شبهه حرمت تقلید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از باورهای
احمد الحسن بصری، حرمت «تقلید از فقیه» است. البته احمد بصری با اصل
تقلید از
فقیه مخالفتی ندارد، اما از آنجا که خود را نماینده و فرستاده
امام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) میداند، تقلید را با وجود خود جایز نمیداند!
اتباع احمد بصری بر خلاف نظر احمدالحسن، تقلید از فقیه را اساساً باطل دانسته و آن را عملی باطل می پندارند. این در حالی است که بر اساس
آیه نفر،
تفقه و انذار
واجب کفایی است و لازمه این
وجوب، تبعیت و حذر عملی عوام مردم از فقهاء است. البته بر اساس روایات، تقلید از هر فقیهی جایز نیست و باید از فقیهی تبعیت کرد که خوددار و حافظ دین و مخالف
هوای نفس و مطیع فرمان امام و مولای خود باشد.
یکی از باورهای احمد الحسن بصری،
حرمت تقلید از فقیه است. وی بر اساس این باور، در اول
شوال (۱۴۲۴ هـ. ق) اعلام کرد:
«علی کل مسلم ترک التقلید فی الفقه و الاصول و العمل بالاحتیاط فکل مقلد فهو عاصی لامر الامام المهدی (علیهالسّلام)؛ بر هر مسلمانی ترک تقلید در فقه و اصول و عمل به احتیاط واجب بوده و هر کسی که تقلید کند از امر امام مهدی (علیهالسّلام) سرپیچی کرده است.»
البته احمد بصری با اصل تقلید از فقیه مخالفتی نداشته، اما از آنجا که خود را نماینده و فرستاده امام مهدی (علیهالسّلام) میداند، تقلید را با وجود خود جایز نمیداند! چنانچه کتاب التیه می گوید:
«اَذِنَ فَوَاجِبٌ الْمُسْلِمِینَ فِی زَمَنِ الغیبه هِیَ نُصْرَةُ الدِّینِ بِتَمَکُّنِ نَائِبُ الْاِمَامِ الْخَاصِّ الْمُرْسَلِ مِنْهُ اَوْ الْفَقِیهِ الْجَامِعِ لِلشَّرَائِطِ الْعَادِلِ الزَّاهِدُ فِی الدُّنْیَا فِی حَالِ عَدَمِ وُجُودِ نَائِبٌ خَاصٌّ لَهُ مَنْ بَسَطَ یَدَهُ عَلَی الْحُکْمِ مِنْ کُلِّ حَیْثِیَّةٍ وَجَّهْه... وَ مِنْ فُرُوعِ وَلَایَةُ الْاِمَامِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) وِلَایَةُ الْفَقِیهِ الْجَامِعُ لِشَرَائِطِ الْاِفْتَاءِ الملخصة فِی التَّفْسِیرِ الْمَنْسُوبِ الَی الْاِمَامِ الْعَسْکَرِیِّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) بِهَذِهِ الْعِبَارَةِ (فَاَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِاَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ اَنْ یُقَلِّدُوه؛ یاری دین خدا با پیروی از نائب خاص و فرستاده امام زمان (علیهالسّلام) بر تمامی مسلمانان واجب است. در صورت نبودن نائب خاص، اطاعت از فقیه جامع شرایط عادل و زاهد در دنیا، در همه حالات بر مسلمانان واجب است... از فروع ولایت امام (علیهالسّلام) ولایت فقیه جامع شرایط است. چنانچه در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیهالسّلام) آمده است: هر کدام از فقها که صیانت نفس دارد، از دینش محافظت مینماید، با هوای نفس مخالفت میکند و امر مولای خود را اطاعت میکند، پس بر مردم است که از او تقلید کنند.»
با این وجود، اتباع احمد بصری بر خلاف نظر احمدالحسن، تقلید از فقیه را اساساً باطل دانسته و آن را عملی باطل می پندارند.
در نگاه اول،
قرآن کریم مسلمین را به دو گروه؛ فقیهان انذار دهنده و مؤمنین انذار شونده تقسیم کرده و فرموده است:
وَ مَا کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَیْهِم لَعَلَّهُم یَحذَرُونَ. بر اساس این تقسیم بندی، جامعه مسلمین به لحاظ معرفتی به دو دسته تقسیم شدهاند که بایستی عدهای به فهم و
فقه رسیده و عدهای دیگر از فهم و فقه آنان استفاده کنند. لذا به التزام عقلی، تبعیت غیر فقیه از فقیه
واجب است چرا که در غیر این صورت، این تقسیم بندی و دستور به
تفقه و انذار بیهوده خواهد بود.
