توقیفیت اسماء و صفات الهی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پس از اذعان به
اصل وجود اسما و صفات برای
خداوند متعالی و بهکار رفتن آن در متون
دینی از
وحی و
سنت،
همواره این
بحث در میان
متکلمان،
فقیهان و
مفسران مطرح بوده و هست که آیا میتوان خداوند را به هر اسمی نامید، یا به هر وصفی موصوف کرد؟ یا اینکه در اسما و صفات الهی باید به آنچه در
قرآن و
سنت آمده و از سوی شارع مجاز شمرده شده بسنده کرد؟
البتّه توقیفیت در نزد همگان به یک
معنا نیست، چنان که اسم و صفت نیز در نظر آنان مفهوم واحدی ندارد. اهل معرفت که قائل به توقیفیت اسما و صفات هستند مرادشان از اسم همان ذات به همراه تعینات و از صفت همان تعینات است.
منظور آنان از توقیفیت آن است که هر اسمی از اسمای الهی به سبب تجلی خاص خود در جایگاه مخصوص خود قرار داشته، از کمالی خاص حکایت میکند؛ امّا لفظی که از معنا حکایت کند عارفان آن را «اسم الاسم»،
یا «اسم اسم الاسم»
میدانند. توقیفیت به این معنا اصطلاح خاص
اهل معرفت و در میان آنان پذیرفته شده و شایع است.
توقیفیت اسماء در مباحث عرفانی به معنای اختصاص هر یک از اسماء به جایگاه و موطن متعین و ارتباط آنها با یکدیگر است. اما توقیفیت اسما در مباحث کلامی به این معنا است که گذاشتن اسم بر حقتعالی، متوقف بر اذن و اجازه شارع مقدس است، برخی از حکما بر این اعتقادند که به کارگیری اسماء برای حقتعالی و وصف آن ذات مقدس، متوقف بر اجازه خاصی نیست، بلکه تنها باید از اثبات نواقص و امور منافی کمال پرهیز شود.
امام خمینی معتقد است اگر مراد از اسم، اسم علم باشد، نهتنها خداوند، بلکه اسم هر شخصی توقیفی است و نباید از آن تخلف کند، اما درباره صفت، درصورتیکه در اتصاف حق به وصفی، وجه و اعتبار صحیحی وجود داشته باشد، گذاشتن آن بر حقتعالی جایز است
مانند اوصافی که برای وجود صرف ثابت است
و این اوصاف را میتوان به حقتعالی اسناد داد، حتی اگر در شرع نباشد. بنابر نظر امام خمینی توقیفی بودن اسما در روایات بهمنظور جلوگیری از کسانی است که قادر به اثبات اوصاف حق با معیار صحیح نیستند.
امام خمینی توقیفیت اسماء را در مباحث عرفانی به این معنا میداند که هر یک از اسما، منشا ظهور عالمی از عوالم یا حقیقتی از حقایق-اند و علم به این امر جز از طریق وحی حاصل نمیشود.
چنانکه عبادت مطلقاً ثنای معبود است و برای کسی تصرف در آن میسر نیست و جز از طریق
وحی و
الهام ممکن نیست، ازاینجهت عبادات مطلقاً توقیفی هستند و احدی از پیش خود حق ندارد تشریعی بکند و عبادتی بتراشد.
امّا توقیفیت در نزد دیگران، به این معنا که کاربرد هر لفظی به عنوان اسم یا صفت برای خداوند متعالی به اجازه شارع وابسته باشد از جمله مباحث مهم خداشناسی است و از آنجا ناشی شده که بشر با شناخت محدود خود چگونه میتواند از پیش خود نامی را بر خداوند نهاده، یا او را به وصفی متصف کند، بهگونهای که در همان حال
شأن و منزلت خداوندی را رعایت کرده، او را در حد جسم تنزل ندهد و گرفتار
تشبیه و
تجسیم نگردد. اینجاست که برخی دانشمندان اسلامی، از متکلمان و فقیهان و مفسران آن را پذیرفته
و برخی آن را ردّ کردهاند.
