• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ضُعْف (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





ضَعْف (به فتح ضاد و سکون عین) یا ضُعْف (به ضم ضاد و سکون عین) از واژگان قرآن کریم به معنای ناتوانی است.
مشتقات ضُعْف که در آیات قرآن آمده عبارتند از:
ضَعیف (به فتح ضاد) به معنای ناتوان؛
اَضعف (به فتح الف) به معنای ناتوان‌تر؛
اِستضعاف (به کسر الف و تاء) به معنای ضعیف شمردن و ناتوان دیدن؛
مُسْتَضْعَفِین (به ضم میم و فتح تاء و عین) به معنای ضعیف شمردگان و زبونان است.

فهرست مندرجات

۱ - معنای ضَعْف یا ضُعْف
۲ - کاربردها
       ۲.۱ - ضَعُفَ‌ (آیه ۷۳ سوره حج)
       ۲.۲ - ضَعُفُوا (آیه ۱۴۶ سوره آل عمران)
       ۲.۳ - ضَعْفٍ‌ (آیه ۵۴ سوره روم)
       ۲.۴ - ضَعْفاً (آیه ۶۶ سوره انفال)
       ۲.۵ - ضعیف
              ۲.۵.۱ - الضُّعَفاءُ (آیه ۲۱ سوره ابراهیم)
              ۲.۵.۲ - ضِعافاً (آیه ۹ سوره نساء)
       ۲.۶ - اضعف
              ۲.۶.۱ - اَضْعَفُ‌ (آیه ۲۴ سوره جن)
       ۲.۷ - استضعاف
              ۲.۷.۱ - اسْتَضْعَفُونِی‌ (آیه ۱۵۰ سوره اعراف)
              ۲.۷.۲ - یَسْتَضْعِفُ‌ (آیه ۴ سوره قصص)
              ۲.۷.۳ - اسْتُضْعِفُوا (آیه ۳۳ سوره سبا)
       ۲.۸ - مستضعفین‌
              ۲.۸.۱ - مُّسْتَضْعَفُونَ (آیه ۲۶ سوره انفال)
              ۲.۸.۲ - الْمُسْتَضْعَفِينَ (آیه ۷۵ سوره نساء)
              ۲.۸.۳ - الْمُسْتَضْعَفِينَ (آیه ۱۲۷ سوره نساء)
              ۲.۸.۴ - مُسْتَضْعَفِینَ‌ (آیه ۹۷-۹۹ سوره نساء)
۳ - تفسیر آیات در المیزان
۴ - روایات درباره مستضعفین
       ۴.۱ - روایات گروه اول
       ۴.۲ - روایات گروه دوم
       ۴.۳ - روایات گروه سوم
۵ - کاربرد در نهج البلاغه
       ۵.۱ - الِاسْتِضْعَافِ‌ - خطبه ۱۸۹
۶ - تعداد کاربردها
۷ - پانویس
۸ - منبع


ضَعْف یا ضُعْف به معنای ناتوانی است.
به عقیده شیخ طبرسی، جوهری، فیروزآبادی و اقرب الموارد ضعف با ضم و فتح ضاد هر دو به یک معنی است.
راغب اصفهانی نسبت آن‌را به قول می‌دهد و گوید: به قول خلیل ضعف به ضم ناتوانی بدن، و به فتح ناتوانی عقل و رای است.
این قول در قاموس المحیط و اقرب الموارد نیز نقل شده است.



به مواردی از ضُعْف که در قرآن به‌ کار رفته است، اشاره می‌شود:

۲.۱ - ضَعُفَ‌ (آیه ۷۳ سوره حج)

(ضَعُفَ‌ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ)
«خواهنده و خواسته شده هر دو ناتوان و عاجزاند.»
معنی مشروح آیه، در «ذباب» گذشت.


۲.۲ - ضَعُفُوا (آیه ۱۴۶ سوره آل عمران)

(وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ)
«ناتوان نشدند، به دشمنان خاضع نگشتند، خدا صابران را دوست دارد.»


