خاندان حویزی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خاندان حویزی، خاندانی از عالمان و حاکمان مشعشعی حویزه/ هویزه در
دوره صفوی است.
نسب این خاندان به احمد، فرزند
امام موسی کاظم، مشهور به
شاهچراغ، میرسد.
برخی از افراد مشهور خاندان حویزی عبارتند از:
مطلب (عبدالمطلّب)
بن حیدر. از سوانح
حیات او اطلاع چندانی در دست نیست.
ظاهراً وی از کودکی با مبانی اعتقادی
سیدمحمد بن فلاح، پایهگذار
مشعشعیان، مخالف بود، هرچند آشکارا آن را ابراز نمیداشت.
مطّلب با
اجازه پدرش نزد یکی از علما رفت و
عقاید و
احکام صحیح شیعی را از او فراگرفت و برادران و خانوادهاش در این راه او را همراهی کردند، به طوری که در میان مشعشعیان به این مسلک شناخته شدند.
مطّلب فردی
دانشمند و دانشدوست بود تا جاییکه گفته شده است شرحی که کمالالدین
محمد بن حسن استرآبادی بر فصول خواجهنصیر نوشت به
مطّلب تقدیم کرد.
مطّلب در زمان والیگری پسرش، مبارک (حک: ۹۹۸ـ۱۰۲۵)،
حاکم دورق شد و با همکاری او و شیخعبداللطیف
بن علی
بن ابیجامع، عالم و فقیه شیعی و شاگرد
شیخبهائی (متوفی ۱۰۵۰)،
به تعدیل باورهای غلوآمیز مشعشعیان پرداخت.
البته این وضع جدید اعتقادی با شرایط جدید سیاسی و روی کار آمدن شاهعباس اول صفوی (حک: ۹۹۶ـ۱۰۳۸) و اصلاحات سیاسی، نظامی، و دیوانی وی در
ایران همسو بوده است.
از جمله اینکه مبارک نخستین حاکم مشعشعی است که به توصیه شیخبهائی از شاهعباس
لقب خان و عنوان والی دریافت کرد.
ازاینرو، تحول و تعدیل باورها و سنّتهای غالیگری مشعشعیان را متأثر از تحولات سیاسی آن دوره دانستهاند.
این تحول تا بدانجا پیش رفت که به
تدریج لقب مشعشعی، که یادآور
بدعت دوران قبل بود، به
فراموشی سپرده شد و فقط لقب
موسوی متداول گردید.
خَلَف
بن مطّلب.
مطلب در ۱۰۱۹ درگذشت، (شبّر، ص ۲۸۵)
تاریخ ولادتش معلوم نیست.
وی از پانزده سالگی در مدرسه نوبنیاد شیخعبداللطیف در دورق به تحصیل
علوم دینی پرداخت.
خلف در جوانی و در زمان والیگری برادرش، یاور او بود و در جنگها او را همراهی میکرد.
با این حال، مبارک به بهانهای از او نزد
پدر شکایت برد و اجازه گرفت تا او را گوشمالی دهد و با این دستاویز او را،
نابینا کرد
و احتمالا به همین سبب وی
عمر خود را
وقف آموزش علوم دینی کرد.
خلف از معاصران شیخبهائی بود
و در شاخههای مختلف علوم دینی تألیفاتی داشت که مهمترین آنها عبارتاند از: سیفالشیعة، در
انتقاد از دشمنان
شیعه؛ برهانالشیعة، در
اثبات امامت، مشتمل بر چهل
برهان عقلی و نقلی؛ الحجةالبالغة، در کلام و نیز اثبات امامت بر مبنای
نصوص قرآنی و
اخبار نبوی وارد شده در منابع شیعه و
اهل سنّت؛ سفینة النجاة فی فضائل الائمة الهداة؛ فخرالشیعة، در
فضائل امام علی و
اهل بیت (علیهمالسلام)؛ المودة فی القربی، در فضائل
حضرت زهرا و ائمه (علیهمالسلام) و اثبات امامت و نیز تاریخ حیات آنان و
احتجاج بر مخالفانی چون
زیدیه،
کیسانیه و
واقفیه؛ النهجالقویم، مشتمل بر سخنان امام علی (علیهالسلام) که در
نهجالبلاغة نیامده است؛ مظهر الغرائب، در
شرح دعای عرفه امام حسین (علیهالسلام) که پس از ملاقات با میرزامحمد استرآبادی (متوفی ۱۰۲۸) در
حج و به
تشویق وی آن را نگاشت؛
البلاغالمبین، شامل
احادیث قدسی و سخنان و
مواعظ انبیا، ائمه،
اولیا و
مشایخ؛
حقالیقین، در احادیث اهل بیت (علیهمالسلام) در تأیید سلوک و طریقت.
