• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

زمینه‌های تزکیه (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قرآن کریم در بعضی از آیات شریفش مواردی را به عنوان زمینه تزکیه و تطهیر انسانها ذکر فرموده است که از آن موارد ازدواج، انفاق، ایمان، بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم، تعلیم حکمت و کتب آسمانی، تلاوت آیات، حضور در مسجد، رحمت خدا، رعایت آداب معاشرت، رعایت حریم پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)، زکات، صدقه نجوا، عفت، عمل صالح را می توان نام برد.

فهرست مندرجات

۱ - ازدواج
       ۱.۱ - فحشاء در قوم لوط
       ۱.۲ - علت پیشنهاد حضرت لوط
       ۱.۳ - راه حلال
       ۱.۴ - مراد از اطهر
۲ - ازدواج زنان مطلقه
       ۲.۱ - فوائد رجوع
       ۲.۲ - فلسفه احکام
۳ - انفاق
۴ - ایمان
۵ - بعثت پیامبر
       ۵.۱ - معنای تزکیه
       ۵.۲ - تشریع احکام
       ۵.۳ - علت تشریع احکام
       ۵.۴ - دین آسان
۶ - تعلیم حکمت
۷ - تعلیم کتب آسمانی
۸ - تلاوت آیات
       ۸.۱ - معنای یتلو
       ۸.۲ - کتاب و حکمت
       ۸.۳ - هدف نهایی
       ۸.۴ - بزرگترین نعمت
       ۸.۵ - معنای منت
       ۸.۶ - منت بر مؤمنان
       ۸.۷ - هدف نهایی
۹ - حضور در مسجد
       ۹.۱ - معنای توبه
       ۹.۲ - کثرت در توبه و طهارت
       ۹.۳ - تعین مسجد قبا
       ۹.۴ - بیان علت رجحان
       ۹.۵ - مراد از پاکیزگی
۱۰ - رحمت خدا
       ۱۰.۱ - خطوات شیطان
       ۱۰.۲ - تزکیه به فضل خدا
۱۱ - رعایت آداب معاشرت
       ۱۱.۱ - مراد از استیناس
       ۱۱.۲ - احکام ورود به خانه غریبه
              ۱۱.۲.۱ - حکم ورود به خانه خالی
              ۱۱.۲.۲ - حکم رد صاحبخانه
              ۱۱.۲.۳ - استثناء حکم
۱۲ - رعایت حریم پیامبر
       ۱۲.۱ - آداب معاشرت با پیامبر
       ۱۲.۲ - وقت شناسی
       ۱۲.۳ - حکم مجلس گفتگو بعد از غذا
              ۱۲.۳.۱ - علت حکم
۱۳ - زکات
       ۱۳.۱ - معنای تطهیر
       ۱۳.۲ - مراد از صل و سکن
۱۴ - صدقه نجوا
       ۱۴.۱ - علت تشریع صدقه
       ۱۴.۲ - صدقه خیر و اطهر
۱۵ - عفت
       ۱۵.۱ - دستور غض بصر و حفظ عورات
              ۱۵.۱.۱ - روایت حضرت امام صادق
۱۶ - عمل صالح
۱۷ - فضل خدا
۱۸ - پانویس
۱۹ - منبع


ازدواج، زمینه ساز تزکیه و تطهیر انسانهاست: «وجاءه قومه یهرعون الیه ومن قبل کانوا یعملون السیـات قال یـقوم هـؤلاء بناتی هن اطهر لکم فاتقوا الله ولا تخزون فی ضیفی الیس منکم رجل رشید» و قومش به سرعت به سراغ او آمدند - و قبلا کارهای بد انجام می‌دادند - گفت‌ای قوم من! اینها دختران منند، برای شما پاکیزهترند (با آنها ازدواج کنید و از اعمال شنیع صرفنظر نمائید) از خدا بترسید و مرا در مورد میهمانهایم رسوا مسازید، آیا در میان شما یک مرد رشید وجود ندارد؟!.
راغب میگوید: وقتی گفته می‌شود: ((هرع و یا اهرع) ) معنایش این است که فلان کس را با زور و تهدید به جلو سوق می‌داد. و از کتاب العین نقل شده که گفته است : کلمه اهراع به معنای سوق دادن به شدت است.

۱.۱ - فحشاء در قوم لوط

((و من قبل کانوا یعملون السیئات) ) - یعنی قوم لوط قبل از آن زمان که ملائکه بیایند همواره مرتکب معاصی می‌شدند و گناهان و کارهای زشتی می‌کردند پس در ارتکاب فحشاء جسور شده بودند، و در انجام فحشاء هیچ باکی نداشته بلکه معتاد به آن بودند و اگر گناهی پیش می‌آمد به هیچ وجه از آن منصرف نمی‌شدند نه حیاء مانعشان می‌شد و نه زشتی عمل، نه موعظه آنها را از آن عمل منزجر می‌کرد و نه مذمت، برای اینکه عادت، هر کار زشتی را آسان و هر عمل منکر و بلکه بی شرمانه‌ای را زیبا می‌سازد.
و این جمله در بین جمله ((و جاءه قومه یهرعون الیه) ) و بین جمله «قال یا قوم هولاء بناتی...» معترضه است و در معنا دادن به مضمون هر دو طرفش مفید است اما اینکه جمله قبل خود را معنا می‌دهد برای این است که وقتی شنونده بشنود که قوم لوط به طرف میهمانان لوط (علیه السلام) هجوم آوردند بطوری که یکدیگر را هل می‌دادند خوب نمی‌فهمد که این هجوم برای چه بوده ولی وقتی دنبال آن بشنود که قوم لوط معتاد به عملهای شنیع و گناهان شرم آور بودند می‌فهمد که انگیزه آنان بر این هجوم همان عادت زشتی بوده که فاسقان قوم به گناه و فحشاء داشته و خواسته‌اند آن عمل زشت را با میهمانان لوط انجام دهند.

۱.۲ - علت پیشنهاد حضرت لوط

و اما نافع بودنش در مضمون جمله بعدش برای این است که وقتی شنونده بشنود که لوط از در بیچارگی و ناعلاجی به قوم خود می‌گوید که این دختران من در اختیار شمایند و اینها برای شما بهترند، اگر آن جمله معترضه نبود تعجب می‌کرد که چرا لوط علیه‌السّلام نخست به موعظه آنان نپرداخت و ابتداء چنین پیشنهادی را کرد؟ ولی حالا که این جمله معترضه را شنیده سابقه این قوم را دارد و می‌فهمد که آن قوم به علت اینکه ملکه فسق و فحشاء در دلهایشان رسوخ کرده بوده دیگر گوش شنوایی برایشان باقی نمانده بود و هیچ زاجری منزجرشان نمی‌کرده و هیچ موعظه و نصیحتی به خرجشان نمی‌رفته و به همین جهت جناب لوط در اولین کلامی که به آنان گفته دختران خود را بر آنان عرضه کرده و سپس گفته است : «فاتقوا الله ولا تخزون فی ضیفی - از خدا بترسید و مرا نزد میهمانانم رسوا نکنید».

۱.۳ - راه حلال

«قال یقوم هؤلاء بناتی هن اطهر لکم...»، وقتی لوط علیه‌السّلام دید که قوم، همگی بر سوء قصد علیه میهمانان یک دست شده‌اند و صرف موعظه و یا خشونت در گفتار آنان را از آنچه می‌خواهند منصرف نمی‌کند تصمیم گرفت آنها را از این راه فحشاء باز بدارد و منظورشان را از راه حلال تاءمین کند از طریقی که گناهی بر آن مترتب نمی‌شود و آن مساءله ازدواج است، لذا دختران خود را به آنان عرضه کرد و ازدواج با آنان را برایشان ترجیح داد و گفت : ((ازدواج با این دختران، پاکیزه تر است، و یا این دختران پاکیزه ترند)).