۲.۳ - ضَعْفٍ‌ (آیه ۵۴ سوره روم)

(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ‌ ضَعْفٍ‌ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ‌ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً.)
(خدا همان كسى است كه شما را آفريد در حالى‌كه ضعيف بوديد؛ سپس بعد از ناتوانى، قوّت بخشيد و باز بعد از قوّت، ضعف و پيرى قرار داد.)


۲.۴ - ضَعْفاً (آیه ۶۶ سوره انفال)

(وَ عَلِمَ اَنَّ فِیکُمْ‌ ضَعْفاً)
(و دانست كه در شما نوعى ضعف است.)
ضعف در این دو آیه با ضم و فتح ضاد خوانده شده است. در آیه اول ضعف اولی ضعف نطفه، دومی ضعف جنینی و طفولیت، سومی ضعف پیری است که هر سه ضعف نکرده‌اند و آن دلیل غیرهم بودن است، چنان‌که قوّه اول راجع به طفولیت و قبل از بلوغ و ثانی راجع به بعد از بلوغ است.


۲.۵ - ضعیف

ضَعیف به معنای ناتوان است. جمع آن ضعفاء و ضعاف است:

۲.۵.۱ - الضُّعَفاءُ (آیه ۲۱ سوره ابراهیم)

(فَقالَ‌ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا اِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً)
(در اين هنگام، ضعفا و پيروان نادان به مستكبران و پيشوايان گمراه مى‌گويند: «ما پيروان شما بوديم.)


۲.۵.۲ - ضِعافاً (آیه ۹ سوره نساء)

(وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ)
(كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند از ستم ديگران بر آنان مى‌ترسند.)


۲.۶ - اضعف

اَضعف به معنای ناتوان‌تر است.

۲.۶.۱ - اَضْعَفُ‌ (آیه ۲۴ سوره جن)

(فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ‌ اَضْعَفُ‌ ناصِراً وَ اَقَلُّ عَدَداً)
(آن‌گاه مى‌دانند چه كسى ياورش ضعيف‌تر و جمعيّتش كمتر است.)


۲.۷ - استضعاف

اِسْتِضْعاف به معنای ضعیف شمردن و ناتوان دیدن است.
در مجمع البیان فرماید: «الِاسْتِضْعَافُ‌: وِجْدَانُ الشَّی‌ءِ ضَعِیفاً»
راغب اصفهانی در مفردات گوید: «اسْتَضْعَفْتُهُ‌» یعنی او را ضعیف یافتم.
در قاموس المحیط و الصحاح گفته «اسْتَضْعَفَهُ‌» او را ضعیف شمرد.
در اقرب الموارد آمده: «اسْتَضْعَفَهُ‌: رَآهُ‌ ضَعِیفاً»
در مقدمه المنجد تصریح شده: یکی از معانی استفعال یافتن مفعول بر وصفی است، مثل «استحسنه» یعنی او را نیکو یافت «استعظمه» او را بزرگ یافت.
[۵۹] لویس معلوف، المنجد، مقدمه.



۲.۷.۱ - اسْتَضْعَفُونِی‌ (آیه ۱۵۰ سوره اعراف)

(قالَ ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ‌ اسْتَضْعَفُونِی‌ وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی.)
«پسر مادرم قوم مرا ناتوان دیدند، خواستند بکشند مرا.»


۲.۷.۲ - یَسْتَضْعِفُ‌ (آیه ۴ سوره قصص)

(وَ جَعَلَ اَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ‌ طائِفَةً مِنْهُمْ.)
«اهل زمین را فرقه‌ها کرد، گروهی را ضعیف و حقیر می‌شمرد.»


۲.۷.۳ - اسْتُضْعِفُوا (آیه ۳۳ سوره سبا)

(وَ قالَ الَّذِینَ‌ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ.)
مستضعفان به مستكبران مى‌گويند: «مکر و نيرنگ شما در شب و روز مايه گمراهی ما شد.)


