بلغار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بُلغار، در منابع اسلامی به مردمان ترک تباری اطلاق میشود که در اوایل
قرون وسطی دو دولت، یکی در ناحیه رود وُلگا، و دیگری در کرانههای دانوب، بنیاد نهادند.
ظاهراً بلغارهای اصلی همراه یکی از هجومهای هونها به استپهای جنوب
روسیه رسیدند. نخستین کسی که به ایشان اشارهای دارد
یوحنّا انطاکی است
که از کمک آنها در ۴۸۱ میلادی به امپراتور زنون در
جنگ با گوتها یاد میکند. در آن زمان استپهای حوالی رود کوبان و دریای مایُطِس (آزوف) مرکز سرزمین بلغارها بود، ولی برخی از اردوهای ایشان نیز در ناحیه دانوب سفلی و
قفقاز مستقر بود. در تواریخ روم شرقی، کوبان سرزمین اصلی ایشان را بلغارستان بزرگ خواندهاند (تئوفانِس، نیکفوروس). پس از
مرگ خان کورت در ۶۴۲میلادی، وحدت بلغارها احتمالاً به سبب فشارِ قدرتِ روزافزون پادشاهی نوین خزران، از میان رفت. بخشی از بلغارها تا
قرن چهارم در اقامتگاههای قدیمی خود، کرانههای کوبان و مایطس، برجای ماندند. در این
زمان، کنستانتیتوس پرفیروجنیتوس
این سرزمین را «بلغارستان سیاه» و تاریخهای روسی نیز مردم آنجا را «بلغارهای سیاه» خواندند. این بخش از بلغارها سهم عمدهای در تاریخ نداشتند و احتمالاً در موج بیوقفه (اقوام) ماگیار (مجار)، پچنگ و کومان تحلیل رفتند. گروهی از بلغارها، که از دیگر گروهها به مراتب بزرگتر بود، در ۵۸/۶۷۸ به سرکردگی خان اسپرخ
سرزمین خود را ترک گفتند، به نواحی بالکان و دانوب کوچ کردند و در آنجا، در میان قبایل اسلاو جنوبی، دولت تشکیل دادند. در مدتی بالنسبه کوتاه، گروه ترکان بلغار که تعدادشان کم بود در گروه پرجمعیتتر اسلاو جذب شدند. منابع اسلامی این سرزمین و اهالی آن را به نام بُرْجان میشناسند.
سومین یا کوچکترین گروه در امتداد رود ولگا به سمت
شمال رفته (یافتههای باستان شناختی امروزه این امر را تایید میکند) و در ملتقای رودهای کاما و ولگا سکونت گزیده بودند. در آنجا فین (فنلاندی) های بومی را مطیع کردند و دولتی جدید تشکیل دادند. این گروه همان «بلغار» های منابع عربی و «بُلکار» های منابع فارسیاند، و این نام هم به سرزمین و هم به مرکز
دولت ایشان اطلاق میشود.
برجستهترین منبع ما درباره بلغارها
ابن فضلان است که عضو هیئت اعزامی خلیفه
مقتدر باللّه نزد شاه بلغارها ۳۰۹ـ۳۱۰ برد. منبعی که ابن رُسْتَه، حدودالعالم، گردیزی، بکری و مَروْزَی ذکر کردهاند،اندکی متقدّمتر است. توصیفهایی که اصطخری، مسعودی و مقدسی آوردهاند چند دهه متاخّرتر از مطالب ابن فضلان است، و گزارش
ابن حوقل نیز به نیمه دوم قرن چهارم تعلق دارد. از این منابع اصلی که بگذریم، در دیگر آثار عربی و فارسی، مانند نوشتههای بیرونی، بیهقی،
ابن ندیم و غیره، اشاراتی معدود وجود دارد.