۱.۴ - مراد از اطهر

و مراد از آوردن صیغه اطهر، (افعل، که مخصوص برتری دادن چیزی بر چیز دیگر است مانند اکبر یعنی کبیرتر و اصغر یعنی صغیرتر) که به معنای پاکیزه تر است، این نبوده که عمل شرم آور لواط هم پاکیزه است ولی ازدواج با زنان پاکیزه تر است بلکه منظور این است که ازدواج با دختران من عملی است پاک و هیچ شائبه زشتی و پلیدی در آن نیست، و خلاصه مراد این است که ازدواج، طهارت خالص است، و استعمال صیغه ((افعل) ) در غیر مورد تفضیل شایع است در قرآن نیز استعمال شده آنجا که فرمود: ((ما عند الله خیر من الله و)) با اینکه در لهو هیچ خیری نیست، و نیز فرموده : ((و الصلح خیر)) که در همه این موارد صیغه ((افعل) ) می‌فهماند اگر این کار را بکنی کاری کرده‌ای که یقینا اشکالی در آن نیست و اگر آن کارهای دیگر را بکنی چنین یقینی برایت حاصل نمی‌شود یا یقین به نامشروع بودن آن پیدا می‌کنی و یا حداقل در مشروع بودن و پاکیزه بودن آن تردید خواهی داشت.


جلوگیری نکردن از ازدواج زنان مطلقه، زمینه طهارت فزون تر برای جامعه می باشد: «واذا طـلقتم النساء فبلغن اجلهن فلا تعضلوهن ان ینکحن ازوجهن اذا ترضوا بینهم بالمعروف ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله والیوم الاخر ذلکم ازکی لکم واطهر والله یعلم وانتم لا تعلمون» و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عده خود را به پایان رسانیدند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش، ازدواج کنند! اگر در میان آنان، به طرز پسندیده‌ای تراضی برقرار گردد. این دستوری است که تنها افرادی از شما، که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، از آن، پند می‌گیرند (و به آن، عمل می‌کنند). این (دستور)، برای رشد (خانواده‌های) شما موثرتر، و برای شستن آلودگیها مفیدتر است، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.

۲.۱ - فوائد رجوع

و اما علت اینکه ازکی و اطهر است این است که چنین رجوعی، رجوع از دشمنی و جدائی به التیام و اتصال است، و غریزه توحید در نفوس را تقویت می‌کند و بر اساس آن، همه فضائل دینی رشد نموده، ملکه عفت و حیا در میان زنان تربیت می‌شود، و نمو می‌کند، و معلوم است که چنین تربیتی در پوشاندن معایب زن و پاکی دلهایشان مؤ ثرتر است. و از جهت دیگر، در این رجوع فائده‌ای دیگر است، و آن این است که دلهایشان از اینکه متمایل به اغیار شود محفوظ می‌ماند، به خلاف اینکه اولیا و بستگانش او را از ازدواج با همسر قبلی منع کنند، که در آن صورت چنین خطری به احتمال قوی پیش خواهد آمد. و اسلام دین زکات و طهارت و علم است، همچنانکه خدای تعالی فرموده : ((و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه)).

۲.۲ - فلسفه احکام

این بخش از آیه، در واقع می‌گوید: این احکام همه به نفع شما بیان شده منتهی کسانی می‌توانند از آن بهره گیرند که سرمایه ایمان به مبداء و معاد را داشته باشند، و بتوانند تمایلات خود را کنترل کنند. و به تعبیر دیگر این جمله می‌گوید: نتیجه عمل به این دستورها صددرصد به خود شما می‌رسد، ولی ممکن است بر اثر کمی معلومات، به فلسفه این احکام واقف نشوید، اما خدائی که از اسرار آنها آگاه است به خاطر حفظ طهارت و پاکیزگی خانواده‌های شما این قوانین را مقرر فرموده است.
قابل توجه اینکه : عمل به این دستورها، هم موجب تزکیه و هم موجب طهارت معرفی شده (ازکی لکم و اطهر). یعنی هم آلودگیها را که بر اثر غلط کاری دامنگیر خانواده‌ها می‌شود بر طرف می‌سازد، و هم مایه نمو و تکامل و خیر و برکت است، (فراموش نباید کرد که ((تزکیه) ) در اصل از ((زکات) ) به معنی نمو گرفته شده است. بعضی از مفسران جمله ((ازکی لکم) ) را اشاره به ثوابهائی می‌دانند که با عمل به این دستورها حاصل می‌شود، و جمله ((اطهر)) را اشاره به پاک شدن از گناهان.
بدیهی است حوادثی پیش می‌آید که دو همسر با تمام علاقه‌ای که به یکدیگر دارند تحت تاثیر آن از هم جدا می‌شوند، بعد که آثار مرگبار جدائی را با چشم خود می‌بینند پشیمان شده و تصمیم به بازگشت می‌گیرند، سختگیری و تعصب در برابر بازگشت آنها، ضربه سنگینی به هر دو می‌زند و‌ای بسا مایه انحراف و آلودگی آنها شود، و اگر فرزندانی در این وسط باشند - که غالبا هستند - سرنوشت بسیار دردناکی خواهند داشت و مسؤ ول این عواقب شوم کسانی هستند که از آشتی آنها جلوگیری می‌کنند.


انفاق در راه رضای خدا، زمینه تزکیه و پاکی انسان است: «الذی یؤتی ماله یتزکی• الا ابتغاء وجه ربه الاعلی» همان کس که مال خود را (در راه خدا ) می‌بخشد تا تزکیه نفس کند•بلکه تنها هدفش جلب رضای پروردگار بزرگ او است.
تعبیر به «یتزکی» در حقیقت اشاره به قصد قربت و نیت خالص است خواه این جمله به معنی کسب نمو معنوی و روحانی باشد، یا به دست آوردن پاکی اموال، چون تزکیة هم به معنی نمو دادن آمده و هم پاک کردن در آیه ۱۰۳ توبه نیز می‌خوانیم : «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها وصل علیهم ان صلاتک سکن لهم» : از اموال آنها زکاتی بگیر تا به وسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی و (هنگام گرفتن زکات) به آنها دعا کن که دعای تو مایه آرامش آنها است.


ایمان، راهی برای تزکیه و رشد آدمی می باشد: «ومن یاته مؤمنـا قد عمل الصــلحـت فاولـئک لهم الدرجـت العلی• جنت عدن تجری من تحتها الانهـر خــلدین فیها وذلک جزاء من تزکی»و هر کس مؤمن باشد و عمل صالح انجام داده باشد در محضر او حاضر شود درجات عالی برای اوست• باغهای جاویدان بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است همیشه در آن خواهند بود و اینست پاداش کسی که خود را پاک کند!.
این دو آیه آثار ایمان و عمل صالح را وصف می‌کند، همچنانکه آیه قبلی آثار جرم را که دنبال کفر گناه بروز می‌کند بیان می‌کرد و هر سه آیه که یکی آثار جرائم و دو تای دیگر آثار ایمان و عمل صالح را بیان می‌کند، ناظر به وعده و وعید فرعون به مؤ منان است، چون او ایشان را وعید داده بود که اگر به موسی ایمان آورند دست و پایشان را قطع نموده به دارشان بیاویزد، و ادعا کرده بود که او از هر کس دیگر شدید العذاب تر است و عذابش باقی تر است مؤ منان در مقابلش گفتند: خدا برای مجرمان جهنمی دارد که در آن کسی نه می‌میرد و نه زنده می‌شود، چون در آن چیزی که مایه خوشی زندگی باشد نیست، و خیری که امید آن برود ندارد، تا آدمی به انتظار رسیدن به آن، تلخی عذاب را تحمل کند.


بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله، زمینه تزکیه انسانها می باشد: «ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ءایـتک ویعلمهم الکتـب والحکمة ویزکیهم...» پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان مبعوث کن، تا آیات تو را بر آنها بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند ... . «کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم ءایـتنا ویزکیکم...» همانگونه (که با تغییر قبله نعمت خود را بر شما کامل کردیم) رسولی در میان شما از نوع خودتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند، و شما را تزکیه کند... .

۵.۱ - معنای تزکیه

((تزکیه) ) در اصل (چنانکه راغب در مفردات گوید) به معنی افزودن و نمو دادن است، یعنی او با کمک گرفتن از آیات خدا بر کمالات معنوی و مادی، شما می‌افزاید، و روحتان را نمو می‌دهد، گلهای فضیلت را بر شاخسار وجودتان آشکار می‌سازد و انواع صفات زشت را که در عصر جاهلیت، جامعه شما را فراگرفته بود میزداید. «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایـته ویزکیهم...» او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند، و آنها را پاکیزه کند... .

