جَبّارٍ عَنِیدٍ (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جَبّٰارٍ عَنِيدٍ:
(وَ اتَّبَعُواْ أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ) جَبّٰارٍ عَنِيدٍ: كلمۀ
«جبّار» در آيه مورد بحث، به كسى مىگويند كه از روى خشم و غضب مىزند و مىكشد و نابود مىكند و پيرو فرمان عقل نيست و به تعبير ديگر جبار كسى است كه ديگرى را مجبور به پيروى خود مىكند و يا مىخواهد نقص خود را با ادعاى عظمت و تكبر، ظاهرا بر طرف سازد و
«عنيد» كسى است كه با حق و حقيقت، فوقالعاده مخالف است و هيچگاه زير بار حق نمىرود.
اين دو صفت، صفت بارز
طاغوتها و مستكبران هر عصر و زمان است، كه هرگز گوششان بدهكار حرف حق نيست و با هركس مخالف شدند با قساوت و بىرحمى، شكنجه مىكنند و مىكوبند و از ميان مىبرند.
در اين جا يک سؤال پيش مىآيد و آن اين كه اگر جبار معنايش اين است، چرا يكى از صفات خدا در
قرآن،
سورۀ حشر، آيه ۲۳ و ساير منابع اسلامى «جبّار» ذكر شده است؟ پاسخ اين كه
جبار در اصل ريشه
لغت، همان گونه كه در قبل اشاره كرديم، يا از ماده
«جبر» به معنى قهر و غلبه و قدرت است و يا از «جبران» كه به معنى بر طرف ساختن نقص چيزى است.
ولى «جبار» چه به معنى اول باشد يا دوم در دو شكل به كار مىرود، گاهى به صورت مذمت، و آن در موردى است كه
انسان بخواهد كمبودها و نقايص خود را با « خودبرتربينى» و تكبر و ادعاهاى غلط جبران كند و يا اين كه بخواهد ديگرى را در برابر اراده و خواست دل خويش مقهور و ذليل سازد.
به مواردی از کاربرد
جَبّٰارٍ عَنِيدٍ در
قرآن، اشاره میشود:
(وَ تِلْكَ عَادٌ جَحَدُواْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْاْ رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُواْ أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ) (و این
قوم عاد بودند که
آیات پروردگارشان را انکار کردند؛ و از
اطاعت پیامبرنش سر برتافتند؛ و از فرمان هر ستمگر حق ستیز، پیروی کردند!)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید:
(وَ اتَّبَعُوا اَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ) دستورات هر جبار و زورگوی
عنیدی را که داشتند پیروی کردند و همین گوش به فرمان جباران بودن، آنان را از پیروی
هود (علیهالسّلام) و پذیرفتن دعوتش باز داشت، و کلمه جبار به معنای گردنکلفتی است که با اراده خود بر مردم غالب گشته و آنان را اجبار میکند تا مطابق دلخواه او عمل کنند، و کلمه
عنید به معنای کسی است که
عناد و زیر بار
حق نرفتنش شدید و بسیار باشد، پس این قسمت از آیه آن خلاصهگیری نوبت اول بوده که در دو آیه مورد بحث از سرگذشت هود (علیهالسّلام) و قومش شده و حاصلش این است که قوم هود گرفتار سه خصلت نکوهیده بودند، یکی انکار آیات الهی، دوم نافرمانی
انبیاء و سوم اطاعت کردن از جباران است.
ولى «جبار» چه به معنى اول باشد يا دوم در دو شكل به كار مىرود، گاهى به صورت مذمت، و آن در موردى است كه انسان بخواهد كمبودها و نقايص خود را با « خودبرتربينى» و تكبر و ادعاهاى غلط جبران كند و يا اين كه بخواهد ديگرى را در برابر اراده و خواست دل خويش مقهور و ذليل سازد. اين معنى در بسيارى از آيات
قرآن آمده و با صفات مذموم ديگرى احيانا همراه است مانند همین آيه مورد بحث، كه توأم با «
عنيد» ذكر شده است.
(هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی لَآ اِلَٰهَ اِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَیۡمِنُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَکَبِّرُ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ) (او
خداوند يگانهاى است كه معبودى جز او نيست،
حاکم و
مالک اوست، از هر عيب منزّه است، به كسى
ستم نمىكند، امنيّتبخش است، مراقب همه چيز است، شكستناپذيرى كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مىكند، و داراى كبريا و عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه همتاى او قرار مىدهند.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: كلمه جبار صيغه مبالغه از جبر يعنى شكسته بند و اصلاح كننده است، و بنا بر اين جبار كسى است كه ارادهاش نافذ است. و اراده خود را بر هر كس كه بخواهد به جبر تحميل مىكند. و متكبر آن كسى است كه با جامه كبريايى خود را بنماياند.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
اما گاه «جبار» از همين دو ريشه در معنى «
مدح» به كار مىرود و به كسى گفته مىشود كه نيازمنديهاى مردم و نقايص آنها را جبران مىكند و استخوانهاى شكسته را پيوند مىدهد و يا اين كه داراى قدرت فراوانى است كه غير او در برابر او خاضع مىباشند بىآنكه بخواهد بر كسى ستم و يا از قدرتش سوءاستفاده كند و به همين جهت، جبار به هنگامى كه به اين معنى باشد با صفات مدح ديگر همراه مىشود.
روشن است كه صفاتى همچون «قدوس و سلام و مؤمن» هرگز با جبار به معنى ظالم و ستمگر، و متكبر به معنى خودبرتربين سازگار نيست و اين عبارت به خوبى نشان مىدهد كه «جبار» در اين جا به معنى دوم است.
ولى از آنجا كه بعضى تنها پارهاى از استعمالات جبار را در نظر گرفته و به ريشه
لغت و معانى متعدد آن توجه نكردهاند، چنين پنداشتهاند كه به كار بردن آن دربارۀ خداوند صحيح به نظر نمىرسد (و همچنين واژۀ متكبر)، اما با در نظر گرفتن ريشههاى اصلى
لغت، ايراد بر طرف مىشود.
(وَ بَرًّا بِوَالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا) (و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده؛ و جبّار و عصیانگر قرار نداده است.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: یعنی مرا مهربان و رؤوف نسبت به مردم قرار داد، و یکی از مظاهر آن این است که من به مادرم مهربانم، و نسبت به سایر مردم هم جبار و شقی نیستم، و جبار کسی را گویند که
جور خود را به مردم تحمیل کند، ولی خودش جور مردم را تحمل نکند و از
ابن عطاء نقل شده که جبار آن کسی است که خیرخواه نباشد و
شقی آن کسی است که پذیرای خیرخواهی دیگران نباشد.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّىَ يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ) علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید:
راغب گفته:
اصل ماده جيم- باء- راء جبر به معناى اصلاح چيزى با نوعى قهر و زور است، وقتى گفته مىشود:
جبرته فانجبر و اجتبر معنايش اين است كه من او را و يا آن را به زور اصلاح كردم و سر انجام اصلاح شد، و گاهى اين كلمه در اصلاح مجرد يعنى بدون دلالت بر قهر و زور استعمال مىشود، نظير كلام
علی (علیهالسلام) كه در دعايش گفته:
يا جابر كل كسير و يا مسهل كل عسير اى خدايى كه هر شكسته را شكستهبندى، و هر دشوارى را آسان مىكنى.
گاهى هم در مجرد قهر يعنى بدون دلالت بر اصلاح استعمال مىشود، نظير عبارت معروف آن حضرت (علیهالسلام) كه فرمودند
لا جبر و لا تفويض نه جبر درست است و نه تفويض بلكه امرى است بين اين دو.
راغب سپس مىگويد: اجبار كه باب افعال ماده جبر است در اصل به معناى اين بوده كه ما كسى را وادار كنيم به اينكه او ديگرى را جبر و اصلاح كند و ليكن فعلا در صرف اكراه متعارف شده گفته مىشود:
اجبرته على كذا من فلانى را مجبور بر فلان كار كردم. در حقيقت اجبار در معناى اكراه استعمال مىشود، آن گاه گفته: كلمه: جبار صفت آدمى است، يعنى انسانها را با آن توصيف مىكنند، مىگويند فلانى جبار است، يعنى نواقصى را كه دارد به اين وسيله جبران و روپوشى مىكند، كه به دروغ ادعا كند كه من بزرگتر از آن هستم كه چنين نواقصى داشته باشم چه اينكه اين ادعا را به زبان جارى كند، و چه با قيافه گرفتن و خود بزرگ شمردن، و براى خود مقام و منزلت قائل بودن، مقام و منزلتى كه استحقاق آن را ندارد، و اين تنها در مقام
مذمت بر آن شخص اطلاق مىشود نه در مقام مدح، هم چنان كه
خدای تعالی در حكايت از
بنیاسرائیل فرموده است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «جَبّٰارٍ عَنِیدٍ»، ص۳۴۰.