عدالت از دیدگاه ارسطو
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ارسطو سعادت را که
خیر نهایی انسانها است به «فعالیت
نفس در انطباق با
فضیلت» تعریف میکند و
عدالت را راس فضایلی میداند که تحققبخش سعادت
بشر است. از دیدگاه ارسطو،
عدالت فضیلت کامل است؛ ارسطو از جمله اندیشمندانی است که تقسیمبندی متفاوتی از
عدالت دارد. در اینجا مروری کوتاه بر دیدگاه ارسطو درباره
عدل و
عدالت خواهیم داشت و برای آگاهی بیشتر باید به کتابها و مقالات تخصصی مراجعه شود.
عدالت، یکی از خواستههای درونی و فطری
انسان است و هر انسانی به مقتضای
فطرت سالم خود از نابرابری و
تبعیض بیزاری میجوید.
عدالت نسبت به برخی ارزشهای معنوی از جایگاه والاتری برخوردار است، همانگونه که در روایتی میخوانیم: از
امام علی (علیهالسّلام) پرسیدند:
عدل یا
بخشش، کدامیک برتر است؟ آنحضرت فرمود: «
عدالت، هر چیزی را در جای خود مینهد، در حالیکه بخشش آن را از جای خود خارج میسازد.
عدالت تدبیر عمومی مردم است، در حالیکه بخشش گروه خاصی را شامل میشود، پس
عدالت شریفتر و برتر است».
در طول تاریخ اندیشه
بشر، اندیشمندان بسیاری بدان توجه نموده و هر یک متناسب با دیدگاههای معرفتشناختی خود، معنا و مفهومی از آن ارائه کردهاند.
«
عدالت» از ریشه «
عدل» در
لغت به معانی «برابری» «
العَدْل: الحکم بالاستواء. و یقال للشَّیء یساوی الشیء: هو
عِدْلُه»،
«دادگری کردن»،
«حدّ متوسط بین
افراط و
تفریط به گونهای که زیادی و کمی در آن نمیباشد؛ یعنی
اعتدال و قسط حقیقی»،
«انصاف» «
العَدل: الانصاف»؛
آمده است.
ارسطو از جمله اندیشمندانی است که تقسیمبندی متفاوتی از
عدالت دارد. در اینجا مروری کوتاه بر دیدگاه ارسطو درباره
عدل و
عدالت خواهیم داشت و برای آگاهی بیشتر باید به کتابها و مقالات تخصصی مراجعه شود.
ارسطو سعادت را که خیر نهایی اعمال انسانها است
به «فعالیت
نفس در انطباق (موافق و برابر شدن) با
فضیلت» تعریف میکند
و
عدالت را در راس فضایلی میداند که تحققبخش سعادت بشر است. از دیدگاه ارسطو؛
عدالت فضیلت کامل است؛ چون
عدل ورزیدن مستلزم بهکار بردن همه فضایل است.
عدالت از این جهت نیز فضیلت کامل است که آدمی آن را نه تنها در خویشتن بلکه در ارتباطش با دیگران نیز تحقق میبخشد.
ارسطو
عدالت را به حد وسط میان
افراط (ازاندازه گذشتن) و تفریط (کوتاهی کردن)
تفسیر میکند.
ارسطو
عدالت اجتماعی را به دو معنای اعم و اخص بیان میکند؛
عدالت به معنای اعم عبارت است از احترام به قوانین و برابری شهروندان.
عدالت به معنای اخص به دو نوع توزیعی و تصحیحی تقسیم میگردد؛ در
عدالت توزیعی؛ افتخار و کرامت انسانی و
پول و دیگر موارد اثر گذار در جامعه میان شهروندان تقسیم میشود. در
عدالت تصحیحی؛
معاملات و ارتباطهای میان افراد جامعه تصحیح میشود.
ارسطو بر اساس
فکر خود
عدل را نه برابری بلکه تناسب میداند و میگوید که جایگاه حقوق هر کس در جامعه باید بهاندازه شایستگی و دانایی او باشد.
