جنگ جهانی اول
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جنگ جهانی اول، نیز معروف به جنگ بزرگ (اوت ۱۹۱۴ ـ نوامبر ۱۹۱۸/
ماه رمضان ۱۳۳۲ ـ
صفر ۱۳۳۷)، نخستین
جنگ جهانی که سراسر قاره اروپا، روسیه، منطقه
خاورمیانه، بخشهایی از
افریقا، امریکا و خاور دور را فرا گرفت و ۲۶ کشور، از جمله
ایران، در آن درگیر شدند.
مقاله حاضر، شامل این بخشهاست:
۱) درآمد
۲) در
جهان اسلام۳) در ایران
بهانه آغاز جنگ جهانی اول، قتل فرانتس فردیناند (ولیعهد اتریش) و همسرش (در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴) به دست یک جوان صرب بوسنیایی در سارایوو، پایتخت بوسنی، بود، اما رقابت و نارضایتی کشورهای قدرتمند اروپایی و تعارض جدّی منافع آنان در سراسر جهان زمینهساز آن بود
(برای تحلیلهای دیگر در این زمینه به این منبع رجوع کنید
).
در این
جنگ، کشورها در دو دسته متفقین (نیروهای متفق) و دولتهای مرکزی در برابر هم صفآرایی کردند.
متفقین عبارت بودند از انگلستان، ایتالیا، بلژیک، پرتغال، روسیه که بر اثر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ از جنگ خارج شد،
ایالات متحده امریکا که در ۵ آوریل ۱۹۱۷/ ۱۲
جمادی الاخره ۱۳۳۵ عملاً وارد جنگ شد،
رومانی، ژاپن، صربستان، فرانسه، مونته نگرو و یونان.
دولتهای مرکزی نیز مشتمل بودند بر آلمان، اتریش ـ مجارستان،
حکومت عثمانی و بلغارستان.
به رغم اعلام بیطرفی ایران، بخشهایی از این کشور
اشغال شد و پیامدهای جنگی ناخواسته بر آن
تحمیل گردید (ادامه مقاله).
نقطه آغاز جنگ، اعلام جنگ اتریش ـ مجارستان به صربستان در ۲۸ ژوئیه بود، هر چند این کشور در ششم اوت با روسیه رسماً وارد جنگ شد.
آلمان، که منافع خود را از هر جهت در خطر میدید، در ۴ اوت ۱۹۱۴/ دوازدهم
ماه رمضان ۱۳۳۲، به بلژیک حمله برد و پس از تصرف بروکسل، به سمت مرزهای فرانسه پیش رفت و به جنگی چهار ساله با پیامدهایی بسیار گسترده دامن زد
(برای آگاهی از زمینههای
تاریخی درگیری میان اتریش ـ مجارستان و صربستان به این منبع رجوع کنید
).
جنگ پس از چهار
سال و با
شکست نیروی دولتهای مرکزی و با انعقاد اجلاس صلح پاریس با شرکت نمایندگان ۳۲ کشور (آغاز: ۱۸ ژانویه ۱۹۱۹/ ۱۵
ربیع الاخر ۱۳۳۷) و پیمان ورسای، در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۹/ ۲۹
رمضان ۱۳۳۷ به ظاهر پایان یافت،
اما این مذاکرات و معاهدهها نه تنها به مشکلات میان کشورهای قدرتمند جهان پایان نداد، بلکه زمینه را برای وقوع
جنگ جهانی دوم فراهم ساخت.
ایران، هیئتی را به ریاست علیقلی انصاری (مشاور الممالک)، وزیر امور خارجه وقت، برای شرکت در اجلاس صلح ورسای و احقاق حقوق از دست رفته
ملت ایران، اعزام داشت، اما انگلیسیها مانع از شرکت نمایندگان ایران در اجلاس شدند (ادامه مقاله).
از جمله پیامدهای جنگ جهانی اول فرو ریختن
نظام بین الملل، بر هم خوردن توازن قوا میان قدرتهای بزرگ، شکست آلمان به عنوان کشور بزرگ صنعتی با توان
نظامی عظیم، فروپاشی
نظام تزاری روسیه و پیروزی
انقلاب کمونیستی، فروپاشی حکومت عثمانی و ایجاد چند کشور اسلامی، ورود امریکا به صحنه بین المللی و تغییر معادلههای قدرت بود.
این جنگ تأثیر سرنوشتسازی هم بر ایران گذاشت (بخش سوم مقاله).
در آستانه جنگ جهانی اول، دو قدرت بزرگ استعماری انگلستان و روسیه در بخشهایی از اروپا، افریقا و آسیا ــ که سرزمینهای اصلی شمار بسیاری از
مسلمانان بود ــ در حال پیشروی، در کشاکش مطامع استعماری و تقسیم
قدرت بودند.
آلمان، که از تقسیم منافع میان آن دو نصیب نبرده بود، به حکومت عثمانی نزدیک شد، زیرا بخش عظیمی از
سرزمینهای اسلامی در اروپا، آسیا و افریقا در تصرف عثمانی بود و منافع آن نیز با انگلستان و روسیه تعارض داشت.
بخشی از نیروهای فعال سیاسی عثمانی هم برای گسترش و تقویت حکومت یا نجات دادن آن از زوال، سیاستهای همسو با آلمان را تشویق میکردند (برای وضع خاص عثمانی در این دوره به این منبع رجوع کنید
).
جهان اسلام به دلایل بسیار به نایره جنگ کشیده شد، از جمله به دلیل وسعت جغرافیایی،
جمعیت بسیار، قرار گرفتن بر سر راههای مواصلاتی مهم، تسلط به مناطق سوق الجیشی نظیر آبراه سوئز و تنگه بوسفور و تنگه داردانل،
خلیج فارس، مبادی ورود به سرزمینهای گوناگون، مانند قفقاز و ماوراء النهر و
شبه قاره هند، بندرهای بسیار مهم در دریاهای مدیترانه و سرخ و عرب، خلیج فارس، دریای عمان و اقیانوس هند، ذخایر
نفت ایران و بین النهرین،
پنبه فراوان برای کارخانههای نساجی اروپا، و نیز سرزمینی که
یهودیان جهان به آن توجه خاص داشتند.
