• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سیره امام حسن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



امام مجتبی (علیه‌السّلام)، به عنوان نمونه انسان کامل و الگوی بشریت؛ دارای امتیازات اخلاقی فراوانی مانند بردباری و گذشت، کرم و سخاوت، تواضع و فروتنی، شجاعت و شهامت و ... می‌باشند.



یکی از مسائل مهمی‌ که همیشه در مورد انسان مطرح می‌شود؛ اخلاق حسنه می‌باشد که انسان کامل باید خود را به آن متخلق نماید. اهل بیت (علیهم‌السّلام) تنها انسان‌هایی هستند که در اوج این قله ایستاده و اسوه دیگر افراد هستند. تواضع، فروتنی، خداترسی، روابط حسنه، احترام متقابل و کمک به بینوایان از ابعاد برجسته زندگی آن سرور جوانان بهشتی است. سیوطی در تاریخ خود می‌نویسد: «کان الحسن رضی الله عنه له مناقب کثیره، سیدا حلیما، ذا سکینه و وقار و حشمه، جوادا، ممدوحا؛ حسن بن علی دارای امتیازات اخلاقی و فضائل انسانی فراوان بود، او شخصیتی بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.» پیامبر اسلام در حدیث شریف نبوی چنین فرموده‌اند: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» جالب این است که امام حسن (علیه‌السّلام) مکارم اخلاق را حدیثی به اینگونه تفسیر کرده و فرموده است: «ثلاث من مکارم الاخلاق: تعطی من حرمک، و تصل من قطعک و تعفو عمن ظلمک؛ ‌سه چیز از مکارم اخلاق است: عطا کنی به کسی که تو را محروم کرده و بپیوندی به کسی که از تو بریده، و در گذری از کسی که به تو ستم کرده!»
مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی به سند خود از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود: حسن بن علی (علیه‌السّلام) عابدترین مردم زمان خود و زاهدترین آنها و برترین آنها بود، و چنان بود که وقتی حج به جای می‌آورد، پیاده به حج می‌رفت و گاهی نیز پای برهنه راه می‌رفت و چنان بود که وقتی یاد مرگ می‌کرد می‌گریست، و چون یاد قبر می‌نمود می‌گریست، و چون از قیامت و بعث و نشور یاد می‌کرد می‌گریست، و چون متذکر عبور و گذشت از صراط در قیامت می‌شد می‌گریست و هر گاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی در محشر می‌افتاد، فریادی می‌زد و روی زمین می‌افتاد... و چون به نماز می‌ایستاد بندهای بدنش می‌لرزید، و چون نام بهشت و جهنم نزد او برده می‌شد مضطرب و نگران می‌شد و از خدای تعالی رسیدن به بهشت و دوری از جهنم را درخواست می‌کرد... و هرگاه در وقت خواندن قرآن به جمله «یا ایها الذین آمنوا» می‌رسید می‌گفت: «لبیک اللهم لبیک»... و پیوسته در هر حالی که کسی آن حضرت را می‌دید به ذکر خدا مشغول بود، و از همه مردم راستگوتر، و در نطق و بیان از همه کس فصیح تر بود.. در این جا شمه‌ای از سیره اخلاقی و عملی امام را ذکر می‌نماییم.


مهمترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات حتی ملائکه دانش و بینش است. در قرآن کریم آمده است: «و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا؛ علم اسماء (علم اسرار آفرینش و نام‌گذاری موجودات) را همگی به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می‌گویید، اسامی‌این‌ها را به من خبر دهید. عرض کردند: تو منزهی، ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده‌ای نمی‌دانیم.» برترین علم‌ها، نیز علمی‌ است که مستقیما از ذات الهی به شخصی افاضه شود که به آن « علم لدنی» گفته می‌شود. خداوند در مورد حضرت خضر (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «و علمناه من لدنا علما؛ علم فراوانی از نزد خود به او آموخته‌ایم.» امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) دارای چنین علمی‌بود. به برخی روایات در این زمینه توجه کنید:
۱- رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حدیثی فرمودند: «لو کان العقل رجلا لکان الحسن؛ اگر قرار بود عقل به صورت یک انسان تجسم پیدا کند به صورت امام حسن (علیه‌السّلام) ظاهر می‌شد.»
۲- عثمان بن عفان درباره علم امام حسن (علیه‌السّلام) خطاب به شخصی که در نزد او حاضر بود می‌گوید: «و من لک بمثل هؤلاء الفتیه اولئک فطموا العلم فطما و حازوا الخیر والحکمه؛ کجا می‌توانی مثل این جوان‌ها را پیدا کنی؟ آنان (از خاندانی هستند) که کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلت‌اند.
۳- امام علی (علیه‌السّلام) درباره فرزندش امام حسن (علیه‌السّلام) بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالی که کودکی چهارساله بیش نبود، فرمود: «الحمد لله الذی جعل فی آل محمد من ذریه محمد المصطفی نظیر یحیی بن زکریا «وآتیناه الحکم صبیا»؛ سپاس خدای را که در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا، کسی را قرار داد که همچون یحیی بن زکریاست، که خداوند در مورد او فرمود: به وی علم و دانش در کودکی عطا کردیم.»
۴- معاویه، به امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) عرض کرد: شنیده‌ام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) مقدار خرمای درخت را می‌دانست، آیا چیزی از آن علم در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین می‌پندارند که شما به همه چیز؛ آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهی دارید. حضرت فرمود: «ان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کان یخرص کیلا و انا اخرص عددا؛ پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مقدار وزن و پیمانه درخت خرما را می‌گفت و من عدد آن را می‌گویم.» معاویه گفت: این درخت خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد. دانه‌های خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است که حضرت فرموده است.


امام حسن (علیه‌السّلام) بارها پیاده به سفر حج رفت که عدد آنها را برخی ۲۰ سفر و برخی ۲۵ سفر ذکر کرده‌اند، که از آن جمله حاکم نیشابوری از دانشمندان اهل سنت به سند خود از عبدالله بن عبید روایت کرده که گوید: «لقد حج الحسن بن علی خمسا و عشرین حجه ماشیا و ان النجائب لتقاد معه؛ به راستی که حسن بن علی ۲۵ سفر پیاده به حج رفت و مرکب‌های راهوار او را بدون سوار همراهش می‌کشیدند.» و نظیر این روایت را بیهقی در سنن کبری و بیش از ده نفر دیگر از دانشمندان اهل سنت از عبدالله بن عبید روایت کرده‌اند. چنانکه در بیش از پنجاه حدیث دیگر از راویان و مؤلفان اهل سنت به سندشان از محمد بن علی و علی بن زید بن جذعان به همین مضمون روایاتی نقل شده است. در ذیل به چند نمونه از این روایات اشاره می‌گردد.
۱- ابن عساکر به سندش از محمّد بن علی (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که حسن بن علی (علیهماالسّلام) فرمود: «انّی استحیی من ربّی عزّوجلّ ان القاه و لم امش الی بیته؛ همانا من از پروردگارم حیا می‌کنم که به ملاقات او روم در حالی که با پای پیاده به سوی خانه او نرفته‌ام.»
۲- ابن شهر آشوب در کتاب مناقب گوید: «و لقد رایته فی طریق مکه ماشیا فما من خلق الله احد رآه الا نزل و مشی حتی رایت سعد بن ابی وقاص یمشی؛ من آن حضرت را در راه مکه پیاده مشاهده کردم و هیچ یک از خلق خدا نبود که او را مشاهده کند جز آنکه پیاده می‌شد و پیاده می‌رفت تا آنجا که سعد بن ابی وقاص را دیدم که به احترام آن حضرت پیاده می‌رفت.»
۳- ابن عباس می‌گوید: «من بر هیچ چیز که در جوانی از من فوت شده پشیمان نشدم جز آنکه در آن ایام پیاده به حج نرفتم. همانا حسن بن علی ۲۵ بار پیاده حج بجا آورد در حالی‌که اسبان نجیب او را همراهی می‌کردند...»


