• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حبس منجم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حبس منجم از مباحث فقهی و حقوقی مربوط به حقوق زندانی و درباره حکم زندانی‌کردن کسی است که با مطالعه ستارگان سعد و نحس ایام و نظائر آن‌ را پیش‌بینی می‌کنند.
روایتی از امام علی (علیه‌السلام) هنگام حرکت سپاه ایشان به سمت جنگ نهروان است که در آن امام با سخن منجم مخالفت نموده و او را از این کار نهی می‌کند. اگر سند روایت مذکور تمام باشد، دلالت بر حرمت عمل به نجوم و کیفر حبس ابد و محرومیت از سهم بیت المال می‌کند و بر حرمت آموختن آن دلالتی ندارد و فقیهان فتوا داده‌اند که آموختن علم نجوم برای اهداف مباح جایز است.



ابن منظور: منجّم و متنجّم کسی است که به ستارگان می‌نگرد و اوقات و گردش آنان را محاسبه می‌کند.
سیّد عبداللّه جزائری: منجّم کسی است که معتقد به قدیم بودن افلاک و نجوم است و عقیده به صاحب فلک و آفرینندۀ آن ندارد و این‌ها دسته‌ای از مادیون هستند که از ستارگان باران می‌طلبند …
نظر نگارنده: تنجیم مصدر باب تفعیل است و معنای لغوی آن شناخت منافع و سرنوشت مردم از روی حرکات ستارگان و سیر آن‌هاست.
[۵] نک: شیرازی، محمدعلی، معیار اللغه، ج۲، ص۵۵۲.