حکومت عثمانی، به لحاظ پهناوری، تنوع
قومی، مرزهای سیاسی طولانی و مشترک با کشورهای استعماری، تسلط بر مناطق بسیار مهم، تعارض دیرین و آشتی ناپذیر با روسیه، تضاد منافع با انگلستان، و ادعای
خلافت اسلامی و مراودات نزدیک با برخی نواحی
سنّینشین جهان اسلام، نمیتوانست از جنگ دوری کند.
اغراض سیاسی آن نیز مزید بر علت بود و شماری از سیاستمداران متنفذ ترک، نظیر انور پاشا، برای مقابله با خطر روسها، با اتحاد
نظامی با آلمان کاملاً موافق بودند.
نیروهای عثمانی پس از ورود به جنگ در اواسط اکتبر ۱۹۱۴/
ذیحجه ۱۳۳۲، نقشههای جنگی خود را به اطلاع آلمان رساندند.
در ۳ نوامبر ۱۹۱۴/ ۱۴ ذیحجه ۱۳۳۲ واحدهای فرانسوی و انگلیسی، پس از حمله عثمانیها به کشتیهای فرانسوی و روسی، استحکامات داردانل را بمباران کردند.
نیروهای روسی نیز دو
لشکر عثمانی را در ارزروم درهم شکستند.
جنگ در جبهه شرق و
خاورمیانه، با ورود نیروهای انگلیسی و روسی به دو منطقه بین النهرین و قفقاز، از ۱۹۱۴/ ۱۳۳۲ عملاً آغاز شد.
قوای انگلیسی از راه خلیج فارس در جنوب بین النهرین پیاده شدند و نقاطی را در جنوب ایران (ادامه مقاله) و در جنوب بین النهرین تصرف کردند و به سوی شمال پیش رفتند.
نیروهای انگلیسی در این عملیات چند هدف عمده را دنبال میکردند: پیشروی به سوی نقاط حساس
نظامی در خاک عثمانی؛ محافظت از ذخایر نفتی خوزستان و بین النهرین که مدتی بود جای
زغال سنگ را گرفته بود؛ پیوستن به نیروی
نظامی روسها در جبهه قفقاز به قصد فشار آوردن به عثمانی از جبهه شرقی آن؛ حفظ روابط میان بین النهرین و هند، زیرا منافع انگلستان در بین النهرین همواره تابع منافع این کشور در
هند بود؛ عملیات دیگری که بعداً به شکل جنبشهای سیاسی و
نظامی جداییخواه در برخی از کشورهای خاورمیانه بروز کرد؛ و هدفهای فرعی دیگر.
عملیات بین النهرین مؤثرترین ضربه را در تجزیه و فروپاشی حکومت عثمانی، طی چند سال، وارد آورد.
ده روز پس از قطع مناسبات عثمانی و روسیه، سلطان محمد پنجم، به عنوان
خلیفه اسلامی، در ۲۳ ذیحجه ۱۳۳۲/ ۱۲ نوامبر ۱۹۱۴ بر ضد روسیه و فرانسه و انگلستان اعلام جنگ، و
شیخ الاسلام عثمانی نیز با صدور
فتوایی اقدام او را تأیید کرد،
اما این فتواها به دلیل قدرت رو به زوال عثمانی نتوانست جهان اسلام را به نفع آن
بسیج کند.
در پاییز همان سال چند تن از
مراجع برجسته
شیعی در
عراق، بر ضد نیروهای متفقین، به ویژه روس و انگلیس،
فتوای جهاد دادند که با همراهی شماری از
علما و
روحانیان و
مردم شیعی در بین النهرین و ایران، به برخورد آشکار و بعداً چند
قیام خونین انجامید.
شماری از روحانیان،
طلاب و عشایر بین النهرین، در پی فتوای جهاد آیت اللّه
میرزا محمدتقی شیرازی، قیام کردند ولی انگلیسیها پس از سرکوب قیامشان، شماری از سران آنان را به ایران
تبعید کردند.
حرکتهای جهادی در
کربلا و
کاظمین، نبرد در جبهههای قُرنَه، شعیبه، هویزه، بصره، و قیام معروف
ثورة العشرین در
نجف، که به
قتل یکی از فرماندهان انگلیسی و برخوردهای گسترده مسلحانه انجامید، از جمله پیامدهای فتواهای جهادی بود.
ثورة العشرین را اوج حرکتهای جهادی و مبارزه آشکار مسلحانه در عراق با نیروهای انگلیسی دانستهاند.
فتواهای جهادی، افزون بر پیامدهای عملی، در
تفکر سیاسی شیعی نیز تأثیر عمیقی بر جای نهاد.
از نکات مشترک فتواها آشکار است که دولتهای متجاوز به سرزمینهای اسلامی،
مظاهر کفر شمرده شدهاند؛
جهاد با این دولتها به قصد حفظ کردن این سرزمینها و ساکنان آنها در برابر
تجاوز بوده است، نابودی
اسلام و
استقلال کشورهای اسلامی هدف اصلی نیروهای مهاجم قلمداد شده و از اینرو
دفاع از این دو ارزش، اصلی
واجب شمرده شده است.
همسویی
مراجع تقلید شیعی به رغم بی اثر بودن در
جنگ، نخستین واکنش فراگیری بود که پیامدهای آن در نهضتهای سیاسی پس از جنگ و در
اندیشه سیاسی شیعیان ظاهر شد (برای متن فتواها، رسایل و فتاوای جهادی به این منبع رجوع کنید
).