در کنار مقام علمی خلف، از
ذوق شعری و ادبی او نیز یاد شده و دیوان شعری به وی نسبت داده شده است.
ظاهراً او گرایشهای صوفیانه نیز داشته
و شاید به همین سبب
ریاضت پیشه کرده بوده، کم میخورده،
لباس خشن میپوشیده و در غالب روزهای
سال روزهدار بوده است.
با این همه به گفته پسرش، سیدعلیخان، وی در طریقت موافق
شریعت رفتار میکرد و از شطحیات صوفیه و اقوال آنها در خصوص حلول و اتحاد به دور بود.
سیدخلف پس از نابینایی، با خانوادهاش به کهگیلویه رفت و امامقلیخان، حاکم کهگیلویه، اراضی آنجا را به او داد.
از علاقه او به امر عمران و
آبادی قریهها و احیای اراضی و آبیاری یاد کردهاند.
خلفآباد، از قصبههای مهم مشعشعیان، به ابتکار او آباد شد و احتمالا از او نام گرفت. وی در ۱۰۷۰ یا ۱۰۷۴ درگذشت.
سیدعلیخان
موسوی. به نوشته ضامن
بن شَدقَم
سیدعلیخان در ۱۰۱۸ متولد شد.
وی نخست نزد شیخعبداللطیف به یادگیری علوم دینی پرداخت.
سپس در
اصفهان به تحصیل ادامه داد و آنگاه به زادگاهش بازگشت.
او نزد پدرش در خلفآباد میزیست تا اینکه در سال ۱۰۶۰، پس از فرمانروایی ناموفق سیدبرکه مشعشعی بر حویزه (۱۰۵۳ـ۱۰۶۰)، به فرمان شاهعباس دوم صفوی بهجای او نشست.
او مردی نیک و کمآزار وصف شده که خشونت معمول حکمرانان در او کمتر بوده است.
برادرش جوداللّه از مخالفان او بود که با یاری عربهای آلفضول به
نبرد با برادر برخاست.
سیدعلیخان به توصیه پدر به
جنگ با برادر مصمم شد و جوداللّه در جریان جنگ کشته شد.
این خبر سیدخلف را، که خود سیدعلی را به جنگ
ترغیب کرده بود، بسیار
ناراحت کرد و بدینسبب به خلفآباد بازگشت و تا آخر عمر از آنجا خارج نشد.
در ۱۰۷۴ سیدعلیخان در آشفتگیهای ناشی از درگیری با قبایل عرب منطقه راه به جایی نمیبرد و گروهی از قبایل عرب پسرش، سیدحسین، را بر او شوراندند و به جای او نشاندند.
وضع نابسامان
خوزستان، موجب نگرانی
حکومت صفوی گردید و منوچهرخان،
حاکم لرستان، مأمور ساماندهی آنجا شد.
او سیدعلیخان را روانه اصفهان کرد و خود به حکمرانی پرداخت، اما پس از مدتی به ناتوانی در حکومت بر آن
منطقه اعتراف کرد.
سیدعلیخان پس از چهار سال
اقامت در اصفهان، بار دیگر به فرمان شاه صفوی، به حکومت حویزه منصوب شد
و ظاهراً تا زمان
مرگ در این منصب بود.
یکی از حوادث مهم در دوران والیگری سیدعلیخان حمله عثمانی به
بصره و پراکندگی مردم بصره و جزایر بود
سیدنعمتاللّه جزایری، فقیه و محدّث نامور شیعی، گزارش تفصیلی حادثه مذکور را آورده است.
وی به همین سبب در ۱۰۷۹ به حویزه مهاجرت کرد.
علیرغم خواست سیدعلیخان، که مایل بود سیدنعمتاللّه در حویزه بماند، وی به شوشتر رفت و در همانجا سکنا گزید؛
هرچند ارتباط او با سیدعلیخان همچنان ادامه داشت، زیرا به گفته نعمتاللّه جزایری،
سیدعلی هر سال برای او
نامه مینوشت و او را نزد خود فرامیخواند.
ظاهراً نعمتاللّه جزایری در اواخر عمر سیدعلی خان، دوباره با وی ملاقاتی داشته است.
سیدعلیخان عالمی
فاضل بود و همچون پدرش به تصوف
گرایش داشت.
