ساقی پادشاه مصر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در برخی از آیات
قرآن از ساقی
پادشاه مصر که
واسطه یوسف و
پادشاه در
آزادی بود سخن به میان آمده که نظر می گزرانیم.
یوسف علیهالسّلام از ساقی
پادشاه مصر درخواست نمود که
داستان او را نزد
پادشاه مصر بگوید.
وقال للذی ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک..
و به آن یکی از آن دو نفر، که میدانست رهایی مییابد، گفت: «مرا نزد صاحبت (سلطان
مصر) " یادآوری کن! »
معنای آن این است که: یوسف به آن کسی که میپنداشت که او به زودی
نجات مییابد گفت که مرا در نزد ربت یادآوری کن، و چیزی به او بگو که عواطف او را تحریک کنی شاید به وضع من رقتی کند و مرا از
زندان بیرون آورد.
و اگر از
اعتقاد یوسف به"
ظن:
پندار" تعبیر کرده با اینکه یوسف نسبت به آنچه که در تعبیر خواب آن دو گفته بود
یقین داشت نه پندار- به شهادت اینکه دنبالش تصریح کرده به اینکه این دو تعبیر بطور
قطع واقع خواهد شد، و نیز اضافه کرده که خدایش علم
تاویل احادیث را به او آموخته- شاید بدین جهت بوده که کلمه" ظن" در مطلق
اعتقاد استعمال میشود، و در قرآن هم نظایرش هست، مانند آیه" الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم".
پس از چندی ساقی
پادشاه مصر از زندان آزاد و در
دربار استخدام شد.
وقال للذی ظن انه ناج... فانسـه الشیطـن ذکر ربه... • وقال الذی نجا منهما وادکر بعد امة انا انبئکم بتاویله فارسلون.
و به آن یکی از آن دو نفر، که میدانست رهایی مییابد، گفت: «مرا نزد صاحبت(سلطان
مصر)یادآوری کن! » ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در
زندان باقی ماند. • و یکی از آن دو که
نجات یافته بود- و بعد از مدتی به خاطرش آمد- گفت: «من
تاویل آن را به شما خبر میدهم مرا (به سراغ آن جوان زندانی) بفرستید! »
ساقی، از یادآور شدن مسائل یوسف علیهالسّلام نزد
پادشاه مصر، به وسیله شیطان دچار فراموشی گشت.
.... فانسـه الشیطـن ذکر ربه..
ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد
و اما اینکه دو ضمیر مذکور را به یوسف برگردانیم و در نتیجه معنا چنین شود که:
شیطان یاد
پروردگار یوسف را از دل او ببرد و لا جرم در
نجات یافتن از زندان دست به دامن غیر آورد و به همین جهت خدا عقابش کرد و چند سال دیگر در زندان بماند، هم چنان که بعضی از مفسرین هم گفتهاند: و چه بسا به
روایت هم نسبت داده باشند (احتمال ضعیفی است که) با نص کتاب مخالفت دارد.
چون صرفنظر از ثنایی که خداوند در این سوره از آن جناب نموده تصریح کرده بر اینکه او از مخلصین بوده. و نیز تصریح کرده که
مخلصین کسانیند که شیطان در ایشان راه ندارد.
و اخلاص برای خدا باعث آن نمیشود که انسان به غیر از خدا
متوسل به سببهای دیگر نشود، زیرا این از نهایت درجه نادانی است که آدمی توقع کند که بطور کلی اسباب را لغو بداند و مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد. بلکه تنها و تنها
اخلاص سبب میشود که انسان به سببهای دیگر دلبستگی و
اعتماد نداشته باشد. و در جمله" اذکرنی عند ربک" قرینهای که دلالت کند بر
دلبستگی یوسف علیهالسّلام به غیر خدا وجود ندارد. بعلاوه جمله" و قال الذی نجا منهما و ادکر بعد امة... " خود
قرینه روشنی است بر اینکه فراموش کننده ساقی بوده نه یوسف.
فراموشی ساقی از یادآوری یوسف علیهالسّلام در نزد
پادشاه مصر، زمینه ماندن یوسف علیهالسّلام در زندان شد.
.... فانسـه الشیطـن ذکر ربه فلبث فی السجن بضع سنین.
ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند
«بضع» به «کسر» به کمتر از ده اطلاق میشود که برخی آن را از سه تا ده و برخی آن را بالاتر از پنج و کمتر از ده دانستهاند.
ضمیرهایی که در جمله" فانساه الشیطان ذکر ربه" هست همه به کلمه" الذی" بر میگردد، و معنایش این است که:
شیطان از یاد رفیق زندانی یوسف محو کرد که نزد ربش از یوسف سخن به میان آورد، و همین فراموشی باعث شد که یوسف چند سالی دیگر در زندان بماند.
و بنا به گفته ما معنای" ذکر رب"" یاد کردن نزد رب" است نه" یاد خدا"
ساقی
پادشاه مصر، پس از مدت طولانی با مشاهده
عجز اشراف، از تعبیر خواب
پادشاه به یاد یوسف علیهالسّلام افتاد. و از او نزد
پادشاه سخن گفت.