۵.۲ - تشریع احکام

تشریع احکام و واجبات، زمینه ساز تزکیه انسان است: «یـایها الذین ءامنوا اذا قمتم الی الصلوة فاغسلوا وجوهکم وایدیکم الی المرافق وامسحوا برءوسکم وارجلکم الی الکعبین وان کنتم جنبـا فاطهروا وان کنتم مرضی او علی سفر اوجاء احد منکم من الغائط او لـمستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبـا فامسحوا بوجوهکم وایدیکم منه ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج ولـکن یرید لیطهرکم ولیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون» ای کسانی که ایمان آورده‌اید هنگامی که برای نماز بپاخاستید صورت و دستها را تا آرنج بشوئید و سر و پاها را تا مفصل (یا برآمدگی پشت پا) مسح کنید و اگر جنب باشید خود را بشوئید (غسل کنید) و اگر بیمار یا مسافر باشید یا یکی از شما از محل پستی آمده (قضای حاجت کرده) یا با زنان تماس گرفته باشید (آمیزش جنسی کرده‌اید) و آب (برای غسل یا وضو ) نیابید با خاک پاکی تیمم کنید و از آن بر صورت (پیشانی) و دستها بکشید، خداوند نمی‌خواهد مشکلی برای شما ایجاد کند بلکه می‌خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید شاید شکر او را بجا آورید.

۵.۳ - علت تشریع احکام

مراد از جمله : ( (یرید لیطهرکم) ) این باشد که بفرماید غرض ما از تشریع وضو و غسل و تیمم تنها حاصل شدن طهارت در شما است، چون این سه دستور سه وسیله و سبب برای طهارت است، و این طهارت هر چه باشد غیر از پاکیزگی ظاهری و بر طرف شدن خبث و کثافات از بدن است، بلکه طهارتی است معنوی، که به وسیله یکی از این سه دستور حاصل می‌شود، و آنچه که در نماز شرط شده علاوه بر پاکی ظاهر بدن، همین طهارت معنوی است.
ممکن است از همین معنا استفاده کنیم که وقتی غرض، طهارت معنوی است، پس کسی که وضوی قبلیش نشکسته و هنوز آنرا دارد برای خواندن نماز بعدی دیگر حاجت به طهارت جدید ندارد، و این استفاده ما با اطلاق آیه منافات ندارد، زیرا تشریع منحصر در تکلیف وجوبی نیست، بلکه تکلیف استحبابی نیز تشریع می‌خواهد (در نتیجه می‌گوئیم به حکم اطلاق آیه وضو گرفتن برای هر نمازی خوب و مستحب است، هر چند که وضوی نماز قبلی باقی باشد، ولی واجب نیست، بلکه تنها در جائی واجب است که وضوی قبلی شکسته شده باشد).

۵.۴ - دین آسان

در پایان آیه، برای اینکه روشن شود هیچگونه سختگیری در دستورات گذشته در کار نبوده بلکه همه آنها بخاطر مصالح قابل توجهی تشریع شده است، می‌فرماید: خداوند نمی‌خواهد شما را به زحمت بیفکند، بلکه می‌خواهد شما را پاکیزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام کند تا سپاس نعمتهای او را بگوئید. در حقیقت جمله‌های فوق بار دیگر این واقعیت را تاکید می‌کند که تمامدستورهای الهی و برنامه‌های اسلامی بخاطر مردم و برای حفظ منافع آنها قرار داده شده و به هیچوجه هدف دیگری در کار نبوده است، خداوند می‌خواهد با این دستورها هم طهارت معنوی و هم جسمانی برای مردم فراهم شود.
ضمنا باید توجه داشت که جمله ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج : خداوند نمی‌خواهد تکلیف طاقت فرسائی بر دوش شما بگذارد گرچه در ذیل احکام مربوط به غسل و وضو و تیمم ذکر شده، اما یک قانون کلی را بیان می‌کند، که احکام الهی در هیچ مورد به صورت تکلیف شاق و طاقت فرسا نیست بنابراین اگر مشاهده کنیم که پاره‌ای از تکالیف در مورد بعضی از اشخاص صورت مشقت باری بخود بگیرد و غیر قابل تحمل می‌شود آن حکم در مورد آنها - بدلیل همین آیه - استثناء می‌خورد و ساقط می‌شود، مثلا اگر روزه برای افرادی همچون پیرمردان و پیره زنان ناتوان و امثال آنها مشقت بار گردد، بدلیل همین آیه روزه بر آنها واجب نیست.
البته نباید فراموش کرد که پاره‌ای از دستورات که ذاتا مشکل است، و باید بخاطر مصالح مهمی که در کار است آن مشکلات را تحمل کرد همانند حکم جهاد با دشمنان حق. این قانون کلی در فقه اسلامی تحت عنوان قاعده لا حرج بعنوان یک اصل اساسی در ابواب مختلف مورد استناد فقها می‌باشد و احکام زیادی را از آن استنباط کرده‌اند.


تعلیم حکمت زمینه ساز تزکیه انسانها می باشد: «ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ءایـتک ویعلمهم الکتـب والحکمة ویزکیهم انک انت العزیز الحکیم» پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان مبعوث کن، تا آیات تو را بر آنها بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند، زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار قادری).


تعلیم آیات الهی به مردم، از زمینههای تزکیه و تطهیر آنان است: «ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ءایـتک ویعلمهم الکتـب والحکمة ویزکیهم...» پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان مبعوث کن، تا آیات تو را بر آنها بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند... .


تلاوت آیات خدا، مایه تزکیه مردم است: «ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ءایـتک ویعلمهم الکتـب والحکمة ویزکیهم...» (از تقدم ذکری تلاوت آیات خدا بر تعلیم و تزکیه می‌توان برداشت مزبور را استفاده کرد.) در آیات فوق پس از آنکه ابراهیم و اسماعیل تقاضای ظهور پیامبر اسلام را می‌کنند سه هدف برای بعثت او بیان می‌دارند: نخست تلاوت آیات خدا بر مردم، این جمله اشاره به بیدار ساختن اندیشه‌ها در پرتو آیات گیرا و جذاب و کوبنده‌ای است که از مجرای وحی بر قلب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم نازل می‌شود و او به وسیله آن، ارواح خفته را بیدار می‌کند.

۸.۱ - معنای یتلو

((یتلو)) از ماده (( تلاوت )) در لغت به معنی پی در پی آوردن چیزی است و هنگامی که عباراتی را پشت سر هم و روی نظام صحیحی بخوانند، عرب از آن تعبیر به تلاوت می‌کند، بنابراین تلاوت منظم و پی در پی مقدمهای است برای بیداری و ایجاد آمادگی، برای تعلیم و تربیت.

۸.۲ - کتاب و حکمت

سپس تعلیم کتاب و حکمت را هدف دوم می‌شمرد، چرا که تا آگاهی حاصل نشود، تربیت که مرحله سوم است صورت نمی‌گیرد. تفاوت ((کتاب)) و ((حکمت)) ممکن است در این جهت باشد که کتاب اشاره به کتب آسمانی است، و اما حکمت، علوم و دانشها و اسرار و علل و نتائج احکام است که از طرف پیامبر، تعلیم می‌شود. که مساءله ((تزکیه)) است بیان می‌دارد.

۸.۳ - هدف نهایی

((تزکیه) ) در لغت هم به معنی نمو دادن، و هم به معنی پاکسازی آمده است. و به این ترتیب تکامل وجود انسان در جنبه‌های علمی و عملی به عنوان هدف نهائی بعثت پیامبر، معرفی شده است. این نکته مخصوصا قابل توجه است که علوم بشر محدود است، و آمیخته با هزاران نقطه ابهام و خطاهای فراوان، و از این گذشته نسبت به آنچه را هم می‌داند گاهی نمی‌تواند دقیقا امیدوار باشد چرا که خطاهای خود و دیگران را دیده است. اینجا است که باید پیامبران، با علوم راستین و خالی از هر گونه خطا که از مبدء وحی گرفته‌اند به میان مردم بیایند، خطاهایشان را بر طرف سازند، آنجا را که نمی‌دانند به آنها بیاموزند و آن را که می‌دانند به آنها اطمینان خاطر دهند.
موضوع دیگری که در این رابطه لازم به یادآوری است این است که نیمی از شخصیت ما را (( عقل و خرد)) تشکیل می‌دهد و نیمی را ((غرائز و امیال، ) ) به همین دلیل ما به همان اندازه که نیاز به تعلیم داریم، نیاز به تربیت هم داریم، هم خرد ما باید تکامل یابد و هم غرائز درونی ما به سوی هدف صحیحی رهبری شوند. لذا پیامبران هم معلمند، هم مربی، هم آموزش دهنده‌اند و هم پرورش دهنده.

