکی
از مصداق های روشن نیکی به پدر و مادر پرداخته می گوید:
«هر گاه یکی
از آن دو، یا هر دو آن ها، نزد تو به
سن پیری و شکستگی برسند (آنچنان که نیازمند به
مراقبت دائمی تو باشند)
از هر گونه محبت
در مورد آن ها دریغ مدار، و کمترین اهانتی به آنان مکن، حتی سبک ترین تعبیر نامودبانه یعنی «
اف» به آن ها مگو» (اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف ).
«و بر سر آنها
فریاد مزن» (و لا تنهرهما).
بلکه «با گفتار سنجیده و لطیف و بزرگوارانه با آن ها
سخن بگو» (و قل لهما قولا کریما).
در آخرین
آیه مورد بحث می گوید: «
پروردگار شما به آنچه
در دل و جان شما است
از شما آگاه تر است» (ربکم اعلم بما فی نفوسکم )
چرا که
علم او
در همه زمینه ها حضوری و ثابت و
ازلی و ابدی و خالی
از هر گونه
اشتباه است
در حالی که علوم شما واجد این صفات نیست.
بنابراین اگر بدون قصد
طغیان و
سرکشی در برابر فرمان خدا لغزشی
در زمینه
احترام و نیکی به
پدر و مادر از شما سر زند و بلافاصله
پشیمان شدید و
در مقام
جبران بر آئید مسلما مشمول
عفو خدا خواهید شد: «اگر شما صالح باشید و توبه کار، خداوند توبه کاران را می آمرزد» (ان تکونوا صالحین فانه کان للاوابین غفورا).
«اواب»
از ماده «اوب» (بر وزن
قوم ) بازگشت توام با
اراده می گویند،
در حالی که
رجوع هم به بازگشت با اراده گفته می شود و هم بی اراده، به همین دلیل به «توبه» «اوبه» گفته می شود، چون حقیقت توبه بازگشت توام با اراده به سوی خداست.
و
از آنجا که «اواب»
صیغه مبالغه است به کسی گفته می شود که هر لحظه
از او خطائی سر زند به سوی پروردگار باز می گردد.
این احتمال نیز وجود دارد که ذکر صیغه مبالغه اشاره به تعدد عوامل
بازگشت و رجوع به خدا باشد، زیرا
ایمان به پروردگار
از یک سو، توجه به
دادگاه عالم
قیامت از سوی دیگر،
وجدان بیدار
از سوی سوم، و توجه به عواقب و آثار
گناه از سوی چهارم دست به دست هم می دهند و انسان را موکدا
از مسیر انحرافی به سوی
خدا می برند.
توجه به عطایای الهی، سبب
اجتناب از برخورد خشونت آمیز با
سائل می باشد:
«أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی•وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی•وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی•فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَر•وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر؛
آیا نبود که تو را
یتیم یافت و سپس پناه داده ؟ • و آیا نبود که راه به جایی نمی بردی قدم به قدم هدایتت کرد؟ • و تهی دستت یافت پس بی نیازت نمود • حال که چنین است پس هیچ یتیمی را
از روی قهر
خوار مشمار • و هیچ سائلی را مرنجان.»
مقصود
از اینکه خطاب به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود خدا تو را «یتیم» و«ضالّ» یافت. چند وجه
در این باره وجود دارد.
أَ لَمْ یجِدْک یَتِیماً فَئَاوَی
این آیه و دو آیه بعدش به بعضی
از نعمت های بزرگی اشاره می کند که خدای تعالی به آن
جناب انعام کرده بود، آری رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنوز
در شکم مادر بود که پدرش
از دنیا رفت، و دو سال بود که مادرش درگذشت، و هشت ساله بود که
کفیل و سرپرستش و جدش
جناب عبدالمطلب (علیهالسلام)
از دنیا رفت، که
از آن به بعد
در تحت تکفل عمویش
جناب ابوطالب (علیهالسلام) قرار گرفت.
بعضی گفته اند: مراد
از یتیم
در این آیه
پدر مرده نیست، بلکه منظور بی نظیر بودن است همچنان که
دُرّ بی نظیر را هم
در یتیم می گویند، و معنای این آیه این است که: مگر نبود که خدا تو را فردی بی نظیر
از بین
مردم دانست، و
در نتیجه مردم را دور تو جمع کرد؟
وَ وَجَدَک ضالاًّ فَهَدَی
مراد
از «
ضلال»
در اینجا گمراهی نیست بلکه مراد عدم
هدایت است، و منظور
از هدایت نداشتن
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، حال خود آن
جناب است، و یا صرف نظر
از هدایت الهی می خواهد بفرماید: اگر هدایت خدا نباشد تو و هیچ انسانی دیگر
از پیش خود
هدایت ندارید مگر به وسیله خدای
سبحان، پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم
نفس شریفش با قطع نظر
از هدایت خدا
ضاله و بی راه بود، هر چند که هیچ روزی
از هدایت الهی جدا نبوده و
از لحظه ای که خلق شده بود ملازم با آن بود،
در نتیجه آیه شریفه
در معنای آیه زیر است، که می فرماید: «مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ»
، و
از همین باب است کلام
موسی (علیهالسلام) که بنا به حکایت
قرآن کریم از آن
جناب گفته بود: «فَعَلْتُهَا إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضالِّینَ»
، یعنی هنوز به هدایت
رسالت اهتداء نشده بودم...
