صلح حدیبیه (پژوهشکدهباقرالعلوم)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صلح حُدَیبیه، یا پیمان حدیبیه یا غزوه حدیبیه، صلحی بود که بین
حضرت محمد (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم) و مشرکان
مکه در
سال ششم هجری امضا شد. در
سوره فتح به این پیمان اشاره شده است.
در سال ششم هجری قمری بعد از آن که پیامبر اسلام (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم) و مسلمانان برای انجام عمره به سوی
مکه حرکت کردند با ممانعت مشرکان
مکه مواجه شدند، لذا در سرزمین حدیبیه مستقر شده و بعد از چندین بار گفتگو با نمایندگان
قریش، سرانجام مشرکان
مکه حاضر به صلح و عدم جنگ شدند. مفاد صلحنامه این موارد بود: ۱. قرار شد که طرفین ده سال
جنگ را کنار گذاشته و در این مدت مردم در امان باشند. ۲. هیچ کس حق سرقت و خیانت ندارد. ۳. هر کس بدون اجازه ولیش از قریش به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بپیوندد به قریش باز گردانده خواهد شد و از مسلمانان هر کس به قریش پناهنده شد، به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر گردانده نخواهد شد. ۴. مسلمانان آن سال به
مدینه باز میگردند، ولی سال دیگر میتوانند به مدت سه روز در
مکه اقامت داشته باشند.
بعد از صلح مسلمانان به مدینه برگشتند و پایبند به صلح شدند، اما این صلح در کمتر از دو سال توسط مشرکان قریش نقض شد. از مهمترین فواید این صلح، زمینهسازی برای
فتح مکه بود که مدت کوتاهی پس از صلح حدیبیه به وقوع پیوست. از اثرات صلح میتوان به انجام عمره در سال هفتم هجری، گسترش اسلام و مسلمانشدن بزرگان مشرکان، حتی فرماندهان نظامی آنها را شمرد.
غزوه حدیبیه یا پیمان حدیبیه یا صلح حدیبیه، از حوادث مهم تاریخ اسلام میباشد که در سال ششم هجرت
اتفاق افتاده است که سرانجام به انعقاد صلحنامهای میان
مسلمانان و مشرکان
مکه انجامید.
جریاناتی قبل از صلح بین قریش و پیامبر اتفاق افتاد که مشرکان
مکه مجبور به صلح شدند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
ذیالقعده سال ششم هجرت، تصمیم به انجام عمره گرفت و همه مسلمانان و حتی غیر مسلمانان را بر انجام عمره تشویق میکرد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خود به خانه رفت، غسل کرد، دو لباس پوشید و بر ناقه خود، با نام «قصواء» سوار شد و بیرون آمد. آن روز دوشنبه، اول ماه ذیقعده بود.
همچنین
ام سلمه از همسران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این سفر، حضرت را همراهی میکردند.
در ابتدا برخی از
صحابه از همراهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سرباز زدند. آنان فراهم نبودن شرایط را بهانه خود قرار داده بودند.
از آنجا که، بنا به دستور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، این سفر، یک سفر
زیارتی به شمار میرفت، ایشان از برداشتن سلاح به غیر از سلاح مسافر نهی کردند که با واکنش بعضی از اصحاب، مانند "
عمر بن خطاب" روبرو شد.
به هر حال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) "
عبدالله بن اممکتوم" را به عنوان جانشین خود در
مدینه قرار داد
و در حالیکه پیشاپیش، هفتاد شتر علامتگذاری شده برای
قربانی در «
ذی الحلیفه»، نزدیک مدینه، به راه انداخته بود، از مدینه خارج شد. یاران حضرت نیز شتران قربانی خود را برداشتند. به امر آن حضرت، شتران را با پارچههای رنگارنگ آذین بستند. در طرف راست شتران، زخم مختصری زدند تا به خونآلوده شود. همچنین قلادههایی بر گردن آنها انداختند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از همان مدینه
احرام بست و لبیک گفت. ایشان تصمیم داشت با این کار نشان دهد که برنامهای برای جنگ در
ماه حرام ندارد.