۲.۸ - مستضعفین‌

مُسْتَضْعَفِین به صیغه مفعول، به معنای ضعیف شمردگان و زبونان است.

۲.۸.۱ - مُّسْتَضْعَفُونَ (آیه ۲۶ سوره انفال)

(وَ اذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَ أَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ.)
(و به خاطر بياوريد هنگامى را كه شما در روى زمين، گروهى كوچک و زبون بوديد؛ آن‌چنان كه مى‌ترسيديد مردم شما را بربايند؛ ولى او شما را پناه داد و با يارى خود تقويت كرد و از روزی‌هاى پاكيزه بهره‌مند ساخت؛ تا شكر نعمت‌هايش را به جا آوريد.)


۲.۸.۲ - الْمُسْتَضْعَفِينَ (آیه ۷۵ سوره نساء)

(وَ مَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاء وَ الْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا.)
(چرا در راه خدا و براى رهايى مردان، زنان و كودكانى كه به دست ستمگران تضعيف شده‌اند، پيكار نمى‌كنيد؟! همان افراد ستمديده‌اى كه‌ مى‌گويند: «پروردگارا! ما را از اين شهر مكّه، كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر و رهايى ببخش و از سوى خود، براى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود، يار و ياورى براى ما مقرر فرما»)


۲.۸.۳ - الْمُسْتَضْعَفِينَ (آیه ۱۲۷ سوره نساء)

(وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاء قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَ مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاء الَّلاتِي لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَ أَن تَقُومُواْ لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَ مَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا.)
(از تو درباره حكم و حقوق زنان سؤال مى‌كنند؛ بگو: «خداوند درباره آنان به شما پاسخ مى‌دهد و آن‌چه در قرآن درباره زنان يتيمى كه حقوقشان را به آن‌ها نمى‌دهيد و مى‌خواهيد با آن‌ها ازدواج كنيد و نيز آن‌چه درباره كودكان صغير و ناتوان براى شما بيان شده است، بخشى از سفارش‌هاى خدا در اين زمينه است و به شما سفارش مى‌كند كه با يتيمان به عدالت رفتار كنيد و هر كار نيكى انجام مى‌دهيد، خداوند از آن آگاه است و به شما پاداش شايسته مى‌دهد».)


۲.۸.۴ - مُسْتَضْعَفِینَ‌ (آیه ۹۷-۹۹ سوره نساء)

(اِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی اَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ؟ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ‌ فِی الْاَرْضِ قالُوا اَ لَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَاُولئِکَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً • اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا • فَاُولئِکَ عَسَی اللَّهُ اَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً.)
(كسانى كه فرشتگان قبض روح، جان آن‌ها را گرفتند در حالى‌كه به خويشتن ستم كرده بودند، به آن‌ها گفتند: «شما در چه حالى بوديد؟» گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم.» آن‌ها [فرشتگان‌] گفتند: «مگر زمين خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟!» آن‌ها عذرى نداشتند و جايگاهشان دوزخ است و فرجام بدى دارند • جز آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى تحت فشار قرار گرفته‌اند؛ نه توان چاره‌جويى دارند و نه راهى براى نجات از آن محيط آلوده مى‌يابند. • اميد است خداوند، آن‌ها را مورد عفو قرار دهد و خداوند، بخشنده و آمرزنده است.)
مورد نزول آیات کسانی از مسلمین بودند که در صدر اسلام بعد از هجرت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مکّه مانده بودند و بر آنان‌که قدرت داشتند هجرت به مدینه واجب بود، لذا فرموده: در وقت مرگ ملائکه به ایشان گویند: در چه کار بودید از امر دینتان؟ گویند: ما زبونان و بی‌چارگان بودیم، دشمنان دین، ما را ضعیف شمرده و از اعمال دینی باز داشتند (این عذری‌ است که از عدم اعمال دینی می‌آورند) ملائکه گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود که مهاجرت نموده و در جای مناسبی زندگی کرده و به دین خود عمل نمایید؟! چنین اشخاصی جایشان آتش می‌باشد. مگر آن بی‌چارگان از مردان و زنان و کودکان که کفّار از اعمال دینی بازشان می‌داشت و آن‌ها نه علاجی داشتند که از شر کفّار در امان باشند و نه راهی داشتند که از دست آن‌ها نجات یابند. این‌گونه اشخاص با آن‌که ظالم بر نفس‌اند و اعمال دینی انجام نداده‌اند مورد عفو خدا هستند که واقعا قدرت نداشته‌اند زیرا (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها.)
این آیات یک قاعده کلی به دست می‌دهند و آن این است: کسانی‌که قدرت دارند در زمین وسیع خدا جایی و محلی برای خود انتخاب کنند و مسلمان زندگی نمایند و آزادانه اعمال دینی خویش را انجام دهند، چنین کسان اگر در بلاد کفر و یا در محل دیگر که قادر به انجام اعمال دینی نیستند بمانند و مانند کفّار زندگی کنند، در پیش خدا معذور نبوده و اهل عذاب‌اند، ولی آنان‌که فاقد هرگونه وسیله و مضطر واقعی‌اند گرچه در زیّ کفّار زندگی کرده‌اند پیش خدا معذوراند.
در این‌جا مسئله‌ای هست و آن این‌که کسانی‌که از روی قصور، جاهل به معارف دین و احکام آن هستند و قصور و ضعف آن‌ها به وسیله عوامل خارجی است، آیا چنین کسانی پیش خدا در عدم اعتقاد حق و عدم اعمال دینی معذوراند و از مصادیق مستضعفند یا نه، اعمّ از آن‌که از اهل اسلام باشند یا غیر آن؟.
جمله‌ (لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا) و آیه‌ (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ.)
(خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‌كند. انسان، هر كار نيكى را انجام دهد، به سود خود انجام داده و هر كار بدى كند، به زيان خود كرده است.) آیه‌ (وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا.)
(و ما هرگز قومى را مجازات نخواهيم كرد، مگر آن‌كه پيامبرى مبعوث كنيم.) نشان می‌دهد که چنین اشخاصی مستضعفند و مورد عفو خدا هستند. جمله‌ (عَسَی اللَّهُ اَنْ‌ یَعْفُوَ عَنْهُمْ.) گرچه فقط مفید رجاء و امید است، ولی جمله‌ (وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً) جانب عفو را تقویت کرده و به تایید آیه‌ (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها) یقین به عفو حاصل می‌شود. در «رجو» ذیل آیه‌ (مُرْجَوْنَ لِاَمْرِ اللَّهِ) گفته شد: آن‌ها غیر از مستضعفین‌اند. در این‌باره روایات بسیاری هست که مؤید مضمون آیه‌اند و بعدا ذکر خواهیم کرد. به نظر می‌آید: ذکر کودکان در ردیف مردان و زنان با آن‌که آن‌ها اهل تکلیف نیستند برای مجسّم کردن استضعفاف است یعنی: چنان‌که کودکان قدرت حیله و اهتداء سبیل ندارند. تفسیر المنار از الکشاف نقل کرده: شاید اطفال مراهق منظور باشند.



