• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

زینی دحلان شافعی (نقد وهابیت)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از ابتدای ظهور فرقه وهابیت علمای مذاهب مختلف با آن به مقابله پرداخته و با نگارش ردیه و سخنرانی‌های خود به آگاه سازی مسلمانان و مقابله با این انحراف در جهان اسلام پرداختند که از میان آنان زینی دحلان جایگاه ویژه‌ای دارد.



احمد زینی دحلان مکی شافعی، فقیه و مؤرخ و صاحب نظر در علوم مختلف بوده است و مفتی شافعی مکه مکرمه و شیخ الاسلام بوده است، در سال ۱۲۳۱ه. ق در مکه به دنیا آمد و در سال ۱۳۰۴ه. ق در مدینه از دنیا رفت.


وی دارای تالیفات بسیاری است. برخی از آثار وی عبارتست از:
۱. الازهارالزینیة فی شرح متن الالفیة، ۲. تاریخ الدول الاسلامیة بالجداول المرضیة، ۳. فتح الجواد المنان علی العقیدة المسماة بفیض الرحمن، ۴. نهل العطشان علی فتح الرحمن.
دو عنوان از تالیفات وی بر ضد وهابیت می‌باشد که عبارتند:
۱. کتاب «فتنة الوهابیة» که کتاب مختصری در تاریخ و جنایات وهابیت می‌باشد و چون ایشان از معاصرین محمد بن عبدالوهاب است اشراف خوبی نسبت به تاریخ و اقدامات وهابیت داشته است. این کتاب در سال ۱۹۷۸م در ترکیه به چاپ رسیده است (چون ترکیه پایتخت حکومت عثمانی بوده و سرزمین حجاز قبل از وهابیت جزئی از قلمرو حکومت عثمانی بوده و با جنگ حاکمیت بر حجاز را واگذار کرده است، شرایط چاپ کتبی که بر ضد وهابیت به رشته تحریر در آمده است در ترکیه مساعد است.) و ترجمه‌های فارسی آن به نام «تاریخ وهابیان» و «سرگذشت وهابیت» بارها به چاپ رسیده است.
۲. کتاب «الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة» این کتاب که در رد عقائد وهابیت در بحث توسل و زیارت قبور است.


احمد زینی دحلان مفتی شافعی مکه مکرمه در کتاب خود به نام «الفتنـة الوهابیـة» روایت ذیل را از صحیح بخاری نقل کرده و آنرا چنین تحلیل می‌کند.
در صحیح بخاری روایتی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده است که ایشان فرمودند: «یخرج ناس من قبل المشرق ویقرؤون القرآن لایجاوز تراقیهم یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة ثم لایعودون فیه حتی یعود السهم الی فوقه قیل ما سیماهم قال سیماهم التحلیق او قال التسبید.»
«افرادی از ناحیه مشرق، قیام می‌کنند و قرآن تلاوت می‌کنند و حال آن که قرآن از گلوی آنان تجاوز نمی‌کند (و نمی‌توانند از قرآن بهره‌برند) این گروه از دین خارج می‌شوند همان‌گونه که تیر از کمان خارج می‌شود و دیگر به طرف دین بر نمی‌گردد مانند تیر که به سوی کمان بر نمی‌گردد. از رسول خدا- پرسیده شد که این فرقه چه نشانه‌ای دارد؟ فرمودند: چهره این گروه با سرهای تراشیده مشخص می‌شود.»
زینی دحلان پس از نقل این حدیث از صحیح بخاری، در تطبیق آن به وهابیت می‌نویسد: «ففی قوله سیماهم التحلیق تصریح بهذه الطائفة لانهم کانوا یامرون کل من اتبعهم ان یحلق راسه ولم یکن هذا الوصف لاحد من طوائف الخوارج والمبتدعة الذین کانوا قبل زمن هؤلاء...»
[۳] زینی دحلان شافعی، احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیه، مکتبة ایشیق، استانبول، ۱۳۹۶ه، ص۵۰.

«پس این کلام رسول خدا که سر تراشیدن نشانه بارز این طائفه شمرده شده است، صراحت در فرقه وهابیت دارد، زیرا تنها این فرقه هستند که به پیروان خود دستور می‌دهند سر خود را بتراشند و این صفت در هیچ یک از فرقه‌های خوارج و بدعت گذار قبل از وهابیت دیده نشده است.»
همچنین در «الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة» در ادامه بحث پیرامون این روایت می‌نویسد: «به خاطر اینکه آنان (وهابیها) به کسی که از آنها تبعیت می‌کند، دستور می‌دهند که سرشان را بتراشند و او را رها نمی‌کنند مگر اینکه آن شخص، سرش را بتراشد و این مطلب و خصوصیت در هیچ یک از فرقه‌هایی که در گذشته وجود داشتند واقع نشده است، پس حدیث درباره وهابیت صراحت دارد.»
[۵] زینی دحلان، احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص۵۰.

