• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شرایط معرف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



شرایط معرِّف، به‌معنای ویژگی‌های لازم در معرِّف برای تحقق یک تعریف مقبول است.



تعریف در لغت به معنای شناساندن و حقیقت چیزی را بیان کردن و آگاهانیدن است
[۱] زوزنی، حسین بن احمد، المصادر، ج۲، ص۵۷۵.
[۲] داعی الاسلام، محمدعلی، ذیل واژه تعریف، فرهنگ نظام.
و در اصطلاح به معنای تبدیل مجهولات تصوری به معلومات است با توسل به معلومات تصوری دیگر و، به عبارت دیگر، زدودن جهل نسبت به امری با توسل به علم به امور دیگر. به بیان دیگر به معنای مجموع تصورات معلومی است که موجب معلوم شدن تصور مجهولی می‌شود.
[۳] خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی، ص۲۵۱.
تعریف در جواب از سؤال ما هو؟ (آن چیست؟) می‌آید، و «ما» در این سؤال مای حقیقیه است که از حقیقت و ماهیت شیء سؤال می‌کند. غرض از تعریف، بیان چیستی و حقیقت معرَّف و متمایز کردن آن از سایر امور است. بنابراین، تعریف بیانگر ماهیت شیء است. مثلا در جواب سؤال «انسان چیست؟» می‌گوییم «حیوان ناطق است» یا «حیوان ضاحک است». این غرض در صورتی تامین می‌شود که معرِّف، دارای برخی ویژگی‌ها باشد.


این ویژگی‌ها را شرایط معرِّف یا شرایط تعریف می‌گویند و به دو دسته شرایط معنایی و شرایط لفظی تقسیم می‌شود. این شرایط عبارت‌اند از:
اعرفیت معرِّف از معرَّف، تساوی معرِّف با معرَّف در صدق، تغایر مفهومی معرِّف و معرَّف، تقدم اعم بر اخص، و کلیت معرِّف، تعریف به الفاظ تام، تعریف به الفاظ رایج، تعریف به الفاظ صریح. آثار منفی فقدان شرایط مذکور یکسان نیست؛ مثلاً درجه نقصان ناشی از فقدان شرط «تساوی معرِّف با معرَّف در صدق» بیشتر از فقدان شرط «اعرفیت معرِّف از معرَّف» است.

۲.۱ - شرایط معنایی

تعریف دارای چهار شرط معنایی زیر است:
۱. جامعیت و مانعیت .
۲. تغایر مفهومی .
۳. دوری نبودن.
۴. معرف اجلی (آشکارتر) و اعرف (شناخته شده‌تر) از معرف باشد.

۲.۱.۱ - جامعیت و مانعیت

تعریف باید جامع افراد معرف و مانع اغیار آن باشد. بنابراین شرط، معرف و معرف باید از حیث عموم و صدق با هم اتحاد داشته باشند، یعنی:
الف) هر آن چه که معرف بر آن صدق می‌کند، معرف نیز بر آن صدق کند (شرط اطراد و منع)، و هر آن چه که معرف بر آن صدق می‌کند، معرف نیز بر آن صدق کند (شرط انعکاس یا جمع).
ب) نسبت میان معرف و معرف از میان نسب اربع، نسبت «تساوی» باشد. زیرا نسبت میان معرف و معرف:
۱. تباین نیست؛ زیرا امور مبائن قابل حمل بر یکدیگر نیستند، و همچنین در صدق با هم اتحاد ندارند.
۲. عموم نیست؛ زیرا اگر معرف اعم از معرف باشد، نه مانع اغیار معرف است و نه مفید شناسایی ذات معرف و حال آن که معرف حداقل باید مفید امتیاز (مانع اغیار) معرف باشد. مثلا تعریف انسان به «حیوانی که بر روی دو پا راه می‌رود»، مانع اغیار نیست، زیرا حیوانات دیگری هم وجود دارند که بر روی دو پا راه می‌روند.
۳. خصوص نیست؛ زیرا اگر معرف اخص از معرف باشد، نه جامع افراد معرف است و نه اجلی و اعرف از آن. مثلا تعریف انسان به «حیوان متعلم» جامع افراد نیست، زیرا بعضی از انسان‌ها متعلم نیستند.
[۷] خوانساری، محمد، منطق صوری، ص۱۶۴-۱۶۷.
[۸] گرامی، محمدعلی، منطق مقارن، ص۸۳-۸۵.


۲.۱.۲ - تغایر مفهومی

معرف و معرف در مفهوم نباید یکسان باشند، زیرا در این صورت تقدم معلوم بودن معرف بر معرف لازم می‌آید، و این توقف شیء بر خودش است که محال است. به عنوان مثال، در تعریف حرکت به «انتقال»، یا در تعریف انسان به «بشر»، این شرط نادیده گرفته شده است.