عدالت در آثار اندیشمندان و
فلاسفه مسلمان جایگاه خود را حفظ کرده است. در اینجا پیش از نقل عبارتهای برخی متفکران و فلاسفه مسلمان؛ به طور خلاصه دیدگاه کلی آنها بیان میشود.
فیلسوفان،
عدالت را یک اصل آرمانی میدانند که به وسیله آن معنای حق مشخص میشود؛ از اینرو؛ احترام و رعایت
عدالت لازم است. اگر
عدالت مطابق با حق باشد، دلالت بر برابری و راستی میکند، و نسبت به رعایت کننده آن، دلالت بر یکی از فضایل اصلی دارد که عبارتند از:
حکمت،
شجاعت،
عفت و
عدالت.
عدالت از این جهت که یک فضیلت است دارای دو جهت است: یک جهت فردی و یک جهت اجتماعی. اگر از جهت فردی لحاظ شود دلالت بر هیات راسخی در
نفس است که کارهای مطابق با حق از آن صادر میشود؛ و ماهیت آن
اعتدال،
توازن، پرهیز از کار زشت، و دوری از اخلال کردن در امور
واجب است، و اگر از جهت اجتماعی مورد توجه واقع شود دلالت بر احترام به حقوق دیگران و دادن حق هر صاحب حقی است.
به دیگر سخن؛
عدالت اجتماعی عبارت است از احترام به حقوق دیگران و رعایت مصالح عمومی، و یا عبارت است از شناخت حقوق طبیعی و قراردادیای که جامعه برای تمام افراد قائل است.
اکنون به عبارات برخی از اندیشمندان و فیلسوفان
مسلمان درباره
عدالت اشاره میشود:
ابن مسکویه (متوفای ۴۲۱ق): «
عدالت جزئی از فضیلت نیست، بلکه خود تمام فضیلت است».
ابوحامد غزالی (متوفای ۵۰۵ق): «
عدالت در توازن سه
قوه عاقله،
غضبیه و
شهویه است. چنانکه زیبایی صورت با زیبایی
چشم بدون زیبایی
بینی و
دهان و گونه تمام نمیشود بلکه باید همه از
اعتدال و هماهنگی برخوردار باشند تا زیبایی صورت کمال یابد، همچنین در
باطن آدمی نیز چهار رکن است که باید همه از
اعتدال برخوردار باشند و در این صورت است که
حسن خلق حاصل میشود، این چهار رکن عبارتند از: قوه علم،
قوه غضب، قوه شهوت و قوه
اعتدال میان این سه قوه».
غزالی با ارسطو همآواز شده و معتقد است فضیلت، حد وسط میان دو حد متقابل [افراط و تفریط) است و میگوید: «هر کس که همه این خصال در او به حد
اعتدال برسند دارای
حُسن خُلق به طور مطلق است و هر کس که فقط بعضی از این صفات در او به حد
اعتدال برسد، نسبت به آن معنای خاص دارای حُسن خُلق است؛ مثل کسی که پارهای از اجزای صورتش زیبا باشد. حُسن قوّه غضبیه و
اعتدال آن را
شجاعت میگویند و حُسن قوّه شهویه و
اعتدال آن را،
عفت خوانند. اگر قوّه غضبیه به سوی زیادی مِیل پیدا کند
تهور (ویران شدن و بیباکی کردن) خوانده میشود و اگر به نُقصان گرایش پیدا کند
جبن و سستی نام میگیرد.
اگر شهوت به جانب زیادت میل کند شَرَه (
حرص و
طمع) باشد و اگر به جانب نقصان میل کند
جمود باشد. پس صفت پسندیده در حد وسط است و فضیلت همان است و دو جانب افراط و تفریط هر دو مذموم میباشند و رذیلت. اما
عدل طرف زیادت و نقصان ندارد و نقطه مقابل آن
جور و
ظلم است. اما
حکمت اگر در اغراض فاسد بهکار رود و در آن افراط شود به آن
خبث (پلیدی) میگویند و جانب تفریط آن
بُله (بیخردی) است و آنچه در وسط است همان است که شایسته عنوان
حکمت میباشد پس مهمترین
اصول اخلاق چهار اصل است: حکمت، شجاعت، عفت و
عدل.