در سیاست شرقی آلمان در جنگ جهانی اول، اندیشه به راه انداختن
شورش در جهان اسلام، که ظاهراً اندیشه ژنرال فون مولتکه بود، جایگاه مهمی داشت.
او میخواست در هند و
مصر شورش عمومی برپا کند و ایران و عثمانی پلی میان مصر و هند در برابر روسها باشد.
آلمانیها، برای اجرای این
نقشه، سرمایهگذاری کردند و هیئتهایی را برای برقراری تماس به این کشورها فرستادند و با برخی از علما نیز، به منظور اقدام علیه روس و انگلیس، مذاکراه کردند.
در ۱۹۱۴/ ۱۳۳۳، با پیشروی نیروهای انگلیسی در بین النهرین و نیروهای روسی در قفقاز، انگلستان طی بیانیهای به حاکمیت عثمانی در مصر پایان داد و حسین کامل سلطان جدید مصر اعلام شد.
انگلیسیها، از بیم گسترش اندیشههای
اتحاد اسلامی و جهاد
مسلمین، از اشغال و تصرف مصر صرف نظر و به تحت الحمایگی آن اکتفا کردند.
در عین حال، آبراه سوئز را در اختیار داشتند که از حساسترین مناطق
نظامی بود.
شمال افریقا عملاً در اختیار متفقین بود و مستعمرات فرانسه در شمال افریقا (نظیر
الجزایر،
تونس و
مراکش) هم لاجرم با سیاستهای
نظامی متفقین همسو بودند (برای آگاهی از وضع کشورهای عربی در خلال جنگ جهانی اول به این منبع رجوع کنید
).
در ۱۹۱۵/ ۱۳۳۳، نیروهای انگلیسی با شکست دادن نیروهای عثمانی آنان را از حوزههای نفتی بین النهرین دور کردند و از دو
جبهه، به موازات
دجله و
فرات، به سوی شمال پیش رفتند و کوت العماره و ناصریه را تصرف و به سوی
بغداد پیشروی کردند.
در فوریه ۱۹۱۵/ ۱۳۳۳، نیروهای عثمانی قسمتهایی از
شبه جزیره سینا را تصرف کردند، اما بعداً ناگزیر به
عقبنشینی شدند.
به رغم موفقیت نیروهای دریایی انگلیس در حمله به تنگههای بوسفور و داردانل و تصرف شبه جزیره گالیپولی، در ۲۲ نوامبر/ ۱۴
محرّم، آنان از ارتش عثمانی، به فرماندهی ژنرال آلمانی، شکست سختی خوردند و پیشروی متوقف شد
(برای اطلاعات تکمیلی به این منبع رجوع کنید
).
در ۱۹۱۶/ ۱۳۳۴، چند رویداد مهم ــ از جمله تصرف ارزروم به دست روسها، پیشروی نیروهای انگلیسی به سوی
فلسطین و موافقتنامه سایکس پیکوــ در سرنوشت
جنگ در کشورهای اسلامی تأثیر تعیینکننده نهاد.
بر پایه این موافقتنامه، بخشهایی از قلمرو عثمانی میان روسیه و ایتالیا تقسیم گردید (برای جزئیات بیشتر به این منبع رجوع کنید
).
این قرارداد یکی دیگر از سرچشمههای ایجاد بحران سیاسی در خاورمیانه و عامل تنش و
آشوب در منطقه بود.
در همین سال، حسین (شریف مکه) با تشکیل لشکری از
عربهای بادیهنشین و فراریان ارتش عثمانی، بر ضد سلطان عثمانی
شورش کرد.
انگلیسیها با اعزام لورنس و شماری از مأموران سیاسی و
نظامی، به تقویت شورش پرداختند و سرانجام شورش سراسر
شبه جزیره عربستان و بخشهایی از مشرق مدیترانه را فرا گرفت و به تجزیه بخش عمدهای از متصرفات عثمانی انجامید.
این رویداد روند
تجزیه و فروپاشی عثمانی را شتاب بخشید.
در ۱۹۱۷/ ۱۳۳۵، نیروهای انگلیسی بغداد را تصرف کردند، که به منزله آغاز فصلی تازه در سقوط عثمانی بود.
با تصرف کرکوک و موصل و
بیت المقدس، به عنوان نقاط کلیدی، عثمانی ارتباط خود را با متصرفات سابقش در جنوب و غرب و شمال از دست داد.
به این ترتیب، عثمانی بر اثر شکست
نظامی و روسیه نیز به واسطه انقلاب داخلی، از طرفین معادله جنگ حذف شدند.
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، در سیر جنگ و سرنوشت بسیاری از نواحی اسلامی، از جمله
ایران، تأثیر تعیینکنندهای گذاشت (برای آگاهی از تأثیرات جنگ جهانی اول در روسیه و نقش آن در پیروزی انقلاب بولشویکی به این منبع رجوع کنید
).
نیروهای روسی با وقوع
انقلاب دست از جنگ کشیدند.
شورش و سرپیچی در ارتش روسیه و نیز چپاول
اموال مردم، ناامنی رو به گسترشی به بار آورد که در صورت تداوم، تهدیدی جدّی علیه خود جنگ بود.
فرماندهان روسی تلاش کردند نیروهای روسی را با
نظم و
آرامش به روسیه بازگردانند و انگلیسیها کوشیدند خلا ناشی از عقبنشینی روسها را در مناطق حساس پر کنند (برای برخی جزئیات به این منابع رجوع کنید
).
نیروهای روسی پس از خروج از قفقاز، در ۳ مارس ۱۹۱۸/ ۱۹
جمادی الاولی ۱۳۳۶
قرارداد آتشبس و
پیمان ترک
مخاصمه برسْت ـ لیتوفسک را با دولتهای مرکزی امضا کردند که بر اساس آن، روسیه نه تنها از ادعاهای خود ــ که با تمسک جستن به آنها وارد جنگ شده بود ــ دست برداشت، بلکه استقلال اوکراین، گرجستان، لهستان و فنلاند را به رسمیت شناخت و از دعاوی خود بر کشورهای بالتیک و برخی نواحی عثمانی صرف نظر کرد
البته شکست دولتهای مرکزی در جنگ، بعداً موادی از این پیمان را بی اثر ساخت.
