• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

راضی‌بالله عباسی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



راضی‌بالله عباسی (۲۹۷-۳۲۹ق)، بیستمین خلیفه عباسی در قرن چهارم هجری قمری در بغداد بود. دوران خلافت وی تار و پود حکومت از هم گسست و فرمانروایان بلاد از اطاعت وی سر باز زدند و بسیاری از والیان در حوزه حکومتی خود اعلام استقلال کردند.



ابوالعباس، محمد بن مقتدربالله بن معتضدبالله بن موفّق‌بالله بن متوکّل علی الله بن معتصم‌بالله ملقّب به راضی‌بالله، بیستمین خلیفه عباسی است. مادرش امّ‌ولد بود و ظلوم نام داشت. الراضی در زندان بود. و چون القاهربالله در سال ۳۲۲ق از خلافت برکنار شد، وی را از زندان بیرون آوردند و با او بیعت کردند.


دوران دو خلیفه پیش از او؛ یعنی قاهر و مقتدر روزگار ضعف خلافت بود. فرمانروایان بلاد از اطاعت آن دو سر باز زدند و بسیاری از والیان در حوزه حکومتی خود اعلام استقلال کردند. الراضی بالله می‌خواست امور را اصلاح کند، لذا به محمد بن رائق، کارگزار خود در شام و فلسطین نامه نوشت که به بغداد بیاید. او آمد و خلیفه منصب امیرالامراء را بدو داد. آن‌گاه حوادثی رخ داد که ابن رائق و ناصرالدوله حسن حمدانی بر سر قدرت جنگیدند و امر عاملان مناطق وخیم شد. در نتیجه، از خلیفه اسمی جز در بغداد و توابع آن، باقی نماند.
سرزمین فارس و اصفهان و ری در دست آل بویه بود. موصل، دیاربکر، سرزمین ربیعه و مضر در دست حمدانیان بود. شام و مصر در دست محمد بن طغج، مغرب در دست قائم بامرالله، خلیفه فاطمی،‌ اندلس در دست عبدالرحمان ناصر اموی، ماوراءالنهر در دست سامانیان، و طبرستان و جرجان در دست دیلمیان بود. و بدین‌سان، در زمان راضی تار و پود حکومت از هم گسست.


خطیب بغدادی می‌گوید: «راضی فضایل زیادی داشت و در خیلی از مسائل، نقطه پایان بود. او واپسین خلیفه‌ای بود که شعر می‌سرود. واپسین خلیفه‌ای بود که به تدبیر امور سپاهیان و امور مالی پرداخت. واپسین خلیفه‌ای بود که روز جمعه بر فراز منبر خطبه خواند، واپسین خلیفه‌ای بود که با علما هم‌نشینی داشت و به هم‌نشینان خود هدیه داد و سرانجام واپسین خلیفه‌ای بود که جایزه‌ها، هدایا، جیره‌ها، مستمرّی‌ها، پخت و پزها، نشست و برخاست‌ها، خادمان و همراهانش همگی به روش خلفای پیشین بود».
در ۳۲ سالگی در بغداد درگذشت و در «رصافه» به خاک سپرده شد. مدّت خلافتش شش سال و ده ماه و ده روز بود. بعد از او با ابراهیم (متقی‌بالله) فرزند مقتدر بعیت شد.
[۱۰] ابراهیم حسن، حسن، تاریخ الاسلام السیاسی، ج۲، ص۶۳.



۱. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۲۴۴.    
۲. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۲۸۲.    
۳. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۳۶۶-۳۶۸.    
۴. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۴۱.    
۵. ابن شاکر کتبی، محمد بن شاکر، فوات الوفیات، ج۳، ص۳۲۱-۳۲۳.    
۶. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۱۹۶.    
۷. ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری، ص۲۷۲.    
۸. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، ص۲۸۲-۲۸۳.    
۹. ذهبی، محمد بن احمد، العبر، ج۲، ص۳۴.    
۱۰. ابراهیم حسن، حسن، تاریخ الاسلام السیاسی، ج۲، ص۶۳.



عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۲، ص۲۲۷.






جعبه ابزار