تطنجیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تُطُنْجیّه، عنوان خطبهای منسوب به
حضرت علی (ع) که از حیث
تاریخ اندیشههای غیررسمی در میان
امامیه، درخور اهمیت است.
این نام برگرفته از واژۀ «التطنج» است که بارها به صورت مفرد و مثنی در متن خطبه به کار رفته است، هیچیک از منابع چگونگی تلفظ
نام را به دست ندادهاند، به تناسب کاربردها،
واژه ارتباطی با مادۀ عربی «طنج» و
ثلاثی مزید «تَطَنُّج» به معنای تفنن و دست یازیدن به فنون گوناگون ندارد.
سیدکاظم رشتی دربارۀ وجه نامگذاری
خطبه به تطنجیه، برآن است که این نام به لحاظ اشتمال خطبه بر «اَکوار» و «اَدوار» وجود است که در دو
کره منحصرند؛ وی سپس به وصف این دو کره پرداخته است که از نظر او همان دو «تطنج» عالم وجودند
، وی بسیاری از دیدگاههای مذهبی خاص خود را بر مبنای تقابل دو تطنج نهاده است که به قول او سرچشمۀ واحد دارند و مجمع آنها
بحر محیط است.
معنای دیگری نیز در عربی یا جز آن شناخته نشده است، در متن خطبه، تطنج به معنای خلیجی از
آب تفسیر شده است
، عبارتی از برسی حاکی از آن است که پیش از وی نیز این خطبه مورد توجه بوده است، وی یادآور میشود که پیشینیانش، تطنجین را در این خطبه، به «
دنیا و
آخرت » تفسیر کردهاند.
کهنترین اشاره به این خطبه، نقل حکایت پایانی خطبه است که
هبةالله موسوی در ۷۰۳ق/۱۳۰۴م در
المجموع الرائق، جای داده است
، تنها نقل کهن از این خطبه در ضمن
مشارق انوارالیقین حافظ رجب برسی آمده است،
، موسوی توضیحی دربارۀ خطبه نیفزوده است.
برسی بیآنکه سندی یا حتی یادی از
راوی خطبه آورد، تصریح نموده که ایراد خطبه در جایی میان
کوفه و
مدینه بوده است
و اینکه جابر (ظاهراً
جابربن عبدالله انصاری ) در طی خطبه مخاطب خاص حضرت بوده، و پس از پایان خطبه، از حضرت پرسشی کرده است
در متن خطبه با اشاراتی، زمان خطبه به اندکی پس از
جنگ صفین بازگردانده شده، و در آن از انتقام کشتگان صفین چون
عماربن یاسر و
اویس قرنی سخن به میان آمده است
؛شخصیتی که به نام
ابن صویرمه در اثنای خطبه برخاسته، و گفتههای حضرت را تأیید کرده است
، شخصیتی قابل شناسایی در شمار
اصحاب حضرت نیست.
آقابزرگ طهرانی این گمان را مطرح کرده که خطبۀ تطنجیه، همان
خطبۀ اقالیم مورد اشارۀ
ابن شهر آشوب در کتاب
مناقب است
، اما مضامین مورد اشاره در مناقب به نقل خطبۀ اقالیم، غالباً در خطبۀ تطنجیه دیده نمیشوند
، خلطی نیز میان خطبۀ تطنجیه و
خطبۀ فخار (افتخار) در گزارش برسی رخ داده است.
آغاز خطبه با بخش «خلق عالم» از خطبۀ نخست
نهجالبلاغه قرابت بسیاری دارد؛ بیشتر تعبیرات با جملهبندی دیگری، کاملاً متأثر از آیات قرآنی است و بر باورهای رسمی تکیه دارد، سخن از «
طلسم » حلقۀ ارتباط میان بخش آغازین خطبه و مباحث رازآلود بدنۀ خطبه است
، و از آن پس، با ورود به بحث از «تطنجین»، خطبه ویژگی منحصر خود را مییابد.
مضمون اصلی خطبه، گسترۀ دانش
حضرت علی (ع) است و بهخصوص به دانایی برتر آن حضرت نسبت به کائنات و نسبت به رخدادهای گذشته و آینده تکیه دارد، به همین مناسبت، مضامین گستردهای در
کیهانشناسی و
کیهانزایی، اخبار گذشتگان و وقایع مربوط به
آخرالزمان آمده است.
این خطبه را باید در کنار خطبههایی مشابه مانند
خطبةالبیان،
خطبۀ افتخار،
خطبه لؤلؤه و
خطبۀ اقالیم قرار داد که همگی در طیفی از مضامین، بیش و کم به آنچه در سدههای ۳-۵ ق، اندیشههای غالیانه دانسته میشده، ارتباط دارند
در خطبۀ تطنجیه، برخی عبارات چون «منم آنکه
ادریس را به جایگاهی برین برآورد»
در مقایسه با آیۀ ۵۷
سوره مریم،
یا تعبیر «منم اول، منم آخر، منم ظاهر و منم باطن»
در مقایسه با آیۀ ۳
سوره حدید و نسبت دادن هلاک امم پیشین به خود
در مقایسه با آیات متعدد قرآنی، نشان میدهد که دست کم طیفی از عبارات این خطبه، مرتبط با اندیشههای غالیانه بوده است.
