• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جهل (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




جَهْل (به فتح جیم و سکون هاء) از واژگان قرآن کریم به معنای نادانی، سفاهت و بی‌اعتنایی است.



جَهْل به معنی نادانی است. جاهل به معنی نادان، سفیه و بی‌اعتنا است؛ در کتب لغت آن را نادانی معنی کرده‌اند.


در قرآن جهل در معانی مختلفی به کار رفته است.

۲.۱ - سفاهت

طبرسی ذیل آیه ۶۷ سوره بقره فرموده: به قولی آن ضدّ حلم است (یعنی سفاهت). این معنی قابل پسند است و در بیشتر آیات قرآن، آن به معنی سفاهت و بی‌اعتنائی استعمال شده است. مثلا آنجا که آمده: (وَ اِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ اَکُنْ مِنَ‌ الْجاهِلِینَ‌) (و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من بازنگردانى، به سوى آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.) مقصود آن است که: به زنان میل کرده و از کسانی می‌شوم که سفیه‌اند و به حقائق بی‌اعتنا. در اینگونه آیات و نظائر آنها که خواهد آمد آن را به عدم علم حمل کردن غلط است وانگهی عدم علم در بیشتر موارد عذر است حال آنکه این کلمه بیشتر در مقام عدم عذر و عقوبت آمده است. بلی در آیه‌ (یَحْسَبُهُمُ‌ الْجاهِلُ‌ اَغْنِیاءَ) (و افراد ناآگاه آنها را از شدّت خويشتن‌دارى، بى‌نياز مى‌پندارند) منظور عدم علم است.

۲.۲ - بی‌اعتنایی

(هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ اَخِیهِ اِذْ اَنْتُمْ‌ جاهِلُونَ‌) (آيا دانستيد، آنگاه كه جاهل بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟!) برادران یوسف از کار و عمل خود بی‌خبر نبودند بلکه جهالت آنها همان بی‌اعتنائی بود زیرا که آنها یوسف را می‌شناختند و می‌دانستند کار خلاف می‌کنند، این جهالت باعث مسئولیّت در پیشگاه خدا و سبب عذاب دنیا و آخرت است و گرنه جهالت به معنای عدم علم حسابش چندان سخت نیست مخصوصا که با عناد توام نباشد.
در آیه‌ (اَتَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ اَعُوذُ بِاللَّهِ اَنْ اَکُونَ مِنَ‌ الْجاهِلِینَ‌) (آيا ما را مسخره مى‌كنى؟ گفت: «به خدا پناه مى‌برم از اين‌كه از جاهلان باشم!) مراد آن است که مسخره کردن کار مردان سفیه و بی‌اعتنا به حقائق است و کار کسانی است که بر خلاف آنچه درک می‌کنند کار انجام می‌دهند، نظیر این آیه است آیه‌: (لَتَاْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ‌ تَجْهَلُونَ‌) (آيا شما از روى شهوت به جاى زنان، به سراغ مردان مى‌رويد؟! شما گروهى جاهل هستيد.) یعنی خود را به بی‌اعتنائی می‌زنید. اینگونه جهالت‌ها همه توام با علم‌اند یعنی عامل در وقت عمل نسبت به فهم و عقیده‌اش عالم و نسبت به عملش بی‌اعتنا است و علت مسئول بودن همان است.
در اینجا دو آیه را بررسی می‌کنیم:

۲.۳ - جهول بودن انسان

(اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ الْجِبالِ‌ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْاِنْسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً) یعنی: «ما این امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم ولی از برداشتن آن امتناع کردند و از آن بترسیدند پس انسان آن را برداشت زیرا که وی ستم پیشه و نادان بود، تا خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب کند و بر مردان و زنان مؤمن توبه نماید و خدا چاره ساز مهربان است.»
به نظر نگارنده مراد از امانت عقل و تفکّر و استعداد تکلیف است و آن همان عهداللّه است که انسان آن را درک می‌کند و تعلیم انبیاء آن را محکم کرده است و آنانکه همان عهد را بعد از محکم شدن نقض می‌کنند مورد لعنت خدایند (وَالَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ‌... اُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ...) (آنها كه‌ عهد الهى را پس از محكم كردن مى‌شكنند... براى آنهاست لعنت و دورى از رحمت الهی) مهم‌ترین فرقی که ما بین انسان و سایر موجودات هست تفکّر و تکامل است، موجودات دیگر در هزاران سال قدمی برای ترقّی بر نمی‌دارند مثلا گوسفندان و سایر حیوانات و حشرات در قالب‌گیری مخصوص خود زندگی می‌کنند و قدرت بر تعویض آن ندارند بر خلاف بشر که به سرعت برق می‌جهد و کاینات را زیر پا می‌گذارد و اقطار جوّ را سوراخ کرده به سوی کرات دیگر پرواز می‌کند. بشر اسلحه عجیبی دارد که به آن آرزو و خواستن می‌گوئیم چیزهایی که به خیال شیاطین در نمی‌آید بشر آرزو می‌کند و می‌خواهد بالاخره موفّق می‌شود هزاران سال آرزو کرد و خواست که ایکاش به کره ماه قدم بگذارد و در آخر گذاشت و همچنین. علی هذا مراد از اینکه آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها آن را نپذیرفتند و ترسیدند، آن است که این استعداد در آنها گذاشته نشده است خداوند همه چیز و همه کمال آنها را در یک‌دفعه داده است بر خلاف انسان که به تدریج به سوی کمال می‌رود.
نگارنده احتمال نزدیک به یقین دارد جمله‌: (اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا) علت حمل است ولی نه آنطور که گفته‌اند بلکه به این معنی که سماوات و ارض احتیاج به حمل امانت نداشتند زیرا کمال آنها از اوّل داده شده بود به عبارت دیگر آنطور که می‌بایست بشوند از اوّل شده‌اند ولی انسان چون ذاتا ظلوم و جهول بود احتیاج داشت امانت خدا را حمل کند تا خود را از ظلوم و جهول بودن نجات دهد، ترقّی نماید و با عقل و توحید زندگی کند.
علی هذا آیه بعدی‌ (لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ...) مبیّن آن است که مردم در اثر حمل این امانت و عمل به مقتضای آن به سه گروه مؤمن و مشرک و منافق تقسیم می‌شوند و هر یک جای خود را از رحمت و عذاب خداوند می‌گیرند. روایات آیه را در کتب تفسیر مطالعه کنید.