۸.۴ - بزرگترین نعمت

«کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم ءایـتنا ویزکیکم...» همانگونه (که با تغییر قبله نعمت خود را بر شما کامل کردیم) رسولی در میان شما از نوع خودتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند، و شما را تزکیه کند... . «لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ءایـته ویزکیهم...» خداوند بر مؤ منان منت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها، پیامبری از جنس خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند، و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد... .
در این آیه، سخن از بزرگترین نعمت الهی یعنی نعمت ((بعثت پیامبر اسلام) ) به میان آمده است و در حقیقت، پاسخی است به سؤ الاتی که در ذهن بعضی از تازه مسلمانان، بعد از جنگ احد خطور می‌کرد، که چرا ما این همه گرفتار مشکلات و مصائب شویم؟ قرآن به آنها می‌گوید: ((خداوند بر مؤ منان منت گذارد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها پیامبری برانگیخت) ) (لقد من الله علی المؤ منین اذ بعث فیهم رسولا) بنابراین اگر در این راه، متحمل خسارتهائی شده‌اید، فراموش نکنید که خداوند، بزرگترین نعمت را در اختیار شما گذاشته، پیامبری مبعوث کرده که شما را تربیت می‌کند، و از گمراهیهای آشکار باز می‌دارد. هر اندازه برای حفظ این نعمت بزرگ، تلاش کنید و هر بهائی بپردازید باز هم ناچیز است.

۸.۵ - معنای منت

جالب توجه اینکه ذکر این نعمت با جمله «لقد من الله علی المؤ منین»، شروع شده است که شاید در بدو نظر تصور شود نا زیبا است، ولی هنگامی که به ریشه اصلی لغت ((منت)) باز می‌گردیم مطلب کاملا روشن می‌شود، توضیح اینکه همانطور که راغب در کتاب مفردات می‌گوید: این کلمه در اصل از ((من)) به معنی سنگهائی است که با آن وزن می‌کنند و به همین دلیل هر نعمت سنگین و گرانبهائی را ((منت)) می‌گویند که اگر جنبه عملی داشته باشد یعنی کسی عملا نعمت بزرگی به دیگری بدهد کاملا زیبا و ارزنده است و اما اگر کسی کار کوچک خود را با سخن، بزرگ کند و برخ افراد بکشد کاری است بسیار زشت، بنابراین منتی که نکوهیده است به معنی بزرگ شمردن نعمتها در گفتار است اما منتی که زیبنده است همان بخشیدن نعمتهای بزرگ است.

۸.۶ - منت بر مؤمنان

خداوند در آیه فوق می‌گوید: پروردگار بر مؤمنان منت گذارد یعنی نعمت بزرگی عملا در اختیار آنها نهاد. اما اینکه چرا تنها نام مؤمنان برده شده در حالی که بعثت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم برای هدایت عموم بشر است، بخاطر این است که از نظر نتیجه و تاثیر، تنها مؤ منان هستند که از این نعمت بزرگ استفاده می‌کنند و آن را عملا بخود اختصاص می‌دهند. سپس می‌گوید: این پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم سه برنامه مهم را درباره آنها اجرا می‌کند نخست ((خواندن آیات پروردگار بر آنها و آشنا ساختن گوشها و افکار با این آیات) ) (یتلو علیهم آیاته). و دیگر تعلیم، یعنی وارد ساختن این حقایق در درون جان آنها و به دنبال آن، تزکیه نفوس و تربیت ملکات اخلاقی و انسانی (و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة).

۸.۳ - هدف نهایی

از آنجا که هدف اصلی و نهائی تربیت است، در آیه، قبل از تعلیم ذکر شده، در حالی که از نظر تربیت طبیعی، تعلیم بر تربیت مقدم است. جمعیتی که از حقایق انسانی بکلی دورند به آسانی تحت تربیت قرار نمی‌گیرند بلکه باید مدتی گوشهای آنها را با سخنان الهی آشنا ساخت و وحشتی را که قبلا از آن داشتند از آنها دور کرد، سپس وارد مرحله تعلیم اصولی شد و به دنبال آن محصول تربیتی آن را گرفت. این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که منظور از تزکیه، پاک ساختن آنها از پلیدیهای شرک و عقائد باطل و خرافی و خوهای زشت حیوانی بوده، زیرا مادام که نهاد آدمی از این آلودگیها پاک نشود، ممکن نیست که آماده تعلیم کتاب الهی و حکمت و دانش واقعی شود، همانطور که اگر لوحی را از نقوش زشت، پاک نکنی هرگز آماده پذیرش نقوش زیبا نخواهد شد و به همین جهت تزکیه در آیه فوق بر تعلیم کتاب و حکمت یعنی معارف بلند و عالی اسلامی، مقدم شده است.
«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایـته ویزکیهم...» او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند، و آنها را پاکیزه کند... .


حضور مؤمنان در مسجد ، زمینه ساز تزکیه آنها می باشد: «لا تقم فیه ابدا لمسجد اسس علی التقوی من اول یوم احق ان تقوم فیه فیه رجال یحبون ان یتطهروا والله یحب المطهرین» هرگز در آن قیامعبادت ) مکن، آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوی بنا شده شایسته تر است که در آن قیام (و عبادت) کنی، در آن مردانی هستند که دوست می‌دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد.

۹.۱ - معنای توبه

معنای توبه و وجه اینکه توابین و متطهرین در آیه شریفه ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین به صورت مطلق آمده است، توبه به معنای برگشتن به سوی خدای سبحان است و تطهر به معنای پذیرفتن و شروع به طهارت است، یا بگو صرفنظر کردن جدی از پلیدی و برگشتن به اصل (یعنی طهارت) است، پس در نتیجه هر دو عنوان توبه و تطهر در مورد اوامر و نواهی خدا، و مخصوصا در مورد طهارت و نجاست صادقند، چون گردن نهادن به اوامر خدا و دست برداری از هر چیز که خدا نهی کرده، هم تطهر از قذارت است، که مخالف اصل و مفسده آور است، و هم توبه و بازگشت به سوی خدا است، و به همین مناسبت بوده که خدای تعالی حکم در آیه را با جمله : «ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین...» تعلیل نموده.
چون لازم است میان حکم و علتی که برای آن ذکر می‌شود مناسبت و انطباقی باشد، و در آیه مورد بحث چند حکم آمده، یکی دوری کردن از [[ جماع ]] در حال حیض ، و یکی انجام این عمل در غیر آن حال، و از آنجائی که توابین و متطهرین در جمله مورد بحث مطلق آمده، تمامی مراتب توبه و طهارت را به بیانی که گذشت شامل می‌شود.

۹.۲ - کثرت در توبه و طهارت

و چون کلمه (توابین) صیغه مبالغه و به معنای کسی است که بسیار توبه می‌کند، بعید نیست این مبالغه را از کلمه (متطهرین) نیز استفاده کنیم، در نتیجه کثرت در توبه و طهارت از هر جهت استفاده شود، هم کثرت از جهت نوع توبه و طهارت، و هم از جهت عدد آن دو، آن وقت معنا چنین می‌شود که خدا همه انواع توبه را دوست می‌دارد، چه اینکه با [[ استغفار ]] باشد و چه اینکه با امتثال همه اوامر و نواهی او باشد، و چه با معتقد شدن به همه اعتقادات حقه باشد، و نیز خدا همه انواع تطهر را دوست می‌دارد، چه اینکه با گرفتن وضو و انجام غسل باشد، و چه اینکه با انجام اعمال صالحه باشد، و چه اینکه با کسب علوم حقه باشد، هم همه این انواع توبه و تطهر را دوست می‌دارد، و هم تکرار آن دو را.