و بعضی دیگر وجوه دیگری ذکر کرده اند که ضعفش برای هر خواننده ای روشن است.
وَ وَجَدَک عَائلاً فَأَغْنی
کلمه «عائل» به معنای
تهی دستی است که
از مال دنیا چیزی ندارد، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همین طور بود، و
خدای تعالی او را بعد
از ازدواج با
حضرت خدیجه دختر
خویلد (علیهاالسلام) بی نیاز کرد، و حضرت خدیجه (علیهاالسلام) تمامی اموالش را با همه کثرتی که داشت به آن
جناب بخشید.
تو یتیم بودی و درد یتیمی کشیده ای، پس بر یتیم قهر مکن. تهیدست بوده ای و طعم
فقر چشیده ای، پس
سائل را
از خود مران و...
ولی بعضی گفته اند: مراد
از اغناء،
استجابت دعای آن حضرت است.
فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ
راغب می گوید: کلمه «
قهر » به معنای غلبه کردن بر کسی است، اما نه تنها
غلبه کردن ، بلکه غلبه توام با
خوار کردن او، و قهر به یک یک این دو معنا هم گفته می شود.
وَ أَمَّا السائلَ فَلا تَنهَرْ
کلمه «نهر» که مصدر
فعل نهی «لا تنهر» است، به معنای
زجر و رنجاندن با غلظت و
خشونت است.
رحمت الهی، عامل
خوش اخلاقی و
اجتناب از خشونت
در رفتار پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک...؛
به لطف و مرحمت خداوندی برایشان نرم و خوشخو شدی و اگر جفا پیشه و
سنگدل بودی و
در گفتار خشونت می کردی
از اطراف تو پراکنده میشدند. پس
از ایشان
در گذر و برای ایشان
استغفار کن و
در کار (جنگ) با آنها
مشورت نما. پس وقتی که
عزم کردی و تصمیم گرفتی بر خدا
توکل کن خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد.»
سپس خداوند بیان می فرماید که سهلگیری
پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به ایشان و گذشت او
از گناه ایشان رحمتی است
از طرف خداوند که او را نرمخو و عطوف و
خوش خلق قرار داده.
و
در این
آیه دلالت است بر اختصاص پیغمبر ما به
اخلاق کریمه و افعال حسنه و
از عجائب حضرتش اینکه اسباب بزرگی را بیش
از همه دارا بود زیرا
نسبش از همه عالی تر بود و مقاماتش
از همه والاتر و اشجع و سخیترین و پاک ترین و فصیح ترین آن ها بود ولی
در عین حال
از همه متواضع تر بود و
از تواضع او این بود که
لباس خود را خود
وصله می زد و
نعلین خود را
پینه می کرد و بر
الاغ سوار می شد و دعوت بندگان و
بردگان را
اجابت می فرمود و بر
خاک می نشست و مردم را بدون
خشم و
اخم و رنجاندن خاطر به خدا می خواند.
چه نیکو مدح کرده آن کس که
در مدح حضرتش می فرمود: فما حملت من ناقه فوق ظهرها - ابرّوا و فی ذمة من محمد
ترجمه: هیچ
ناقه (و مرکبی) بر پشت خود بهتر و با وفاتر
از محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سوار نکرده...
و
در آیه نیز ترغیب
مؤمنان است بر عفو
از گناهکار و نیز
طلب آمرزش بر بدکار و نیز ترغیب است بر مشورت با یکدیگر
در امور خود و همچنین نهی است
از خشونت
در گفتار و غفلت
در اخلاق و جفای
در عمل و نیز آن ها را به توکل به خدا و واگذاری کارها به او می خواند و نیز دلالت دارد بر لطف الهی که اگر
رحمت نبود و نرمی و تواضع
از پیغمبر صادر نمی شد و اگر این نبود کسی
دعوت او را نمیپذیرفت و نیز بیان کرده که امور نفرتآور
از پیغمبر ما و دیگر
انبیاء و مردم مانند آن ها و جانشینان آن ها که
حجت بر مردم هستند به دور است و این آیه نیز آن ها را
از گناهان کبیره پاک می داند زیرا
نفرت نسبت به گناهان کبیره بیشتر است.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۲، ص۵۶۴، برگرفته از مقاله «عوامل اجتناب از خشونت»