ابوحامد غرناطی در قرن ششم و
ابن بطوطه دو قرن پس از او از مملکت بلغارها دیدن کردند؛
ولی گزارش ابن بطوطه از شائبه جعل مبرّا نیست. پایان دولت بلغار در آثار مورّخان دوره مغول، نظیر
ابن اثیر، ابوالفِدا،
رشیدالدین فضل الله، جوینی و دیگران منعکس است. منابع اروپایی فقط منحصر به وقایعنامههای روسی است که درباره دوره قبل و بعد از حمله
مغول سودمند است. چون منابع ما بیشتر به قرن چهارم تعلق دارد، آنچه در اینجا درباره وضع داخلی بلغار میآید، مبتنی بر این منابع است و فقط به صورت غیرمستقیم به دوره بعد از آن قابل تعمیم است.
مرکز سرزمین بلغار مثلثی میان رودخانههای ولگا و کاما و اراضی جنوب ملتقای این دو رود بود. درباره مرزهای قلمرو بلغار در منابع مطلب چندانی یافت نمیشود، و «سخن» پنجاه و یکم حدودالعالم (که بخطا عنوان بُرطاس داده شده) در تعیین همسایگان این سرزمین هیچ فایدهای ندارد. با این حال، نشانههایی درباره این همسایگان و مناسباتشان با پادشاهی بلغار میتوان فراهم آورد. قبایل مختلف فَین و اویغوری، مانند ویسوها (در منابع روسی: وِس؛ امروزه وِپْس) و یوراها (روسی: یوگرا) در شمال ایشان میزیستند؛ این هر دو
قبیله در دورههای مختلف، دست کم اسماً، زیر قیادت بلغارها بودند. باشقیرها (بسجرت) در مشرق دست نشانده بلغارها بودند، و بعضی از قبایل پچنگ و غُز در جنوب شرقی کاملاً مستقل از بلغارها به زندگی چادرنشینی خود ادامه میدادند. قوم بدوی ترِ برطاس/برداس، که احتمالاً اجداد موردواها بودند، در بیشه زارهای واقع در میان بلغارها و خزرها میزیستند. ایشان که دست نشانده خزران بودند کراراً با هجوم بلغارها روبرو میشدند، و بعدها نیز جزو دولت بلغارها شدند. فاصله قلمرو خزران تا سرزمین برطاسها پانزده روز راه و از آنجا تا مرز سرزمین بلغارها، احتمالاً در شمال غرب، نیز پانزده روز راه بوده است. قبایل مختلف اسلاو (روسی) در
غرب میزیستند، ولی حدّ مستملکات شرقی آنها معلوم نیست. از اینکه ابن فضلان غالباً فرمانروای بلغار را «مَلِک الْصَق'الِبَه» (شاه اسلاوها) نامیده، پیداست که برخی از این قبایل در
قرن چهارم دست نشانده بلغارها بودهاند.
بلغارها به اردوها و گروههای بسیار تقسیم شده بودند و مؤلّفان اسلامی آنها را به نامهای گوناگون میشناسند.
ابن رسته و متابعان وی از سه گروه اصلی موسوم به بَرصولا، اِشْکِل (یا اَسْکِل) و بُلکار نام برده، و ابن فضلان، علاوه بر اسکل، به قبیله سُوار و گروه یا
عشیره بزرگی موسوم به بَرَنْجار، که قبلاً به
اسلام گرویده بودند و مسجدی چوبی داشتهاند، اشاره کرده است.
قبایل دست نشانده فینی در بیشهزارها سکونت داشتند و (در دورهای متاخّرتر) جمعیّتی مختلط از بازرگانان و صنعتگران اهل
روسیه، خزریّه، آسیای مرکزی و حتی
بغداد، در
شهرها میزیستند.