تفسیر المیزان در تفسیر آیات ما نحن فیه ذیل عنوان «کلام فی المستضعف» به طور خلاصه چنین فرموده است:
از آیه روشن می‌شود که: جهل به معارف دین هرگاه از روی قصور و ضعف بوده باشد، آن در نزد خدا عذر است به این بیان: خداوند سبحان جهل به دین و هر ممنوعیت از اقامه شعائر دین را ظلم می‌شمارد که مشمول عفو خدایی نیست، آن‌گاه مستضعفان را استثنا کرده و عذرشان را می‌پذیرد و آن‌ها را با وصفی که آن‌ها و غیر آن‌ها را شامل است تعریف می‌کند و آن عدم امکان دفع محذور است‌ (لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا) این معنی درباره شخصی صادق است که در محلی گرفتار شده و راهی به دانستن معارف دین و یا امکان عمل به آن‌ها را ندارد که در صورت عمل شکنجه ما فوق طاقت به او وارد می‌کنند و راهی به خروج از آن‌جا را هم ندارد.
هکذا درباره شخصی که فکرش به حق ثابت و معارف دینی منتقل نشده و فهمش به آن راه نیافته با آن‌که معاند حق نبوده و اگر حق به او روشن می‌شد، ایمان می‌آورد، لیکن عوامل مختلف سبب اخفاء حق شده‌اند، چنین کسان مستضعف‌اند که عوامل موجب غفلت آن‌ها شده و با غفلت قدرتی نیست.
مقتضی اطلاق آیه چنین است و آن‌ در معنی عموم العله می‌باشد، آیات دیگر از قبیل‌ (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ.)
(خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‌كند. انسان، هر كار نيكى را انجام دهد، به سود خود انجام داده و هر كار بدى كند، به زيان خود كرده است.) نیز چنان است. امر مغفول عنه در قدرت انسان نیست چنان‌که امر ممنوع عنه در وسع انسان نمی‌باشد.
از آیه بقره یک ضابط کلی به دست می‌آید و آن این‌که فعل مستند به کسب انسان نشود و در کاری‌که بر او ممتنع شده دخالتی نداشته باشد، پس جهل به دین اگر مستند به تقصیر انسان شد، گناه است ولی اگر مستند به عوامل دیگر شد که موجب جهل، غفلت و ترک عمل شده‌اند، مستند به اختیار شخص نیست و گناه‌کار شمرده نمی‌شود، آری ما کسب بر له او و ما اکتسب بر علیه او است، ولی آن‌گاه که کسبی نکرد نه بر له او است و نه بر علیه او. از این‌جا ظاهر می‌شود که مستضعف دست خالی است نه چیزی بر له او است و نه بر علیه او.



روایاتی که در این زمینه نقل شده سه قسمت‌ هستند.
۱- مستضعفان قاصران و ابلهان‌ هستند.
۲- اهل سنت هستند که حجت بر آن‌ها تمام نشده است. این دو گروه مصداق‌ (لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا) می‌باشند.
۳- هر که اختلاف مردم را بداند مستضعف نیست.
اینک بعضی از روایات سه گروه را به‌ترتیب نقل می‌کنیم.


۴.۱ - روایات گروه اول

۱- در تفسیر عیاشی نقل شده: سلیمان بن خالد گوید از امام باقر (علیه‌السّلام) از مستضعفین پرسیدم فرموده:
«الْبَلْهَاءُ فی خِدْرِهَا وَ الْخَادِمُ تَقُولُ لَهَا صَلِّ فَتُصَلِّی لَا تَدْرِی اِلَّا مَا قُلْتَ لَهَا وَ الْجَلِیبُ الَّذِی لَا یَدْرِی اِلَّا مَا قُلْتَ لَهُ وَ الْکَبِیرُ الْفَانِی وَ الصَّبِیُّ وَ الصَّغِیرُ، هَؤُلَاءِ الْمُسْتَضْعَفُونَ‌
یعنی: «مستضعفان عبارتند از زنان ابله و کم عقل در پرده‌ها و منازل خویش و زن خدمتکاری که می‌گویی نماز بخوان، نماز می‌خواند و جز آن‌چه گفتی نمی‌فهمد و آن‌که از بلاد دیگر آورده شده جز آن‌چه بگویی نمی‌فهمد و پیر از کار افتاده، کودک و صغیر، مستضعف اینان‌اند.» این روایت در معانی الاخبار نیز نقل شده است.
۲- ایضا در تفسیر عیاشی نقل شده: زراره گوید: از امام باقر (علیه‌السّلام) از قول خداوند (اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ) پرسیدم فرمود:
«هُوَ الَّذِی لَا یَسْتَطِیعُ الْکُفْرَ فَیَکْفُرَ وَ لَا یَهْتَدِی سَبِیلَ الْاِیمَانِ وَ لَا یَسْتَطِیعُ اَنْ یُؤْمِنَ وَ لَا یَسْتَطِیعُ ان یَکْفُرَ. الصِّبْیَانُ وَ مَنْ کَانَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ عَلَی مِثْلِ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مَرْفُوعٌ عَنْهُمُ الْقَلَمُ.»
این روایت در اصول کافی باب المستضعف و در معانی الاخبار نیز نقل شده است و آن نظیر روایت سابق می‌باشد به اضافه این‌که: قلم از آن‌ها برداشته شده است.
۳- باز در همان تفسیر از زراره از امام باقر (علیه‌السّلام) درباره (المستضعفین. لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا.) نقل شده که فرمود: «لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةَ الْاِیمَانِ وَ لَا یَکْفُرُونَ. الصِّبْیَانُ وَ اَشْبَاهُ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الرِّجَالِ.»
این حدیث با کمی تفاوت لفظی در اصول کافی باب فوق الذکر نیز آمده است.
این روایات چنان‌که گفته شد مصداق مستضعف را قاصران و ابلهان و کم‌رشدان معرفی می‌کنند.