از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند، این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک می‌باشد. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) در اوصاف متقین می‌فرماید: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم؛ خالق در جان آنان بزرگ است پس غیر او در چشمشان کوچک می‌باشد.» سّر شجاعت اولیای الهی نیز در همین است. بعضی می‌پندارند که شجاعت امام حسن (علیه‌السّلام) کمتر از ائمه دیگر بوده است. برای این که نادرستی این پندار روشن شود به نمونه‌هایی از شهامت آن حضرت اشاره می‌شود:
۱- با آغاز خلافت امام علی (علیه‌السّلام)، کشمکش‌ها نیز آغاز شد. نخستین فتنه، جنگ جمل بود که به بهانه خونخواهی عثمان بر پا شد. شعله‌های جنگ زبانه می‌کشید. امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) پسرش محمد بن حنفیّه را فراخواند و نیزه خود را به او داد و فرمود: برو، شتر عایشه را نحر کن.» محمد بن حنفیّه نیزه را گرفت و حمله کرد؛ ولی کسانی که به سختی اطراف شتر عایشه را گرفته بودند، حمله او را دفع کردند. او چندین بار حمله کرد؛ ولی نمی‌توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتوانی کرد. امام نیزه را پس گرفت و به حسن (علیه‌السّلام) داد. او نیزه را گرفت و به سوی شتر تاخت و پس از مدتی کوتاه، بازگشت؛ در حالی که از نوک نیزه‌اش خون می‌ریخت. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرمؤمنان به او فرمود: شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و تو فرزند علی هستی.»
۲- امام مجتبی (علیه‌السّلام) هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمی‌داد. وی علناً از اعمال ضد اسلامی‌ معاویه انتقاد می‌کرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنی‌امیه را بی پروا فاش می‌ساخت. مناظرات و احتجاج‌های مهیج و کوبنده حضرت مجتبی (علیه‌السّلام) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر؛ عمرو عاص، عتبه بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.


بندگی رمز پیشرفت اولیاء الهی و زمینه ساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب می‌یابد. اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهی مدال افتخار دارند، به خاطر بندگی خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد» آنان را ستوده است. اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به اوج قله وحی و دریافت آخرین دین الهی دست یازید، بر اثر بندگی بود، خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگی می‌داند و می‌فرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون؛ من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند.» امام مجتبی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیره، وهیبه بلا سلطان فاخرج من ذل معصیه الله الی عز طاعه الله؛ هر گاه اراده عزتی بدون دار و دسته، و هیبتی بدون سلطنت داشتی، از خواری معصیت الهی بیرون آمده، به سوی عزت طاعت خداوند رو کن.» از مصادیق کامل بندگان مقرب الهی، امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) است که در تمام حالات رو به سوی خدا داشت، خود را در محضر او می‌دید؛ در ذیل به نمونه‌هایی در این زمینه اشاره می‌شود:
۱- امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «ان الحسن بن علی کان اعبد الناس فی زمانه و ازهدهم و افضلهم و کان اذا حج حج ماشیا و ربما مشی حافیا و کان اذا ذکر الموت بکی و اذا ذکر القبر بکی، و اذا ذکر البعث و النشور بکی، و اذا ذکر الممر علی الصراط بکی و اذا ذکرالعرض علی الله تعالی ذکره شهق شهقه یغشی علیه منها و کان اذا قام فی صلاته ترتعد فرائضه بین یدی ربه عزوجل و کان اذا ذکر الجنه و النار اضطرب اضطراب السلیم و سال الله الجنه؛ امام حسن (علیه‌السّلام) عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج به جا می‌آورد پیاده و گاهی پا برهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادی از مرگ و قبر و قیامت می‌کرد گریه می‌کرد. وقتی یادی از گذشتن از صراط می‌کرد، گریه می‌کرد، وقتی یادی از عرضه شدن در پیشگاه الهی برای حساب و کتاب می‌کرد، صدای حضرت بلند می‌شد، تا آنجا که غش می‌کرد و بیهوش می‌افتاد و هر گاه برای نماز می‌ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش می‌لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد می‌کرد، مانند مار گزیده می‌پیچید، و از خداوند بهشت را درخواست می‌کرد.»
۲- ابن کثیر می‌گوید: «کان الحسن اذا صلّی الغداه فی مسجد رسول الله یجلس فی مصلاّه حتی ترفع الشمس؛ حسن (علیه‌السّلام) هر گاه که نماز صبح را در مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به جای می‌آورد در مصلاّی خود می‌نشست و ذکر خدا را می‌گفت تا خورشید بالا بیاید.»