با وقوع انقلاب و پایان جنگ در روسیه، شماری از
اقوام مسلمان ساکن روسیه، مانند باشقیرها و قزاقها و مردم آسیای مرکزی، مبارزات خود را در راه استقلال یا خودمختاری آغاز کردند.
گرجستان و ارمنستان و آذربایجان، که اختلاف دیرینهای با روسها داشتند، به آلمان گرایش نشان دادند که برای روسیه و متفقین بسیار خطرناک بود، زیرا احتمال داشت به حضور آلمانیها و تصرف ذخایر نفتی باکو بینجامد، که آن نیز در معادله جنگ تغییراتی میداد.
بدین سبب، انگلیسیها ناگزیر به حضور در این منطقه و کاهش تنشهای سیاسی بودند.
در واقع، ضرورتی
نظامی ـ سیاسی بر این نواحی، و نیز در اتخاذ سیاست در قبال ایران، که از اشغال قوای روس خارج شده بود، تأثیر گذارد.
انگلیسیها با حمایت از استقلالخواهی گرجیان، ارمنیان و ترکان و انتقال ستاد فرماندهی ژنرال دنسترویل به باکو، سدی دفاعی در آن ناحیه به وجود آوردند.
از دیگر عوامل حضور قوای انگلیسی در منطقه، احتمال فرار شماری از اسیران آلمانی از ترکستان و رفتن به افغانستان و هند بود.
یک سال پس از انقلاب روسیه و خروج این کشور از جنگ، متفقین با شکست دولتهای مرکزی به جنگ پایان دادند و با بسیاری از
اقوام مسلمان، که از استعمار روس آزاد شده بودند، توافقهایی به عمل آوردند.
در ۳۰ اکتبر ۱۹۱۸/ ۲۴ محرّم ۱۳۳۷، و پس از آنکه عثمانی قرارداد متارکه جنگ را پذیرفت، شرق مدیترانه و دمشق و حلب تصرف شد.
سال پیش از آن، انگلستان، با صدور اعلامیه بالفور، از ایجاد کشوری برای
یهودیان در سرزمین فلسطین پشتیبانی کرده بود.
در پایان آن سال، انگلستان و فرانسه چنان قدرت و نفوذی در منطقه خاورمیانه به دست آوردند که با پیش از جنگ قابل مقایسه نبود.
حکومت عثمانی، پس از پذیرفتن قرارداد متارکه جنگ بر اساس پیمان ورسای و معاهده سور، متعهد شد از همه دعاوی خود بر مصر و
لیبی و تونس صرف نظر کند، عراق و
سوریه و فلسطین و
حجاز و دیگر سرزمینهای عربنشینِ تابع خود را واگذار کند، نواحی تابع در شبه جزیره بالکان را تسلیم دارد، از قبرس و شماری جزیره یونانی چشم بپوشد، با استقلال ارمنستان و خودمختاری کردستان موافقت کند، و از حقوق پیشین خود بر نقاط سوق الجیشی دیگر، که به تصرف قوای متفقین در آمد، چشم بپوشد.
بدین ترتیب، قلمرو عثمانی به آناطولی و بخش کوچکی از اروپا محدود شد.
در پی سلطه انگلستان و فرانسه در نواحی جدا شده از قلمرو گسترده عثمانی، چندین جنبش ضداستعماری در خاورمیانه شکل گرفت که چند
دهه ادامه یافت.
گسترش نفوذ دو قدرت استعمارگر روسیه و انگلستان، ایران را که در افروختن و گسترش جنگ سهمی نداشت به یکی از میدانهای کارزار تبدیل کرد و موجودیت و
استقلال آن را به خطر انداخت.
ایران، بر اساس قرارداد ۳۱ اوت ۱۹۰۷/ ۲۲
رجب ۱۳۲۵ در سنپترزبورگ میان روس و انگلیس، به دو منطقه نفوذ و یک منطقه بیطرف تقسیم شده بود،
اما منطقه بیطرف هم، بر اساس قرارداد ۱۹۱۵ و طی جنگ، از بین رفت و ایران به دو منطقه تحت نفوذ تقسیم شد.
قرارداد ۱۹۰۷ نیز به حضور آشکار قوای روس و انگلیس در ایران، رسمیت بخشیده بود.
روسها از ۱۹۰۹/۱۳۲۷ در شمال ایران حضور
نظامی داشتند و حتی از مردم
مالیات میگرفتند.
انگلیسیها هم عملاً اداره امور بخشهایی از جنوب ایران را به دست گرفته بودند.
ایران فاقد نیروی دریایی و هوایی بود و با نیروی زمینی، که عده آن را هفت هزار تن تخمین میزنند، نمیتوانست در برابر تجاوز خارجی از خود
دفاع کند،
حال آنکه شمار سربازان روسی مستقر در ایران به ده هزار تن میرسید و نزدیک به پنج هزار
نظامی روسی در اردبیل، ارومیه و تبریز مستقر بودند.
احمدشاه قاجار، سه روز پس از آغاز جنگ جهانی اول، با صدور
فرمان ۱۲ ذیحجه ۱۳۳۲/ اول نوامبر ۱۹۱۴ بیطرفی ایران را در جنگ اعلام کرد
و مستوفی الممالک، که طرفدار سیاست بیطرفانه در جنگ بود، به نخست وزیری رسید.
به رغم اینها، قوای روس از شمال، نیروهای انگلیسی از جنوب، و عثمانیها هم از غرب وارد خاک ایران شدند.