برخی نیز مانند امام الحرمین جوینی به توقف قائلاند.
برخی از قائلان به توقیفیت برآناند که در اسما و صفات باید تنها به آنچه در
قرآن و سنت آمده و شارع آن را مجاز شمرده اکتفا کرد.
برخی دیگر افزون بر آن معتقدند در همین محدوده نیز نمیتوان همه اسمایی را که خداوند برای خود بهکار برده درباره وی بهکار گرفت، بلکه تنها میتوان اسمایی را که دربردارنده
نقصی برای خدا نیست و نشانه
عظمت و
جلال خداست درباره او بهکار برد؛
مثلاً گرچه خداوند با جملات «اَللّهُ یَستَهزِئُ بِهِم»،
«یُضِلُّ مَن یَشاء»
، «نَحنُ نَقُصُّ عَلَیکَ اَحسَنَ القَصَص»
و «قُلِ اللّهُ یُفتیکُم»
استهزاء،
اضلال،
قصه گفتن و
فتوا دادن را به خود نسبت میدهد؛ امّا چون انتزاع اسمهایی مانند استهزاگر، گمراه کننده، قصه گو و فتوا دهنده از جملات یاد شده و بهکارگیری آنها درباره خداوند عرفاً موهم نوعی
نقص و
وهن است نمیتوان خداوند را با این اسامی یاد کرد.
برخی بر توقیفیت چنین استدلال کردهاند که این مطلب اجماعی است که ما
حق نداریم
رسول خدا را به نامی بخوانیم که نه خدا او را به آن نام خوانده و نه خود رسول خدا. حتی حق نداریم هیچ انسانی را به نامی جز نامی که دارد بخوانیم، پس در مورد خدای متعالی به طریق اولی نمیتوان چنین کاری کرد.
قائلان به توقیفیت برای اثبات
مدعای خود گاهی به این
آیات تمسک میکنند: «اَتُج- دِلونَنی فی اَسماء سَمَّیتُموها اَنتُم وءاباؤُکُم مانَزَّلَ اللّهُ بِها مِن سُلط- ن»،
«ما تَعبُدونَ مِن دونِهِ اِلاّ اَسماءً سَمَّیتُموها اَنتُم وءاباؤُکُم ما اَنزَلَ اللّهُ بِها مِن سُلط- ن»،
«ولِلّهِ
الاَسماءُ الحُسنی فادعوهُ بِها»
در دو
آیه نخست خداوند میفرماید:
جدال شما با من و نیز پرستش شما درباره اسمهایی است که شما و
پدرانتان از پیش خود (بر
بتها) نهادهاید و هرگز از جانب خداوند بر آن حجتی ندارید. آیه اخیر به قرینه الف و لام عهد «
الاَسماءُ الحُسنی» خداوند را دارای اسمای حسنایی میداند که تنها با همان اسما باید وی را خواند و تجاوز از حد یاد شده نوعی الحاد (کجروی) در اسمای الهی است.
گاهی در اثبات توقیفیت به روایاتی از این قبیل استدلال میشود:
روایتی که اسمای الهی را منحصر در ۹۹ اسم میداند،
یا روایاتی با این مضمون که خداوند برتر از آن است که بتوان به کنه ذات او دست یافت،
یا اینکه از آنچه در قرآن آمده تجاوز نکن.