در اثبات زهد امام حسن (علیه‌السّلام) همین مقدار کافی است که به خاطر حفظ خون مسلمانان از زمامداری و حکومت که حق مسلم او بود چشم پوشی نموده، آن را واگذار کرد. نویسندگان و ارباب تراجم اجماع دارند که حسن بن علی (علیه‌السّلام) پس از جدش رسول خدا و پدرش علی (علیه‌السّلام) از همه مردم زاهدتر بوده. در کتاب تاریخ ابن عساکر نقل شده شخصی به نام مُدْرِک بن زیاد می‌گوید: روزی در یکی از باغ‌های ابن عباس بودیم. غذای مناسبی آوردند. امام حسن (علیه‌السّلام) دستور دادند که کارگران و خدمت گزاران را جمع کنند و آن غذای خوب را به آنها بدهند. مُدرِک می‌گوید: خود امام حسن (علیه‌السّلام) لب به آن غذا نزدند و مشغول خوردن نان با قدری نمک شدند. وقتی به آن حضرت گفته شد چرا شما از آن غذای خوب میل نمی‌کنید، در جواب فرمودند: «اِنّ ذاک الطَّعام احبُّ عندی؛ این خوراک را بیشتر دوست دارم.»
زمخشری در کتاب ربیع الابرار روایت کرده که حسن بن علی چنان بود که چون از وضوی نماز فارغ می‌شد رنگش تغییر می‌کرد و می‌فرمود: «حق علی من اراد ان یدخل علی ذی العرش ان یتغیر لونه.» شیخ صدوق در کتاب امالی به سندش از امام رضا (علیه‌السّلام) روایت کرده که فرمود: چون هنگام وفات امام حسن (علیه‌السّلام) رسید، گریست! به آن حضرت عرض شد: چگونه می‌گریی با اینکه مقام شما نسبت به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنگونه است؟ و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره شما آن سخنان را فرمود؟ (ظاهرا منظور امثال حدیث «ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه» و نظیر آن است.) و ۲۰ مرتبه پیاده حج به جای آورده‌ای؟ و سه بار مال خود را با خدا تقسیم کرده‌ای؟ امام (علیه‌السّلام) در پاسخ فرمود: «انما ابکی لخصلتین: لهول المطلع و فراق الاحبه؛ من به دو جهت می‌گریم یکی برای دهشت از روز قیامت و دیگری برای فراق دوستان! » و در روایت دیگری از طریق اهل سنت آمده که چون برادرش حسین (علیه‌السّلام) سبب گریه آن حضرت را پرسید در پاسخ فرمود: «یا اخی ما جزعی الا انی ادخل فی امر لم ادخل فی مثله و اری خلقا من خلق الله لم ار مثلهم قط؛ برادر جان بی تابی من نیست جز برای آنکه در چیزی درآیم که همانندش را ندیده و داخل نشده‌ام، و خلقی از خلق‌های خدا را می‌بینم که همانندشان را ندیده‌ام.» و در حدیث دیگری است که فرمود: «انی اقدم علی امر عظیم و هول لم اقدم علی مثله قط.»