۱. من کلام علی (علیه‌السّلام) الی مسافر بن عفیف الازدی: «لئن بلغنی انک تنظر فی النجوم لاخلدنّک فی الحبس ما دام لی سلطان. فو اللّه! ما کان محمد منجّما و لا کاهنا؛
[۶] محمودی، محمدباقر، نهج السعادة، ج۲، ص۳۷۲.
از سخنان علی (علیه‌السلام) به مسافر بن عفیف ازدی: اگر به من خبر رسد که تو به کار ستاره‌شناسی می‌پردازی تا وقتی من حاکمم تو را به زندان می‌اندازم. سوگند به خدا! محمد نه منجّم بود و نه کاهن».
۲. روی ابن دیزیل، قال: «عزم علی (علیه‌السّلام) علی الخروج من الکوفة الی الحروریّة (روستایی در پشت شهر کوفه، و به قولی، جایی در دو میلی کوفه که در آن خوارجی که با علی (علیه‌السّلام) مخالفت کردند، جمع شدند؛ و به همین سبب آنان را بدان جا نسبت دادند و «حروری» گفتند.) و کان فی اصحابه منجّم، فقال له: یا امیر المؤمنین! لا تسر فی هذه الساعة و سر علی ثلاث ساعات مضین من النهار، فانّک ان سرت فی هذه الساعة اصابک و اصحابک اذی و ضرّ شدید و ان سرت فی الساعة التی امرتک بها ظفرت و ظهرت، و اصبت ما طلبت. فقال له علی علیه السّلام: ا تدری ما فی بطن فرسی هذه: اذکر هو‌ام انثی؟ قال: ان حسبت علمت. فقال علی: من صدّقک بهذا فقد کذّب بالقرآن، قال اللّه تعالی: اِنَّ اللّٰهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّٰاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی الْاَرْحٰامِ …
ثم قال (علیه‌السّلام): ان محمّدا (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) ما کان یدّعی ما ادّعیت علمه، ا تزعم انّک تهدی الی الساعة التی یصیب النفع من سار فیها، و تصرف عن الساعة التی یحیق السوء بمن سار فیها؟ فمن صدّقک بهذا فقد استغنی عن الاستعانة باللّه جلّ ذکره فی صرف المکروه عنه، و ینبغی للموقن بامرک ان یولّیک الحمد دون اللّه جلّ جلاله؛ لانّک بزعمک هدیته الی الساعة التی یصیب النفع من سار فیها و صرفته عن الساعة التی یحیق السوء بمن سار فیها، فمن آمن بک فی هذا، لم آمن علیه ان یکون کمن اتّخذ من دون اللّه ضدّا و ندّا، اللهم لا طیر الّا طیرک، و لا ضرّ الّا ضرّک، و لا اله غیرک.
ثم قال: نخالف و نسیر فی الساعة التی نهیتنا عنها. ثم اقبل علی الناس، فقال: ایّها الناس! ایّاکم و التعلّم للنجوم الّا ما یهتدی به فی ظلمات البرّ و البحر، انما المنجّم کالکاهن و الکاهن کالکافر و الکافر فی النار. اما و اللّه! لان بلغنی انّک تعمل بالنجوم لاخلّدنّک السجن ابدا ما بقیت و لاحرمنّک العطاء ما کان لی من سلطان.
ثم سار فی الساعة التی نهاه عنها المنجّم فظفر باهل النهر و ظهر علیهم. ثم قال: لو سرنا فی الساعة التی امرنا بها المنجّم، لقال الناس: سار فی الساعة التی امر بها المنجّم فظفر و ظهر، اما انه ما کان لمحمد (صلّی‌للّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) منجّم و لا لنا من بعده، حتی فتح اللّه علینا بلاد کسری و قیصر. ایّها الناس! توکّلوا علی اللّه وثقوا به؛ فانّه یکفی ممّن سواه؛
ابن دیزیل روایت کرده است: علی (علیه‌السلام) تصمیم گرفت از کوفه به حروریه برود. در میان اصحاب او منجّمی بود به آن حضرت گفت: ‌ای امیر مؤمنان! در این ساعت حرکت نکن؛ سه ساعت که از روز گذشت حرکت کن. اگر در این ساعت راه بیفتی به تو و یارانت آزار و زیان سختی خواهد رسید و اگر در آن ساعتی که من گفتم: حرکت کنی موفق می‌شوی و به آن چه خواهی دست می‌یابی.
علی (علیه‌السلام) به او گفت: آیا می‌دانی در شکم این اسب من چیست؟ نر است یا ماده؟ گفت: اگر حساب کنم می‌دانم.
علی (علیه‌السلام) گفت: هر کس این حرف تو را باور کند، قرآن را دروغ پنداشته است خداوند تعالی می‌فرماید: «خداوند است که علم به قیامت دارد و باران فرو می‌فرستد و می‌داند که در رحم‌ها چیست.» سپس فرمود: محمد (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) مدّعی آن چه تو ادّعا می‌کنی نبود. تو خیال می‌کنی می‌توانی به آن ساعتی که هر کس حرکت کند سود می‌برد، رهنمون شوی و از آن ساعتی که هر کس در آن ساعت حرکت کند بدی می‌بیند، بازداری؟ هر کس این پندارت را باور کند از استعانت به خدا در دفع شرّ از خود، بی‌نیاز شده است و سزاوار است که اگر به کار تو یقین دارد سپاس تو گوید نه خداوند؛ زیرا به خیال خود، این تو هستی که او را به ساعت حرکتی که سود می‌برد، رهنمون شده‌ای و از ساعت حرکتی که هر کس در آن سفر کند به او بدی می‌رسد، بازداشته‌ای. هر کس به این پندار تو ایمان بیاورد من می‌ترسم که او همانند کسی باشد که برای خدا همتا و مشابهی قرار داده باشد. خدایا! فالی، جز فال تو نیست و هیچ زیانی جز از جانب تو نیست و هیچ خدایی جز تو وجود ندارد.
آن‌گاه فرمود: ما مخالفت می‌کنیم و در همین ساعتی که ما را نهی کردی حرکت می‌کنیم، و به مردم رو کرد و فرمود: ‌ای مردم! هرگز دنبال یادگیری ستاره‌شناسی نروید، مگر مقداری که برای راهیابی در بیابان و دریا به کار می‌آید. منجّم همانند کاهن و کاهن همانند کافر و کافر در دوزخ است [و خطاب به آن مرد گفت:] به خدا سوگند! اگر به من برسد که تو به کار ستاره‌شناسی می‌پردازی تا من زنده‌ام تو را در زندان نگه می‌دارم و تا من حاکم هستم از حقوق بیت المال محرومت می‌کنم.
سپس در همان ساعتی که منجّم، نهی کرده بود حرکت کرد و بر نهروانیان دست یافت و بر آنان پیروز گشت. آن‌گاه گفت: اگر ما در آن ساعتی که منجّم گفته بود حرکت می‌کردیم مردم می‌گفتند: در آن ساعتی که منجّم گفت حرکت کرد و در نتیجه موفق و پیروز شد. آگاه باشید که محمد (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) منجّم نداشت پس از او برای ما هم نیست با این که خداوند سرزمین ایران و روم را بر ما گشود. ‌ای مردم! بر خدا توکل کنید و به او دل ببندید که با وجود خدا نیازی به هیچ کس نیست.