مقصود از حکمت، حالتی برای نفس است که به وسیله آن در همه کارهای اختیاری، درست را از نادرست تشخیص میدهد و مقصود از
عدالت، حالت و قوّهای که در آن غضب و شهوت را بر مقتضای حکمت باشند اجازه حرکت میدهند. مقصود از شجاعت این است که قوّه عفّت در اعمالی که انجام میدهد در اختیار
عقل باشد و مقصود از عفّت ادب کردن قوّه شهوت است بر حسب موازین
عقل و
شرع و از
اعتدال این چهار، همه اخلاق جمیله حاصل میشود».
خواجه نصیرالدین طوسی (متوفای ۶۷۲ق): «اجناس فضایل چهار است: حکمت و شجاعت و عفت و
عدالت».
«و در فضایل هیچ فضیلت کاملتر از فضیلت
عدالت نیست».
ایشان
عدالت را در امور مربوط به زندگی بر سه نوع میداند:
اول: آنچه تعلق به اموال و کرامات انسانی دارد؛
دوم: آنچه تعلق به
معاملات و معاوضات دارد؛
سوم: آنچه تعلق به تادیبات و سیاسات دارد.
شمس الدین شهرزوری (قرن هفتم): «اصول فضایل انسانی که البته در حد وسط قرار دارند، عبارتند از: حکمت، شجاعت، و عفت که به ترتیب به حالت
اعتدالی عقل و غضب و شهوت منتسب هستند، و فضیلت
عدالتکه مبیّن وجود حالت
اعتدالی هر سه قوه با یکدیگر است چهارمین اصل از اصول فضائل اخلاقی است».
کمال الدین
عبد الرزاق کاشانی (متوفای ۷۳۰ق): «
عدالت هیاتی وجدانی است در نفس که با وجود آن
تنازع اهوا (خواهشهای نفسانی) و تجاذب (یکدیگر را کشیدن) قوا برخیزد و احوال او بر جادّه مستقیم منطبق گردد... و آن فضیلتی است مشتمل بر جمیع فضائل اخلاق و صوالح اعمال و صوائب افکار و سدائد اقوال که هر که بدان موصوف شد، در خود جمعیّتی کافی و سلامتی شافی یافت، و میان خود و
حق و
خلق به صلاح آورد و محبوب و مراد حق گشت...».
امام خمینی: «بدان که
عدالت عبارت است از: حد وسط بین
افراط و
تفریط. و آن از امّهات فضایل اخلاقیه است؛ بلکه
عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نَفْسیه و جسمیه است».
استاد مرتضی مطهری: ایشان سه معنا برای کلمه
عدل بیان میکند:
الف. موزون بودن؛ اگر یک مجموعه و یا یک مرکبی را در نظر بگیریم که در آن اجزاء و ابعاض مختلفی به کار رفته است و هدف خاصی از او منظور است. برای رسیدن به آن باید شرائط خاصی در آن از حیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود و تنها در این صورت است که آن مجموعه یا مرکب میتواند باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش مورد نظر را ایفا نماید. اگر در یک چیزی تناسب رعایت شود آن چیز
عدل است.
ب. تساوی و نفی هرگونه
تبعیض؛ معمولاً وقتی که میگویند فلانی
عادل است، منظور این است هیچگونه تفاوتی میان افراد قائل نمیشود، بنابراین
عدل؛ یعنی
مساوات.
ج. رعایت استحقاقها و عطا کردن به هر ذیحقی آنچه استحقاق آن را دارد.
گفتنی است؛ همانطور که دیدیم، میان دیدگاههای
ارسطو و
فلاسفه مسلمان درباره
عدالت تفاوت چندانی وجود ندارد. و آن را جزو فضایل اصلی میدانند.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «عدالت از دیدگاه ارسطو و فلاسفه مسلمان »، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۴/۸.