مورخین و محدثین درباره فروتنی این امام همام ده‌ها روایت ذکر کرده‌اند:
۱- ابن شهر آشوب در مناقب و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و دیگران به سند خود روایت کرده‌اند که امام حسن بن علی (علیه‌السّلام) بر جمعی از فقرا عبور کرد که روی زمین نشسته و تکه‌های نانی در پیش روی خود گذارده و می‌خوردند، و چون آن حضرت را دیدند تعارف کرده گفتند: امام (علیه‌السّلام) پیاده شد و این آیه را خواند: «ان الله لا یحب المستکبرین؛ براستی که خدا مستکبران را دوست نمی‌دارد! » و سپس شروع کرد به خوردن غذای آنان و چون سیر شدند؛ امام (علیه‌السّلام) آنها را به مهمانی خود دعوت کرد و از آنها پذیرایی و اطعام کرده و جامه نیز بر تن آنها پوشانید، و چون فراغت یافت فرمود: «الفضل لهم لانهم لم یجدوا غیر ما اطعمونی، و نحن نجد اکثر منه؛ با همه اینها فضیلت و برتری از آنهاست، زیرا آنها بغیر از آنچه ما را بدان پذیرایی و اطعام کردند چیز دیگری نداشتند، ولی ما بیش از آنچه دادیم باز هم داریم! »
۲- علامه محمد باقر مجلسی در کتاب بحار الانوار از برخی کتاب‌های مناقب معتبره به سندش از مردی به نام نجیح روایت کرده که گوید: حسن بن علی (علیه‌السّلام) را دیدم که غذا می‌خورد و سگی نیز در پیش روی او بود که آن حضرت هر لقمه‌ای که می‌خورد لقمه دیگری همانند آن را به آن سگ می‌داد. من که آن منظره را دیدم به آن حضرت عرض کردم: اجازه می‌دهی من این سگ را با سنگ بزنم و از سر سفره شما دور کنم؟ در جواب من فرمود: «دعه انی لاستحیی من الله (عزّوجلّ) ان یکون ذو روح ینظر فی وجهی و انا آکل ثم لا اطعمه؛ او را بحال خود واگذار که من از خدای (عزّوجلّ) شرم دارم که حیوان روح داری در روی من نگاه کند و من چیزی بخورم و به او نخورانم! »
۳- سیوطی در کتاب تاریخ الخلفاء روایت کرده که هنگامی‌ امام حسن (علیه‌السّلام) در مکان نشسته بود و چون خواست از آنجا برود فقیری وارد شد، امام (علیه‌السّلام) به آن مرد فقیر خوش آمد گفته و با او ملاطفت کرد و سپس به او فرمود: ‌ای مرد تو وقتی نشستی که ما برای رفتن برخاستیم، آیا اجازه رفتن به من می‌دهی؟ مرد فقیر عرض کرد: «نعم یابن رسول الله؛ آری‌ ای پسر رسول خدا


در آیین اسلام، ثروتمندان، مسؤولیت سنگینی در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حکم پیوند عمیق معنوی و برادری دینی، باید همواره در تامین نیازمندی‌های محرومان کوشا باشند. پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و پیشوایان دینی ما، نه تنها سفارش‌های مؤکدی در این زمینه نموده‌اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته‌ای از انسان‌دوستی و ضعیف‌نوازی به شمار می‌رفتند. پیشوای دوم شیعیان، در بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان، سرآمد روزگار خویش و نقطه امید درماندگان بودند. آن حضرت دو بار تمامی‌دارایی خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید. به طوری که کفشش را بخشید و دمپایی را برای خویش نگه داشت. در اینجا به نمونه‌هایی از انفاق‌های آن حضرت اشاره می‌شود:
۱- ابن صبّاغ مالکی در باره کَرَم و بخشندگی آن حضرت می‌نویسد: «الکرم والجود غریزه مغروسه فیه؛ کرم و جود غریزه‌ای بود که در وجود آن حضرت کاشته شده بود.»
۲ ـ ابن عساکر به سندش از عامر نقل کرده که گفت: «انّ الحسن بن علی قاسم الله تعالی ماله مرّتین حتی تصدّق بفرد نعله؛ حسن بن علی با خدا اموالش را دو بار تقسیم نمود، تا آنجا که یک عدد از نعلینش را صدقه داد.»
۳ ـ ابن کثیر از علمای اهل سنت در البدایه و النهایه روایت کرده که امام (علیه‌السّلام) غلام سیاهی را دید که گرده نانی پیش خود نهاده و خودش لقمه‌ای از آن می‌خورد و لقمه دیگری را به سگی که آنجا بود می‌دهد. امام (علیه‌السّلام) که آن منظره را دید به او فرمود: انگیزه تو در این کار چیست؟ پاسخ داد: «انی استحیی منه ان آکل ولا اطعمه؛ من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم! » امام (علیه‌السّلام) به او فرمود: از جای خود برنخیز تا من بیایم! سپس به نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی می‌کرد از وی خریداری کرد، آنگاه آن غلام را آزاد کرده و آن باغ را نیز به او بخشید!
۴- از کتاب خصال شیخ صدوق روایت شده که مردی نزد عثمان بن عفان رفت و از او که بر درب مسجد نشسته بود؛ درخواست بخششی کرد، عثمان دستور داد پنج درهم به او بدهند. آن مرد گفت: این مقدار دردی را از من دوا نمی‌کند، پس مرا به شخصی راهنمایی کن که حاجتم را برآورده سازد! عثمان به گوشه‌ای از مسجد که امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن جعفر در آنجا نشسته بودند، اشاره کرده گفت: «دونک هؤلاء الفتیه؛ به نزد این جوانمردان برو! » آن مرد نیز متوجه آنها شده و حاجت خود را به ایشان معروض داشت! حسنین (علیه‌السّلام) به آن مرد رو کرده گفتند: «ان المسئله لا تحل الا فی احدی ثلاث، دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع ففی ایها تسئل؛ سؤال جز در یکی از سه چیز جایز نیست: خونی فاجعه آمیز، یا بدهکاری دردآور و جانسوز، یا فقری که انسان را خاکستر نشین کند، اکنون بگو: تو در کدامیک از این سه مورد سؤال می‌کنی؟» پاسخ داد: در یکی از همین سه مورد است! در اینجا امام حسن (علیه‌السّلام) دستور داده پنجاه دینار به او بدهند، و امام حسین (علیه‌السّلام) چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل و هشت دینار! آن مرد پول‌ها را گرفت و از نزد ایشان رفت و عبورش به عثمان افتاد، عثمان از او پرسید: چه کردی؟ و آن مرد داستان خود و کرم و بزرگواری حسنین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن جعفر را برای او بازگو کرد و عثمان که دچار شگفتی شده بود گفت: «من لک بمثل هوءلاء الفتیه؟! اولئک فطموا العلم فطما، و حازوا الخیر و الحکمه؛ چه کسی همانند این جوانمردان است، اینان از سینه علم و دانش شیر خورده و خیر و حکمت را نزد خود گرد آورده‌اند.»


