شیوه تبلیغی شعیب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از پیامبران
خدا حضرت شعیب (علیهالسّلام) است که نام او در
قرآن یازده بار آمده است. خداوند او را به سوی مردم
مدین و
ایکه فرستاد تا آنها را به یکتا پرستی و آیین خدایی
دعوت نماید و از
بت پرستی و
فساد اخلاقی
نجات بخشد.
در مورد سلسله
نسب شعیب، به
اختلاف نقل شده، محدث معروف
مسعودی او را از فرزندان نابت بن مدین بن ابراهیم دانسته است. (به این ترتیب «
شعیب بن صفوان بن عیفا بن نابت بن مدین بن ابراهیم» بنابراین او از نوادههای
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) از ناحیه نابت بود نه از ناحیه
اسماعیل و
اسحاق.
)
مدین شهری بود که در سرزمین
معان، نزدیک
شام، در قسمت انتهایی
حجاز قرار داشت، مردم آن علاوه بر بت پرستی و فساد اخلاقی، در داد و ستدها
خیانت و کلاه برداری میکردند،
کم فروشی و خیانت در
خرید و فروش حتی کم نمودن
طلا و
نقره در سکههای
پول، در میانشان رایج بود، و به خاطر
حب دنیا و
ثروت اندوزی، به
نیرنگ و
حیله دست میزدند و به انواع تباهیهای اجتماعی خو گرفته بودند.
ایکه نیز قریهای آباد و پر درخت در نزدیک مدین بود، مردم آن جا نیز هم چون مردم، مدین
غرق در
فساد بودند.
خداوند از میان مردم مدین، حضرت
شعیب (علیهالسّلام) را به پیامبری برانگیخت تا آنها و مردم اطراف را از لجنزار تباهیها برهاند و به سوی
توحید و صفا و صمیمیت دعوت نماید. «و الی مدین اخاهم
شعیبا»
حضرت
شعیب یکی از پیامبران
عرب بود، ولی به گفته بعضی او از
نسل ابراهیم (علیهالسّلام) بود، بلکه
نوه دختری حضرت
لوط بود، توضیح این که:
از شیخ
صدوق به
سند خود
روایت شده که حضرت
شعیب (علیهالسّلام) و
حضرت ایوب و
بلعم با عورا، از فرزندان گروهی بودند که هنگام تبدیل آتش نمرودی به گلستان، به ابراهیم (علیهالسّلام)
ایمان آوردند، و همراه ابراهیم (علیهالسّلام) و لوط (علیهالسّلام) به سرزمین شام
هجرت کردند، و سپس آن گروه با دختران حضرت لوط (علیهالسّلام)
ازدواج نمودند، و هر پیامبری که بعد از ابراهیم (علیهالسّلام) و قبل از
بنی اسرائیل به وجود آمد، از نسل همین سه نفر بود.
حضرت
شعیب (علیهالسّلام) ۲۴۲
سال عمر کرد، از بعضی از
روایات و گفتار مفسران و قرائن استفاده میشود که
شعیب (علیهالسّلام) از طرف خدا به سوی دو
قوم (
قوم مدین و
قوم ایکه) فرستاده شد، هر دو
قوم از
اطاعت او سرکشی نمودند و هر کدام به یک نوع
عذاب سخت گرفتار شدند.
حضرت
شعیب (علیهالسّلام) با
منطق و
استدلال و شیوههای حکیمانه و مهرانگیز،
قوم خود را به سوی خدا و
عدالت دعوت میکرد، بیان او به قدری جالب و جاذب و گیرا بود که
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«کان
شعیب خطیب الانبیاء؛
شعیب (علیهالسّلام)
خطیب و سخنران در بین پیامبران بود.»
«ای
قوم من! خدا را
پرستش کنید که جز او معبود دیگری برای شما نیست،
پیمانه و وزن را در
خرید و فروش کم نکنید، دست به کم فروشی نزنید، من هم اکنون شما را در
نعمت میبینم، ولی از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناک هستم.
ای
قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت تمام دهید، و بر کالاهای مردم
عیب نگذارید، و از
حق آنان نکاهید، و در زمین به فساد و تباهی نکوشید.
آن چه خداوند از سرمایههای
حلال برای شما باقی گذارده، برایتان بهتر است اگر
ایمان داشته باشید، و من پاسدار شما (و مامور بر اجبارتان به
ایمان) نیستم.»