۴.۲ - روایات گروه دوم

روایاتی‌که راجع به گروه دوم می‌باشد بعضی از آن‌ها را ذیلا نقل می‌کنیم:
۱- «عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ‌ اَنَّهُ ذَکَرَ اَنَ‌ الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ ضُرُوبٌ یُخَالِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ مِنْ اَهْلِ الْقِبْلَةِ نَاصِباً فَهُوَ مُسْتَضْعَفٌ‌
یعنی: مستضعف‌ها چند قسم‌اند مخالف هم‌دیگر. هر که از اهل اسلام ناصبی نباشد مستضعف است.
۲- در تفسیر عیاشی و اصول کافی و معانی الاخبار از امام صادق (علیه‌السّلام) منقول است: آن‌ها کسانی‌اند که قدرت به راه اهل حق ندارند تا به حق داخل شوند و قدرت به تدبیر ناصبی‌ها ندارند تا ناصبی گردند، اینان در اثر اعمال خیر و اجتناب از محارمی که خدا از آن‌ها نهی کرده داخل بهشت می‌شوند، ولی به مقام ابرار نمی‌رسند.
جمله اخیر این حدیث در اصول کافی نیز نقل شده است
و در حدیث نهم امام (علیه‌السّلام) فرماید: نه به خدا قسم خدا ابدا با شما چنان نمی‌کند، یعنی با مستضعفان در یک منزل و مقام نخواهید بود.
۳- در اصول کافی از زراره نقل کرده که گوید: من و برادرم حمران یا من با بکیر وارد محضر امام باقر (علیه‌السّلام) شدیم، به حضرتش عرض کردم: ما با نخ بنائی‌ اندازه می‌گیریم (برای دوست داشتن مردم و برائت از آن‌ها میزانی داریم) هر که با ما موافق شد و به ولایت عقیده پیدا کرد خواه علوی باشد یا نه دوستش داریم و هر که مخالف باشد خواه از خاندان شما باشد یا نه از او بیزاری می‌جوییم. فرمود: ‌ای زراره قول خدا از قول تو راست‌تر است که فرموده: (اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ‌ الّذین‌ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا.)
مقصود امام (علیه‌السّلام) آن است که: نمی‌توانید از هر که در عقیده شما نباشد بیزاری جویید چون شاید آن‌ها مستضعف باشند که پیش خدا معذوراند و از حدیث دوم معلوم شد که این‌گونه اشخاص در اثر اعمال حسنه و اجتناب از محارم وارد بهشت می‌شوند.