از صفات برجسته امام حسن (علیه‌السّلام) حلم و بردباری بود. به گونه‌ای که «الحِلْمُ الحَسَنِیَّه» در فرهنگ اسلامی‌ ضرب المثل شده است. بردباری و سعه صدر آن حضرت به‌اندازه‌ای بوده است که سرسخت‌ترین دشمنان او نیز همواره به این صفت اعتراف داشتند. در ذیل به چند نمونه از حلم حسنی اشاره می‌گردد.
۱- ابن خلکان از ابن عایشه نقل کرده که مردی از اهل شام می‌گوید: من وارد مدینه شدم؛ مردی را دیدم که بر استر خود سوار است، و همانند او در زیبایی صورت و لباس و چهارپا ندیدم. قلبم به او متمایل شد. سوال کردم که او کیست؟ گفتند: این شخص حسن بن علی بن ابی‌طالب است. دلم تبدیل به بغض و حسد نسبت به علی (علیه‌السّلام) شد و به ایشان ناسزا گفتم. امام مجتبی (علیه‌السّلام) صبر کرد تا سخنم به پایان رسید، آن گاه به سویم آمد، تبسمی‌ کرد و سپس فرمود: پیر مرد! فکر می‌کنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتاده‌ای. اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم، اگر راهنمایی می‌خواهی، راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه‌ای سیرت کنیم، اگر برهنه‌ای لباست دهیم، و اگر نیازمندی، بی‌نیازت کنیم، اگر جا و مکان نداری، مسکنت دهیم، و می‌توانی تا برگشتنت میهمان ما باشی و.... مرد شامی‌ در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «اشهد انک خلیفه الله فی ارضه، الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ گواهی می‌دهم که تو جانشین خدا در زمین هستی، خدا بهتر می‌داند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض‌ترین افراد بودید، ولی اکنون محبوب‌ترین افراد در نزدم هستید. او می‌گوید: من از نزد او رفتم در حالی که کسی محبوب تر از او نزد من نبود و هر گاه طریقه مقابله او را با خودم یاد می‌کنم و آنچه که من با او انجام دادم، او را سپاس گفته و خودم را سرزنش می‌نمایم. «علامه مجلسی» نیز در بحار الانوار این روایت را ذکر نموده است.
۲- ابن ابی الحدید از جویریه فرزند اسماء نقل می‌کند: وقتی جنازه امام حسن (علیه‌السّلام) را پس از ممانعت عده‌ای از دفن آن درکنار مرقد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به طرف بقیع حمل می‌کردند، امام حسین (علیه‌السّلام) متوجّه شدند که مروان، یکی از سرسخت‌ترین دشمنان برادر بزرگوارش امام حسن (علیه‌السّلام) یک طرف تابوت را به دوش گرفته است. امام حسین (علیه‌السّلام) از این کار او متعجب شدند و از وی پرسیدند: «شما که تا برادرم زنده بود همواره مایه‌ اندوه او بودید. چه شده که اکنون در تشیع جنازه‌اش شرکت کرده‌اید؟» مروان گفت: «آری این کارها را در حق کسی انجام دادم که حلم و خویشتن‌داری او با کوه‌ها برابری داشت.»
۳- گستره صبوری و مهرورزی امام، آن قدر پردامنه بود که قاتل او را هم در برگرفت؛ همچنان که عمر بن اسحاق می‌گوید که من و حسین (علیه‌السّلام) در لحظه شهادت، نزد امام مجتبی (علیه‌السّلام) بودیم که فرمود: بارها به من زهر داده‌اند؛ ولی این بار تفاوت می‌کند؛ زیرا این بار، جگرم را قطعه قطعه کرده است.» حسین (علیه‌السّلام) با ناراحتی پرسید: چه کسی شما را زهر داده است؟» فرمود: از او چه می‌خواهی؟ می‌خواهی او بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من می‌دانم، خشم و عذاب خداوند بیش تر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم که برای من، بی گناهی گرفتار شود.»