تفقه در دین به معنای فهمیدن
تاویل دین است که میتواند مرحله ای فراتر از علم به دین و شناخت مسائل و مبانی آن باشد. چنانکه در
روایت آمده است:
««دعا النبی، صلی الله علیه و سلم، لابن عباس فقال: اللَّهُمَّ عَلِّمْهُ الدِّینَ وَ فَقِّهْهُ فی التَّاْوِیل و معناه.»»
لذا قرآن کریم و روایات معصومین (علیهالسّلام) حکم به
وجوب کفایی و لزوم دستیابی به
تفقه در
دین را صادر کرده و بر لزوم تبعیت عملی از فقهاء تاکیده فرموده اند.
آنچه از آیه نَفر مبنی بر
وجوب تفقه و تقلید بر میآید این است که:
اولاً؛ با استفاده از لولای تحضیضیه در فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ، وجوب نفر برای تفقه استفاده شده است.
ثانیاً؛ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ به عنوان غایت نفر است که با توجه به وجوب نفر، وجوب تفقه نیز استفاده می شود تا هر کدام از نافرین؛ بر اساس استعداد خود به فهم و فقه دین دست یافته و بر اساس فقه خود مردم را انذار نمایند. طبیعی است که میزان و صحت فهم هر کدام با دیگری در یک سطح نخواهد بود اما با این حال خداوند متعال، انذار هر کدام از فقهاء را حجت دانسته به تبعیت از آنها دستور داده است. البته این سخن ناظر به هرمنوتیک نبوده و با دریافت و فهم شخصی متفاوت است زیرا در تفقه دینی، آنچه ضابطه استنباط میباشد، قواعد حاکم بر آن بوده و از هر گونه تاویل، تفسیر و برداشت شخصی مبرّی است. قابل توجه اینکه؛ روایات معصومین (علیهالسّلام) نیز بر وجوب تفقه در دین تاکید کرده و فرموده اند:
««عَلَیْکُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِی دِینِ اللَّهِ، وَ لَا تَکُونُوا اَعْرَاباً؛ فَاِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فِی دِینِ اللَّهِ، لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ اِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ لَمْ یُزَکِّ لَهُ عَمَلًا.»»
تفقه در دین خدا بر شما واجب است و همانند بادیه نشینان نباشید. همانا کسی که در دین خدا تفقه نکند، خداوند در روز قیامت به او توجهی نمیکند و عملش را تزکیه نمی نماید.
ثالثاً؛ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ غایت نفر و تفقه است که بر این اساس، انذار قوم نیز به تبع آنان واجب خواهد شد. (المُنْذِر: المعلِم الذی یُعْرّف القومَ بما یکون قد دهَمَهم من عَدُوّ اَو غیره و اَصل الاِنذار الاِعلام.)
رابعاً؛ حذر در لَعَلَّهُم یَحذَرُونَ غایت نفر و تفقه و انذار است، لذا به استناد دلالت آیه، وجوب حذر نیز از انذار فقیه استنباط می گردد. البته توجه شود که منظور از حذر، حذر عملی است لذا توقع و مطلوب خداوند این است که مردم بعد از آنکه احکام الهی برای آنها بیان شد، عملاً متحذر شوند و این حذر و پرهیز جز با عمل به فتوای فقیه تحقق پیدا نمیکند. چرا که مراد از حذر عملی؛ حجیت فتوای مجتهد و لزوم قبول قول مجتهد به صورت عملی بوده و صرف التزام قلبی ملاک نمیباشد.
گاهی انذار کردن از باب
دلالت مطابقه و گاهی از جهت
دلالت تضمّن و گاهی از طریق
دلالت التزام است.