۴.۳ - روایات گروه سوم

شیخ صدوق (علیه‌الرحمه) در الخصال از امام صادق (علیه‌السّلام) از پدرش از جدش نقل کرده که فرمود:
بهشت هشت در دارد، دری که از آن پیامبران و صدّیقان داخل می‌شوند، دری که از آن شهیدان و صالحان وارد گردند، از پنج در شیعیان و دوستان ما داخل می‌شوند و دری که از آن سایر مسلمین از اهل شهادت لا اله الا اللّه داخل می‌شوند. به شرط آن‌که به قدر ذرّه‌ای از بغض ما اهل بیت در قلبشان نباشد.
این حدیث در تفسیر صافی ذیل آیه ۷۳ سوره زمر
و در تفسیر المیزان از خصال صدوق منقول است، ما آن‌را از خصال ترجمه کردیم.
در اصول کافی باب الضلال حدیث اول، مباحثه‌ هاشم صاحب البرید، محمد بن مسلم و ابوالخطاب‌ نقل شده که‌ هاشم غیر امامی را کافر دانسته و ابوالخطاب گفته کفر او در صورت قیام حجت و دلیل است و محمد بن مسلم گفته: اگر ولایت را نداند و انکار نکند کافر نمی‌شود، بالاخره مطلب را پیش امام صادق (علیه‌السّلام) آورده‌اند و‌ هاشم متوجه شده که امام (علیه‌السّلام) می‌خواهد در عقیده محمد بن مسلم باشند، یعنی اگر کسی امامت نداند و انکار نکند کافر نمی‌شود.
اما این‌که اگر کسی اختلاف مردم را بداند مستضعف نیست. در اصول کافی باب مستضعف و معانی الاخبار و غیره احادیثی در این‌باره نقل شده از آن جمله در کافی باب فوق الذکر از ابن مسکان از ابی بصیر از حضرت صادق (علیه‌السّلام) منقول است: «مَنْ عَرَفَ اخْتِلَافَ النَّاسِ فَلَیْسَ‌ بِمُسْتَضْعَفٍ‌



به موردی که در نهج البلاغه به کار رفته است، اشاره می شود:

۵.۱ - الِاسْتِضْعَافِ‌ - خطبه ۱۸۹

امام علی (صلوات‌الله‌علیه) می‌فرماید: «وَ لَا یَقَعُ اسْمُ‌ الِاسْتِضْعَافِ‌ عَلَی مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا اُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ.»