ای
قوم من! به من بگویید هرگاه من دلیل آشکارتری از پروردگارم داشته باشم و
رزق (و موهبت) خوبی به من داده باشد (آیا میتوانم بر خلاف فرمان خدا رفتار کنم؟) من هرگز نمیخواهم چیزی را که شما را از آن باز میدارم، خودم مرتکب شوم، من جز
اصلاح ـ تا آن جا که توان دارم ـ نمیخواهم، و توفیق من جز به خدا نیست، بر او
توکل کردم و به سوی او باز میگردم.
ای
قوم من! دشمنی و مخالفت با من سبب نشود که شما به همان سرنوشتی که
قوم نوح یا
قوم هود یا
قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید، و ماجرای عذاب
قوم لوط از شما چندان دور نیست، از درگاه پروردگار خود
آمرزش بطلبید، و به سوی او باز گردید که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است.
ای
قوم من! آیا قبیله کوچک من، نزد شما عزیزتر از خداوند است؟ در حالی که فرمان او را پشت سر انداختهاید، پروردگارم به آن چه انجام میدهید آگاهی دارد.
ای
قوم من! هر کاری از دستتان ساخته است انجام دهید، من هم کار خود را خواهم کرد! و به زودی خواهید دانست که عذاب خوار کننده به سراغ چه کسی خواهد آمد و چه کسی دروغگو است. شما
انتظار بکشید و من هم در انتظارم.»
قوم شعیب به جای این که به دعوت مهر انگیز و منطقی
شعیب (علیهالسّلام) گوش فرا دهند و برای تامین
سعادت دنیا و
آخرت خود، از او اطاعت کنند،
لجاجت کردند و با کمال گستاخی و بی پروایی در برابر او ایستادند، تا آن جا که او را
جاهل و
سفیه و کم عقل خواندند و با صراحت به او گفتند: «انک لانت السفیه الجاهل؛ تو قطعا کم
عقل و
نادان هستی».
و نیز در پاسخ به دعوت
شعیب (علیهالسّلام) گفتند: «آیا نمازت به تو دستور میدهد که آن چه را پدرانمان میپرستیدند،
ترک کنیم، یا آن چه را میخواهیم در اموالمان انجام ندهیم، تو با این که بردبار و آدم فهمیدهای هستی، چرا این حرفها را میزنی؟!
ای
شعیب! بسیاری از آن چه را میگویی ما نمیفهمیم، و ما تو را در میان خود ضعیف مییابیم (یعنی تو یک
انسان ضعیف الجثه و ناتوان هستی، به چه دلیل ما که مرفه و سرمایه دار هستیم، از تو پیروی کنیم ـ مطابق بعضی از
روایات، شاه آنها به کارگزاران خود دستور داد، کالاها را
احتکار کنند و قیمتها را بالا ببرند، و وزن و سائل سنجش را کم نمایند (تا کم فروشی نمایند) و به این ترتیب سرکشی خود را به فرمان خدا آشکار نمایند،
شعیب (علیهالسّلام) او و مردم را از این تباهیها نهی کرد، شاه،
شعیب (علیهالسّلام) را از شهر اخراج کرد، آن گاه
عذاب الهی به آن شاه و پیروانش وارد گردید.
) و اگر به خاطر قبیله کوچکت نبود تو را
سنگسار میکردیم و تو در برابر ما قدرتی نداری.»
آنها به این ترتیب به
تکذیب شعیب، و کارشکنی در برابر آن حضرت پرداختند.
ایکه (بر وزن لیله) آبادی معروفی بود که در نزدیکی مدین قرار داشت، دارای
آب و درختان بسیار بود، ازاین رو به نام ایکه (که در
فارسی به معنی
بیشه است) خوانده میشد.
مردم آن جا ثروتمند و مرفه بودند، به همین دلیل غرق در
غرور و
غفلت بودند، و همانند مردم مدین، بت پرست بودند و
خیانت و کلاهبرداری در خرید و فروش در بین آنها رایج بود.
به فرموده
قرآن،
شعیب (علیهالسّلام) آنها را این گونه دعوت کرد:
«آیا
تقوا پیشه نمیکنید، قطعا من در میان شما پیامبری
امین هستم، بنابراین پرهیزکار باشید و از من اطاعت کنید، من در برابر دعوتم، پاداشی از شما نمیطلبم، اجر من تنها بر پروردگار جهانیان است، حق پیمانه را ادا کنید، کم فروشی نکنید، و به دیگران
خسارت وارد نسازید، و با ترازوی صحیح وزن کنید، و
حق مردم را کم نگذارید، و در زمین تلاش برای فساد نکنید، و از نافرمانی کسی که شما و
اقوام پیشین را آفرید، بپرهیزید.»