همان گونه که بیان شد، آیه شریفه صراحت در
وجوب انذار برای فقیه دارد، لذا اگر مجتهدی بر حرمت و یا
وجوب مطلبی فتوا داد، آن فتوا به دلالت تضمن، حکم الهی محسوب میشود و انجام ندادن آن، مستوجب عقاب الهی خواهد بود. بنابراین؛ بر اساس آیه نفر،
تفقه و انذار
واجب کفایی است و لازمه این
وجوب، تبعیت و حذر عملی عوام مردم از فقهاء است. توجه به این نکته ضروری است که نگاه نخستین اسلام بر
تفقه بوده و کسانی که از استطاعت
تفقه برخوردارند را بر این امر دعوت کرده است. از سویی باب تقلید را باز گذاشته و مقلدین را در رجوع به هر کدام از فقهاء مختار کرده است تا مردم بتوانند به تشخیص آگانه خود، احکامشان را از آنان دریافت نمایند. لذا میتوان همین نوع از تقلید که بر پایه علم و آگاهی میباشد را نوعی از
تفقه در مرحله نازل تر دانست.
شاید برخی به این باور باشند که فقاهت و اجتهادی که در
صدر اسلام و در زمان
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه معصومین (علیهمالسّلام) مطرح بوده است، غیر از فقاهت و اجتهادی است که در زمانهای متاخر مورد نظر میباشد؛ چون فقاهت و اجتهاد در صدر به صورت سؤال از معصومین بوده است و در آن زمان اجتهاد مصطلح مد نظر نبوده است، بنابراین، آیه بر انذار فقیه دلالت ندارد تا بر حجّیت فقاهت هم دلالت کند؛ بلکه، آیه بر حجّیت نقل روایت و حجیت خبر واحد دلالت دارد و انذار فقیه در اینجا به معنی نقل روایت است به همان صورتی که از معصومین (علیهمالسّلام) شنیده است، که در این صورت چنین
پاسخ داده می شود که:
اولاً؛ از آنجا که در آیه شریفه، عنوان فقاهت در وجوب تحذّر اخذ شده است، آیه با نقل روایت و حجیت خبر واحد ارتباطی ندارد.
- دلیل اول اینکه، در حجّیت روایت، التفات راوی به معنی روایت شرط نشده است، تا چه رسد به این که راوی، فقیه هم باشد؛ زیرا در نقل روایت، جز وثاقت راوی، چیز دیگری معتبر نیست.
- دلیل دوم اینکه لازم نیست که عنوان فقیه در نقل روایت بر راوی صدق کند؛ چون هرگز راوی با صرف نقل تعدادی روایت و لو اینکه معنی آنها را هم بداند، مستحق عنوان فقیه نخواهد بود؛ زیرا روشن است که علم به یک یا چند حکم، در صدق عنوان فقاهت کفایت نمی کند، در حالیکه روایت او صحیح است؛ نتیجه این است که آیه شریفه، ارتباطی به حجّیت روایت ندارد و از سویی، وظیفه راویان، نقل روایت بوده و وظیفه فقهاء، تفریع اصول است، چنانچه امام رضا (علیهالسّلام) فرمود: ««عَلَیْنَا اِلْقَاءُ الْاُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیعُ»» توجه شود که تفریع اصول کاری تخصصی بوده و از عهده ناقلان حدیث و عوام مردم خارج است.
ثانیاً؛ ماهیت فقاهت و اجتهاد به معنی معرفت احکام از روی دلیل، امر واحدی است که حقیقت آن با تغییر زمان متفاوت نمیشود و در زمان حاضر و صدر اول یکی است و در این معنی اختلافی وجود ندارد؛ بلکه تفاوت اجتهاد امروز و صدر اول در صعوبت و سهولت است؛ چون تفقه در صدر اول، به شنیدن حدیث بوده است و متوقف بر علوم و مقدمات مورد نیاز فعلی نبوده است. اما در زمانهای متاخر، اگر چه نیل به مرتبه اجتهاد بر مقدمات زیادی متوقف است، ولی این فرق به معنی متغیر بودن معنی اجتهاد نمیباشد. البته مساله تعارض بین اخبار، هم در اجتهاد مصطلح مطرح است و هم در اعصار سابق بوده است. از این روی، در مورد تعارض اخبار، بین اجتهاد این زمان با آن زمان فرقی نیست؛ لذا ادعای مغایرت مفهوم اجتهاد در امروز و صدر اول هم وجهی ندارد.