فرمانروای بلغار یِلْطُوار
خوانده میشد و این عنوانی ترکی است که به شکل آلْتِبِر در سنگنوشتههای اورخون نیز آمده است. این عنوانِ امیری کوچک، خراجگزار
خاقان ـ در اینجا خاقان خزران ـ است و دلالت بر آن دارد که سرزمین بلغارها در اصل تنها بخشی از امپراتوری بزرگتری را تشکیل میداده و فرمانروای آنها کاملاً مستقل نبوده است. هر خانوار بلغار یک پوست خز به عنوان
مالیات به خزران میپرداخت، و حضور یکی از پسران شاه بلغار به صورت گروگان در دربار خاقان خزران نیز نشانه دیگری از دست نشاندگی ایشان بوده است. هم پیمانی بلغارها با خلیفه بغداد احتمالاً این مناسبات فئودالی را سستتر کرد، ولی ظاهراً فقط پس از سقوط حکومت خزران در۳۵۴ بود که بلغارها توانستند حکومتی کاملاً مستقل داشته باشند. پس از هم پیمانی با
خلافت بغداد، عنوان قدیم «یلطوار» به عنوانِ جدیدِ «امیر»، تغییر یافت که نشانهای از قطع متابعت قبلی از خاقان خزران بود و از بروز تغییراتی در وضع فرمانروای بلغار حکایت میکرد.
چون رؤسای قبایل
از
استقلال و
آزادی بسیار برخوردار بودند، حکومت بلغار وحدت سیاسی نداشت؛ این امر از گزارش ابن فضلان درباره «ملکِ» اسکل نیز، که از اطاعت فرمانی از سوی شاه سرباز میزند، آشکار میشود. گرچه وقایعنامههای روسی همواره به
حکومت واحد بلغار اشاره میکنند، در وقایع ۵۷۹ خبر از جنگی میدهند که امیرزادهای بلغار، پس از اتحاد با کومانها، با
شهر بزرگ بلغار آغاز کرده است. در دوره
مغول نیز به تاسیس حکومتی دیگر، به نام ژوکوتین، (جوکه تاو)، اشاره شده است. رابطه فرمانروا با مردم در زمان ابن فضلان هنوز کاملاً پدرسالارانه بود. از میان پایتخت (
شهری برپا شده از خیمهها) سوار بر
اسب، تنها و بدون محافظ و همراه، میگذشت؛ اتباع وی به دیدن فرمانروای خویش از جا برمیخاستند و سر خویش را برهنه میکردند.
گذشته از
خانواده شاه و رؤسای قبایل، پانصد خانواده مهم طبقه حاکمه را تشکیل میدادند.
تا نیمه اول قرن چهارم، بلغارها مانند اهالی ترک نژاد استپهای
روسیه، چادرنشین بودند و دامداری شغل اصلی و بنیاد اقتصاد ایشان بود. این امر به وضوح از منابع متقدّم مستفاد میشود، چرا که به گفته ابن رسته
مالیات خود را با اسب میپرداختند. ولی ابن فضلان جامعه آنها را در حال تغییر از صحراگردی به یکجانشینی یافت. بااین حال، بسیاری از عادتهای شیوه زندگیِ گذشته هنوز برقرار بود، بدین معنی که فرمانروا کرسینشین ثابت و دایمی نداشت، در جاهای مختلف و در خیمهای بزرگ میزیست. به نوشته اصطخری
اهالی
زمستان را در خانههای چوبی و
تابستان را در چادر سپری میکردند. در نیمه دوم همین
قرن، بلغار به صورت مرکز کشاورزی و بازرگانی پررونقی درآمده بود.
ارزن،
گندم و جو محصول عمده ایشان بود
و همین محصولات به اضافه گوشت
اسب غذای اصلی ایشان را تشکیل میداد. اهالی بابت محصول مزارع خود هیچگونه مالیاتی به شاه نمیپرداختند. براساس یافتههای باستان شناختی، فن کشاورزی به حدی رسیده بود که قادر بودند محصول خود را صادر کنند؛ روسهای سوزدال که در ۴۱۵/ ۱۰۲۴ دچار قحطی شده بودند، از بلغار گندم وارد کردند و بدین ترتیب از خطر
مرگ رهایی یافتند.