۲.۴ - جاهلیت

(اَفَحُکْمَ‌ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً...) (آيا آنها حكم جاهليّت را از تو مى‌خواهند؟! و چه كسى بهتر از خدا، براى قومى كه اهل ايمان و يقين هستند، حكم مى‌كند؟!) مراد از جاهلیّت که در چهار محل از قرآن مجید آمده چیست؟
ناگفته نماند جاهلیّت به معنای حالت جهل است چنانکه در اقرب الموارد گفته است.
ابن اثیر در نهایه گوید: مراد از آن صفت و حالی است که عرب قبل از اسلام داشتند از قبیل جهل به خدا و رسول و افتخار به انساب و خودپسندی و ظلم و غیره.
در نامه ۱۸ نهج البلاغه به ابن عباس درباره بنی‌تمیم می‌نویسد: «وَ اِنَّهُمْ لَمْ یَسْبِقُوا بِوَغْمٍ فی جَاهِلِیَّةٍ وَ لَا اِسْلَامٍ» «آنها نه در جاهلیّت و نه در اسلام در جنگی مغلوب نشده‌اند». این نیز به همان معنی است که ابن اثیر گفته است. به هر حال مراد از جاهلیّت حالتی است که جهالت در آن حکم‌فرماست در هر قوم و هر ملّت و در هر زمان که باشد ولی مراد از موارد آن در قرآن حالت‌ مردم قبل از اسلام است.

۲.۵ - جاهلیت اولی

از آیه‌ (وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ‌ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی‌) (و همچون دوران جاهليّت نخستين در ميان مردم ظاهر نشويد) به نظر می‌آید که دو جاهلیّت هست یکی اوّلی و دیگری آخری. المیزان آن را جاهلیّت قبل از بعثت و به معنی جاهلیّت گذشته گرفته است. بعضی‌ها آن را زمان بین آدم (علیه‌السّلام) و نوح (علیه‌السّلام) و بعضی ما بین ادریس (علیه‌السّلام) و نوح (علیه‌السّلام) و بعضی زمان داود (علیه‌السّلام) و سلیمان (علیه‌السّلام)، بعضی زمان ولادت ابراهیم (علیه‌السّلام) و بعضی زمان فترت ما بین حضرت عیسی (علیه‌السّلام) و حضرت رسول (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) گرفته‌اند که به قول المیزان همه بی‌دلیل است. قول المیزان از همه قوی است جاهلیّة الاولی یعنی جاهلیّتی که در اوّل و گذشته بود و آن جاهلیّت قبل از بعثت است. در کمال الدین ص۲۷ ط جدید در روایت ابن مسعود هست که حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جاهلیّت اوّلی را قیام زن موسی (علیه‌السّلام) در مقابل یوشع وصی موسی فرموده است یعنی زنان آن حضرت چنان نکنند.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۸۰.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۲۰۹.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۵، ص۳۴۵.    
۴. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۵، ص۳۴۶.    
۵. بقره/سوره۲، آیه۶۷.    
۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۵۱.    
۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۳.    
۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۳۹.    
۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۵۲.    
۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۲۰۶.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۴.    
۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۲۱۱.    
۱۳. بقره/سوره۲، آیه۲۷۳.    
۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۶.    
۱۵. یوسف/سوره۱۲، آیه۸۹.    
۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۴۶.    
۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۳۶.    
۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۳۲۲.    
۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴۰۰.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۲۸۸.    
۲۱. بقره/سوره۲، آیه۶۷.    
۲۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰.    
۲۳. نمل/سوره۲۷، آیه۵۵.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۱.    
۲۵. احزاب/سوره۳۳، آیه۷۲- ۷۳.    
۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۵۰.    
۲۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۵۲۷.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۸۵.    
۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۱۹۳.    
۳۰. رعد/سوره۱۳، آیه۲۵.    
۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۲.    
۳۲. مائده/سوره۵، آیه۵۰.    
۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۱۶.    
۳۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۳۵۵.    
۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۵۸۳.    
۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۳۱۶.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۶۸.    
۳۸. شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ج۱، ص۴۷۹.    
۳۹. ابن الأثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۱، ص۳۲۳.    
۴۰. عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، نامه۱۸، ج۳، ص۲۰.    
۴۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.    
۴۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۲.    
۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۸.    
۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۱۰۸.    
۴۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۰۹.    
۴۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۶۲.    
۴۷. بیضاوی، عبدالله بن عمر، تفسیر البیضاوی، ج۴، ص۳۷۳.    
۴۸. ابن کثیر، ابوالفداء، تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۱.    
۴۹. زمخشری، محمد بن عمرو، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۳۷.    
۵۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۰۹.    
۵۱. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "جهل"، ج۲، ص۸۰-۸۴.    






جعبه ابزار