۹.۳ - تعین مسجد قبا

ابتداء نهی می‌کند رسول خود را از اینکه در آن مسجد به نماز بایستد، و سپس مسجد قبا را اسم برده، بعد از مدح و ثنای آن مسجد، نماز خواندن در آنجا را ترجیح داده و فرموده : هر آینه، آن مسجدی که از روز اول بر اساس تقوا باشد سزاوارتر است به اینکه در آن به نماز بایستی و با این بیان به مدح نیت بانیان آن از نخستین روز پرداخته، و بدان جهت نماز گزاردن در آن را بر نماز در مسجد ضرار ترجیح داده است. هر چند در جمله بالا نفرموده : متعینا باید در مسجد قبا نماز بخوانی، بلکه فرموده : آنجا بخوانی سزاوارتر است لیکن همینکه نهی کرد از اینکه در مسجد ضرار نماز بخواند قهرا نماز در مسجد قبا را متعین کرده است.

۹.۴ - بیان علت رجحان

و جمله «فیه رجال یحبون ان یتطهروا» بیان علت رجحان است، و جمله «و الله یحب المطهرین» متمم آن تعلیل است، و همین تعلیل دلیل بر این است که مقصود از مسجد نامبرده در آیه، مسجد قبا است، نه مسجد النبی و یا غیر آن. و معنای آیه این است که : تا ابد در مسجد ضرار برای نماز نایست، که من سوگند می‌خورم مسجد قبا که بر اساس تقوا و پرهیز از خدا از روز اول بنا نهاده شده، سزاوارتر است به اینکه در آن به نماز بایستی، زیرا در آن مسجد رجالی هستند که دوست می‌دارند خود را از گناهان پاک سازند - یا از پلیدیها و آلودگیها طاهر نمایند، و خداوند کسانی را که در صدد پاک کردن خود باشند دوست می‌دارد، و تو باید در میان چنین مردمی به نماز بایستی.
از همینجا معلوم میشود که جمله «لمسجد اسس...» به منزله تعلیلی است برای رجحان آن مسجد بر آن مسجد دیگر، و جمله «فیه رجال...» به منزله تعلیل برای رجحان اهل آن مسجد بر اهل این مسجد است، و جمله «افمن اسس بنیانه» رجحان و مزیت دیگری را بیان می‌کند.

۹.۵ - مراد از پاکیزگی

در اینکه منظور از این پاکیزگی، پاکیزگی ظاهری و جسمانی یا معنوی و باطنی است، در میان مفسران گفتگو است، در روایتی که در تفسیر تبیان و مجمع البیان در ذیل این آیه از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم نقل شده چنین می‌خوانیم که به اهل مسجد قبا فرمود: ماذا تفعلون فی طهرکم فان الله تعالی قد احسن علیکم الثناء، قالوا نغسل اثر الغائط: شما به هنگام پاک ساختن خود چه کاری انجام می‌دهید که خداوند این چنین شما را مدح کرده است؟ گفتند ما اثر مدفوع را با آب می‌شوئیم.
روایاتی به همین مضمون از امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام نقل شده است ولی همانگونه که بارها اشاره کرده‌ایم اینگونه روایات دلیل بر منحصر بودن مفهوم آیه به این مصداق نیست، بلکه همانگونه که ظاهر اطلاق آیه گواهی می‌دهد طهارت در اینجا معنی وسیعی دارد که هر گونه پاکسازی روحانی از آثار شرک و گناه، و جسمانی از آثار آلودگی به کثافات را شامل می‌شود.


رحمت الهی، مایه تزکیه و پیراستگی اهل ایمان از آلودگیها می شود: «یـایها الذین ءامنوا لا تتبعوا خطوت الشیطـن ومن یتبع خطوت الشیطـن فانه یامر بالفحشاء و المنکر ولولا فضل الله علیکم ورحمته ما زکی منکم من احد ابدا ولـکن الله یزکی من یشاء والله سمیع علیم» ای کسانی که ایمان آورده‌اید از گامهای شیطان پیروی نکنید هر کس قدم جای قدمهای شیطان بگذارد (گمراهش می‌سازد)، چرا که او امر به فحشاء و منکر می‌کند، و اگر فضل و رحمت الهی به سراغ شما نمی‌آمد احدی از شما هرگز پاک نمی‌شد ولی خداوند هر که را بخواهد تزکیه می‌کند و خدا شنوا و دانا است.

۱۰.۱ - خطوات شیطان

اگر ((شیطان) ) را به معنی وسیع کلمه، یعنی ((هر موجود موذی و تبهکار و ویرانگر)) تفسیر کنیم گستردگی این هشدار در تمام ابعاد زندگی روشن می‌شود. هرگز یک انسان پاکدامن و با ایمان را نمی‌شود یک مرتبه در آغوش فساد پرتاب کرد، بلکه گام به گام این راه را می‌سپرد: گام اول معاشرت و دوستی با آلودگان است. گام دوم شرکت در مجلس آنها. گام سوم فکر گناه. گام چهارم ارتکاب مصادیق مشکوک و شبهات. گام پنجم انجام گناهان صغیره. و بالاخره در گامهای بعد گرفتار بدترین کبائر می‌شود، درست به کسی می‌ماند که زمان خویش به دست جنایتکاری سپرده او را گام به گام به سوی پرتگاه می‌برد، تا سقوط کند و نابود گردد، آری این است ((خطوات شیطان)).

۱۰.۲ - تزکیه به فضل خدا

سپس اشاره به یکی از مهمترین نعمتهای بزرگش بر انسانها در طریق هدایت کرده چنین می‌گوید: اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود احدی از شما هرگز پاک نمی‌شد، ولی خداوند هر که را بخواهد تزکیه می‌کند، و خدا شنوا و دانا است (و لو لافضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا و لکن الله یزکی من یشاء و الله سمیع علیم). بدون شک فضل و رحمت الهی است که موجب نجات انسانها از آلودگیها و انحرافات و گناهان می‌شود، چرا که از یک سو موهبت عقل را داده، و از سوی دیگر موهبت وجود پیامبر و احکامی که از طریق وحی نازل می‌گردد، ولی از این مواهب گذشته توفیقات خاص او و امدادهای غیبیش که شامل حال انسانهای آماده و مستعد و مستحق می‌گردد مهمترین عامل پاکی و تزکیه است.
و اینکه فرموده : ((و لکن الله یزکی من یشاء و الله سمیع علیم) ) و حاصلش این است که خدای تعالی هر که را بخواهد تزکیه می‌کند. پس امر منوط به مشیت او است، و مشیت او تنها به تزکیه کسی تعلق می‌گیرد که استعداد آن را داشته، و به زبان استعداد آن را درخواست کند، که جمله ((و الله سمیع علیم) ) اشاره به همین درخواست به زبان استعداد است، یعنی، خدا شنوای خواسته کسی است که تزکیه را به زبان استعداد درخواست کند، و دانا به حال کسی است که استعداد تزکیه را دارد.


رعایت توصیه‌های الهی به مؤمنان درباره آداب ورود به منازل یکدیگر، باعث تزکیه و طهارت بیشتر برای جامعه می شود: «یـایها الذین ءامنوا لا تدخلوا بیوتـا غیر بیوتکم حتی تستانسوا وتسلموا علی اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون• فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم وان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم والله بما تعملون علیم» ای کسانی که ایمان آورده‌اید در خانه هائی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید، این برای شما بهتر است، شاید متذکر شوید• و اگر کسی در آن نیافتید داخل آن نشوید تا به شما اجازه داده شود، و اگر گفته شود بازگردید، بازگردید، که برای شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.