بدین ترتیب، ایران نزدیک سه سال گرفتار
اشغال نظامی، مداخلههای سیاسی،
قحط و
غلا،
قاچاق بین المللی
اسلحه و عملاً دستخوش تجزیه سیاسی شد؛ کشور بیطرفی که شاید بیش از بلژیک ــ که نیروهای انتقامجوی آلمانی آن را اشغال کرده و صحنه خونینترین جنگهای فرانسه و آلمان شده بود ــ صدمه دید.
جنگ در ایران را میتوان به سه دوره تقسیم کرد: از آغاز جنگ تا تصرف بغداد، که به منزله پایان فعالیتهای آلمان و عثمانی در ایران بود؛
از حضور کامل نیروهای انگلیس تا پایان جنگ و خروج آنها از ایران (برای تقسیم دیگر به این منبع رجوع کنید
).
روسیه به دلیل گستردگی جبهههایش در اروپا و منافع خود در ایران، و انگلیس به دلیل آسیبپذیری هند و منافع گسترده سیاسی و اقتصادی خود در ایران، به ویژه
نفت، و بیم از گشودن جبهههای جدید، خواهان بیطرفی ایران بودند.
حال آنکه متحدین (آلمان و عثمانی) برای دستیابی به چاهها و تأسیسات نفتی جنوب ایران، بر پا کردن طغیان در
افغانستان و هند و آسیای مرکزی و قفقاز برای کاستن از فشارِ جبهه اصلی جنگ در اروپا، در پی کشاندن ایران به جنگ بودند.
در اول اکتبر ۱۹۱۴/ ۱۱
ذیقعده ۱۳۳۲، عثمانی به بهانه حضور نیروهای روسی در ایران، به غرب ایران حمله و نواحی قُطور و مهاباد را تصرف کرد.
حدود یک ماه پس از این حمله، دوره سوم
مجلس شورای ملی افتتاح و بحثهای تندی بر سر بیطرفی ایران در جنگ یا شرکت در آن در گرفت.
نمایندگان دموکرات، موافق ورود به جنگ بر ضد روس و انگلیس و به سود آلمان بودند و نمایندگان اعتدالیون خواستار حفظ بیطرفی
(برای اطلاعات بیشتر در باره بهانهجویی عثمانیها برای حمله به ایران به این منبع رجوع کنید
).
سرانجام، مجلس به شرکت در جنگ
رأی نداد.
اگر چه از
تلگرام عدهای از
مراجع و علمای
نجف به احمدشاه قاجار پیداست که اینان شاه را به شرکت در جنگ و دفاع از عثمانی فرا خواندهاند.
ورود عثمانی به جنگ و به خاک ایران و
فتوای جهادِ شیخ الاسلام عثمانی برای دفاع از
خلافت اسلامی، ظاهراً مردم را بر ضد روسها برنینگیخت و قوای متجاوز عثمانی در نظر مردم به سان نیروهای تجاوزگر روسی جلوه کردند.
در اول نوامبر ۱۹۱۴/ ۱۲ ذیحجه ۱۳۳۲، یک تیپ مختلط انگلیسی ـ هندی مناطق نفتخیز جنوب ایران را، برای جلوگیری از دستیابی نیروهای عثمانی و آلمانی به آن، اشغال و به این ترتیب نیروهای
نظامی سه کشور خارجی به خاک این کشور تجاوز کردند.
حدود پنج ماه بعد، در مه ۱۹۱۵/
جمادی الاخره ۱۳۳۵، وزیران مختار آلمان و اتریش با مقدار معتنابهی
پول و
طلا، برای جلب نظر سران عشایر، وارد ایران شدند.
آلمانیها، با استفاده از
کینه دیرین مردم به تجاوز روسها و انگلیسیها، به تحریک احساسات و
تطمیع آنان پرداختند
(برای آگاهی از تحلیل انگلیسیها در باره علت حمایت
ایرانیان از آلمان به این منبع رجوع کنید
).
آلمانیها در ایران چند هدف عمده داشتند، از جمله ایجاد
خطر جدّی برای روس و انگلیس فراهم ساختن تسهیلات برای عثمانی، متحد آلمان؛ استفاده از موقعیت جغرافیایی، سوق الجیشی و راههای مواصلاتی ایران، برای نفوذ به مناطقی چون افغانستان و
هندوستان؛ انهدام تأسیسات نفتی در جنوب و ایجاد
شورش بر ضد روس و انگلیس در
کشورهای اسلامی با استفاده از
احساسات مذهبی آنان.
برای رسیدن به همین هدفها، واسموس، کنسول سابق آلمان در بوشهر، با اتحاد طوایف تنگستان و دشتستان و قشقایی، بخشهایی از جنوب ایران را از زیر نفوذ انگلیسیها درآورد و منافع انگلیسیها را در
سواحل خلیج فارس به خطر انداخت.
سایر آلمانیها، چون زایلر در
اصفهان و بخش مرکزی ایران، شونمان در کرمانشاه و غرب ایران، برای جلب طوایف
کُرد، و پاشن و فویگت در
همدان فعالیت داشتند (برای جزئیات بیشتر در باره اقدامات شونمان به این منابع رجوع کنید
)؛ گروهی، به رهبری سرهنگ کلاین، مأمور اشغال یا نابودی تأسیسات نفتی در جنوب بودند
(برای جزئیات مأموریت به این منابع رجوع کنید
).
افزون بر آن، آلمانیها با گردآوردن گروهی از ایرانیان
ملیگرا و فعالان سیاسی به رهبری
سید حسن تقیزاده، در برلین به فعالیتهای تبلیغاتی بر ضد تجاوزهای روس و انگلیس پرداختند و با ایجاد تشکیلات سیاسی، احتمالاً در صدد تصدی حکومت آینده ایران بودند.
اقدامات آلمانیها در
ایران، جز فشار بیشتر روس و انگلیس بر ایران، که برای خنثا کردن نقشههای آنان به سرعت واکنش نشان میدادند، به جایی نرسید
(برای برخی جزئیات به این منبع رجوع کنید
).