از او تألیفات متعددی در زمینههای مختلف دینی به جای ماند، از جمله: النور المبین، در اثبات نص بر وصایت امام علی علیهالسلام؛ منتخب التفاسیر، شامل تحلیل آرای تفسیری برخی از مفسران
قرآن از
شیعه و اهل سنّت از ابتدای قرآن تا سوره الرحمن؛ خیرالمقال، شامل ۰۰۰، ۶۳ بیت در شرح قصایدی که در
مدح پیامبر و
اهل بیت سروده بود؛ نکت البیان، کشکولی شامل
تفسیر آیات قرآن، شرح احادیث مشکل، حکمتهای انبیا و اولیا و مسائل ادبی.
به گفته افندیاصفهانی،
بسیاری از
مطالب علمی کتابهای سیدنعمتاللّه جزایری از
آثار سیدعلیخان گرفته شده است.
او همچنین اهل
شعر و ادب بود و در کهولت اشعار بسیاری از
حفظ داشت،
چنانکه دو
دیوان شعر، یکی به عربی به نام خیر جلیس و نعم انیس و دیگری به فارسی، به او نسبت داده شده است.
او منتخبی از آثار خود
و کتابی در پاسخ به اعتراضات جرجانی به حدیث
غدیر برای شیخعلی،
نوه شهیدثانی (متوفی ۱۱۰۳)، که در اصفهان ساکن بود،
هدیه فرستاد.
وی از شیخعلی اجازهای داشته
که
مجلسی آن را در
کتاب اجازات خود نقل کرده است.
همچنین حسین
بن محییالدین، نوه شیخعبداللطیف جامعی، از سیدعلیخان
روایت کرده است.
تاریخ وفات سیدعلی خان را ۱۰۸۸ گفتهاند.
این تاریخ با توجه به اینکه
افندیاصفهانی زمان فراغت وی از کتابت تفسیر
قرآن را ۱۰۸۷ ذکر کرده است،
درست مینماید.
سیدعلیخان سیزده
پسر داشت.
سه تن از فرزندانش (حیدر، عبداللّه، فرجاللّه) پس از پدر به فرمان شاه صفوی در حویزه به حکمرانی پرداختند.
به گفته
آقابزرگ طهرانی،
کتابی به نام الذخیرة فی العقبی فی مودة ذویالقربی درباره نسب سیدعلیخان نوشته شده است.
(۱) آقابزرگ طهرانی، الذریعه.
(۲) عبداللّه
بن عیسی افندی اصفهانی، ریاضالعلماء و حیاضالفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۱ـ.
(۳) عبداللّه
بن نورالدین جزایری، الاجازة الکبیرة، چاپ محمد سمامیحائری، قم ۱۴۰۹.
(۴) نعمتاللّه
بن عبداللّه جزایری، الانوارالنعمانیة، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۵) محمد
بن حسن حرّعاملی، املالآمل، چاپ احمد حسینی، بغداد (۱۳۸۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش.
(۶) علی
بن خلف حویزی، تاریخ مشعشعیان، نسخه خطی کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، ش ۱۵۱۳.
(۷) خوانساری، روضات الجنات.
(۸) محمدعلی رنجبر، مشعشعیان: ماهیت فکری ـ اجتماعی و فرایند تحولات تاریخی، (تهران) ۱۳۸۲ش.
(۹) جاسم حسن شُبَّر، تاریخالمشعشعیین و تراجم اعلامهم، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
(۱۰) جاسم حسن شُبَّر، مؤسسالدولة المشعشعیة و اعقابه فی عربستان و خارجها، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
(۱۱) عبداللطیف
بن ابیطالب شوشتری، تحفةالعالم، و، ذیلالتحفه، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۲) ضامن
بن شَدقَم، تحفةالازهار و زلال الانهار فی نسب ابناء الائمة الاطهار، چاپ کامل سلمان جبوری، تهران ۱۳۷۸ش.
(۱۳) عباس قمی، فوائدالرضویه: زندگانی علمای مذهب شیعه، تهران (۱۳۲۷ش).
(۱۴) احمد کسروی، مشعشعیان، تهران ۱۳۵۶ش.
(۱۵) مجلسی، بحارالانوار.
(۱۶) محمد میرکحسینی، ریاض الفردوس خانی، چاپ ایرج افشار و فرشته صرافان، تهران ۱۳۸۵ش.
(۱۷) علیخان
بن احمد مدنی، سلافة العصر فی محاسن الشعراء بکل مصر، مصر ۱۳۲۴، چاپ افست تهران (بیتا).
(۱۸) حسین
بن محمدتقی نوری، خاتمة مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خاندان حویزی»، شماره۶۶۵۸.