۱۱.۱ - مراد از استیناس

((انس به هر چیز و به سوی هر چیز)) به معنای الفت گرفتن به آن و آرامش یافتن قلب به آن است، و کلمه ((استیناس) ) به معنای عملی است که به این منظور انجام شود، مانند: استیناس برای داخل شدن خانه به وسیله نام خدا بردن، و یا، یا الله گفتن، یا تنحنح کردن و امثال آن، تا صاحب خانه بفهمد که شخصی می‌خواهد وارد شود، و خود را برای ورود او آماده کند، چه بسا می‌شود که صاحب خانه در حالی قرار دارد که نمی‌خواهد کسی او را به آن حال ببیند، و یا از وضعی که دارد با خبر شود.
از اینجا معلوم می‌شود که مصلحت این حکم پوشاندن عورات مردم، و حفظ احترام ایمان است، پس وقتی شخص داخل شونده هنگام دخولش به خانه غیر، استیناس کند، و صاحب خانه را به استیناس خود آگاه سازد، و بعد داخل شده و سلام کند، در حقیقت او را در پوشاندن آنچه باید بپوشاند کمک کرده، و نسبت به خود ایمنی اش داده. و معلوم است که استمرار این شیوه پسندیده، مایه استحکام اخوت و الفت و تعاون عمومی بر اظهار جمیل و ستر قبیح است و جمله ((ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون) ) هم اشاره به همین فواید است، یعنی شاید با استمرار بر این سیره متذکر وظیفه خود بشوید، که چه اموری را باید رعایت کنید، و چگونه سنت اخوت را در میان خود احیاء سازید، و در سایه آن، قلوب را با هم ماءلوف نموده، به تمامی سعادتهای اجتماعی برسید.

۱۱.۲ - احکام ورود به خانه غریبه

بنابراین هرگاه این جمله را بشکافیم بسیاری از آداب مربوط به این بحث در آن خلاصه شده است، مفهومش این است فریاد نکشید، در را محکم نکوبید با عبارات خشک و زننده اجازه نگیرید، و به هنگامی که اجازه داده شد بدون سلام وارد نشوید، سلامی که نشانه صلح و صفا و پیام آور محبت و دوستی است. قابل توجه اینکه این حکم را که جنبه انسانی و عاطفی آن روشن است با دو جمله ((ذلکم خیر لکم) ) و ((لعلکم تذکرون) ) همراه می‌کند که خود دلیلی بر آن است که اینگونه احکام ریشه در اعماق عواطف و عقل و شعور انسانی دارد که اگر انسان کمی در آن بیندیشد متذکر خواهد شد که خیر و صلاح او در آن است.

۱۱.۲.۱ - حکم ورود به خانه خالی

در آیه بعد با جمله دیگری این دستور تکمیل می‌شود: ((اگر کسی در آن خانه نیافتید وارد آن نشوید تا به شما اجازه داده شود)) (فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یؤ ذن لکم). ممکن است منظور از این تعبیر آن باشد که گاه در آن خانه کسانی هستند ولی کسی که به شما اذن دهد و صاحب اختیار و صاحب البیت باشد حضور ندارد شما در اینصورت حق ورود نخواهید داشت. و یا اینکه اصلا کسی در خانه نیست، اما ممکن است صاحب خانه در منزل همسایگان و یا نزدیک آن محل باشد و به هنگامی که صدای در زدن و یا صدای شما را بشنود بیاید و اذن ورود دهد در این موقع حق ورود دارید، به هر حال آنچه مطرح است این است که بدون اذن داخل نشوید.

۱۱.۲.۲ - حکم رد صاحبخانه

سپس اضافه می‌کند ((و اگر به شما گفته شود بازگردید، این سخن را پذیرا شوید و بازگردید، که برای شما بهتر و پاکیزه تر است) ) (و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم). اشاره به اینکه هرگز جواب رد شما را ناراحت نکند، چه بسا صاحب خانه در حالتی است که از دیدن شما در آن حالت ناراحت می‌شود، و یا وضع او و خانه اش آماده پذیرش مهمان نیست! و از آنجا که به هنگام شنیدن جواب منفی گاهی حس کنجکاوی بعضی تحریک می‌شود و به فکر این می‌افتند که از درز در، یا از طریق گوش فرا دادن و استراق سمع مطالبی از اسرار درون خانه را کشف کنند در ذیل همین آیه می‌فرماید: ((خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است) ) (و الله بما تعملون علیم).

۱۱.۲.۳ - استثناء حکم

و از آنجا که هر حکم استثنائی دارد که رفع ضرورتها و مشکلات از طریق آن استثناء به صورت معقول انجام می‌شود در آخرین آیه مورد بحث می‌فرماید: ((گناهی بر شما نیست که وارد خانه‌های غیر مسکونی بشوید که در آنجا متاعی متعلق به شما وجود دارد)) (لیس علیکم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسکونة فیها متاع لکم).
و در پایان اضافه می‌نماید: ((و خدا آنچه را آشکار می‌کنید و پنهان می‌دارید می‌داند)) (و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون). شاید اشاره به این است که گاه بعضی از افراد از این استثناء سوء استفاده کرده و به بهانه این حکم وارد خانه‌های غیر مسکونی می‌شوند تا کشف اسراری کنند، و یا در خانه‌های مسکونی به این بهانه که نمی‌دانستیم مسکونی است ورود کنند، اما خدا از همه این امور آگاه است و سوء استفاده کنندگان را بخوبی می‌شناسد.


رعایت حریم محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و اجتناب از مطالبه کردن چیزی از همسران پیامبر به صورت رو در رو، باعث تزکیه و طهارت قلب مؤمنان و همسران پیامبر می باشد: «یـایها الذین ءامنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم الی طعام غیر نـظرین انـه ولـکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا ولا مستـنسین لحدیث ان ذلکم کان یؤذی النبی فیستحی منکم والله لا یستحی من الحق واذا سالتموهن متـعـا فسـلوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم وقلوبهن وما کان لکم ان تؤذوا رسول الله ولا ان تنکحوا ازوجه من بعده ابدا ان ذلکم کان عند الله عظیمـا» ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در بیوت پیامبر داخل نشوید مگر به شما اجازه برای صرف غذا داده شود (مشروط بر اینکه قبل از موعد نیائید و) در انتظار وقت غذا ننشینید، اما هنگامی که دعوت شدید داخل شوید و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشینید، این عمل پیامبر را ناراحت می‌کرد ولی او از شما شرم می‌کند، اما خداوند از (بیان) حق شرم ندارد و هنگامی که چیزی از وسائل زندگی (به عنوان عاریت) از آنها (همسران پیامبر) می‌خواهید از پشت پرده بخواهید، این کار دلهای شما و آنها را پاکتر می‌دارد، و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسری خود در آورید که این کار نزد خدا عظیم است! .

۱۲.۱ - آداب معاشرت با پیامبر

نخست می‌گوید: ((ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هرگز در اطاقهای پیامبر سر زده داخل نشوید، مگر اینکه برای صرف غذا به شما اجازه داده شود، آنهم مشروط به اینکه به موقع وارد شوید، نه اینکه از مدتی قبل بیائید و در انتظار وقت غذا بنشینید)) «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤ ذن لکم الی طعام غیر ناظرین اناه» و به این ترتیب یکی از آداب مهم معاشرت را در آن محیطی که این آداب کمتر رعایت می‌شد بیان می‌کند، گر چه سخن در باره خانه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم است، ولی مسلما این حکم اختصاص به او ندارد، در هیچ مورد بدون اجازه نباید وارد خانه کسی شد (چنانکه در سوره نور آیه ۲۷ نیز آمده است) حتی در حالات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم می‌خوانیم که وقتی می‌خواست وارد خانه دخترش فاطمه علیهاالسلام شود بیرون در می‌ایستاد و اجازه می‌گرفت، و یکروز (( جابر بن عبدالله ) ) با او بود پس از آنکه برای خود اجازه گرفت برای ((جابر)) نیز اجازه گرفت!.

۱۲.۲ - وقت شناسی

بعلاوه به هنگامی که دعوت به طعام می‌شوند باید وقت شناس باشند و مزاحمت بی موقع برای صاحبخانه فراهم نکنند. سپس به دومین حکم پرداخته می‌گوید: ((ولی هنگامی که دعوت شدید وارد شوید، و هنگامی که غذا خوردید پراکنده شوید)) (و لکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا). این حکم در حقیقت تاکید و تکمیلی بر حکم گذشته است، نه بی موقع به خانه‌ای که دعوت شده‌اید وارد شوید، و نه اجابت دعوت را نادیده بگیرید، و نه پس از صرف غذا برای مدتی طولانی درنگ کنید. بدیهی است تخلف از این امور موجب زحمت و دردسر برای میزبان است و با اصول اخلاقی سازگار نیست.