همچنین "
عباد بن بشر" را به همراه بیست سوار، متشکل از
مهاجرین و
انصار، به عنوان پیش گروه به جلو فرستاد. درباره آمار مسلمانان عددهای مختلفی گفته شده که کمترین آن ۱۴۰۰ نفر و بیشترین آن ۱۶۰۰ نفر میباشد.
هنگامی که مشرکین
مکه از حرکت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با خبر شدند به خشم آمده و تصمیم به ممانعت از ورود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
مکه گرفتند. آنان سپاهی متشکل از دویست نفر به فرماندهی "
خالد بن ولید" مقابل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستادند که در «
بلدح» بیرون
مکه مستقر شد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جریان با خبر شدند، از اینرو راهی غیر از راه
حج را پیش گرفت و به «
حدیبیه» در غرب شهر
مکه و در راه
جده رفت.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بین راه، همراه نماز ظهر،
نماز خوف نیز خواندند. مسلمانان به حدیبیه رسیدند، در آنجا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر رسید که مکیان گروه انبوهی از مردم و سیاهان
حبشه و همپیمانان خود را گردآوری کردهاند و قسم یاد کردهاند که مانع ورود مسلمان به
مکه شوند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) "
خراش بن امیه کعبی" را به عنوان نماینده خود به سوی قریش فرستاد تا ضمن گفتگو، هدف مسلمانان را از ورود به
مکه به آنان اعلام کند، اما مشرکان
مکه اسب وی را پی کردند و تصمیم به قتل او گرفتند، خویشان او که در جلسه حاضر بودند، مانع این کار شدند.
مکیان بزرگان خود را چندین بار به سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرستادند تا ایشان را از ورود به
مکه باز دارند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هدف خود را فقط
زیارت خانه خدا عنوان میکرد
و بر انجام مراسم عمره اصرار میکرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با علامتگذاری شتران قربانی، قریش را در تنگنا قرار داده بود، چرا که با این نشانه به همه اعلام میکرد که قصد
زیارت کعبه را دارد. قبایل همپیمان قریش از حقیقت مساله آگاه شده بودند و حتی برخی از آنان مستقیم با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صحبت کرده بودند، عدم همراهی خود با اهل
مکه را اعلام کردند. آنان میگفتند، ما کسی را که برای
زیارت به
مکه بیاید، مانع نمیشویم.
در واقع، اگر قریش خواسته پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را قبول میکرد و مسلمانان وارد
مکه میشدند، تمام رفتارهای خود در برابر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را
زیر سؤال میبردند. آنان میگفتند: «اگر عرب بشنود که با آن جنگهایی که میان او و ما اتفاق افتاده، بر ما وارد شود چه میگوید.»
از سوی دیگر ممانعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
زیارت مکه در حقیقت نقض ادعای قریش در دفاع از بیتالله الحرام و
مکه بود. آنان مدعی تلاش برای فراهم آوردن زمینههای رفاه برای حجاج و
زیارتکنندگان کعبه بودند. بدون تردید مقابله و جنگ با گروهی که اعلام کردهاند برای حج و
زیارت کعبه قصد ورود به
مکه را دارند، لکه ننگی برای قریش میشود، به گونهای که هیچ قبیلهای آن را بر نمیتابد. نکتهای که برخی از قبایل همپیمان قریش به آنان تذکر داده بودند و حتی تعدادی از آنان به قریش اعلام جنگ کردند.
از طرفی، داخل
مکه نیز اوضاع بر وفق مراد قریش نبود، چرا که در شهر نیز مسلمانانی بودند که آرزوی پیروزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را داشتند و این خود خطری برای قریش به شمار میآمد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زمانی که لجاجت قریش را برای عدم ورود مسلمانان به
مکه و جنگ مشاهده کرد، پیشنهاد
صلح را مطرح کرد.
ایشان برای این ماموریت عمر بن خطاب را به عنوان نماینده، برای گفتگو با قریش انتخاب کرد، اما او ترس بر جان را عاملی برای عدم اجرای دستور رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیان کرد و از فرمان حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سرپیچی کرد.