تشدید فشارهای روسیه بر ایران و افزودن نیروهایش در ایران، تشکیل پلیس جنوب برای مقابله با عناصر آلمانی و سرکوب شورشهای
عشایر به وسیله انگلیسیها،
به سبب تهدیدهای عوامل آلمانی در ایران بود (برای نمونهای از اقدامات انگلستان برای خنثا ساختن فعالیت آلمانیها در ایران به این منبع رجوع کنید
).
پس از پیشروی نیروهای انگلیسی در جبهه بین النهرین،
حکومت عثمانی برای دفاع از
بغداد به ناچار نیروهای خود را از ایران به آنجا منتقل کرد.
آلمانیها هم، به دلیل نبودِ پشتیبان
نظامی، ناچار به تخلیه ایران شدند که روسها و انگلیسیها جای آنها را فوراً گرفتند.
روسها منطقه تحت اشغال خود را در ایران توسعه دادند و انگلیسیها هم جنوب و
فارس و بخشی از نواحی مرکزی را از باقی مانده عناصر آلمانی پاک کردند.
ژاندارمری هم، که فرماندهان آن متمایل به آلمانیها بودند، در زد و خورد با انگلیسیها منحل شد و فرماندهانش نیز از ایران اخراج شدند.
در اکتبر ۱۹۱۵/ ذیقعده ۱۳۳۳، با پیشروی نیروهای روسی به سوی
تهران، شماری از سران حکومت با تشویق آلمانیها، در صدد انتقال
پایتخت از تهران به اصفهان و تشکیل کمیته دفاع ملی بر آمدند.
انگلیسیها که مخالف بودند از انتقال پایتخت جلوگیری کردند، اما کمیته دفاع ملی (متشکل از دموکراتها، ملیگرایان و شماری از هواداران سیاست آلمان و مخالفان شدید روس و انگلیس)، برای در امان ماندن از
تهدید روسها، نخست به
قم رفت و سپس حکومتی موقت به ریاست
نظام السلطنه مافی،
والی لرستان، تشکیل داد
و کوشید با همسویی با کمیته ملّیون ایرانی در برلین و استمداد از سران عشایر، ارتش مقاومت تشکیل دهد.
پس از تشکیل حکومت مهاجرین، با همکاری کمیته ملّیون، نیروی
نظامی کوچکی تشکیل یافت و میان
نظام السلطنه و فیلد مارشال گولتس، فرمانده آلمانی، که ستاد عملیاتی او در خاک عثمانی مستقر بود، قراردادی بسته شد که بر اساس آن، افسران آلمانی به تعلیم
نظامی سربازان ایرانی در کرمانشاه مشغول شدند.
حکومت مهاجرین، با همکاری آلمان و عثمانی، اقداماتی کرد، از جمله تعیین والی برای برخی نواحی و رفع آشفتگیهای ناشی از جنگ، وضع مقررات تازه برای گردآوری
مالیات، تجدید سازمان ژاندارمری، تجهیز قوای دفاعی، و برقراری مناسبات با برخی سران عشایر و فرماندهان سوئدی ژاندارمری طرفدار آلمان.
اما بر اثر شکست عثمانی و خروج آلمانیها و اختلافات داخلی اعضای حکومت و رفتارهای مستبدانه
نظام السلطنه و اطرافیانش، این هسته مقاومت ملی در برابر تجاوزهای خارجی درهم شکست (برای اطلاعات دست اول در باره حکومت موقت به این منابع
و برای توافقنامه با افسران آلمانی به این منبع
رجوع کنید).
وقوع
انقلاب روسیه در سرنوشت کلی جامعه ایران به منزله
نعمتی نامنتظر بود.
با روی کارآمدن حکومت بولشویکی ۱۹۱۷/ ۱۳۳۵، بازمانده ارتش روسیه در ایران فرو پاشید و سربازان روسی به روسیه گریختند
(برای صحنههایی از
خشونت و
تجاوز نیروهای روسی به این منابع رجوع کنید
).
ایران حکومت جدید روسیه را فوراً به رسمیت شناخت و در اول ژانویه ۱۹۱۸/ ۱۷
ربیع الاول ۱۳۳۶، با انعقاد موافقتنامهای میان دو
کشور، روسها ایران را تخلیه کردند.
با خروج روسیه از صحنه نبرد،
جنگ جهانی در ایران شکل تازهای به خود گرفت.
متفقین، به ویژه انگلستان، نگران راهیابی نیروهای آلمانی از طریق قفقاز و ایران به هند بودند.
از اینرو، ژنرال دنسترویل مأمور شد، برای ایجاد خط دفاعی در برابر آلمانها، به سوی باکو پیشروی کند.
نگرانی دیگر متفقین، سرایت
اندیشهها و
جنبشهای کمونیستی و
الهام گرفتن مردم از جنبشهای انقلابی در روسیه بود.
ایران، که از استیلای روس رها شده بود، گرفتار سلطه انگلیس شد.
وحشت از نفوذ آلمان و شیوع بولشویسم، زمینهساز تسلط بلامنازع انگلیس بر ایران شد که به تدریج به جنبشهای آشکار ضدانگلیسی و به جنبش سراسری
ملی شدن صنعت نفت ایران و حوادث سالهای ۱۳۳۰ـ ۱۳۳۲ ش انجامید و پیامدهای آن تا
انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ش ادامه یافت.
در پایان ۱۹۱۸/ صفر ۱۳۳۷، تقریباً سراسر ایران در اشغال نیروهای انگلیسی بود.
در شمال کشور نیروهای نورپرفورس به فرماندهی ژنرال تامسون، در جنوب قوای پلیس جنوب به فرماندهی ژنرال سرپرسی سایکس، در مشرق حلقه شرقی به فرماندهی ژنرال مَلیسون و در مغرب نیروهای ژنرال دنسترویل استقرار یافته بودند و سرفرماندهی ارتش انگلیس همچنان در بغداد بود
(برای آگاهی از رئوس کلی سیاست انگلستان در ایران در آخرین سالهای
جنگ به این منبع رجوع کنید
).
در ۱۹۱۷/ ۱۳۳۵، آلمانیها دیگر در ایران فعال نبودند.
واسموس نیز در اواسط ۱۹۱۸/ ۱۳۳۶ ارتباط خود را با نیروهای آلمانی از دست داد.
بسته شدن راه بالکان، نرسیدن تدارکات به ایران، دوری راه، نیز
تعارض میان سیاستهای آلمان و عثمانی و برآورد نادرست آلمانیها از امکانات ایران، از جمله علتهای شکست سیاست آلمان در ایران و قطع شدن رابطه
نظامی میان آلمان و نیروهای ضدانگلیسی در ایران بود (برای جزئیات به این منابع رجوع کنید.
به رغم پایان یافتن جنگ در ۱۹۱۸/ ۱۳۳۷، برخی واحدهای
نظامی انگلیس تا ۱۹۲۱/ ۱۳۰۰ ش در ایران ماندند و حضورشان مانع رشد و توسعه و مخلّ زندگی طبیعی
جامعه بود.
ایران، که طی جنگ
سیاست بیطرفی در پیش گرفته بود، امید داشت با شرکت در اجلاس صلح،
حقوق از دست رفته خود را بازبستاند.
خواستهای ایران عمدتاً در سه بخش سیاسی، اقتصادی و قضائی بود
و عمدتاً این نکات را در بر میگرفت: تخلیه ایران از نیروهای بیگانه، الغای
قرارداد ۱۹۰۷، رفع آثار
اولتیماتوم ۱۹۱۱، پرداخت مطالبات ایران، جبران
خسارتهای مالی جنگ، واگذاری نیروهای پلیس جنوب به ایران، بررسی و تجدیدنظر در
عهدنامههای گذشته و شرکت دادن ایران در اجلاس صلح.
ایران به سان
ویرانهای از جنگ جهانی اول بیرون آمد:
قحط و غلا، مردم تهیدست را به
علفخواری واداشته بود (برای نمونه توصیف رحمت اللّه معتمدی از اوضاع ارومیه در خلال جنگ جهانی اول به این منبع رجوع کنید
).
حصبه،
تیفوس و بیماریهای دیگر شمار کثیری را کُشت.
عبور و مرور سربازان،
روستاها و راههای ارتباطی را ویران کرده بود.
اشرار، با استفاده از
ناامنی و
آشوب، به
جان و
مال مردم تعدی میکردند.
افزون بر این، کابوس بولشویسم، ناتوانی حکومت، جنبشهای سیاسی وابسته و جداییخواه، و
تفرقه و اختلافات داخلی نیز زمینه را برای سقوط
سلسله ناتوان
قاجار و ایجاد
دیکتاتوری پهلوی فراهم آورد.
(۱) ترکایا آتایف، «روابط ایران و عثمانی در جنگ جهانی اول»، در ایران و جنگ جهانی اول: مجموعه مقالات سمینار، بهکوشش صفا اخوان، تهران: مرکز اسناد و
تاریخ دیپلماسی، ۱۳۸۰ ش.
(۲) سرژ آفاناسیان، ارمنستان، آذربایجان، گرجستان: از استقلال تا استقرار رژیم شوروی ۱۹۲۳ـ۱۹۱۷، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۳) منصوره اتحادیه، رضا قلی خان
نظامالسلطنه، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۴) اماناللّه اردلان، خاطرات حاج عزُّالممالک اردلان: زندگی در دوران شش پادشاه، چاپ باقر عاقلی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۵) اسناد جنگ اول جهانی در ایران، بهکوشش بهروز قطبی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۰ ش.
(۶) اسناد جنگ جهانی اول در جنوب ایران، مرحله اول: ۱۳۳۴ـ۱۳۳۳ هجری قمری/ ۱۹۱۶ـ۱۹۱۵ میلادی، بهکوشش کاوه بیات، بوشهر: مرکز بوشهرشناسی، ۱۳۷۷ ش.
(۷) اسناد حضور دولتهای بیگانه در شرق ایران، به کوشش الهه محبوب فریمانی، مشهد: سازمان کتابخانهها، موزهها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، ۱۳۸۲ ش.
(۸) اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا در باره قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس، ترجمه جواد شیخالاسلامی، ج ۱، تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۶۵ ش، ج ۲، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۶۸ ش.
(۹) چارلز هوارد الیس، دخالت
نظامی بریتانیا در شمال خراسان: ۱۹۱۹ـ۱۹۱۸، ترجمه کاوه بیات، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۱۰) احمد امیراحمدی، خاطرات نخستین سپهبد ایران: احمد امیراحمدی، چاپ غلامحسین زرگرینژاد، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۱۱) جورج انطونیوس، یقظَه العرب:
تاریخ حرکه العرب القومیه، ترجمه ناصرالدین اسد و احسان عباس، بیروت (۱۹۶۲).
(۱۲) ویلیام فردریک تراورز اوکانر، از مشروطه تا جنگ جهانی اول: خاطرات فردریک اوکانر، ترجمه حسن زنگنه، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۱۳) الیور باست، آلمانیها در ایران: نگاهی به تحولات ایران در جنگ جهانی اول بر اساس منابع دیپلماتیک فرانسه، ترجمه حسین بنیاحمد، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۱۴) توفیق برّو، القضیه العربیه فی الحرب العالمیه الاولی ۱۹۱۴ـ۱۹۱۸، دمشق ۱۹۸۹.
(۱۵) کاوه بیات، توفان بر فراز قفقاز: نگاهی به مناسبات منطقهای ایران و جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان و گرجستان در دوره نخست استقلال، ۱۹۲۱ـ۱۹۱۷، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۶)
تاریخ انقلاب اکتبر، نویسندگان: دابایفسکی و دیگران، ترجمه سعید روحانی، تهران: شباهنگ، ۱۳۶۰ ش.