۱۲.۳ - حکم مجلس گفتگو بعد از غذا

در سومین حکم می‌فرماید: ((پس از صرف غذا مجلس انس و گفتگو در خانه پیامبر (و هیچ میزبان دیگری) تشکیل ندهید)) (و لا مستانسین لحدیث). البته ممکن است میزبان خواهان چنین مجلس انسی باشد در این صورت مستثناست، سخن از جائی است که تنها دعوت به صرف غذا شده، نه تشکیل مجلس انس، در چنین جایی باید پس از صرف غذا مجلس را ترک گفت، به خصوص اینکه خانه خانه‌ای همچون بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم باشد که کانون انجام بزرگترین رسالتهای الهی است و باید امور مزاحم، وقت او را اشغال نکند.

۱۲.۳.۱ - علت حکم

سپس علت این حکم را چنین بیان می‌کند: ((این کار پیامبر را آزار می‌داد، اما او از شما شرم می‌کرد، ولی خداوند از بیان حق شرم نمی‌کند و ابا ندارد)) (ان ذلکم کان یؤ ذی النبی فیستحیی منکم و الله لا یستحیی من الحق). البته پیامبر خدا نیز از بیان حق در مواردی که جنبه شخصی و خصوصی نداشت هیچ ابا نمی‌کرد ولی بیان حق اشخاص از ناحیه خودشان زیبا نیست اما از ناحیه کسان دیگر جالب و زیباست، و مورد آیه نیز از این قبیل است، اصول اخلاقی ایجاب می‌کرد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به دفاع از خود نپردازد، بلکه خداوند به دفاع از او پردازد.


پرداخت زکات مال، مایه تطهیر و تزکیه اهل ایمان است: «خذ من امولهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها...» از اموال آنها صدقه‌ای (زکات) بگیر تا به وسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی، و به آنها (هنگام گرفتن زکات) دعا کن که دعای تو مایه آرامش آنها است و خداوند شنوا و دانا است.

۱۳.۱ - معنای تطهیر

کلمه ( (تطهیر) ) به معنای برطرف کردن چرک و کثافت از چیزی است که بخواهند پاک و صاف شود و آماده نشو و نماء گردد و آثار و برکاتش ظاهر شود، و کلمه ( (تزکیه) ) به معنای رشد دادن همان چیز است، بلکه آن را ترقی داده خیرات و برکات را از آن بروز دهد، مانند درخت که با هرس کردن شاخه‌های زائدش، نموش بهتر و میوه اش درشت تر می‌شود، پس اینکه هم تطهیر را آورد و هم تزکیه را، خیال نشود که تکرار کرده، بلکه نکته لطیفی در آن رعایت شده است، پس اینکه فرمود: ( (خذ من اموالهم صدقة) ) رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را امر می‌کند به اینکه صدقه را از اموال مردم بگیرد؛ و اگر نفرمود: ( (من مالهم) ) بلکه فرمود: ( (من اموالهم) ) برای این است که اشاره کند به اینکه صدقه از انواع و اصنافی از مالها گرفته می‌شود؛ یک صنف نقدینه، یعنی طلا و نقره ؛ صنف دیگر اغنام ثلاثه، یعنی شتر و گاو و گوسفند ؛ نوع سوم غلات چهارگانه، یعنی گندم و جو و خرما و کشمش .
و جمله ( (تطهرهم و تزکیهم) ) خطاب به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم است، نه اینکه وصف زکات باشد، به دلیل اینکه بعدا می‌فرماید: ( (بها) ) یعنی با صدقه، و معنای آن این است که : ‌ای محمد! از اصناف مالهای مردم زکات بگیر، و آنها را پاک و اموالشان را پر برکت کن.

۱۳.۲ - مراد از صل و سکن

و کلمه ( (صل) ) از ( (صلوة) ) و به معنای دعا است، و از سیاق استفاده می‌شود که مقصود از این دعا، دعای خیر به جان و مال ایشان است، همچنانکه از سنت چنین به یادگار رسیده که آنجناب در برابر کسی که زکات می‌داده چنین دعا می‌کرده که : خدا به مالت خیر و برکت مرحمت فرماید. و در جمله ( (ان صلاتک سکن لهم) ) کلمه ( (سکن) ) به معنای چیزی است که دل را راحتی و آرامش بخشد، و منظور این است که نفوس ایشان به دعای تو سکونت و آرامش می‌یابد، و این خود نوعی تشکر از مساعی ایشان است، همچنانکه جمله ( (و الله سمیع علیم) ) مایه آرامشی است که دلهای مکلفینی که این آیه را می‌شنوند و یا می‌خوانند بوسیله آن سکونت می‌یابد.
این آیه شریفه متضمن حکم زکات مالی است، که خود یکی از ارکان شریعت و ملت اسلام است، هم ظاهر آیه این معنا را می‌رساند و هم اخبار بسیاری که از طرق امامان اهل بیت علیهم‌السلام و از غیر ایشان نقل شده است.


صدقه برای نجوا و گفتگو با پیامبراکرم صلی الله علیه وآلهزمینه ساز تطهیر نفس و پالایش روح از آلودگیها می باشد: «یـایها الذین ءامنوا اذا نـجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجوکم صدقة ذلک خیر لکم واطهر...» ای کسانی که ایمان آورده‌اید هنگامی که می‌خواهید با رسول خدا نجوی کنید قبل از آن صدقه‌ای (در راه خدا) بدهید، این برای شما بهتر و پاکیزهتر است، و اگر توانائی نداشته باشید خداوند غفور و رحیم است.

۱۴.۱ - علت تشریع صدقه

((ذلک خیر لکم و اطهر)) - این جمله علت تشریع صدقه قبل از نجوی را بیان می‌کند، نظیر جمله ((و ان تصوموا خیر لکم) ) مطالب قبل خود را تعلیل می‌کند. و در این که منظور از جمله مورد بحث خیر بودن و اءطهر بودن برای نفوس و قلوب است، هیچ شکی نیست، و شاید وجهش این باشد که ثروتمندان از مسلمین زیاد با رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) نجوی می‌کردند، و می‌خواستند این را برای خود نوعی امتیاز و تقرب به رسول به حساب آورده، در برابر فقراء خود را از خصیصین رسول وانمود کنند، در نتیجه فقراء از این بابت ناراحت می‌شدند، و دلهایشان می‌شکست، لذا خدای تعالی به آنها دستور داد هر وقت خواستند با آن جناب در گوشی سخن بگویند، قبلا به فقراء صدقه دهند، که این عمل باعث می‌شود اولا دلها به هم نزدیک شود و ثانیا حس رحمت و شفقت و مودت و پیوند دلها بیشتر گشته، کینه‌ها و خشم‌های درونی زدوده گردد.
این دستور به خاطر آن بود که گروهی از مردم مخصوصا از اغنیا مرتبا مزاحم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم می‌شدند و با او نجوی می‌کردند، کاری که مایه اندوه دیگران، و یا کسب امتیاز بی دلیلی برای اینان بود، بعلاوه موجب تضییع اوقات گرانبهای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم می‌شد، حکم فوق نازل گشت و آزمونی بود برای آنها و نیز کمکی به مستمندان و وسیله مؤ ثری برای کم شدن این مزاحمتها.

۱۴.۲ - صدقه خیر و اطهر

سپس می‌افزاید: این برای شما بهتر و پاکیزه تر است (ذلک خیر لکم و اطهر). اما ((خیر)) بودن این صدقه هم برای متمکنان بود، زیرا موجب ثوابی می‌شد، و هم برای نیازمندان، چرا که وسیله کمکی به آنها محسوب می‌گشت. و اما ((اطهر)) بودنش از این نظر بود که قلوب اغنیا را از حب مال می‌شست، و قلوب نیازمندان را از کینه و ناراحتی، زیرا هنگامی که نجوی از صورت مجانی در می‌آید و نیاز به دادن صدقه‌ای داشت طبعا کمتر می‌شد همان گونه‌ای که شد و این یکنوع پاکیزه گی برای محیط فکری و اجتماعی مسلمانان بود.
ولی از آنجا که اگر وجوب صدقه قبل از نجوی عمومیت می‌داشت فقرا از طرح مسائل مهم یا نیازهای خود در برابر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به صورت نجوی محروم می‌شدند، در ذیل آیه حکم صدقه را از این گروه برداشته می‌فرماید: ((اگر توانائی نداشته باشید خداوند غفور و رحیم است) )


عفت گزینی اهل ایمان، زمینه پاکی و بالندگی آنان است: «قل للمؤمنین یغضوا من ابصـرهم ویحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم...» به مؤ منان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و فروج خود را حفظ کنند، این برای آنها پاکیزه تر است... .
کلمه ((غض) ) به معنای روی هم نهادن پلک‌های چشم است، و کلمه ((ابصار)) جمع بصر است که همان عضو بیننده باشد و از اینجا معلوم می‌شود که کلمه ((من) ) در جمله ((من ابصارهم) ) برای ابتدای غایت است، و یا برای بیان جنس، و یا تبعیض باشد که هر یک را مفسری گفته، و معنایش این است که مؤ منین چشم پوشی را از خود چشم شروع کنند.