مردم لجوج ایکه نسبت
سحر و جادوزدگی به
شعیب دادند و گفتند: «تو از سحرشدگان هستی، تو بشری همانند ما میباشی، تنها گمانی که ما درباره تو داریم این است که از دروغگویان میباشی، اگر راست میگویی سنگهایی از
آسمان بر سر ما بباران.»
شعیب گفت: پروردگار من به اعمالی که شما انجام میدهید داناتر است.
سرانجام مردم ایکه، حضرت
شعیب را تکذیب کردند، و عذاب سایبان
صاعقه خیز آسمان، آنها را به
هلاکت رسانید.
از بعضی از روایات استفاده میشود که موضعگیری
قوم بت پرست
شعیب (علیهالسّلام) در برابر آن حضرت، به قدری شدید بود که چند نفر از نمایندگان آن حضرت را مظلومانه و بسیار جانسوز کشتند، در این رابطه نظر شما را به سه
روایت زیر جلب میکنم:
۱.
سهل بن سعید میگوید: به دستور
هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) در یکی از روستاهای متعلق به او، چاهی را حفر کردند در درون
چاه جنازه مردی بلند قامت پیدا شد که پیراهن سفید در تن داشت، و دستش را بر جای ضربتی که در سرش وجود داشت نهاده بود، وقتی که دستش را کشیدند، از جای ضربت سر،
خون تازه جاری شد، دستش را رها کردند، بار دیگر به روی همان ضربه قرار گرفت و خود بند آمد، و در پیراهن او نوشته شده بود: «من ابن صالح نماینده
شعیب (علیهالسّلام) بودم، و از طرف او برای
تبلیغ قوم، فرستاده شده بودم،
قوم مرا زدند و در میان این چاه افکندند، و
خاک بر سرم ریختند و چاه را پرکردند.»
۲.
عبدالرحمن بن زیاد میگوید: در زمین مزروعی عمویم، چاهی میکندیم که به خاک نرم رسیدیم، آن خاکها را کنار زدیم، ناگاه به اطاقی رسیدیم، در آن جا پیرمردی را که پارچهای بر رویش انداخته شده بود دیدیم، ناگاه در کنار سرش نامهای یافتیم، در آن نوشته بود: «من
حسان بن سنان نماینده
شعیب پیامبر بودم، از سوی او به سوی این
بلاد آمدم و مردم را به سوی خدای یکتا دعوت نمودم، آنها مرا تکذیب کردند و در میان این اطاق درون چاه زندانی نمودند، و در این جا هستم تا
روز قیامت برپا گردد و در
دادگاه الهی آنها را
محاکمه کنند.»
۳. نیز نقل شده:
سلیمان بن عبدالملک (هفتمین خلیفه اموی) به سرزمین «
وادی القری» رسید، دستور داد در آن جا چاهی حفر نمایند، کارگران به حفر چاه مشغول شدند، ناگاه به
سنگ بزرگی رسیدند، آن سنگ را از جا کندند، ناگاه جنازه مردی را در زیر آن سنگ یافتند که دو
پیراهن بر تن داشت، و دستش را بر سرش نهاده بود، وقتی که دستش را کشیدند، خون از سرش فوران کرد، سپس دست را رها کرده بر جای خود روی سر قرار گرفت و
خون بند آمد.
همراه آن جنازه نامهای را یافتند که در آن چنین نوشته شده بود: «من
حارث بن شعیب غسانی هستم، به نمایندگی از
شعیب (علیهالسّلام) برای تبلیغ به سوی قومش رفتم، آن
قوم مرا تکذیب نمودند، و مرا کشتند.»
عصر حضرت
شعیب (علیهالسّلام) بود، یک نفر مغرور گنهکار که بازوان ستبر و سلامتی و پیکر
چاق و چلهای داشت، به هر که میرسید میگفت: «من با این که گنهکارم
خداوند مرا هیچ گونه
مجازات ننموده، و از هر نظر در سلامتی و
عافیت هستم، پس مجازات الهی
دروغ است.»
خداوند به حضرت
شعیب (علیهالسّلام) الهام کرد به آن شخص بگو: «ای
احمق! چقدر تو را مجازات کنم، تو ظاهر سالمی داری ولی باطنت سراسر تیره و تار است،
قلب کور و واژگونه داری، از این رو
گوش شنوا و
چشم بینا و دلی آگاه و پند پذیر نداری آیا آن همه
بلا و بیماری کافی نیست؟! »
شعیب (علیهالسّلام) سخن خداوند را به او
ابلاغ کرد. او گفت: اگر خداوند مرا مجازات کرده، نشانه آن چیست؟
شعیب (علیهالسّلام) از خدا خواست تا نشانه مجازات او را بیان کند، خداوند به
شعیب (علیهالسّلام) الهام کرد: «نشانه اش این است که از عبادتهایی که انجام میدهی مانند
نماز،
روزه،
زکات و... هیچ گونه لذت روحی نمیبری، اطاعت تو ظاهری زیبا دارد، ولی
باطن آن هم چون گردوی پوچ است، گردوی پوچ را اگر در
زمین بکاری، هرگز رشد نخواهد کرد.
