تبرئه برادران یوسف (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تبرئه از واژه «برا» که شخصی
اتهامی را از خود یا دیگران دور میکند و نیز خداوند، کسی را از آنها مبرا میکند، برداشت شده است. ماجرای تبرئه
برادران یوسف در سوره یوسف آمده است.
برادران یوسف در حضور کارگزاران، برای
تبرئه خویش از
فسادگری و دزدی
سوگند یاد کردند:
فلما جهزهم بجهازهم جعل السقایة فی رحل اخیه ثم اذن مؤذن ایتها العیر انکم لسـرقون«پس هنگامى كه آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد آبخورى را
در بار برادرش نهاد سپس (به دستور او)
ندا كنندهاى بانگ درداد اى كاروانيان قطعا شما
دزد هستيد.»
کلمه (سقایه) به معنى ظرفى است که با آن
آب مى آشامند، و کلمه (رحل) چیزى است که براى سوارشدن به روى شتر مى افکنند، و کلمه (عیر) به معنى قومى است که با ایشان بار و بنه کاروانیان باشد، و این کلمه مانند (
کاروان در فارسى) شامل مردان کاروانى و شتران
باردار مى شود، هر چند که
در پاره اى از اوقات
در یک یک آنها نیز استعمال مى شود.
معنى آیه روشن است ، و خلاصه اش بیان
حیله ایست که
یوسف -علیه السّلام- بکار برد، و بدان وسیله
برادر مادرى خود را نزد خود نگهداشت ، و این بازداشتن
برادر را مقدمه معرفى خود قرار داد، تا
در روزى که مى خواهد خود را معرفى کند برادرش نیز مانند خودش متنعم به
نعمت پروردگار و مکرم به کرامت او بوده باشد.
گفتار
یوسف جز افتراهاى مذموم عقلى و
حرام شرعى نیست !
(ثم اذن موذن ایتها العیر انکم لسارقون) - خطابى که
در این جمله است متوجه
برادران یوسف است که
برادر مادریش هم
در میان آنان است ، و هیچ مانعى ندارد که گوینده خطابى را که
در حقیقت متوجه به بعضى از افراد یک
جماعت است به همه آن
جماعت متوجه سازد، البته این
در صورتى است که افراد آن جماعت
در امر مورد خطاب از یکدیگر متمایز نباشند، و
در قرآن کریم از این قبیل خطابها بسیار است .
و این عملى که
در آیه ،
سرقت نامیده شده که همان وجود (
سقایت )
در بار و
بنه برادر پدرى و مادرى
یوسف باشد امرى بود که تنها قائم به او بود، نه به همه جماعت ، و لیکن چون هنوز او از دیگران متمایز نشده بود لذا جایز بود خطاب را متوجه جماعت کند، و بگوید که اى گروه ! شما دزدید، و
در حقیقت معناى این خطاب
در مثل چنین مقامى این مى شود که سقایت و جام سلطنتى گم شده و یکى از شما آنرا دزدیده که تا تفتیش نشود معلوم نمى شود کدامیک از شما است.
و بطورى که از سیاق برمى آید
برادر مادرى
یوسف از اول از این نقشه با خبر بوده ، و بهمین جهت از اول تا به آخر هیچ حرفى نزد، و این دزدى را انکار نکرد، و حتى اضطراب و ناراحتى هم بخود راه نداد، چون دیگر جاى انکار و یا اضطراب نبود، زیرا برادرش
یوسف خود را به او معرفى نموده و او را
تسلیت داده و دلخوش ساخته بود، و قطعا
در ضمن معرفى و تسلیت به او گفته که من براى نگهدارى تو چنین
کید و نقشه اى را بکار مى برم ، و غرضم از آن این است که تو را نزد خود نگهدارم ، پس اگر او را
دزد خواند
در نظر
برادران به او
تهمت زده نه
در نظر خود او، و خلاصه این نامگذارى نامگذارى جدى و تهمت حقیقى نبوده ، بلکه توصیفى صورى بوده که مصلحت لازم و جازمى آن را اقتضا مى کرده .
با
در نظر داشتن این جهات ، گفتار
یوسف جزء
افتراهای مذموم عقلى و
حرام شرعی نبوده (تا با
عصمت انبیاء منافات داشته باشد) بعلاوه ، اینکه گوینده این کلام خود او نبوده ، بلکه اعلام کننده اى بوده که آنرا اعلام کرده است.
بعضى از مفسرین
در توجیه این گفتار گفته اند که : گوینده آن یکى از کارمندان
یوسف بوده که پیمانه را گم کرده و (چون مسؤ ول حفظ اثاث) بوده بدون اطلاع
یوسف فریاد زده که شما کاروانیان دزدید، و خود
یوسف چنین دستورى نداده ، و مسؤول حفظ اثاث هم اطلاع نداشته که
یوسف دستور داده پیمانه را
در بار و بنه یکى از آن کاروانیان بگذارند.