با اینکه شغل اصلی بلغارها کشاورزی بود، دامداری نیز در
اقتصاد آنها سهم مهمی داشت، و زیربنای رشتههای مختلف تولیدی، بخصوص چرمسازی، و همچنین صادرات آنها بود. در دورهای بعد
چرم بلغاری (در روسی کنونی موسوم به چرم یوفت) و کفش بلغاری (در فارسی «موزه بلغاری») بویژه در
مشرق از
شهرت خاصی برخوردار بود. باستانشناسان بسیاری از محصولات صنعتی دیگر، از جمله اشیای مسین، سفالین، جواهرات و وسایل بالنسبه پیشرفته، کشف کردهاند.
با این حال، بازرگانی بین المللی مایه اصلی
ثروت کشور بود. رود ولگا یکی از کهنترین راههای تجاری دنیاست، و بلغارها از موقعیت مساعد
شهر بلغار در تقاطع راههای بازرگانی شرق به غرب و شمال به جنوب استفاده کامل میکردند. آنان خود بیشتر در شمال و اندکی نیز در آسیای مرکزی
تجارت میکردند، ولی اهمیّت بلغار در درجه اول ناشی از این بود که میعادگاه بازرگانان بیگانه چون روسها، خزران و مسلمانان بود. شاه از تمام کالاهای تجاری که از طریق رودخانه حمل میشد ده درصد عوارض دریافت میکرد: برای مثال، بازرگانان روسی از هر ده تن برده یکی را به عنوان
مالیات تحویل میدادند. راه اصلیِ بازرگانی، به آسیای مرکزی (خوارزم) و کیِف منتهی میشد. (ظاهراً همانگونه که تجار بلغاری به
شهرهای آسیای مرکزی
سفر میکردند، بسیاری از خوارزمیها نیز به ولایت بلغار میآمدند و حتی در آنجا ساکن میشدند.
بلغارها از سرزمینهای شمالی پوست سمور، خز، سگ آبی،
روباه و سنجاب وارد میکردند، و مبادله کالا با اهالیِ شمال، از جمله ویسوها و یوراها، با ایما و اشاره انجام میشد.
روسها نیز پوست میآوردند، و رقم عمده دیگری که از روسیه آورده میشد بَرده بود که مجدداً از طریق راههای کاروان رو به آسیای مرکزی یا از طریق رود ولگا به ایالات مجاور بحرخزر صادر میشد. مقدسی
صورت مفصّلی از
صادرات بلغارها را ذکر کرده است: پوستهای قیمتی از انواع گوناگون، پوست بز و اسب، کفش، قَلَنْسُوَه، تیر،
شمشیر،
زره،
گوسفند،
گاو، باز، ماده اولیه سریشم، دندان ماهی، چوب درخت قان،
گردو،
موم،
عسل و بردههایی از نژاد اسلاو.دیگر منابع نیز بسیاری از این اقلام را ذکر کردهاند.
واردات عمده از کشورهای اسلامی شامل منسوجات، اسلحه، کالاهای زینتی و سفالین بود.
واحد پول رایج، چون دیگر قسمتهای اروپای شرقی تا قرن ششم/ دوازدهم، پوست (بویژه پوست روباه،
سمور و
سنجاب) بود.مسکوکات نقره نیز که از کشورهای اسلامی وارد میشد رواج داشت، و برای خرید کالاهای روسها و اسلاوها به کار میرفت. بلغارها از ابتدای قرن چهارم، به
تقلید از درهمِ
سامانیان، سکّهای ضرب کردند که نام ضرابخانه و تاریخ اصلی سکه سامانی همراه با نام امیر بلغار،
میکائیل بن جعفر (احتمالاً پسر و جانشین جعفر بن عبدالله، فرمانروا در
زمان سفر ابن فضلان) بر آن بود. از ۳۳۷ نخستین درهم از ضرابخانهای بلغاری به نام سُوار که به اسم طالب بن احمد ضرب شده است، و پس از آن نیز سکههایی تا تاریخ ۳۵۷ در دست است.سکّههای دیگر با نام
مؤمن بن احمد (۳۶۶)، ضرب شده در سوار و بلغار، و مؤمن بن حسن (در فاصله ۳۶۶ تا ۳۷۰)، ضرب شده در همان ضرابخانههاست.