زینی دحلان درباره اختلاف شدید وهابیت با علمای اهل سنت و مناظره‌های متعدد ایشان با علمای وهابی چنین می‌گوید:
«چون پسر عبدالوهاب و یاران خبیثش دعوت خود را - که موجب کافر شدن مسلمانان گردید- آشکار نمودند، قبائل شرق را یکی پس از دیگری تحت نفوذ خود درآورده و به بسط و گسترش قلمرو خود پرداختند. یمن و حرمین شریفین و قبایل حجاز را تصرف کرده و تا نزدیکی شام، آن مناطق را تحت سیطره و تسلط خود قرار دادند. در آغاز امر، گروهی از علمای خود را به حرمین فرستادند و می‌پنداشتند که آنان قادرند تا عقائد علمای حرمین را منحرف نموده و به شبهه و انحراف دچار سازند؛ ولی چون به حرمین رسیدند و عقائد خود را برای علمای حرمین بازگو کردند و آنقدر با ایشان به بحث و مناظره پرداختند تا برای علمای حرمین جهالت و گمراهی آنان قطعی گردید. علمای حرمین عقائد ایشان را مشتمل بر کفریات فراوان یافتند و بعد از اقامه برهان در مقابل ایشان، در نزد قاضی القضاة شهر مکه، استدلالی بر ضد آنها نوشتند که متضمن حکم به کفر ایشان به خاطر آن عقائد بود.
این حادثه در دوران حکمرانی «شریف مسعود بن سعید بن سعد بن زید» که در سال ۱۱۶۵ه. ق درگذشت، اتفاق افتاد. وی حکم به زندانی نمودن این منحرفین نمود، و برخی از آنان به زندان افتاده و برخی دیگر به درعیه گریختند و مردم آنجا را، به آنچه که رخ داده بود، آگاه ساختند و به سرکشی و استکبار خود افزودند. بعد از آن حکام مکه مانع آمدن آنها برای انجام مراسم حج گشتند و آنها به برخی قبایل تحت امر امیر مکه هجوم برده و مردم را اذیت و آزار کردند، تا اینکه نبردی بین آنان و امیر مکه (شریف غالب) درگرفت که آغاز آن در سال ۱۲۰۵ ه. ق بود. در این مدت حوادث بی شماری اتفاق افتاد و مردم بسیاری کشته شدند.»
[۷] زینی دحلان، احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص۴۴.



زینی دحلان مفتی شافعی مکه مکرمه در کتاب خود بر ضد وهابیت می‌نویسد: «وابتداء القتال بینهم وبینه من سنة خمس بعد الماتین والالف وکان ذلک فی مدة سلطنة مولانا السلطان سلیم الثالث ابن السلطان مصطفی الثالث بن احمد (و اما ابتداء اول ظهور الوهابیة) فکان قبل ذلک بسنین کثیرة و کانت قوتهم و شوکتهم فی بلادهم اولا، ثم کثر شرهم و تزاید ضررهم واتسع ملکهم و قتلوا من الخلائق ما لا یحصون و استباحوا اموالهم و سبوا نساءهم.»
«جنگ بین حکومت و وهابیت از سال ۱۲۰۵ه. ق آغاز شد و این جنگ در زمان حکومت سلطان سلیم سوم فرزند سلطان مصطفی سوم بود. (اما درباره ابتدای فعالیت و ظهور وهابیت) سالها قبل از آن شروع شده بود و در ابتداء قوت و عظمتشان در مناطق خودشان بود و سپس شر آنها زیاد شد و ضرر آنها افزون گردید و حکومت آنها گسترش یافت و تعداد بی‌شماری از مردم را کشتند و اموالشان را مباح کردند و زنانشان را به اسارت گرفتند.»


زینی دحلان درباره مؤسس فرقه وهابیت می‌نویسد: «... و مؤسس مذهب آنها محمد بن عبدالوهاب بود که اصل او از مشرق و قبیله بنی تمیم بود و از کسانی بود که عمر طولانی داشت و شاید از کسانی بود که به آنها مهلت داده شده است زیرا او نزدیک به صد سال زندگی کرد تا گمراهی او در بین مردم منتشر شد.»