۱. سیّد مرتضی: چگونه بر یک مسلمان بطلان احکام ستاره‌شناسی، مخفی می‌ماند در حالی که همۀ مسلمانان گذشته و حال، بر تخطئۀ منجّمان و گواهی به فساد عقیده و بطلان گفته‌های ایشان اجماع دارند و از دین پیامبر فهمیده می‌شود که لازم است ادّعای منجّمان، تکذیب شود و آنان سرزنش و محکوم شوند. چیزی که در دین اسلام این همه معروف است چگونه مسلمان و آن‌که رو به قبله نماز می‌خواند، بر خلاف آن فتوا می‌دهد.
۲. علّامه حلّی: تنجیم حرام است و هم چنین فراگیری علم نجوم، با این اعتقاد که ستارگان مؤثرند یا دخالتی در تاثیر دارند، حرام است. ولی اگر یاد گیرد که مقدار حرکت ستارگان و فاصلۀ آن‌ها و دیگر حالات، مثل‌اندازۀ سیر ستارگان و دوری و حالات آن‌ها و کسوف و غیره را بداند، اشکالی ندارد.
۳. همو (پس از فتوا به تحریم تنجیم): به طور خلاصه، هر کس عقیده داشته باشد که حرکت‌های نفسانی و طبیعی در ارتباط با حرکت‌های فلکی و ستارگان است، کافر و گرفتن اجرت بر این کار حرام است. امّا کسی که علم تنجیم را بیاموزد که به مقدار گردش ستارگان و دوری آن و حالات مختلف مانند بهار و پاییز و غیره پی ببرد، اشکالی ندارد.
۴. شهید اوّل: عقیده به تاثیر استقلالی ستارگان یا با شرکت آن‌ها و خبر از اتفاقات از طریق ستارگان، حرام است. ولی اگر خبر دهد که خداوند معمولا در این موقعیت، چنین می‌کند، این حرام نیست گرچه مکروه است. علاوه بر این که معمولا حکم کلی از آن استنباط نمی‌شود. امّا علم نجوم را برخی از اصحاب، تحریم کرده‌اند و شاید بدین علت باشد که به واسطۀ آن ابتلا به گناه و عقیده به تاثیر پیدا می‌شود یا از این جهت که نتایج آن تخمینی است. امّا علم هیئت حرام نیست، بلکه ممکن است گاهی مستحب باشد؛ زیرا با آن از حکمت‌های الهی و عظمت قدرت او آگاه می‌شویم.
۵. همو: هر کس معتقد باشد که ستارگان، مدبّر این جهان و پدیدآورندۀ هستی هستند شکی نیست که چنین شخصی کافر است.
۶. محقق کرکی: بدان که تنجیم با این اعتقاد که ستارگان در موجودات زمینی دارای اثر هستند یا حتی دخالتی دارند، حرام است و همچنین است فراگیری این علم همراه با این عقیده، بلکه این عقیده به تنهایی کفر است. به خدا پناه می‌بریم.
۷. شیخ بهائی: آنچه منجّمان پنداشته‌اند که برخی حوادث زمینی در ارتباط با اجرام آسمانی است، اگر گمان کرده‌اند که این اجرام به صورت مستقل یا شراکت، علت و مؤثر در این حوادث هستند، چنین عقیده‌ای برای مسلمان جایز نیست و علم نجومی که بر این تفکر اتکا دارد کفر است.
۸. مجلسی دوم: در میان امّت اسلامی خلافی نیست که هر کس معتقد باشد ستارگان مدبّر این جهان و آفرینندۀ حوادث و خیر و شرّ آنند، کافر مطلق است. در جای دیگر گوید:
این عقیده، که ستارگان علت فاعلی همراه با اراده و اختیارند گرچه تاثیرشان توقف بر شرایطی داشته باشد، کفر و با ضرورت دین مخالف است.
۹. شیخ حرّ عاملی: علمای ما تصریح کرده‌اند که علم نجوم و عمل به آن حرام است و بیان داشته‌اند: هر کس عقیده به تاثیر ستارگان یا دخالت آن‌ها در تاثیر داشته باشد کافر است و گفته‌اند: بطلان چنین عقیده‌ای از ضروریات دین است و اجماع بر این مساله را نقل کرده‌اند. از کسانی که به آن چه گفتیم، تصریح کرده‌اند، شیخ مفید و سیّد مرتضی در درر و غرر، شهید اوّل در قواعد و فوائد و دروس، علّامه در تذکرة الفقهاء، منتهی المطلب، قواعد الاحکام و تحریر الاحکام، شیخ علی در شرح قواعد، شهید ثانی در شرح شرائع الاسلام، محقق در معتبر، کراجکی در کنز الفوائد و دیگران هستند و آن‌طور که من به یادم هست هیچ‌یک از ایشان مخالفتی در این زمینه نکرده است.
۱۰. آیة‌اللّه خوئی: آیا آموختن علم نجوم به تنهایی بدون عقیده به تاثیر و عدم تاثیر ستارگان، جایز است یا نه؟ شهید در محکّی دروس قول به حرمت را به بعضی از اصحاب نسبت داده است؛ ولی ظاهر برخی از احادیث این است که اگر آموختن فقط برای شناخت حرکت ستارگان و جایگاه خاص آنان باشد، جایز است و جمعی از بزرگان با آن موافقند و آنچه از احادیث شیعه و سنی، که به حرمت آموختن علم نجوم اشاره دارد، بر کاربردهای دیگر حمل می‌شود. و خداوند داناست.
[۲۳] خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الفقاهه، ج۱، ص۲۴۸.
[۲۴] نک: شیخ انصاری، مکاسب المحرمه، ج۲، ص۲۷۹.
[۲۵] شیخ انصاری، مکاسب المحرمه، ج۲، ص۳۶۹.