بر این سکّهها علاوه بر نام امیران بلغار، نام خلفای عباسی نیز دیده میشود.
ابن فضلان در سفرش به
شهرک یا روستایی برنخورد، زیرا بلغارها در آن زمان صحراگرد بودند. ظاهراً بنای دژ، که یکی از وظیفههای اصلیِ هیئت اعزامی از
بغداد بود، پایه ساختمانِ بعدیِ
شهر بلغار قرار گرفت. از سویی سکوتِ منابعِ گروه ابن رسته درباره وجود
شهرهایی در سرزمین بلغارها، و از سوی دیگر کاربرد واژه بلغار که در آثار ابن رسته و ابن فضلان همواره از آن سرزمین یا مردم بلغار مستفاد میشود و هرگز به
شهر اطلاق نشده، مؤیّدِ نبودن
شهر بلغار در این سرزمین، پیش از آن
تاریخ، است. اصطخری
نخستین مؤلّفی است که به وجود
شهرهای بلغار و سُوار با مسجدها و بناهای چوبی و ۰۰۰، ۱۰ مرد اشاره کرده است. تمام مؤلفان بعدی این توصیف را، با اضافاتی، تکرار کردهاند
۰۰۰، ۲۰ مردسوار
۰۰۰، ۵۰۰ اهل بیت. وقایعنامههای روسی از وجود شماری از
شهرهای بلغار خبر میدهند، ولی به سبب فقدان جزئیات تعیین محل آنها ممکن نیست. «
شهرِ بزرگِ بلغار» مهمترین این شهرهاست که در وقایعنامهها بارها بدان اشاره شده است.
روسها در نیم
قرن گذشته در محل
شهرهای باستانیِ سرزمین بلغار به حفاریهای باستان شناختی متعددی دست زدهاند. خرابههای نزدیک روستای بولگارسْکویه، در شش کیلومتری رود ولگا، حاکی از فرهنگی پیشرفته در قرنهای هفتم و هشتم است.تمام بناها، از قبیل کاخها، مسجدها، حمّامها و نیز دیوارها از سنگ ساخته شده بود؛ محیط
شهر بالغ بر ده کیلومتر بود و در
شمال و
غرب آن حومههایی وجود داشت. جمعیت آن در آن زمان قاعدتاً بالغ بر ۰۰۰، ۵۰ نفر بوده است. کشفیّات جدیدتر در بِلْیَر و سُوار غنیتر از بولگارسکویه است و به نظر میرسد که بلغار (یعنی خرابههای نزدیک بولگارسکویه) فقط در قرنهای چهارم و پنجم پایتخت بوده و در دورههای بعد
شهر بلیر، واقع در کرانه رود چِرِمْشَن در بخش مرکزی کشور، پایتخت شده باشد. تعیین این امر که «
شهر بزرگ بلغار»، مذکور در وقایعنامههای روسی، به کدام یک از این دو
شهر اطلاق میشده مشکل است.