احمد زینی دحلان، مفتی شافعی مکه مکرمه می‌نویسد: «او در ابتدای زندگی‌اش از طالبان علم در مدینه‌ی منوره بود. پدرش مردی صالح و از اهل علم بود؛ و همچنین برادرش شیخ سلیمان، پدر و برادر و اساتیدش متوجه شدند که به زودی به جهت سخنان و رفتار و انحرافاتی که از او در بسیاری از مسائل مشاهده می‌شود، از او گمراهی و ضلالت سرخواهد زد و لذا او را توبیخ نموده و مردم را از او برحذر داشتند.
و گمراهی‌ها و ضلالتهایی از او سرزد که به سبب آن، جاهلان را منحرف کرده و با امامان دین مخالفت نمود و به واسطه آنها مؤمنان را تکفیر کرد، او گمان نمود که زیارت قبر پیامبر و توسل به او و انبیاء و اولیاء و صالحان و زیارت قبور آنها به جهت تبرک شرک است، و نیز صدا زدن پیامبر هنگام توسل به او شرک می‌باشد، و اینکه هر کس چیزی را به غیر خدا نسبت دهد گر چه از طریق مجاز عقلی باشد، شرک است؛ مثل اینکه بگوید: فلان دارو برای من سودمند واقع شد، یا توسل من به فلان ولی، سودمند واقع شد.
او به ادله‌ای تمسک کرده که در هیچ مرامی، مفید نخواهد بود؛ زیرا عبارتی را آورده که در آنها مغالطه نموده و زینت داده است و با آنها عوام را به اشتباه انداخته تا او را پیروی نمایند، و برای عوام مردم، رساله‌هایی نوشته تا اینکه پیروان وی، معتقد به کفر اکثر اهل توحید شده‌اند و با حاکمان شرق که اهل درعیه بودند همگام شدند و نزد آنان ماندند تا آنان را یاری دادند و بدعت آنان را تقویت کردند و این اعتقادات را وسیله‌ای برای تقویت حکومت خود کردند...»


احمد زینی دحلان که در اواخر سلطنت عثمانی مفتی مکه مکرمه بوده است درباره محمد بن عبدالوهاب می‌نویسد:
«بسیاری از اساتید محمد بن عبدالوهاب در مدینه می‌گفتند: بزودی این مرد گمراه می‌شود و به واسطه او افراد دیگری هم منحرف می‌شوند و این وعده به وقوع پیوست. محمد بن عبدالوهاب گمان کرده بود که مذهب او، توحید خالص و از هر نوع از شرک، دور می‌باشد و مردم از ششصد سال پیش مشرک بوده‌اند و او دینشان را تجدید خواهد کرد و او کسی خواهد بود که همه آیات قرآنی که درباره مشرکان نازل شده بود را بر اهل توحید تطبیق خواهد نمود...»


زینی دحلان در جای دیگری می‌نویسد: «کان محمد بن عبد الوهاب الذی ابتدع هذه البدعة یخطب للجمعة فی مسجد الدرعیة ویقول فی کل خطبة ومن توسل بالنبی فقد کفر وکان اخوه الشیخ سلیمان بن عبد الوهاب من اهل العلم فکان ینکر علیه انکارا شدیدا فی کل ما یفعله او یامر به ولم یتبعه فی شئ مما ابتدعه وقال له اخوه سلیمان یوما، کم ارکان الاسلام یا محمد بن عبد الوهاب؟ فقال خمسة. فقال انت جعلتها ستة؛ السادس من لم یتبعک فلیس بمسلم هذا عندک رکن سادس للاسلام.»
«محمد بن عبدالوهاب کسی است که این بدعت را جعل کرد. او در روز جمعه در مسجد درعیه خطبه می‌خواند و در هر خطبه‌ای می‌گفت: هر کس به پیامبر توسل کند کافر است. برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهاب که از اهل علم بود او را شدیدا انکار می‌نمود، و از هیچ یک از بدعت هایش پیروی نمی‌کرد. روزی برادرش سلیمان به او گفت: ارکان اسلام چند تا است‌ ای محمد بن عبدالوهاب؟! گفت: پنج تا، او گفت: ولی تو ارکان اسلام را شش تا می‌دانی، و ششم آن این است که هر کس از تو تبعیت نکند مسلمان نیست، و این رکن ششم اسلام نزد تو است.»
[۱۲] زینی دحلان، احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص۳۹.



وهابیت؛ فتنه وهابیت‌ (کتاب).


۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۹، ص۱۶۲.    
۲. ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، محمد فؤاد عبد الباقی (تحقیق)، دار الفکر، بیروت، ج۱، ص۶۲. الوهابیة، مکتبة الحقیقة، استانبول، طبعة جدید.    
۳. زینی دحلان شافعی، احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیه، مکتبة ایشیق، استانبول، ۱۳۹۶ه، ص۵۰.
۴. زینی دحلان شافعی، احمد، فتنة الوهابیة، ص۱۲.    
۵. زینی دحلان، احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص۵۰.
۶. زینی دحلان، احمد، فتنة الوهابیة، ص۱۰.    
۷. زینی دحلان، احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص۴۴.
۸. زینی دحلان، احمد، فتنة الوهابیة، ص۲.    
۹. زینی دحلان، احمد، فتنة الوهابیة، ص۲.    
۱۰. زینی دحلان، احمد، فتنة الوهابیة، ص۴.    
۱۱. زینی دحلان، احمد، فتنة الوهابیة، ص۳.    
۱۲. زینی دحلان، احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص۳۹.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «زینی دحلان شافعی و نقد وهابیت» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۴.    






جعبه ابزار