بعضى دیگر گفته اند که:
یوسف دستور داد آن جارچى جار بزند که شما کاروانیان دزدید، و لیکن مقصودش این نبود که پیمانه ما را دزدیده اید، بلکه مقصودش این بوده که شما
برادرتان یوسف را از پدرش دزدیدید و به
چاه انداختید. این توجیه را به
ابی مسلم مفسر نسبت داده اند.
بعضى دیگر گفته اند که : جمله ، جمله
استفهامیه است نه خبریه ، و تقدیرش این است که (انکم لسارقون - آیا شما دزدید؟) و همره
استفهام از اولش حذف شده. و لیکن هیچ یک از این وجوه صحیح به نظر نمى رسد و وجوه بعیدى است.
قالوا واقبلوا علیهم ماذا تفقدون«(
برادران)
در حالى كه به آنان روى كردند گفتند چه گم كردهايد.»
کلمه (فقد) - بطورى که گفته اند - به معناى غایب شدن چیزى از حس آدمى است ، بطورى که معلوم نشود
در کجا است ، ضمیر
در (قالوا) به
برادران برمى گردد، که همان (عیر) و کاروانیان باشند، و جمله (ما ذا تفقدون گفتار ایشان است، و ضمیر
در (علیهم) بطورى که از سیاق برمى آید به
یوسف و کارمندانش برمى گردد، و معناى آن این است که
برادران یوسف بسوى او و کارمندانش روى آورده گفتند: چه چیز گم کرده اید؟ و از سیاق کلام استفاده مى شود که
جارچی ای که جار زد: (اى کاروانیان شما دزدید) از پشت سر ایشان که به راه افتاده بودند جار زد، و ایشان بعد از شنیدن آن بطرف صاحب صدا برگشته اند.
پیمانه ملک گم شده است !
قالوا نفقد صواع الملک ولمن جآء به حمل بعیر وانا به زعیم« گفتند جام شاه را گم كردهايم و براى هر كس كه آن را بياورد يك بار شتر خواهد بود و
گفت من ضامن آنم.»
کلمه (صواع) به ضمه صاد - به معناى سقایه و ظرف آبخورى است ، بعضى هم گفته اند: صواع همان
صاع است ، که به معناى
پیمانه ایست که با آن اجناس را
کیل مى کردند، و صواع پادشاه
مصر در آن روز ظرفى بوده که هم
در آن
آب مى خوردند، و هم به آن اجناس را پیمانه مى کردند، و بهمین جهت است که
در قرآن کریم یکجا از آن تعبیر (به سقایت ) مى کند، و
در جاى دیگر بنام (صواع) مى خواند، و این کلمه از کلماتى است که هم معامله مذکر با آن مى کنند و هم مونث ، و لذا یکجا ضمیر مذکر به آن برگردانیده و فرموده :(و لمن جاء به )، و
در جاى دیگر ضمیر مونث برگردانیده و فرموده :(ثم استخرجها).
کلمه (حمل) به معناى هر بارى است که
حامل، آنرا
حمل کند، و
راغب گفته : اثقالى که
در ظاهر حمل مى شود مانند بارهایى که بدوش گرفته مى شود بنام (حمل) - به کسره حاء - خوانده مى شود، و بارهایى که
در باطن حمل مى شود مانند
جنین در باطن
مادر و
آب در شکم ابر ، و
میوه که
در درون
درخت است، (حمل) - به فتح حاء - نامیده مى شود.
و
در مجمع البیان گفته :
زعیم و
کفیل و
ضمین، هر سه به یک معنا است، ولى گاهى زعیم را
در رئیس قوم که متکفل امور قوم است استعمال مى کنند.
در این آیه احتمالى است که خیلى هم بعید نیست ، و آن اینکه گوینده (نفقد صواع الملک) کارمندان
یوسف، و گوینده (و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم ) خود
یوسف باشد، چون
رئیس و سرپرست مردم خود او بوده ، و او بوده که
اعطاء و منع و
ضمانت و
کفالت و
حکم، شاءن او بوده.
بنابراین برگشت معناى کلام به این مى شود که: مثلا بگوییم
یوسف و کارمندانش از ایشان جواب دادند، کارمندان گفته اند: (ما پیمانه پادشاه را گم کرده ایم )، و
یوسف گفت: هر که آنرا بیاورد یک بار
شتر (
طعام ) به او مى دهیم و من خود ضامن این قرارداد مى شوم.
از ظاهر کلام بعضى از مفسرین برمى آید که
در تفسیر (و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم) خواسته است بگوید: این جمله تتمه کلام موذن است که گفت : (ایتها العیر انکم لسارقون). و بنا به گفته این مفسر جمله (قالوا و اقبلوا علیهم صواع الملک) معترضه خواهد بود.