۱. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، ص۱۴۵.    
۲. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۱۰.    
۳. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۱، ص۳۸۲.    
۴. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۱۲۵.    
۵. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۱.    
۶. بقره/سوره۲، آیه۳۱.    
۷. کهف/سوره۱۸، آیه۶۵.    
۸. حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۲، ص۶۸.    
۹. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۳.    
۱۰. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۲۶.    
۱۱. ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۳.    
۱۲. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۲۹.    
۱۳. ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۰.    
۱۴. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۹.    
۱۵. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۵.    
۱۶. شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۱، ص۱۲۳.    
۱۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۴۲.    
۱۸. ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۰.    
۱۹. ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۷۸.    
۲۰. ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۴.    
۲۱. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۴، ص۵۴۲.    
۲۲. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، خ۱۹۳، ج۱، ص۲۰۴.    
۲۳. ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۵.    
۲۴. قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۳، ص۴۷.    
۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۲۸۸.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۲۶۹.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۲۷۹.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۲۸۵.    
۲۹. ص/سوره۳۸، آیه۳۰.    
۳۰. ص/سوره۳۸، آیه۴۴.    
۳۱. ذاریات/سوره۵۱، آیه۵۶.    
۳۲. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۳۹.    
۳۳. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۱.    
۳۴. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۱.    
۳۵. قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۰۷.    
۳۶. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۸۵.    
۳۷. جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۶۷۶.    
۳۸. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۳۹.    
۳۹. شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۱، ص۱۱۲.    
۴۰. ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۸۳.    
۴۱. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۲.    
۴۲. فیض کاشانی، محمدمحسن، الوافی، ج۳، ص۷۵۴.    
۴۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۵۰۰.    
۴۴. شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۱، ص۱۷۴.    
۴۵. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۵۴.    
۴۶. نحل/سوره۱۶، آیه۲۳.    
۴۷. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۵۲.    
۴۸. شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۱، ص۱۱۴.    
۴۹. ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۷.    
۵۰. ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۹۸.    
۵۱. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۵۲.    
۵۲. خوارزمی، موفق ابن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۵۵.    
۵۳. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، ص۱۴۶.    
۵۴. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۹.    
۵۵. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۶.    
۵۶. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۴، ص۵۴۲.    
۵۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ص۲۴۴.    
۵۸. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۱۴۶.    
۵۹. ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمه فی معرفه الائمه، ج۲، ص۷۰۷.    
۶۰. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۴۴.    
۶۱. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۲.    
۶۲. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۱۳۶.    
۶۳. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۶۷.    
۶۴. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۴۴.    
۶۵. ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۳.    
۶۶. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۳.    
۶۷. ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۵.    
۶۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۶.    



پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «امام حسن مجتبی»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.    




جعبه ابزار