در مقابل، محققان با ناتمام دانستن استدلالهای قرآنی و روایی یاد شده، قول به توقیفیت را فاقد دلیل دانسته، به عدم توقیفیت اسما و صفات معتقد گشتهاند. از نظر آنان آیات ۷۱ اعراف
و ۴۰
یوسف تنها به نفی
کفر و
بتپرستی و نیز تقبیح نامگذاری بتها به نام خداوند نظر دارد و اشارهای به توقیفی بودن اسما ندارد و آیه ۱۸۰
اعراف با توجّه به اینکه الف و لام در آن (
الاسماء الحسنی) برای
استغراق و عموم است (نه عهد) گرچه همه اسمای حسنا را تنها برای خدا میداند؛ ولی هرگز اشارهای ندارد که همه این اسما در قرآن آمده است؛ امّا
روایات یاد شده نیز بر توقیفیت دلالت ندارد و گذشته از اینکه خود این روایات در گزارش تعداد و نوع اسما با یکدیگر اختلاف دارد در
تعارض با روایاتی است که خداوند را با اسامی دیگری یاد کرده و آن اسامی را درباره او بهکار برده است.
به گفته برخی نظریه توقیفیت، فاقد
دلیل نقلی و
برهان عقلی است و آنچه برای اثبات آن اقامه شده
دلیلی خطابی، اقناعی و
استحسانی است و مقتضایش این است که رعایت
ادب و
اخلاق در بهکارگیری اسمهایی برای خداوند است که در لسان
شرع وارد شده باشد؛ ولی دلالت ندارد که رعایت نکردن آن از جهت شرعی
حرام بوده،
گناه درپی داشته باشد.
برخی به این نکته توجّه دادهاند که باید درباره توقیفیت، میان اسما و صفات فرق گذاشته شود و این اسم است که بهکار بردن آن درباره خداوند وابسته و محدود به
اذن شارع و بودن آن در متون
وحی و سنت است؛ امّا در مقام معرفت و شناخت خداوند وصف کردن او به صفتی که هیچ گونه کمالی را از او نفی نکند و نقصی را به او نسبت ندهد مانعی ندارد.
گفته شده این فرق به این جهت است که نامگذاری از نوعی ولایت نامگذار بر نامیده حکایت میکند، چنان که در عرف، این ولیّ فرزند است که برای او نامی برمیگزیند.
وجود هر چیزی از جمله خود انسان به برکت اسما و
صفات الهی است، ازاینرو آدمی با گشودن
چشم خود
جمال و
جلال خدا را مشاهده میکند و خود را با اسما و صفات بیکران او با همه و همه چیز را با هم در ارتباط میبیند و همه چیز را عین ربط و تعلّق به او میداند.
این حقیقت کمال، در هر چیزی ساری و جاری است، از اینرو ادب اقتضا میکند که آدمی و به ویژه اهل معرفت در اطلاق الفاظِ اسما و صفات، کمال
احتیاط را از خود نشان دهند
و اطلاق الفاظی را که در صفات کونیه توغل دارد بر خدای متعالی به هیچ وجه سزاوار ندانند، چنانکه در میان
حواس پنجگانه ظاهر، سه
قوه لامسه و
شامّه و
ذائقه را که به شدت در ماده کونیّه متوغل است، بر خداوند
اطلاق نکنند، گرچه او را به همه ملموسات و مشمومات و مذوقات عالم میدانند و همه را به اضافه اشراقیه نوریّه شئونات و ظهورات و روابط صرف آن حقیقت صرف میبینند و چون
سمع و
بصر را در مرتبه و درجه به دور از ماده میبینند بر خدای متعالی اطلاق میکنند.
برخی از محققان یادآور شدهاند که بحثهای یاد شده در ردّ توقیفیت از نگاه
تفسیری است؛ امّا بررسی مسئله از دیدگاه فقهی را
علم فقه بر عهده دارد و مقتضای احتیاط در
دین، در اطلاق اسمی بر خداوند با عنوان نامگذاری برای وی، اکتفا به نامهایی است که در شرع مقدس وارد شده؛ امّا مجرد
اطلاق بدون
تسمیه امر مهمی نیست.
•
دائرةالمعارف قرآن کریم برگرفته از مقاله اسماء و صفات الهی. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.