۲.۱.۳ - دوری نبودن

تعریف نباید دوری باشد، یعنی نباید معرف با معرف تعریف شود، زیرا در این صورت شیء مقدم بر خود می‌شود. دور بر دو نوع است:
۱. دور مصرح (آشکار): دوری که در آن شیء بدون هیچ واسطه‌ای بر خود مقدم شود؛ مثلا تعریف خورشید به «ستاره روز» دور مصرح است. زیرا روز به زمان بالا آمدن خورشید تعریف می‌شود.
۲. دور مضمر (مخفی): دوری که در آن شیء با یک یا چند واسطه بر خود مقدم شود؛ مانند تعریف روز به «نبود شب» و تعریف شب به «نبود خورشید» و تعریف خورشید به «ستاره روز».

۲.۱.۴ - اجلی و اعرف بودن

معرف باید آشکارتر و شناخته شده‌تر از معرف باشد. بنابراین تعریفی که با معرف از حیث ظهور و خفا مساوی باشد، مانند تعریف عدد فرد به «عدد یک واحد کمتر از عدد زوج»، و تعریفی که اخفی از معرف باشد، مانند تعریف آتش به «عنصری شبیه به نفس» یا تعریف عنصر به «اسطقس»، جایز نیست.

۲.۲ - شرایط لفظی

تعریف علاوه بر این که باید به لحاظ معنایی عاری از اشکال و نقص باشد، از لحاظ لفظی نیز باید پیراسته و عاری از نقص و ابهام باشد. ابن‌سینا می‌گوید: «استعمال الفاظ مجازی و استعاری و غریب و وحشی در حدود زشت و قبیح است، بلکه باید از الفاظ مناسب، صریح و متداول استفاده کرد.» (و من القبیح ان یستعمل فی الحدود الالفاظ المجازیة و المستعارة و الغریبة و الوحشیة، بل یجب ان یستعمل فیها الالفاظ المناسبة الناصة المعتادة)
چند شرط مهم برای الفاظی که در تعاریف استفاده می‌شوند، عبارتند از:
۱. الفاظ واضح و عاری از ابهام و ایهام باشند.
۲. از الفاظ مشترک لفظی یا مشترک معنایی استفاده نشود.
۳. کاربرد الفاظ استعاری و مجازی بدون قرینه جایز نیست.
۴. از الفاظ نامانوس و غریب استفاده نشود؛ مانند لفظ «اسطقس» در تعریف آتش و لفظ «آخشیج» در تعریف ضد. به جای این الفاظ ما می‌توانیم به ترتیب از الفاظ «عنصر» و «ناسازگار» استفاده کنیم که برای فارسی زبان‌های امروزی مانوس ترند.
[۱۰] فرصت شیرازی، میرزا محمد، اشکال ‌المیزان، ص۴۰-۴۱.
[۱۱] جرجانی، میر سید شریف، الکبری فی المنطق، ص۷۸-۷۹.
[۱۲] مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد، ص۳۳۵۱۲۱-۱۲۴.



در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:

• گرامی، محمدعلی، منطق مقارن.
• خوانساری، محمد، منطق صوری.
مظفر، محمدرضا، المنطق.    
• فرصت شیرازی، میرزا محمد، اشکال‌ المیزان.
• جرجانی، میر سید شریف، الکبری فی المنطق.
• مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد.
حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید.    
ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، منطق المشرقیین.    
خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، شرح الاشارات و التنبیهات.    
مشکوةالدینی، عبدالمحسن، منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه.    


۱. زوزنی، حسین بن احمد، المصادر، ج۲، ص۵۷۵.
۲. داعی الاسلام، محمدعلی، ذیل واژه تعریف، فرهنگ نظام.
۳. خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی، ص۲۵۱.
۴. علامه حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید، ص۲۲۸.    
۵. مظفر، محمدرضا، المنطق، ص۱۲۳.    
۶. ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، منطق المشرقیین، ص۴۲.    
۷. خوانساری، محمد، منطق صوری، ص۱۶۴-۱۶۷.
۸. گرامی، محمدعلی، منطق مقارن، ص۸۳-۸۵.
۹. خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۱۰۵.    
۱۰. فرصت شیرازی، میرزا محمد، اشکال ‌المیزان، ص۴۰-۴۱.
۱۱. جرجانی، میر سید شریف، الکبری فی المنطق، ص۷۸-۷۹.
۱۲. مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد، ص۳۳۵۱۲۱-۱۲۴.
۱۳. مشکوةالدینی، عبدالمحسن، منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه، ص۲۱۷-۲۱۹.    



پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «شرایط معرِّف»، تاریخ بازیابی۱۳۹۶/۱/۲۱.    



جعبه ابزار