وقال الذی نجا منهما وادکر بعد امة انا انبئکم بتاویله..
و یکی از آن دو که
نجات یافته بود- و بعد از مدتی به خاطرش آمد- گفت: «من تاویل آن را به شما خبر میدهم مرا (به سراغ آن جوان زندانی) بفرستید! »
ساقی
پادشاه مصر، به توانمندی یوسف علیهالسّلام در تعبیر رؤیای شگفت
پادشاه اطمینان داشت.
وقال الذی نجا منهما... انا انبئکم بتاویله فارسلون.
و یکی از آن دو که نجات یافته بود- و بعد از مدتی به خاطرش آمد- گفت: «من تاویل آن را به شما خبر میدهم مرا (به سراغ آن جوان زندانی) بفرستید! »
ترکیب «انا انبئکم» بر تاکید مضمون جمله دلالت دارد و این، حاکی از
اطمینان ساقی دربار به آگاهی ویژه یوسف علیهالسّلام از تعبیر رؤیاهاست.
ساقی دربار از
پادشاه مصر و معبران، درخواست نمود به جستجوی تعبیر
خواب شاه اجازه دهند، او به سوی یوسف علیهالسّلام در زندان برود.
و قال الذی نجا منهما... انا انبئکم بتاویله فارسلون.
و یکی از آن دو که نجات یافته بود گفت: مرا (به سراغ آن جوان زندانی) بفرستید! »
تقدیرش «فارسلون الی یوسف فی السجن» است که متعلق به سبب وضوح کلام،
حذف شده است.
جمله" فارسلون" (مرا به سراغ او بفرستید) ممکن است اشاره به این باشد که یوسف در زندان
ممنوع الملاقات بود و او میخواست از شاه و اطرافیان برای این کار اجازه بگیرد.
ساقی
پادشاه مصر با یوسف علیهالسّلام در زندان ملاقات کرده و رؤیای
پادشاه را به او بازگو کرد..... انی اری سبع بقرت... • یوسف ایها الصدیق افتنا فی سبع بقرت سمان یاکلهن سبع عجاف وسبع سنبلـت خضر واخر یابسـت..
پادشاه گفت: «من در خواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آنها را میخورند و هفت
خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده (که خشکیدهها بر سبزها پیچیدند و آنها را از بین بردند.) ای جمعیت اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را
تعبیر میکنید! » • (او به زندان آمد، و چنین گفت: ) یوسف، ای مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر میخورند و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشکیده تا من بسوی مردم بازگردم، شاید (از تعبیر این خواب) آگاه شوند!
از انگیزههای مراجعه ساقی به یوسف علیهالسّلام جهت تعبیر خواب
پادشاه رساندن
تعبیر خواب پادشاه به مردم بود.
یوسف ایها الصدیق افتنا فی سبع بقرت... لعلی ارجع الی الناس لعلهم یعلمون.
(او به زندان آمد، و چنین گفت: ) یوسف، ای مرد بسیار
راستگو! درباره این خواب
اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر میخورند و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشکیده تا من بسوی مردم بازگردم، شاید (از تعبیر این خواب) آگاه شوند!
و اینکه فرمود: " الی الناس" برای
اشعار و یا
دلالت بر این است که مردم منتظر برگشتن او بودهاند تا با تاویل یوسف از
حیرت بیرون آیند، حال یا مقصود از مردم، عموم مردم
مصر بوده و مردم
مصر مردمی بیدار و علاقه مند به
وطن خود بوده و نسبت به رؤیایی که پادشاهشان دیده اهتمام داشتهاند، چون غالبا رؤیاها ناظر به اموری از شؤون زندگی آدمی است که انسان نسبت به آنها اهتمام دارد، و معمولا پادشاهان نسبت به شؤون
مملکت و امور
رعیت اهتمام میورزند، پس رؤیایی که یک
پادشاه ببیند در مصالح مردمش دخالت دارد، و یا مقصود از آن، تنها اولیای امور مملکت است، و اگر ایشان را" ناس- مردم" نامیده برای این بوده که
رای و اختیار ایشان در هر امری رای و
اختیار مردم است.
ساقی
پادشاه مصر از طرف دربار، برای آزادسازی یوسف علیهالسّلام از زندان و حاضر کردن او نزد
پادشاه روانه
زندان شد..... فلما جآءه الرسول..
پادشاه گفت: «او را نزد من آورید! » ولی هنگامی که فرستاده او نزد وی
[۲۰] آمد گفت: «به سوی صاحبت بازگرد، و از او بپرس ماجرای زنانی که دستهای خود را بریدند چه بود؟ که خدای من به
نیرنگ آنها آگاه است.»
«ال» در «الرسول»
عهد ذکری است و به قرینه «فارسلون» در آیه ۴۵ معلوم میشود که این فرستاده، همان ساقی
پادشاه بود که برای دریافت
تعبیر خواب به سوی یوسف علیهالسّلام فرستاده شده بود.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۱۶۴، برگرفته از مقاله «ساقی پادشاه مصر».