۱۵.۱ - دستور غض بصر و حفظ عورات

پس در جمله ((قل للمؤ منین یغضوا من ابصارهم) ) از آنجایی که کلمه ((یغضوا)) مترتب بر ((قل - بگو)) می‌باشد نظیر ترتبی که جواب شرط بر شرط دارد قهرا دلالت می‌کند بر اینکه قول در اینجا به معنای امر است، و معنای جمله این است که به مؤ منین امر کن که چشم خود را بپوشند، و تقدیر آن این است که : ایشان را امر به غض و چشم پوشی کن که اگر امر بکنی چشم خود را می‌پوشند، و این آیه به جای اینکه نهی از چشم چرانی کند، امر به پوشیدن چشم کرده و فرقی ندارد، آن امر این نهی را هم افاده می‌کند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبی را بر مردان، و نگاه به مرد اجنبی را بر زنان تحریم فرموده.
و جمله ((و یحفظوا فروجهم) ) نیز به معنای این است که به ایشان امر کن تا فرج خود را حفظ کنند و کلمه ((فرجه) ) و ((فرج) ) به معنای شکاف در میان دو چیز است که با آن از عورت کنایه آورده‌اند، و در قرآن کریم هم که سرشار از اخلاق و ادب است همیشه این کنایه را استعمال کرده، به طوری که راغب گفته در عرف هم به خاطر کثرت استعمال مانند نص و اسم صریح برای عورت شده است.

۱۵.۱.۱ - روایت حضرت امام صادق

و مقابله‌ای که میان جمله ((یغضوا من ابصارهم) ) با جمله ((یحفظوا فروجهم) ) افتاده، این معنا را می‌رساند که مراد از ((حفظ فروج) ) پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضی پنداشته‌اند، در روایت هم از امام صادق علیه‌السّلام رسیده که فرمود: تمامی آیاتی که در قرآن درباره حفظ فروج هست به معنای حفظ از زنا است، به غیر این آیه که منظور در آن حفظ از نظر است.
و بنابراین ممکن است جمله اولی از این دو جمله را با جمله دومی تقیید کرده، و گفت مدلول آیه تنها نهی از نظر کردن به عورت، و امر به پوشاندن آن است. آنگاه به مصلحت این حکم اشاره نموده، و با بیان آن مردم را تحریک می‌کند که مراقب این حکم باشند و آن اشاره این است که می‌فرماید: ((این بهتر شما را پاک می‌کند، علاوه بر این خدا به آنچه می‌کنید با خبر است) ) .


اجرای اعمال صالح، راهی برای تزکیه و رشد آدمی می باشد: «ومن یاته مؤمنـا قد عمل الصــلحـت فاولـئک لهم الدرجـت العلی• جنـت عدن تجری من تحتها الانهـر خــلدین فیها وذلک جزاء من تزکی» و هر کس مؤ من باشد و عمل صالح انجام داده باشد در محضر او حاضر شود درجات عالی برای اوست• باغهای جاویدان بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است همیشه در آن خواهند بود و اینست پاداش کسی که خود را پاک کند! .


فضل الهی، مایه تزکیه و پیراستگی اهل ایمان از آلودگیهاست: «یـایها الذین ءامنوا... ولولا فضل الله علیکم ورحمته ما زکی منکم من احد ابدا ولـکن الله یزکی من یشاء...» ای کسانی که ایمان آورده‌اید ... و اگر فضل و رحمت الهی به سراغ شما نمی‌آمد احدی از شما هرگز پاک نمی‌شد ولی خداوند هر که را بخواهد تزکیه می‌کند ... .


۱. هود/سوره۱۱، آیه۷۸.    
۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۰، ص۵۰۴.    
۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۹، ص۱۸۲.    
۴. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۴۶۱.    
۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۳۱۴.    
۶. بقره/سوره۲، آیه۲۳۲.    
۷. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۲، ص۳۵۹.    
۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۱۸۳.    
۹. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۲۶۰.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۱۱۰.    
۱۱. لیل/سوره۹۲، آیه۱۸.    
۱۲. لیل/سوره۹۲، آیه۲۰.    
۱۳. توبه/سوره۹، آیه۱۰۳.    
۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۸۲.    
۱۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۲۰، ص۵۱۶.    
۱۶. طه/سوره۲۰، آیه۷۵.    
۱۷. طه/سوره۲۰، آیه۷۶.    
۱۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۴، ص۲۵۵.    
۱۹. بقره/سوره۲، آیه۱۲۹.    
۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۵۶.    
۲۱. بقره/سوره۲، آیه۱۵۱.    
۲۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۵۱۱.    
۲۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱، ص۴۹۶.    
۲۴. جمعه/سوره۶۲، آیه۲.    
۲۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۹، ص۴۴۵.    
۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۱۰۷.    
۲۷. مائده/سوره۵، آیه۶.    
۲۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۵، ص۳۷۵.    
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۴، ص۲۹۴.    
۳۰. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۱۹.    
۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۲۸۹.    
۳۲. بقره/سوره۲، آیه۱۲۹.    
۳۳. بقره/سوره۲، آیه۱۲۹.    
۳۴. بقره/سوره۲، آیه۱۲۹.    
۳۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۵۶.    
۳۶. بقره/سوره۲، آیه۱۵۱.    
۳۷. آل عمران/سوره۳، آیه۱۶۴.    
۳۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۳، ص۱۸۲.    
۳۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۴، ص۸۸.    
۴۰. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۳۹۷.    
۴۱. جمعه/سوره۶۲، آیه۲.    
۴۲. توبه/سوره۹، آیه۱۰۸.    
۴۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۲، ص۳۱۷.    
۴۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۹، ص۳۵۱.    
۴۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۸، ص۱۴۰.    
۴۶. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۳۷۸.    
۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۱۲۶.    
۴۸. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۵، ص۲۹۹.    
۴۹. نور/سوره۲۴، آیه۲۱.    
۵۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۴۱۲.    
۵۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۵، ص۱۳۳.    
۵۲. نور/سوره۲۴، آیه۲۷.    
۵۳. نور/سوره۲۴، آیه۲۸.    
۵۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۵، ص۱۵۳.    
۵۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۴۲۷.    
۵۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۵۳.    
۵۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۹۹.    
۵۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۶، ص۵۰۵.    
۵۹. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۶، ص۶۰.    
۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۱۷۶.    
۶۱. توبه/سوره۹، آیه۱۰۳.    
۶۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۸، ص۱۱۷.    
۶۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۸، ص۱۱۷.    
۶۴. مجادله/سوره۵۸، آیه۱۲.    
۶۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۹، ص۳۲۸.    
۶۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۴۴۸.    
۶۷. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۷، ص۱۳۸.    
۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۴۱۹.    
۶۹. نور/سوره۲۴، آیه۳۰.    
۷۰. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۵، ص۱۵۴.    
۷۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۴۳۶.    
۷۲. طه/سوره۲۰، آیه۷۵.    
۷۳. طه/سوره۲۰، آیه۷۶.    
۷۴. نور/سوره۲۴، آیه۲۱.    
۷۵. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۳، ص۴۲۶.    
۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۳۴.    
۷۷. حویزی، عبدعلی بن جمعه، نور الثقلین، ج۱، ص۵۲۳.    
۷۸. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، الدر المنثور، ج۶، ص۱۵۱.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۴۹، برگرفته از مقاله «زمینههای تزکیه».    


رده‌های این صفحه : تزکیه | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار