علم أسماء (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
علم اسماء:
(وَ عَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ کُلَّها) علم اسماء: بنا به گفته قرآن، «
خداوند، همه اسماء (
حقایق و اسرار هستی و نامگذاری
موجودات) را به
آدم تعلیم داد....»
گرچه
مفسران در
تفسیر «علم اسماء» بیانات گوناگونی دارند، ولی مسلم است که در
آیه مورد بحث، منظور، تعلیم کلمات و نامهای بدون معنا به آدم نبوده، چرا که این افتخاری محسوب نمیشده است، بلکه منظور، دادن معانی این اسماء و مفاهیم و مسماهای آنها بوده است.
در حدیثی داریم که از
امام صادق (علیهالسّلام) پیرامون آیه فوق سؤال کردند، فرمود:
«منظور زمینها، کوهها، درهها و بستر رودخانهها (و خلاصه تمام موجودات) میباشد، سپس امام (علیهالسّلام) به فرشی که زیر پایش گسترده بود نظری افکند، فرمود: حتی این فرش هم از اموری بوده که خدا به آدم تعلیم داد.»
بنابراین علم اسماء، چیزی شبیه «علم لغات» نبوده است، بلکه مربوط به
فلسفه و اسرار و کیفیات و
خواص آنها بوده است؛ خداوند این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از مواهب مادی و معنوی این
جهان در مسیر تکامل خویش بهره گیرد. همچنین استعداد نامگذاری اشیاء را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را نامگذاری کند و در مورد احتیاج با ذکر نام، آنها را بخواند تا لازم نباشد عین آن چیز را نشان دهد و این خود نعمتی است بزرگ، ما هنگامی به اهمیّت این موضوع پی میبریم که میبینیم
بشر امروز هر چه دارد به وسیله کتاب و نوشتن است و همه ذخایر علمی گذشتگان در نوشتههای او جمع است و این خود به خاطر نامگذاری اشیاء و
خواص آنهاست وگرنه هیچگاه ممکن نبود علوم گذشتگان به آیندگان منتقل شود.
به موردی از کاربرد
علم اسماء در
قرآن، اشاره میشود:
(وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسْماء کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ اَنبِئونی بِاَسْماء هَؤُلاء اِن کُنتُمْ صادِقینَ) (سپس، تمامی علم اسماء (علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات) را به آدم آموخت. آنگاه آنها را به
فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست میگویید و از آدم شایستهتر هستید اسامی اینها را به من خبر دهید.»)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید:
(وَ عَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ کُلَّها، ثُمَّ عَرَضَهُمْ) این جمله اشعار دارد بر اینکه اسماء نامبرده و یا مسماهای آنها موجوداتی زنده و دارای
عقل بودهاند، که در پس پرده غیب قرار داشتهاند و به مین جهت علم به آنها غیر آن نحوه علمی است که ما به اسماء موجودات داریم، چون اگر از سنخ علم ما بود، باید بعد از آنکه آدم به ملائکه خبر از آن اسماء داد، ملائکه هم مثل آدم دانای به آن اسماء شده باشند و در داشتن آن
علم با او مساوی باشند، برای اینکه هر چند در این صورت آدم به آنان تعلیم داده، ولی خود آدم هم به تعلیم خدا آن را آموخته بود. پس دیگر نباید آدم اشرف از ملائکه باشد و اصولا نباید
احترام بیشتری داشته باشد و خدا او را بیشتر گرامی بدارد وای بسا ملائکه از آدم برتری و
شرافت بیشتری میداشتند.
بنابراین معلوم میشود آنچه آدم از خدا گرفت و آن علمی که خدا به وی آموخت، غیر آن علمی بود که ملائکه از آدم آموختند، علمی که برای آدم دست داد، حقیقت علم به اسماء بود، که فرا گرفتن آن برای آدم ممکن بود و برای ملائکه ممکن نبود و آدم اگر مستحق و لایق خلافت خدایی شد، به خاطر همین علم به اسماء بوده، نه به خاطر خبر دادن از آن وگرنه بعد از خبر دادنش، ملائکه هم مانند او با خبر شدند، دیگر جا نداشت که باز هم بگویند: ما علمی نداریم.
• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «علم اسماء»، ج۳، ص۲۲۱.