از نماز و از زکات و غیر آن لیک یک ذره ندارد
ذوق جان
طاعتش نغز است و معنی نغرنی جوزها بسیار در وی مغزنی
دانه بی مغز کی گردد نهال صورت بی جان نباشد جز
خیالحضرت
شعیب (علیهالسّلام) سخن خداوند را به او ابلاغ کرد، او به راز مطلب متوجه شد و همچون
الاغ در
گل فرو ماند.
تلاشها و دعوتهای شبانه روزی حضرت
شعیب (علیهالسّلام) موجب شد که گروه اندکی از مردم
ایمان آوردند ولی اکثریت آنها بر
اثر غرور و سرکشی سزاوار عذاب سخت الهی گشتند.
از
امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده: «خداوند به
شعیب (علیهالسّلام)
وحی کرد که صد هزار نفر از
قوم تو را عذاب خواهم نمود، شصت هزار نفر از نیکان آنها، و چهل هزار نفر از بدان را.»
شعیب عرض کرد: بدان سزاوار عذابند، ولی نیکان چرا؟
خداوند فرمود:
«داهنوا اهل المعاصی و لم یغضبوا لغضبی؛ برای این که آنان با گنهکاران مداهنه و سازش کردند، و به خاطر
خشم من نسبت به آنها، خشم به آنها نکردند (و
نهی از منکر ننمودند)».
خداوند در
قرآن میفرماید:
«و لما جاء امرنا نجینا
شعیبا و الذین آمنوا معه برحمه منا و اخذت الذین ظلموا الصیحه فاصبحوا فی دیارهم جاثمین؛ و هنگامی که فرمان ما فرا رسید،
شعیب و کسانی را که به او
ایمان آورده بودند، به
رحمت خود
نجات دادیم و آنها را که
ستم کردند،
صیحه آسمانی فرا گرفت، و در دیار خود به رو افتادند و مردند.»
در مورد چگونگی عذاب
قوم شعیب (علیهالسّلام) دو نوع
عذاب نقل شده که ظاهرا بیانگر آن است که یک نوع عذاب برای مردم مدین بود، و نوع دیگر برای مردم ایکه بود.
چگونگی عذاب و هلاکت مردم مدین چنین بوده است: زمین لرزه بسیار شدیدی سرزمین مدین را تکان داد و در همین وقت صیحه و فریاد آسمانی شدید آنها را فرا گرفت، و آنها به رو بر زمین افتادند و مردند، به گونهای نابود شدند که گویی هرگز از ساکنان آن دیار نبودهاند.
و در مورد عذاب مردم ایکه نوشتهاند: هفت
روز گرمای سوزانی سرزمین آنها را فرا گرفت، و اصلا نسیمی نمیوزید، ناگاه قطعه ابری در
آسمان ظاهر شد، و نسیمی وزیدن گرفت، آنها از خانههای خود بیرون ریختند و همه به طرف
سایه آن ابر رهسپار شدند، و از شدت ناراحتی به آن پناه بردند.
در این هنگام صاعقهای مرگبار و گوش خراش از ابر برخاست، به دنبال آن آتش بر سر مردم ایکه فرو ریخت و آنها را به هلاکت رسانید.
(ناگفته نماند که به گفته بعضی از محققین، عذاب
قوم شعیب یک بار بود که بر مردم مدین و ایکه وارد شد که آمیخته با
زلزله و
ابر صاعقه خیز و
صیحه بود)
آری این است عاقبت نکبت بار سرکشان لجوج، و آلودگان به فساد و
انحراف، که خداوند در پایان میفرماید:
«ان فی ذلک لآیه و ما کان اکثرهم مؤمنین؛ در این ماجرا نشانه و درس
عبرت است، ولی اکثر آنها
ایمان نیاوردند.»
و نیز میفرماید: «الا بعدا لمدین کما بعدت ثمود؛ دور باد از رحمت خدا
اهل مدین، همان گونه که
قوم ثمود دور شدند».
ارتجاع قوم شعیب (قرآن)؛
استقامت شعیب (قرآن)؛
اصحاب ایکه و شعیب (قرآن)؛
اخلاص انبیا در تبلیغ (قرآن).
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «شیوه تبلیغی شعیب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۶