بعد از او "
عثمان بن عفان" انتخاب شد
تا برای اجازه دادن به مسلمانان برای
زیارت خانه خدا و قربانی کردن شتران با قریش گفتگو کند. همچنین ده نفر از مهاجرین به
مکه رفتند و با اقوام خود دیدار کردند. عثمان سه روز در شهر باقی ماند و مسلمانان هیچ خبری از او نداشتند، تا آنجا که گمان بردند
مشرکین عثمان و دیگر مسلمانان را کشتهاند و عزم جنگ دارند.
در یکی از این شبها نیز قریشیان با ۵۰ نفر به فرماندهی "
مکرز بن حفص" به قصد ضربه زدن به سپاهیان اسلام آمده بودند که عدهای از آنان به دست مسلمانان اسیر شدند.
شایعات مبنی بر کشته شدن عثمان، به عنوان نماینده پیامبر و دیگر مسلمانان از یک سو و حملات نظامی مشرکان
مکه و طولانیشدن توقف آنان در حدیبیه از سوی دیگر، تاثیر مخربی بر روحیه مسلمانان گذاشته بود. در این زمان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ضرورت یک بیعت دوباره را احساس نمود. از اینرو به منزل یکی از «
بنی نجار» رفت و فرمان داد تا مسلمانان بیعت خویش را با رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تجدید کنند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در همان منطقه در
زیر درخت سبزی نشست و مسلمانان با ایشان بیعت کردند که در صورت جنگ با قریش از صحنه نبرد نگریزند.
واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۶۰۵. برخی از گزارشات نیز، بیعت بر «موت» را نیز مطرح کردهاند.
در این بیعت تنها شمار اندکی از
منافقین از بیعت سرباز زدند.
در پی ممانعت مشرکین
مکه از ورود پیامبر و مسلمانان به
مکه و ایستادگی پیامبر، قریشیان با صلح و عدم جنگ موافقت کردند.
قریش هنگامی که از بیعت مسلمانان و آمادگی آنها برای جنگ آگاهی یافت، به وحشت افتاد و موافقت خود را بر عدم خونریزی و جنگ و پیمان صلح اعلام کرد.
آنان "مکرز بن حفص بن احیف" و "
سهیل بن عمرو" از
بنی عامر و "
حویطب بن عبدالعزی" را برای گفتگو پیرامون مفاد صلحنامه نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستادند.
سرانجام بعد از گفتگوهایی جلسه نتیجه داد و پیماننامهای را امضا کردند.
قرارداد صلح که "
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)" کاتب آن بود،
از این قرار است:
طرفین ده سال جنگ را کنار گذاشته و در این مدت مردم در امان هستند. هیچکس حق سرقت و خیانت ندارد. هر کس بدون اجازه ولیش از قریش به محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بپیوندد به قریش باز گردانده خواهد شد و از مسلمانان هر کس به قریش پناهنده شد، به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر نگردانده خواهد شد. هر کس از اعراب بخواهد با محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یا قریش پیمان ببندد میتواند. محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسلمانان آن سال به مدینه باز میگردند، ولی سال دیگر میتوانند به مدت سه روز در
مکه اقامت داشته باشند، به شرط آنکه فقط شمشیر مسافر همراه خود داشته باشند.
در پایان هر یک از دو طرف نسخهای از صلحنامه را نزد خود نگه داشتند.
"
ابوبکر بن ابی قحافه"، "عمر بن خطاب"، "
عبدالرحمان بن عوف"، "
سعد بن ابیوقاص"، "عثمان بن عفان"، "
ابوعبیده جراح"، "
محمد بن مسلمه" از طرف مسلمانان، "حویطب بن عبدالعزی"، "مکرز بن حفص بن اخیف"
از طرف مشرکان
مکه، به عنوان شاهدان این صلحنامه به شمار میرفتند.
درباره نوشتن صلحنامه باید گفت، مشرکان با نوشتن
بسم الله الرحمن الرحیم و محمد رسولالله مخالفت کردند، آنان میگفتند: ما نه رحمن میشناسیم و نه این که تو رسول خدایی. پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با دست خودش کلمه رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را پاک کردند.