قالوا تالله لقد علمتم ما جئنا لنفسد فی الارض وما کنا سـرقین« گفتند به
خدا سوگند شما خوب مىدانيد كه ما نيامدهايم
در اين سرزمين
فساد كنيم و ما
دزد نبودهايم »
بنابراین برگشت معناى
کلام به این مى شود که : مثلا بگوییم
یوسف و کارمندانش از ایشان جواب دادند، کارمندان گفته اند:(ما
پیمانه پادشاه را گم کرده ایم)، و
یوسف گفت : هر که آنرا بیاورد یک بار
شتر (
طعام) به او مى دهیم و من خود ضامن این قرارداد مى شوم .
از ظاهر کلام بعضى از مفسرین برمى آید که
در تفسیر (و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم) خواسته است بگوید: این جمله تتمه کلام
موذن است که گفت : (ایتها العیر انکم لسارقون). و بنا به گفته این مفسر جمله (قالوا و اقبلوا علیهم صواع الملک) معترضه خواهد بود.
قالوا فما جزؤه ان کنتم کـذبین«گفتند پس اگر
دروغ بگوييد
کیفرش چيست.»
یعنى مامورین
یوسف -علیه السّلام -، و یا خود او و مامورینش پرسیدند:
در صورتى که واقع امر چنین نبود، و شما دروغگو از آب درآمدید کیفر آن کس که از شما پیمانه را دزدیده چیست؟ و یا بطور کلى کیفر دزدى چیست ؟ و توجیه نسبت
دروغ به
برادران دادن قریب همان توجیهى است که
در نسبت دزدى به ایشان گذشت.
قالوا جزؤه من وجد فی رحله فهو جزؤه کذلک نجزی الظـلمین«گفتند كيفرش (همان) كسى است كه (
جام)
در بار او پيدا شود پس كيفرش خود اوست ما ستمكاران را اين گونه
کیفر مىدهيم.»
مقصودشان از این پاسخ این است که کیفر
سارق و یا کیفر دزدى ، خود سارق است ، به این معنا که اگر کسى مالى را بدزدد خود
دزد برده صاحب مال مى شود، و از جمله (ما ستمگران را اینچنین کیفر مى دهیم ) برمى آید که حکم این مسأله
در سنت [یعقوب]] -علیه السّلام - چنین بوده .
و اگر از صیغه جمع به مفرد عدول نموده و فرمود: (کیفرش خود اوست) براى این بوده که بفهماند
در سرقت تنها خود سارق را باید کیفر داد، نه او و رفقایش را، پس
در میان یازده نفر اگر فردى سارق تشخیص داده شد تنها همو را باید کیفر داد، بدون اینکه دیگران مورد مؤاخذه قرار گیرند، و یا
بار و
بنه شان توقیف شود، آنگاه
در چنین صورتى صاحب مال حق دارد که سارق را
ملک خود قرار داده و هر عملى بخواهد با او انجام دهد.
پیمانه از باروبنه
بنیامین [
برادر]]
ابوینی یوسف -علیه السلام- یافته مى شود!
فبدا باوعیتهم قبل وعآء اخیه ثم استخرجها من وعآء اخیه کذلک کدنا
لیوسف ما کان لیاخذ اخاه فی دین الملک الا ان یشـآء الله نرفع درجـت من نشـآء وفوق کل ذی علم علیم. «پس (
يوسف) به (بازرسى) بارهاى آنان پيش از بار برادرش پرداخت آنگاه آن را از بار برادرش (
بنیامین )
در آورد اين گونه به
یوسف شيوه آموختيم (چرا كه) او
در آيين پادشاه نمىتوانست برادرش را بازداشت كند مگر اينكه
خدا بخواهد (و چنين راهى بدو بنمايد) درجات كسانى را كه بخواهيم بالا مىبريم و فوق هر صاحب دانشى دانشورى است »
حرف (فاء) که بر سر جمله آمده مى فهماند که جمله فرع بر مطالب قبل است، و معنایش این است که: پس آنگاه شروع کرد به تفتیش و بازجویى تا
در صورت یافتن پیمانه بر اساس همان حکم ، عمل کند، لذا اول بار و بنه و ظرفهاى سایر
برادران را جستجو نمود، زیرا اگر
در همان بار اول مستقیما بار و خرجینهاى
بنیامین جستجو مى کرد.
برادران مى فهمیدند که نقشه اى
در کار بوده ،
در نتیجه براى اینکه رد گم کند اول بخرجینهاى سایر
برادران پرداخت ، و
در آخر پیمانه را از خرجین
بنیامین بیرون آورد، و
کیفر بر او مستقر گردید.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۳۱۷، برگرفته از مقاله «تبرئه برادران یوسف».