(۱۷) محمد تمدن، اوضاع ایران در جنگ اول، یا،
تاریخ رضائیه، ارومیه ۱۳۵۰ ش.
(۱۸) آلن جان پرسیوال تیلور، جنگ جهانی اول، ترجمه بهرام فرداد امینی، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۱۹) محسن حیدری، حماسه جاوید: بررسی تحلیلی واقعه جهاد عشایر خوزستان بر علیه استعمار انگلیس در جنگ جهانی اول، ۹۴ـ۱۲۹۳ ش، اهواز ۱۳۷۵ ش.
(۲۰) رجینالد ادوارد هری دایر، مهاجمان سرحد: رویارویی
نظامی انگلستان با سرداران بلوچ ایرانی، ترجمه حمید احمدی، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۲۱) لیونل چارلز دنسترویل، امپریالیسم انگلیس در ایران و قفقاز، ترجمه حسین انصاری، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۲۲) ژان پیر دیگار، برنار اورکاد، و یان ریشار، ایران در قرن بیستم: بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در یکصد سال اخیر، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۲۳) رضاعلی دیوانبیگی، سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی، تهران ۱۳۵۱ ش.
(۲۴) ایرج ذوقی،
تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ: ۱۹۲۵ـ۱۹۰۰، بخش ۱، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۵) رسایل و فتاوای جهادی، تدوین، تحقیق، تحشیه از محمد حسن رجبی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت پژوهشی و آموزشی، ۱۳۷۸ ش.
(۲۶) عبدالحلیم رهیمی،
تاریخ جنبش اسلامی در عراق ۱۹۰۰ـ۱۹۲۴، ترجمه جعفر دلشاد، اصفهان ۱۳۸۰ ش.
(۲۷) یان ریشار، «روابط ایران و فرانسه پس از جنگ بزرگ»، در ایران و جنگ جهانی اول، اصفهان ۱۳۸۰ ش.
(۲۸) مایکل زیرینسکی، «میسیونرهای پرسبیتری آمریکایی در شهر اورمیه در جنگ جهانی اول»، اصفهان ۱۳۸۰ ش.
(۲۹) احمدعلی سپهر، ایران در جنگ بزرگ: ۱۹۱۸ـ۱۹۱۴، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۳۰) محمدجواد شیخالاسلامی، سیمای احمدشاه قاجار، تهران ۱۳۶۸ـ۱۳۷۲ ش.
(۳۱) نصراللّه صالحی، «جنگ جهانی اول و واکنش علمای ایرانی مقیم عراق» در ایران و جنگ جهانی اول، تهران ۱۳۶۸ـ۱۳۷۲ ش.
(۳۲) سیروس غنی، ایران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه حسن کامشاد، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۳۳) محمدحسن کاووسی عراقی، «نقض بیطرفی ایران در جنگ جهانی اول»، در ایران و جنگ جهانی اول، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۳۴) کتاب سبز، تهران: نشر
تاریخ ایران، ۱۳۶۳ ش.
(۳۵) ابوالقاسم کحّالزاده، دیدهها و شنیدهها: خاطرات میرزا ابوالقاسمخان کحّالزاده در باره مشکلات ایران در جنگ بینالمللی ۱۹۱۸ـ۱۹۱۴، چاپ مرتضی کامران، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۶) اولریش گرکه، پیش به سوی شرق: ایران در سیاست شرقی آلمان در جنگ جهانی اول، ترجمه پرویز صدری، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۳۷) جان اشلی سومز گرنویل،
تاریخ جهان در قرن بیستم، ترجمه جمشید شیرازی، فضلاللّه جلوه، و علیاصغر بهرامبیگی، تهران ۱۳۷۷ـ۱۳۷۸ ش.
(۳۸) گزیده اسناد دریای خزر و مناطق شمالی ایران در جنگ جهانی اول، بهکوشش محمد نادر نصیری مقدّم، تهران: وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۷۴ ش.
(۳۹) ولادیمیر بارایسوویچ لوتسکی،
تاریخ جدید کشورهای عربی، ترجمه رفیع رفیعی، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۴۰) ویلهلم لیتن، خاطرات لیتن: سرکنسول آلمان در تبریز در اثنای جنگ جهانی اول، ترجمه پرویز صدری، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۴۱) جلالالدین مدنی،
تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، قم (۱۳۶۹ ش).
(۴۲) عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، یا،
تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۴۳) رحمتاللّه معتمدی، ارومیه در محاربه عالمسوز: از مقدمه نصارا تا بلوای اسمعیلآقا ۱۳۰۰ـ۱۲۹۸ شمسی، بهکوشش کاوه بیات، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۴۴) علیرضا ملائی توانی، ایران و دولت ملی در جنگ جهانی اول، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۴۵) عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تاریخ روابط خارجی ایران، تهران ۱۳۴۹ ش.
(۴۶) لییف ایوانوویچ میروشنیکوف، ایران در جنگ جهانی اول، ترجمه ع دخانیاتی، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۴۷) محمد نخجوان،
تاریخ نظامی جنگ بینالمللی ۱۹۱۸ـ۱۹۱۴، تهران ۱۳۱۷ ش.
(۴۸) بهرام نوازنی، عهدنامه مودت ایران و شوروی، ۲۶ فوریه ۱۹۲۱: بررسی تحلیلی زمینههای انعقاد عهدنامه مودت، و اثرات آن در تأمین منافع ملی ایران، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۴۹) اسکار فون نیدرمایر، خاطرات نیدرمایر: زیرآفتاب سوزان، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۵۰) روت بئاتریس هنیگ، ریشههای جنگ جهانی اول، ترجمه فریبرز فرشیم، تهران ۱۳۷۶ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جنگ جهانی اول»، شماره۵۰۹۸.