نتیجه اینکه؛ بر اساس آیه نفر،
تفقه و انذار
واجب کفایی است لذا لازمه این
وجوب، تبعیت و حذر عملی عوام از فقهاء نیز
واجب گردیده است. توجه به این نکته ضروری است که نگاه اولین اسلام بر
تفقه بوده و کسانی را که از استعانه
تفقه برخوردارند را بر این امر دعوت کرده است. از سویی باب تقلید را باز گذاشته و رجوع مقلدین به هر کدام از فقهاء که دارای اعلمیت میباشد را باز گذاشته است تا مردم بتوانند به تشخیص آگانه خود، احکامشان را از آنان دریافت نمایند. لذا میتوان همین نوع از تقلید که بر پایه علم و آگاهی می باشد را نوعی از
تفقه در مرحله نازل تر دانست.
قرآن کریم میفرماید:
وَ مِنْهُمْ اُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ اِلَّا اَمانِیَّ وَ اِنْ هُمْ اِلَّا یَظُنُّونَ؛یک عده آنها همان مردم بی سواد و نادان بودند که از کتاب آسمانی خود چیزی جز یک رشته خیالات و آرزوها نمیدانستند و دنبال گمان و وهم میرفتند.
این آیه در مقام مذمت عوام و بی سوادان
یهود است که در اصول دینی خود از علماء و پیشوایان خود پیروی و تقلید میکردند. در ذیل این آیه آمده است: شخصی به
امام صادق (علیهالسّلام) عرض میکند که عوام و بی سوادان یهود راهی نداشتند جز اینکه از علماء خود هر چه میشنوند قبول کنند و پیروی نمایند. اگر تقصیری هست، متوجه علماء یهود است. چرا قرآن کریم عوام الناس بیچاره را که چیزی نمیدانستند و فقط از علماء خود پیروی میکردند را مذمت می کند؟ چه فرقی بین عوام یهود و بین عوام ما هست؟ اگر تقلید و پیروی عوام از علماء مذموم است پس عوام ما نیز که از علماء ما پیروی می کنند باید مورد ملامت و مذمت قرار گیرند. اگر آنها نمی بایست قول علماء خود را بپذیرند اینها نیز نباید بپذیرند. حضرت فرمود:
««بَیْنَ عَوَامِّنَا وَ عُلَمَائِنَا وَ عَوَامِّ الْیَهُودِ وَ عُلَمَائِهِمْ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِیَةٌ مِنْ جِهَةٍ اَمَّا مِنْ حَیْثُ اسْتَوَوْا فَاِنَّ اللَّهَ قَدْ ذَمَّ عَوَامَّنَا بِتَقْلِیدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ کَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ اَمَّا مِنْ حَیْثُ افْتَرَقُوا فَلا.»»
عوام و علماء ما و عوام و علماء یهود از یک جهت فرق دارند و از یک جهت مثل هماند. از آن جهت مثل هم میباشند که خداوند عوام ما را نیز به آن نوع تقلید از علماء مذمت کرده و اما از آن جهت که فرق دارند مذمت نکرده است. آن شخص عرض کرد: یا ابن رسول الله توضیح بدهید. فرمود: عوام یهود علماء خود را در عمل دیده بودند که صریحاً
دروغ میگویند، از
رشوه پرهیز ندارند، احکام و قضاءها را به خاطر رو دربایستی ها و رشوهها تغییر میدهند، میدانستند که درباره افراد و اشخاص
عصبیت به خرج میدهند، حب و بغض شخصی را دخالت میدهند و حق یکی را به دیگری میدهند. آنگاه فرمود: به حکم الهامات فطری عمومی که خداوند در سرشت هر کس تکوینی قرار داده میدانستند که هر کس چنین اعمالی داشته باشد نباید قول او را پیروی کرد، نباید قول خدا و پیغمبران خدا را با زبان او قبول کرد و به همین منوال است حال عوام ما، اینها نیز اگر در فقهاء خود، اعمال خلاف، تعصب شدید، تزاحم بر سر دنیا، طرفداری از طرفداران خود هر چند ناصالح باشند، کوبیدن مخالفین خود هر چند مستحق احسان و نیکی باشند، اگر این اعمال را در آنها حس کنند و باز هم چشم خود را ببندند و از آنها پیروی کنند عینا مانند همان عوام یهودند و مورد مذمت و ملامت هستند و فرمودند:
««امَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِاَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِ اَنْ یُقَلِّدُوه.»»
و اما هر یک از فقهاء که خوددار و حافظ دین خود و مخالف هوای نفس و مطیع فرمان مولای خود باشد باید عوام از او تقلید کنند.
علی محمدی هوشیار، درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن.