• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جامعه‌شناسی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جامعهشناسی مطالعه قوانین و فرایندهای اجتماعی است که مردم را نه تنها به عنوان افراد و اشخاص بلکه به عنوان اعضاء انجمن‌ها ،گروه‌ها و نهادهای اجتماعی شناسانده و مورد بررسی قرار می‌دهد.



برخی از جامعهشناسان، از ارائه یا گزینش یک تعریف معین برای جامعهشناسی عمداً دوری کرده‌اند و چنین تعریفی را با ویژگی‌های این علم سازگار نمی‌دانند یا به طور کلی ذکر تعریف معین در آغاز هر علمی را ناصواب می‌شمارند.
روبرت هیجدورن و سانفورد لبوویتس با بیان این نکته که جامعهشناسان برای انجام رسالت خویش و نیل به اهدافشان، نیاز به ذکر تعریف واحدی از جامعهشناسی ندارند و در این مرحله از رشد جامعهشناسی بهتر است توقع یک تعریف پذیرفته شده را نداشته باشیم، می‌گویند: جامعهشناسی، همان چیزی است که جامعهشناسان فکر می‌کنند؛ شاید، همان کاری است که جامعهشناسان می‌کنند؛ یا کاری است که جامعهشناسان باید انجام دهند؛ یا جامعهشناسی مطالعه گروه‌ها یا مطالعه افراد در گروه‌هاست؛ یا جامعهشناسی مطالعه رفتار بشر به طور کلی است؛ شاید مطالعه کنش متقابل بین اشخاص است و ممکن است گفته شود جامعهشناسی مشتمل بر مطالعه قوانین و مقرراتی است که در جامعه به کنش متقابل، شکل و ساختار می‌دهد؛ یا عبارت است از مطالعه اعمال افراد که شامل مطالعه انگیزه بشری نیز می‌شود. فی‌الواقع همه این عبارات در تعریف (به عنوان تعریف) جامعهشناسی بیان شده است.
[۱] Hagedorn،R. and Labovitz،S.، An Introduction to Sociological Orientation، ص۲-۳

هانری مندراس نیز ارائه تعریف جامعهشناسی قبل از پرداختن به مباحث این علم را نادرست می‌داند و معتقد است که در پرتو طرح مباحث جامعهشناسی باید به تعریف آن دست یافت.
[۲] مندراس،‌هانری، مبانی جامعهشناسی، ص۵۲.
عده‌ای دیگر هر چند به ارائه تعریفی از جامعهشناسی پرداخته‌اند، ولی به گونه‌ای بر دشواری‌های آن تاکید می‌کنند که به نظر می‌رسد باید از تعریف جامعهشناسی خودداری کرد. ژرژ گورویچ از آن کسانی است که با تاکید بر پیچیدگی موضوع جامعهشناسی که آن را ناشی از پیچیدگی قلمرو و ویژگی‌های منحصر به فرد روش جامعهشناسی می‌داند، چنین می‌نویسد: بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که تعریف جامعهشناسی به عنوان علم، کار ساده‌ای نیست و اصولاً تعیین حد و مرز هر علمی قبل از آشنایی کامل با آن همیشه دشوار است؛ زیرا بعد از مطالعات دقیق و عمیق در یک علم می‌توان فهمید که آن علم از چه بحث می‌کند و موضوعش چیست؟ وانگهی از آنجایی که هنوز جامعهشناسی به سن کمال خود نرسیده و با وجود آن همه اشتیاق جامعهشناسان هنوز میان مطالعات نظری و عملی آن یگانگی حاصل نشده است، تشخیص دقیق موضوع آن از موضوع علوم انسانی متعددی که پیش از آن وجود داشته‌اند به سادگی میسر نیست.
[۳] گورویچ، ژرژ و دیگران، طرح مسائل جامعهشناسی امروز، ص۱۲.

به همین دلیل دیده می‌شود که ترجیح یک تعریف از میان تعاریف مختلف جامعهشناسی به مراتب از ارائه آن تعریف دشوارتر است و بسیاری از جامعهشناسان حتی بنیانگذاران این علم، ضمن کارهای علمی و تحقیقاتی و ضمن روشن‌کردن موضوع، قلمرو و روش این رشته علمی، یک یا چند تعریف تلویحی از آن به دست داده‌اند. اما در اینکه داشتن تعریف مشخص از هر علمی دارای ضرورت منطقی و روش شناختی است، نمی‌توان تردید کرد و در جای خود به صورت مستدل بیان شده است؛ فقط در اینجا یادآور می‌شویم که اگر قبل از پرداختن به مسائل یک علم، تعریف مشخصی از آن نداشته باشیم، امکان ندارد بین مسائل آن علم و مسائل علوم دیگر به تمایزی دست یابیم و گرفتار بی‌مرزی علوم و اختلاط آنها و در نتیجه تشویش ذهن خواهیم شد. بنابراین پرداختن به تعریف جامعهشناسی ضروری است، هر چند مشکلات این امر بر اهل نظر پوشیده نیست. عمده تعاریف مورد توجه را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد: تعاریف کلگرا؛ تعاریف جزءگرا؛ تعاریف تمیستیک.

۱.۱ - تعاریف کلگرا

منظور از تعاریف کلگرا تعاریفی است که جامعه را به صورت یک کل که اجزاء و ابعاد مختلفش به نوعی وحدت دست یافته است می‌نگرد و کوشش اصلی جامعهشناسی را شناخت این کل در بستر زمان و مقاطع زمانی می‌داند. اینگونه برخورد با این رشته معرفتی، در زمانی که هنوز جامعهشناسی به آن داده نشده است یا هنوز تحت این عنوان شهرت نیافته است، دیده می‌شود. این گروه از متفکران، جامعه و امور آن را، در قالبی فلسفی و تاریخی یا علم «انسانیت» مورد نظر قرار داده‌اند؛ اگر چه آنها «دانش اجتماعی» و نیاز به چنین دانشی را پذیرفته‌اند، لیکن لزوماً مفهوم آن را در معنای اخص کلمه به کار نبرده‌اند. در عین حال، امروزه هم تا حدودی می‌توان جامعهشناسانی را یافت که این نوع گرایش‌ها را همچنان دنبال می‌کنند. در اینجا به ذکر چند نمونه از این تعاریف می‌پردازیم:
۱: ابن خلدون در مقدمه، از علم عمران تعریفی ارائه داده است که با بعضی از تعاریف جدید جامعهشناسی قابل مقایسه است؛ او می‌نویسد: بدان که حقیقت تاریخ، گزارش حالت اجتماع انسانی است که آن عمران جهان است و آنچه بر طبیعت آن عارض می‌شود یعنی احوال جوامع، چون توحش و تلطیف روابط انسانی و عصبیت‌ها و انواع چیرگی‌های بعضی مردم بر بعضی دیگر و آنچه از آن ناشی می‌شود از پادشاهی و حکومت‌ها و مراتب آنها و آنچه بشر با اعمال و کوشش‌هایش اختیار می‌کند از کسب و معاش و علوم و صنایع و سایر احوالی که از طبیعت عمران پدید می‌آید.
[۴] ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه ابن خلدون، ص۳۵.
معلوم است که در این تعریف، عناصر مختلف ساخت اجتماعی و روابط میان آنها که از حدود بررسی‌های تاریخی فراتر رفته و محدوده یک جامعهشناسی را مشخص می‌کند، مورد توجه قرار گرفته است.
۲: مارکس گر چه عنوان خاصی برای جامعهشناسی قائل نشده است لیکن در تحلیل‌های تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و بعضاً سیاسی او، صریحاً قوانین حاکم بر تحولات «جامعه طبقاتی» اساس قرار می‌گیرد و از آنجا در فرایند تولید و «زیربنای مادی» آن، به روابط «روبنایی» شکل می‌دهد. به نظر وی «جامعه»، «طبقات اجتماعی» و «انسان» واقعیت‌های عینی هستند که در تعامل ویژه زیربنا و روبنا آفریده شده‌اند و معنویات در قید تولیدات مادی هستند. تعریف تلویحی «مارکس» درباره جامعهشناسی عبارت است از: «قوانین حاکم بر حرکت تاریخی انسان در روابط طبقاتی تولید و پیش بینی تحقق جامعه ایده آل بر اساس آن.»
[۵] گورویچ، ژرژ و دیگران، تاریخ مختصر جامعهشناسی، ص۲۲-۲۴.

۳: آگوست کنت جامعه انسانی را بزرگترین واقعیت انسانیت می‌پنداشت، و جامعهشناسی را علم به قوانین پدیده‌های اجتماعی پیچیده‌ای می‌داند که به صورت یک مجموعه واحد در آمده و از یک سیر کلی «مراحل سه گانه» برخوردار است.
[۶] گورویچ، ژرژ و دیگران، تاریخ مختصر جامعهشناسی، ص۲۵-۲۶.
[۷] Timasheff،Nicholas S.، Sociological Theory: Its Nature and Growth، ص۲۱. .
[۸] Positive Politics، Vol. IV، ص۱۱۵.
[۹] Positive Politics، Vol. IV، ص۱۸۰.

۴: اسپنسر نیز همانند مارکس هیچگاه تعریف معینی از جامعهشناسی، ارائه نکرده است؛ اما از مجموعه بحث‌های جامعه شناختی وی می‌توان چنین تعریفی را به دست آورد: جامعهشناسی علمی است که باید وضعیت موجود جامعه را به وسیله تمرکز بر روی مراحل پیشین تطور و اعمال قوانین تطور بر آنها،
[۱۰] C. F Sociological Theory: Its Nature and Growth
تبیین کند.
[۱۱] ص۳۶۹،Spencer،Herbert، Principles of Sociology، Vol.۱-۳.

۵: سرانجام، از میان معاصران به تعریف سی. رایت میلز از جامعهشناسی اکتفا می‌کنیم که با تایید سنت جامعهشناسان کلاسیک خود را در صف کل‌گرایان قرار داده است. وی جامعهشناسی را مطالعه کل جامعه می‌داند که تحت فشارهای کلیت پیچیده خود، حاوی انتظام ساخت یافته است و معتقد است که عناصر ساختی جامعه در طول تاریخ فراهم آمده‌اند و بدون توجه به بعد تاریخی این عناصر، شناخت مطلوبی به دست نخواهد آمد.
C. F. Mills:،C. Wright؛ The Sociological Imagination.
۱: The Promise
۲: Grand Theory
۳: Abstracted Empricism
۴: Use of History
البته روشن است که قرار دادن متفکران در این گونه دسته بندی‌ها بر اساس گرایش مسلط و به سبب تسهیل در امر بررسی است، و الا بسیار مشکل است که‌ اندیشمندی (خصوصاً از‌اندیشمندان متاخر) را دقیقاً و کاملاً در یک دسته محصور دانست.
چنان که ملاحظه می‌شود، در این تعاریف به جامعه به عنوان یک کل و به پدیده‌ها و تحولات اجتماعی به عنوان اجزاء آن کل تاکید شده است و به دلیل این کل‌گرایی، بینش فلسفی تاریخی بر دیدگاه تجربی به شیوه علوم طبیعی ترجیح داده شده است. مزیت این نوع تعاریف از یک طرف توجه به ریشه‌های تاریخی وقایع و جستجوی علت‌ها و عوامل و عبرت‌های تاریخی در گذشته جوامع و ربط آنها با یکدیگر، و از طرف دیگر توجه به ضرورت کسب نگرش مجموعی و وصول به یک بینش عمومی از جامعه بشر و قوانین حاکم بر آن است. شناخت جامعه بشری در جامعیت و تطور تاریخی خود، بر اساس قوانین عمومی حاکم، امری نیست که بتوان با روشهایی صرفاً تجربی و بدون کمک از شناخت تعقلی و تعبدی به آن دست یافت. علاوه بر این، جامعهشناسی علاوه بر بررسی‌های کل‌گرایانه، مسائل مورد توجه جزء‌گرایان را نیز در نظر دارد که در این تعاریف چندان اهمیتی ندارد.
با توجه به آنچه گذشت، روشن می‌شود که چرا تعاریف کلگرا، غیر قابل قبول تلقی شده است. این نکته نیز شایان توجه است که بسیاری از صاحبان این نوع تعاریف، در تحقیقات خویش بر خلاف مقتضای تعریف خود عمل کرده‌اند؛ به عنوان مثال، علی‌رغم تاکید بر لزوم کشف قوانین کلی و بیان آن در جامعهشناسی همواره ایده آل‌های سیاسی، آنان را به پیدا کردن راه حل‌های فوری برای مسائل و مشکلات اجتماعی عصر خود وادار کرده است و در نتیجه رهاورد آنها با داعیه علمی‌شان همگام و هماهنگ نیست. همچنین در مسائل تاریخی، بررسی همه جانبه و گسترده‌ای که بتوان از آن، قوانین عام و منطبق بر مقطع‌های تاریخی دیگر را استخراج کرد، انجام نداده‌اند هر چند خود به آنها جنبه عام و همگانی داده و آن را جهان شمول تصور کرده‌اند.

۱.۲ - تعاریف جزءگرا

تعاریف جزء‌گرا تعاریفی است که ناظر بر روابط صوری است و بر کنش و واکنش‌های میان افراد و گروه‌های اجتماعی تاکید می‌کند. این تعاریف بر مجموعه روابط اجتماعی بویژه بر تحولات عمومی و تاریخی جوامع، تاکیدی ندارد. تعاریف صورت‌گرایان، روانشناسان اجتماعی، تعامل‌گرایان و رفتارگرایان در این دسته قرار می‌گیرند. جورج زیمل (۱۸۸۵-۱۹۱۸) که متعلق به مکتب اصالت صورت است، جامعهشناسی را چنین تعریف می‌کند: «جامعهشناسی علمی است که به مطالعه صورت پدیده اجتماعی می‌پردازد.»
[۱۲] Sociological Theory: Its Nature and Growth، ص۷.

وی اصرار داشت که مطالعه محتوای اعمال بشر که توسط اهداف او مشخص می‌شود، موضوع دقیق علوم اجتماعی است؛ به عنوان مثال اقتصاد بر حل مسائل مادی (تولید، توزیع، مبادله و مصرف) توجه می‌کند، و علم سیاست رفتارهایی را که به منظور کسب و نگهداری قدرت سیاسی انجام می‌گیرد مطالعه می‌کند؛ ولی هیچیک از این علوم به بررسی شکل و صورت اعمال انسان در جامعه که در همه انواع آن رفتارها مشترک است، مثل تشکیل و انحلال گروه‌های انسانی، رقابت و تعارض، نمی‌پردازد. ژرژ هومانز وظیفه جامعهشناسی را «بررسی رفتارگروهی»،
[۱۳] Sociological Theory: Its Nature and Growth، ص۲۵۸.
و رابرتسون «مطالعه علمی جامعه انسانی و رفتار اجتماعی»
[۱۴] Robertson،John، Sociology، ۲nd ed، ص۳.
و کوزر آن را «بررسی علمی الگوهای تعامل اجتماعی»
[۱۵] Coser،Lewis A. et al، Introduction to Sociology، ص۴.
می‌دانند.
البته این طبع جزء‌گرایی است که خود را از درک مجموعی محروم می‌سازد؛ جزء‌گرایان به ظواهر و شکل روابط اجتماعی، بیشتر از ریشه‌ها و عمق روابط نظر دارند؛ بنابراین کمتر به درک همه جانبه و علت‌های این روابط می‌پردازند، در صورتی که جامعهشناسی را نمی‌توان در بررسی ظواهر و شکل روابط اجتماعی محصور کرد. گورویچ به حق بر زیمل خرده می‌گیرد که: «نقص بزرگ این تعریف، این است که از موضوع بررسی جامعهشناسی، آثار فرهنگی و فعالیتهای عینی گروه‌ها و جامعه‌ها را حذف کرده است. اگر مطالعه دین، حقوق، اخلاق اجتماعی، هنر، معرفت اجتماعی، اقتصاد و فنون را از جامعهشناسی حذف کنیم، برای آن چه باقی می‌ماند؟»
[۱۶] گورویچ، ژرژ و دیگران، طرح مسائل جامعهشناسی امروز، ص۱۶.

اشکال دیگر این است که جامعهشناسی را با صرف نظر از هر گونه انتقاد وارد بر نظام کلی موجود، مطرح می‌کنند و هرگز تطور کل سیستم را مورد سؤال قرار نمی‌دهند. ممکن است یک جزءگرا، برخورد انتقادی با کل نظام نیز داشته باشد، ولی این نوع برخورد برخلاف مقتضای بینش جزء‌گرایانه است. بنابراین، تعاریف جزء‌گرا، جامعیت کافی ندارند، هر چند در محدوده تحقیقات جزئی، منشا گردآوری اطلاعات و نتایج مهمی بوده است، بدون اینکه این نتایج قابل تعمیم باشد.

۱.۳ - تعاریف تمیستیک

تعاریف تمیستیک تعاریفی است که روی موضوع خاصی از واقعیات اجتماعی تاکید کرده و کار جامعهشناسی را مطالعه این موضوعات می‌داند. به همین دلیل جامعهشناسانی که به چنین مطالعاتی دست می‌زنند (تمیست‌ها) نخست ویژگی یک امر اجتماعی را اثبات می‌کنند، سپس به تعریف جامعهشناسی بر محور آن موضوع می‌پردازند و به‌ طور طبیعی در بسیاری از موارد محور نظریه و تحقیقات، همان موضوع خاص است که حتی در نظر آنان دارای اصالت است. (Themistic) در این گروه از تعاریف، تاکید دورکیم بر واقعیت اجتماعی و سپس نهاد اجتماعی و پارسونز بر ساخت، سازمان و نظام و «ماکس وبر» بر کنش اجتماعی قابل توجه است. همچنین تعاریفی که بر اساس نظریه‌های مشخصی نظیر فرهنگ‌گرایی، کارکرد گرایی و ساخت‌گرایی است، می‌تواند در اینجا مطرح شود.
مهم‌ترین اشکال این تعاریف این است که موضوع معینی را محور قرار داده است در واقع با گزینش از میان پدیده‌ها و عناصر مختلف اجتماعی، خواه ناخواه جنبه خاصی از واقعیت اجتماعی بیش از سایر جنبه‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد، در حالی که برای دیگر جامعهشناسان وافی به مقصود نبوده و محدودیت‌هایی را همراه دارد تا جایی که به دلیل درک همین کمبود مارسل موس و به دنبال او گورویچ از «پدیده اجتماعی تام» (total social phenomenon) سخن به میان آورده‌اند.
دیگر اینکه، این تعاریف با انتخاب یک موضوع معین در ارائه یک تعریف ثابت علمی برای جامعهشناسی به افراط گراییده و طبعاً شکل انتزاعی ویژه خود را دارند و فقط در آثار ارائه دهندگان این تعاریف یا در حوزه محدود و مشخص فعالیت‌شان بیشتر منعکس می‌شود و در سایر حوزه‌های فکری کمتر به کار می‌آید؛ به عبارت دیگر، فقط در سیستم فکری خود آنها کارآیی دارد.
در نهایت، جامعهشناسانی که چنین تعاریفی را ارائه می‌دهند به هدف‌داری حفظ نظام موجود متهم هستند؛ زیرا این گروه بر حسب تعریف، منظومه نسبتاً ثابتی را در طرح جامعهشناسانه خود مدنظر قرار می‌دهند. حداقل می‌توان گفت آنها نظام کلی جامعه را چندان مورد سوال قرار نداده و با عنوان بی‌طرفی علمی و تکیه بر علم آزاد از ارزش، از طرح مسائل بنیانی و تغییرات اساسی جوامع معاصر، خودداری می‌کنند چنانکه این مساله از ابتدا در تعاریفی نظیر تعریف پارسونزو لیپست (سایمور مارتین لیپست (soymour،M. Lipset) متولد ۱۹۲۲، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های جامعهشناسی آمریکای بعد از جنگ است.) منعکس است.


در مبحث قلمرو «جامعهشناسی و رابطه آن با سایر علوم» خواهیم گفت که مهم‌ترین وجه تمایز یک علم از دیگر علم دیگر موضوع آن است. به همین دلیل معمولاً در تعاریف علوم بر موضوع آنها تاکید می‌شود؛ بنابراین، با توجه به تعریفی که برای جامعهشناسی ارائه شد می‌توان گفت که: موضوع جامعهشناسی جوامع انسانی به عنوان مجموعه‌هایی است که به گونه‌ای به وحدت رسیده‌اند و ارتباط آنها با یکدیگر و نیز پدیده‌های اجتماعی به عنوان اجزا یا ابعادی از جامعه و ارتباط آنها با یکدیگر است.


رشته‌های مختلف علوم اجتماعی، معمولاً در پس احساس نیاز به تبیین یک مساله نظری یا حل یک مشکل اجتماعی پدید آمده‌اند، و بر همین اساس جامعهشناسی به جامعهشناسی محض (pure sociology) و جامعهشناسی کاربردی یا کاربستی (applied sociology) تقسیم شده است که در جامعهشناسی محض هدف تبیین مسائل اجتماعی نظری است. در جامعهشناسی کاربردی، هدف فراتر از دانش نظری است و بهره‌گیری از همان تبیین‌های نظری برای حل مشکلات اجتماعی در مرحله عمل است که گاه از آن با عنوان کاربرد جامعهشناسی یاد می‌شود.
[۱۷] Lazarsfeld ،Paul F. et al، The Uses of Sociology، ص۷۲۵.
با توجه به موضوع فوق، هدف جامعهشناسی در دو بخش مورد نظر قرار می‌گیرد: هدف نظری و اهداف عملی.

۳.۱ - هدف نظری

هدف نظری جامعهشناسی در واقع تبیین روابط پدیده‌های اجتماعی با یکدیگر و با جامعه، ابعاد یا اجزای آن و عناصر اجتماعی سازنده پدیده اجتماعی و پیامدهای ویژه آنهاست. قلمرو این روابط متناسب با تعریفی که هر جامعهشناس برای این رشته علمی در نظر می‌گیرد که آن نیز بستگی کامل به موضوع جامعهشناسی دارد، گسترش یا محدودیت می‌یابد و متنوع و متفاوت می‌شود. از این رو، هدف نظری جامعهشناسی را همانند هر رشته علمی دیگر می‌توان از تعریفی که برای آن ارائه شده است به دست آورد و بر این اساس هدف جامعهشناسی به نظر ما با توجه به تعریفی که در این بخش گذشت عبارت است از:
کشف قوانین جوامع انسانی و ارتباط آنها با یکدیگر و دستیابی به قوانین پدیده‌های اجتماعی و ارتباط آنها با یکدیگر در بستر زمان و در مقطع‌های زمانی با صرف نظر از عنصر زمان با توجه به اوضاع و شرایط محیط طبیعی. شایان ذکر است که ترسیم دقیق هدف یک علم به معنی وصول آن علم به هدف ترسیم شده نیست. چه بسا یک رشته علمی، برای نیل به آن هدف نیازمند گذراندن مراحل مختلفی از رشد خود باشد. از این‌رو در خصوص وصول جامعهشناسی به اهداف نظری خود این مساله هنوز هم مطرح است که پس از گذشت بیش از یک قرن تفکر و تحقیق جامعه شناختی و انسان شناختی فقط معدودی اگر نگوییم هیچ از قوانین مهم جامعه کشف شده است.
[۱۸] باتومور، تی. بی.، جامعهشناسی، ص۳۶۲.
و همچنین کسانی هستند که در امکان دستیابی این رشته به قانون و حتی در قانونمندی پدیده‌های اجتماعی تردید کرده‌اند. از آنجا که در مبحث «پایگاه علمی جامعهشناسی» و «قانونمندی جامعه» به بررسی این دو موضوع خواهیم پرداخت. در اینجا به ذکر این نکته بسنده می‌کنیم که همه عواملی که به عنوان موانع غیر قابل نفوذ وصول جامعهشناسی به قوانین اجتماعی مطرح شده است؛ تنها دشواریاب بودن و دیریاب بودن قوانین جامعهشناسی را مبرهن می‌سازد و از اثبات عدم امکان نیل جامعهشناسی به اهداف نظریش ناتوان است.

۳.۲ - اهداف کاربردی

تا قبل از پیدایش جامعهشناسی و در دوران جامعهشناسان کلاسیک جامعهشناسی همانند سایر علوم دلیل وجود و ضرورت خویش را از کاربرد و نتیجه‌ای که در عمل به نفع انسان و جامعه انسانی داشت دریافت می‌کرد؛ ولی پس از آن، دست کم در مقام نظر و ادعا برخی مدعی شدند که جامعهشناسی همانند هر علم نظری دیگر به حل مسائل اجتماعی و نیز تعیین خوب و بد و قضاوت ارزشی کاری ندارد و آن را به مصلحان اجتماعی، برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران جامعه، مددکاران اجتماعی و غیره واگذار می‌کند. این نگرش چندان دیر نپایید و در عمل نیز تحقق نیافت و امروزه هیچ جامعهشناسی در این مساله تردید ندارد که اکثر بلکه کلیه تحقیقات اجتماعی برای استفاده‌های عملی ویژه آنها انجام می‌شود و تحقیقات نظری صرف که یادآور تئوری «علم برای علم» باشد به ندرت به چشم می‌خورد.
البته یکسان دانستن جامعهشناسی با علوم طبیعی در کاربرد عملی آن چندان مطابق با واقعیت نیست. آنچه امروزه در باب تحقیقات جامعهشناسی و اهداف کاربردی آن مطرح می‌شود سه مساله مهم دیگر است:
اول، بسیاری از تحقیقات اجتماعی هر چند با انگیزه و هدف حل مشکلات اجتماعی صورت می‌گیرد، ولی نتایج آنها قابل اعتماد نیست و نمی‌تواند مبنای برنامه‌ریزی‌های دقیق اجتماعی باشد؛ چنانکه تحولات اجتماعی مختلفی که در جوامع رخ داده بندرت بر اساس این نوع تحقیقات صورت گرفته یا حتی با آنها قابل پیش بینی بوده است.
[۱۹] Abraham ،J. H. Origins and Growth of Sociology، ص۶۳۸.

دوم، مشکلات اجتماعی که به عنوان هدف انتخاب شده از مشکلات اساسی به مسائل فرعی کم‌اهمیت که پوششی برای مخفی نگه‌داشتن مشکلات اساسی جامعه بشری است تغییر جهت داده‌اند. میلز این مساله را «انحراف در انتخاب موضوع» می‌نامد و در این باره می‌نویسد: کانون توجه (تحقیقات اجتماعی) نه کار و استثمار کودکان خردسال بلکه کتاب‌های فکاهی و نه مساله فقر بلکه اوقات فراغت است. بسیاری از مسائل عمومی مهم و نیز مشکلات خصوصی، در قالب مسائل روانی تشریح می‌شوند و اغلب به نظر می‌رسد که با تلاش تاثرآور از مسائل عمده جامعه نوین پرهیز می‌شود. چنین می‌نماید که این بیان (که نوع مسائل مورد بررسی جامعهشناسی باید تغییر کند و از مسائل اقتصادی به مسائل روانی تبدیل شود.) غالباً مبتنی بر محدودسازی تنگ‌نظرانه علاقه به جوامع غربی یا حتی به ایالات متحده آمریکاست. بدین ترتیب، دو سم نوع بشر مورد غفلت قرار می‌گیرند.
[۲۰] The Sociological Imagination، ص۱۹.