این کلمه مستضعفین به صورت جمع پنج بار در قرآن مجید آمده است.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۱۹۰-۱۸۳.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۰۶.    
۳. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۵، ص۸۶.    
۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۰.    
۵. جوهری، ابونصر، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۴، ص۱۳۹۰.    
۶. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۸۲۹.    
۷. شرتونی، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۳، ص۳۰۷.    
۸. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۰۷.    
۹. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۸۲۹.    
۱۰. شرتونی، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۳، ص۳۰۷.    
۱۱. حج/سوره۲۲، آیه۷۳.    
۱۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۵۷۸.    
۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۴۰۸.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۲۳.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۵۲.    
۱۶. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۶.    
۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۶۲.    
۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۴۱.    
۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۸۵۵.    
۲۰. روم/سوره۳۰، آیه۵۴.    
۲۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۱۰.    
۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۳۰۷.    
۲۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۰۴.    
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۹، ص۱۵۱.    
۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۴۸۵.    
۲۶. انفال/سوره۸، آیه۶۶.    
۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۵.    
۲۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۱۶۲.    
۲۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۱۲۳.    
۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۵۷.    
۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۸۵۶.    
۳۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۰۷.    
۳۳. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۱.    
۳۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۸.    
۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۶۰.    
۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۴۴.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۱۹.    
۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۷۶.    
۳۹. نساء/سوره۴، آیه۹.    
۴۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۷۸.    
۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۳۱۷.    
۴۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۲۰۱.    
۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۳۹.    
۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۰.    
۴۵. جن/سوره۷۲، آیه۲۴.    
۴۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۷۳.    
۴۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۸۲.    
۴۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۵۲.    
۴۹. أَقَلُّ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۵، ص۳۹۴.    
۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۶۳.    
۵۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۱۸۳.    
۵۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۰۷.    
۵۳. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ج۵، ص۸۶.    
۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۶۹.    
۵۵. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۰۷.    
۵۶. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۸۳۰.    
۵۷. جوهری، ابونصر، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، ج۴، ص۳۹۰.    
۵۸. شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۳، ص۳۰۸.    
۵۹. لویس معلوف، المنجد، مقدمه.
۶۰. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۰.    
۶۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۲۲.    
۶۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۲۵۱.    
۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۶۴.    
۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۷۴۲.    
۶۵. قصص/سوره۲۸، آیه۴.    
۶۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۷.    
۶۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۷.    
۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۵۷.    
۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۷۴.    
۷۰. سبا/سوره۳۴، آیه۳۳.    
۷۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۳۲.    
۷۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۵۷۷.    
۷۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۸۲.    
۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۲۷۲.    
۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۶۱۳.    
۷۶. انفال/سوره۸، آیه۲۶.    
۷۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۸۰.    
۷۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۶۷.    
۷۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۵۴.    
۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۱۹۶.    
۸۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۲.    
۸۲. نساء/سوره۴، آیه۷۵.    
۸۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۹۰.    
۸۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۶۷۲.    
۸۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۴۱۹.    
۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۲۳۹.    
۸۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۶.    
۸۸. نساء/سوره۴، آیه۱۲۷.    
۸۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۹۸.    
۹۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۱۵۹.    
۹۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۹۹.    
۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۷۵.    
۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۸۱.    
۹۴. نساء/سوره۴، آیه۹۷- ۹۹.    
۹۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۴.    
۹۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۷۷.    
۹۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۴۹.    
۹۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۶.    
۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۵۱.    
۱۰۰. بقره/سوره۲، آیه۲۸۶.    
۱۰۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۹.    
۱۰۲. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۵.    
۱۰۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۸۳.    
۱۰۴. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۵، ص۲۹۱.    
۱۰۵. بقره/سوره۲، آیه۲۸۶.    
۱۰۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۹.    
۱۰۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۷۹.    
۱۰۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۵۱.    
۱۰۹. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۷۰.    
۱۱۰. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ج۱، ص۲۰۳.    
۱۱۱. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۶۹.    
۱۱۲. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ج۱، ص۲۰۱.    
۱۱۳. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۴.    
۱۱۴. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۶۸.    
۱۱۵. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۴.    
۱۱۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ج۱، ص۲۰۰.    
۱۱۷. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ج۱، ص۲۰۱.    
۱۱۸. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۶۸.    
۱۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۶.    
۱۲۰. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۶.    
۱۲۱. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۳۸۲.    
۱۲۲. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۲، ص۴۰۸.    
۱۲۳. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر صافی، ج۴، ص۳۳۲.    
۱۲۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۴۵۶.    
۱۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۰۱.    
۱۲۶. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۱.    
۱۲۷. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۶.    
۱۲۸. سید رضی، محمد، نهج البلاغه، ت الحسون، خطبه ۱۸۹، ج۱، ص۴۳۶.    
۱۲۹. عبده، محمد، نهج البلاغة - ط مطبعة الإستقامة، ج۲، ص۱۵۳، خطبه ۱۸۵.    
۱۳۰. صالح، صبحی، نهج البلاغه، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۸۰، خطبه ۱۸۹.    
۱۳۱. انفال/سوره۸، آیه۲۶.    
۱۳۲. نساء/سوره۴، آیه۷۵.    
۱۳۳. نساء/سوره۴، آیه۱۲۷.    
۱۳۴. نساء/سوره۴، آیه۹۷- ۹۹.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ضعف»، ج۴، ص۱۹۰-۱۸۳.    






جعبه ابزار