تصویر ارائه شده در برخی از عبارات خطبه از
آفرینش، مانند این عبارت که «منم سازندۀ اقالیم به امر دانای خردمند، منم کلمهای که امور بدان انجام پذیرد و دهرها بگذرند...»
، قابل مقایسه با اندیشۀ «
صانع » در رتبهای پس از خدای متعال نزد غنوصیان، و رابطی میان اندیشۀ غنوصی صانع، با اندیشۀ
مسیحی کلمه (
لوگوس ۱) میتواند بود.
تعبیرهایی مانند آنکه «منم صاحب ازلیت اول»
و در سخن از رابطۀ خود با
پیامبر (ص)، تعبیر اینکه «او دانش خود را به من آموخت و من دانش خود را به او آموختم»
، در نقاط اوج خطبه دیده میشود، با این وصف، در پایان خطبه، این تعبیر که «علی
نور مخلوق و
عبد مرزوق است»
، با التفات از ضمیر متکلم به ذکر نام خود، بار دیگر درصدد تأکید برآن است که برداشت الوهیت در ذهن شنونده یا خواننده، زدوده شود.
رازگرایی، بر بدنۀ اصلی خطبه حاکم است و کاربرد تعبیرهای نامأنوس مانند منم طیرثا، منم جانبوثا، منم بارحلون و منم علیوثوثا
که به واژههایی سریانی میماند، نامیدن درکهای در قعر
جهنم به «عمقیوس»
و استفاده از تعبیر کلیدی، اما دشوار فهم «تطنج»
نمودی از این رازگرایی است، تعبیر «طلوع بهرام و کیوان»
با نامهای فارسی این دو ستاره و نه نام عربی، از ویژگیهای قابل توجه در
زبان خطبه است.
تعبیر «هفت جزیره» برای تقسیمات
زمین در این خطبه
موجب میشود که این خطبه در شمار نادر نمونههایی در فرهنگ اسلامی قرار گیرد که به گونهای به اندیشۀ هندی «هفت جزیره» (سپته دویپه۲) ناظر بوده است.
دشوار است بتوان ارتباط مستقیمی میان آموزههای این خطبه با افکار
اسماعیلیه جستوجو کرد، اما باید توجه داشت که آموزههایی چون استفاده از تعبیر «
جزایر» برای تقسیمات زمین، بحث از «دَور و کَور»
و برخی مضامین مربوط به کیهانزایی با اندیشههای آنان پیوند دارد.
به هر روی، برسی گمان داشته است که خوانندۀ خطبه، نسبت به مضامینآن سوءظنی پیدا کند، اما او را از این سوءظن برحذر داشته، و سنگینی مضامین را ناشی از ژرفای باطن آن دانسته است، او بهخصوص یادآور میشود که این خطبه در تنزیه خالق، به اندازهای پیش رفته که احدی از خلایق را طاقت آن نیست
، وی در اثنای
کتاب، بارها بهنکاتی از خطبه بهویژه دربارۀ گستره
علم امام (ع) توجه کرده است.
درواقع با صرفنظر از
هبةالله موسوی و برسی که شخصیتهایی ویژه در میان امامیه بودهاند، خطبۀ تطنجیه تا سدۀ ۱۳ق نزد امامیه مورد توجه قرار نگرفته است، در دورۀ
صفویه،
فیض کاشانی، نسبت این خطبه به حضرت را تأیید کرده
، در حالی که
علامه مجلسی با وجود وقوف بر کتاب برسی، این خطبه را در
بحارالانوار نیاورده، و دربارۀ آن سکوت کرده است.
سیدکاظم رشتی از
شیخیه، در حدود سال ۱۲۳۲ق/۱۸۱۷م
این خطبه را زمینۀ مناسبی برای پیجویی اندیشههای خود یافته، و شرحی مبسوط بر آن نوشته است
، در همین اوان،
میرزای قمی (د ۱۲۳۲ق)، نسبت این خطبه و امثال آن را به علی (ع) نفی کرده است.
(۱) قرآن.
(۲) حافظ رجب برسی، مشارق انوارالیقین.
(۳) نهج البلاغه.
(۴) ابن شهر آشوب، مناقب.
(۵) آقابزرگ، الذریعه.
(۶) ابن منظور، لسان العرب.
(۷)موسوی، المجموع الرائق.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تطنجیه»، ج۱۵، ص۵۹۶۵.