سوم، موضوع علم بی‌طرف و جامعهشناسی آزاد از ارزش است که می‌توان آن را تا مرز رابطه منطقی دانش و ارزش پیگیری کرد و سوء استفاده نظام‌های استعماری، و به تعبیر برخی علوم استعماری، را در بر می‌گیرد. این موضوع نیز در مبحثی مستقل با عنوان بی‌طرفی علمی بررسی خواهد شد؛ در اینجا به ذکر این نکته اکتفا می‌شود که به اعتقاد ما، بین دانش و ارزش آن مرز ادعایی غیر قابل نفوذ وجود ندارد و به صورت منطقی می‌توان از دانش‌ها به ارزش‌هایی متناسب با آن دست یافت و نیز از ارزشهای ویژه به دانش متناسب با آنها پی برد و از سوی دیگر جامعهشناسی آزاد از ارزش به طور کامل، وجود عینی ندارد و جدایی ارزش از دانش و جامعهشناسی بدون تعهد نسبت به هر ارزشی، نشان کمال یک علم و از جمله جامعهشناسی نیست. آنچه ضرورت دارد آمیخته نکردن و خلط نکردن این دو با یکدیگر و یکی را به جای دیگری قرار ندادن است.


۱. Hagedorn،R. and Labovitz،S.، An Introduction to Sociological Orientation، ص۲-۳
۲. مندراس،‌هانری، مبانی جامعهشناسی، ص۵۲.
۳. گورویچ، ژرژ و دیگران، طرح مسائل جامعهشناسی امروز، ص۱۲.
۴. ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه ابن خلدون، ص۳۵.
۵. گورویچ، ژرژ و دیگران، تاریخ مختصر جامعهشناسی، ص۲۲-۲۴.
۶. گورویچ، ژرژ و دیگران، تاریخ مختصر جامعهشناسی، ص۲۵-۲۶.
۷. Timasheff،Nicholas S.، Sociological Theory: Its Nature and Growth، ص۲۱. .
۸. Positive Politics، Vol. IV، ص۱۱۵.
۹. Positive Politics، Vol. IV، ص۱۸۰.
۱۰. C. F Sociological Theory: Its Nature and Growth
۱۱. ص۳۶۹،Spencer،Herbert، Principles of Sociology، Vol.۱-۳.
۱۲. Sociological Theory: Its Nature and Growth، ص۷.
۱۳. Sociological Theory: Its Nature and Growth، ص۲۵۸.
۱۴. Robertson،John، Sociology، ۲nd ed، ص۳.
۱۵. Coser،Lewis A. et al، Introduction to Sociology، ص۴.
۱۶. گورویچ، ژرژ و دیگران، طرح مسائل جامعهشناسی امروز، ص۱۶.
۱۷. Lazarsfeld ،Paul F. et al، The Uses of Sociology، ص۷۲۵.
۱۸. باتومور، تی. بی.، جامعهشناسی، ص۳۶۲.
۱۹. Abraham ،J. H. Origins and Growth of Sociology، ص۶۳۸.
۲۰. The Sociological Imagination، ص۱۹.



محمدی عراقی، محمود و دیگران؛ (۱۳۷۳)، درآمدی به جامعه شناسی اسلامی(۲)، مبانی جامعه شناسی، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه؛ سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها( سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، چاپ سوم: ۱۳۸۸.




جعبه ابزار