هنگامی که نوشتن پیماننامه به پایان رسید، «خزاعیان» حاضر، به پیمان پیامبر وارد شدند و «کنانیان» نیز پیمان قریش را پذیرفتند.
بعد از نوشتن صلحنامه، در همان حین، یکی از نومسلمانان
مکه به نام "ابوجنده بن سهیل بن عمرو" غل و زنجیر در پا، نزد آن جمع آمد و از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کمک خواست؛ اما بر طبق قرارداد، او باید به ولیش "سهیل بن عمرو" باز گردانده میشد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این کار را انجام داد و به ابوجنده فرمود: «صلح میان ما تمام شد.
صبر و شکیبایی بورز تا
خدا از برای تو گشایشی کند.»
در ادامه باید یادآور شد که پیماننامه «حدیبیه» اضطرابی در میان صفوف مسلمانان به وجود آورد. آنان از این پیمان ناراضی بودند،
زیرا در آغاز با اطمینان به پیروزی آمدند، ولی در پایان ناامید شدند.
گفتنی است که بسیاری از صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صلحنامه را انکار و معترض بودند و بیشترین اعتراض را عمر بن خطاب به پیامبر کرد.
اعتراضها به گونهای بود که وقتی صلحنامه نوشته شد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
صحابه خود فرمودند: «بلند شوید و شتران خود را قربانی کنید، سر خویش را بتراشید.» اما هیچکس از آنان به فرمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعتنایی نکردند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سه بار این را تکرار کرد و هیچکس اجابت نکرد. بعد از مدتی، عدهای از اصحاب سرها را تراشیدند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای آنان از خداوند طلب رحمت کرد.
حضرت با ناراحتی و نگرانی آنان را ترک کردند.
سرانجام بعد از ده یا بیست روز، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حدیبیه را ترک کردند و به سوی مدینه رهسپار شدند. در طول مسیر، کسانی که منکر صلح شده و نافرمانی حضرت را کرده بودند، نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده و عذرخواهی و اظهار ندامت کردند. در مسیر بازگشت نیز سوره «انا فتحنا لک فتحا مبینا» نازل شد.
جبرئیل فرود آمد و فرمود: «خداوند بر تو شادباش میگوید.» مسلمانان نیز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شادباش گفتند.
در تبیین رفتار مسلمانان با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باید گفت که اعتراض آنان به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ناشی از عدم درک صحیح آنها و برداشتی سطحی از حقیقت پیمان صلح بود. در واقع تا قبل از صلح، جنگ و درگیری بین مردم فاصله انداخته بود، گفتگوها قطع شده بود و تنها در میدان جنگ با یکدیگر روبرو میشدند، ولی پس از صلح، آن موقع که سلاحها زمین گذاشته شد و مسلمانان و مشرکان از یکدیگر ایمن بودند، کمتر کسی وجود داشت که درباره
اسلام با او صحبت شود و اسلام را نپذیرد.
دوران صلح، بزرگانی از مشرکین حتی فرماندهان نظامی آنها مانند "خالد بن ولید" و یا مثل "
عمرو بن عاص" و "
عثمان بن طلحه" و دیگرانی مانند آنها مسلمان شدند.
آرامش بعد از صلح برقرار بود تا اینکه پس از بیست و دو ماه یا دو سال، مشرکان
مکه پیمان را شکستند. بتپرستان همانند قبل، بلکه بیشتر از آن رو به اسلام آوردند و اسلام در هر ناحیه از سرزمین عرب گسترش یافت.
همچنین باید اشاره کرد، در همان اوایل صلح حدیبیه هیچ کس از
خزاعه باقی نمانده بود، جز این که در شمار مسلمانان به شمار میرفت.
به هر حال، سال بعد از صلح، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همراه هزار و هفتصد نفر از مسلمانان برای انجام
عمره و
زیارت کعبه به سوی
مکه رفت. "
بلال" کنار
کعبه اذان گفت و مسلمانان بعد از سه روز و پس از قربانی کردن به
مدینه بازگشتند.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «غزوه حدیبیه»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۴/۰۹.