۱۱. ابن ابی الحدید: آنچه ضروری دین است، باطل دانستن حکم علم نجوم و تحریم عقیده به آن و نهی از تصدیق گفتار منجّمان است و این معنای کلام امیر المؤمنین (علیه‌السلام) است که فرمود: هر کس سخن تو را، تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده و از استعانت به درگاه الهی بی‌نیازی جسته است.
[۲۸] نک: بیهقی، ابوبکر، سنن الکبری، ج۸، ص۱۳۸.



سخنی در حرمت تنجیم نیست، ولی کلام در معنای آن است که آیا به معنای اعتقاد به تاثیر اوضاع فلکی در عالم زیرین است یا اعتقاد به این که ستارگان نشانۀ حوادث جهانند یا اعتقاد به این که خداوند تعالی در حالات مختلف ستارگان، خصوصیاتی به ودیعت نهاده که مایۀ وقوع برخی حوادث می‌شوند یا به معنای پیشگویی وقایع از روی حرکت‌های فلکی به حدس و گمان است، چنان که این معانی را در کلمات فقیهان مشاهده می‌کنی. امّا اگر سند روایت مذکور تمام باشد دلالت بر حرمت عمل به نجوم و کیفر حبس ابد و محرومیت از سهم بیت المال می‌کند و بر حرمت آموختن آن دلالتی ندارد و فقیهان فتوا داده‌اند که آموختن علم نجوم برای اهداف مباح جایز است.


۱. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۷۰.    
۲. نک:جوهری، اسماعیل بن حماد، صحاح اللغه، ج۴، ص۱۸۱.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۷۳.    
۴. شیخ انصاری، مکاسب المحرمه، ج۱، ص۲۱۴.    
۵. نک: شیرازی، محمدعلی، معیار اللغه، ج۲، ص۵۵۲.
۶. محمودی، محمدباقر، نهج السعادة، ج۲، ص۳۷۲.
۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۶۹.    
۸. نک:حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۸، ص۲۶۹.    
۹. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج۲۶، ص۴۶۴.    
۱۰. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۲.    
۱۱. بغدادی، عبدالمؤمن، مراصد الاطلاع، ص۳۹۴.    
۱۲. لقمان/سوره۳۱، آیه۳۴.    
۱۳. عبدالحمید بن هبةالله، ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۶۹.    
۱۴. شیخ انصاری، مکاسب المحرمه، ج۱، ص۲۰۹.    
۱۵. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۲، ص۲۶۱.    
۱۶. علامه حلی، حسن بن یوسف، منتهی المطلب، ج۲، ص۱۰۱۴.    
۱۷. شهید اول، الدروس، ج۳، ص۱۶۵.    
۱۸. شهید اول، قواعد و فوائد، ج۲، ص۳۵.    
۱۹. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۴، ص۳۲.    
۲۰. شیخ انصاری، مکاسب المحرمه، ج۱، ص۲۱۰.    
۲۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۶، ص۲۹۱.    
۲۲. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۱۰۱.    
۲۳. خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الفقاهه، ج۱، ص۲۴۸.
۲۴. نک: شیخ انصاری، مکاسب المحرمه، ج۲، ص۲۷۹.
۲۵. شیخ انصاری، مکاسب المحرمه، ج۲، ص۳۶۹.
۲۶. سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، ج۱، ص۴۴۱.    
۲۷. ابن ابی‌الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۱۲.    
۲۸. نک: بیهقی، ابوبکر، سنن الکبری، ج۸، ص۱۳۸.
۲۹. ابن رشد قرطبی، محمد بن احمد، بیان و تحصیل، ص۱۷، ص۴۰۴.    



• طبسی، نجم‌الدین، حقوق زندانی و موارد زندان در اسلام، ص۱۹۶-۲۰۲.






جعبه ابزار