براساس قدیمترین منابع
اسلام در میان بلغارها بخوبی مستقر شده بوده و مسجدهای چوبی در این سرزمین یافت میشده است. (در منابع اسلام، عموماً
قید شده است که بلغارها
دین اسلام را در زمان یلطوار اَلْمُش بن شِلْکی قبول کردهاند)
به نوشته مسعودی
حکمران بلغار، پس از ۳۱۰ و در زمان خلیفه،
مقتدرباللّه،
مسلمان شد. این بیان قاطع مسعودی نشان میدهد که او، آنچه را درباره اعزام هیئتی از طرف خلیفه بغداد به ولایت بلغار نوشته شده تکرار کرده است. در حالی که خان بلغار و حداقل بسیاری از اهالی آنجا در ۳۱۰ مسلمان شده بودند. وجود مساجد و مکاتب در دیار بلغار در اوایل قرن چهارم، پوشش اهالی آنجا و شباهت مقابر آنجا به مقابر مسلمانان ایالات دیگر، همگی نشان میدهند که اسلام در اواخر
قرن سوم و در حوزه رود ولگا نفوذ کرده بود). این امر را ابن فضلان نیز، که در سفرش به مسلمانانِ بسیار، مساجد، یک خطیب و مؤذّن برخورده، کاملاً تایید کرده است.
منابع عربی متقدّم درباره آغازِ گرویدن بلغارها به اسلام سکوت کردهاند و فقط سیّاحِ قرن ششم،
ابوحامد غرناطی، توضیحی افسانهای درباره فقه اللغه عامیانه نام بلغار نقل کرده؛ ولی این افسانه در روایات متاخر تاتارها نیامده است.یکی از هدفهای هیئتهای اعزامی از بغداد، بویژه هیئت ابن فضلان، تحکیم اسلام، معرفی
فقه اسلامی، بنای یک مسجد و یک منبر و نشر اسلام در سرتاسر آن سرزمین بوده است. اسلام در وهله اول از آسیای مرکزی به بلغار رسید؛ نحوه
اذان به شیوه
مذهب حنفی بود که در آن زمان در میان ترکان آسیای مرکزی رواج داشت.میان مؤذّن و ابن فضلان، که پیرو
مذهب شافعی بود، بحثی درمی گیرد و شاه از مؤذن جانبداری میکند. بلغارها در طول تاریخ خود به مذهب حنفی وفادار ماندند. در
شهرها مسجدجامع و مساجد دیگر یافت میشد، و حدود العالم،
تایید میکند که اهالی بلغار و سُوار در راه دین مجاهدانی غیرتمند بودهاند. به گفته مسعودی
یکی از پسران شاه بلغار در زمان خلافت مقتدر به
حج رفته است؛
دلیل دیگر پایبندی فرمانروایان ایشان به شعایر دینی، هدایایی است که ابواسحاق بن ابراهیم بن محمّد بن بلطوار، امیر بلغار، در ۴۱۵ به مسجدهای
سبزوار و خسروجرد تقدیم کرد.
ظاهراً بلغارها در گرویدن قبایل ترک صحراگردی چون پچنگها و کومانها به اسلام تاثیری قاطع داشتهاند، و به ترویج اسلام در میان روسها نیز، که در قرن چهارم/دهم هنوز مشرک بودند، امید بسته بودهاند. در ۳۷۶/۹۸۶، به منظور ارشاد و جلب شاهزاده ولادیمیر به اسلام، هیئتی به کیِف روانه شد و اندک زمانی بعد، ولادیمیر که درصدد یافتن دین مناسبی برای خود و اتباعش بود، مسلمانان بلغار را دعوت کرد که اصول معتقدات خود را برای وی تشریح کنند و در مباحثهای میان نمایندگان ادیان عمده شرکت جویند.
به سبب کوتاهی روزها و بلندی شبها در زمستان و عکس آن در تابستان، در اجرای بعضی از فرایض دینی در این کشور، که شمالیترین سرزمین اسلامی بود، مشکلاتی بروز کرد. اقامه نمازهای پنجگانه در روزهای بسیار کوتاه کاری آسان نبود و رعایت اوقات شرعی غیر ممکن مینمود؛ در
ماه رمضان نیز مشکلات مشابهی بروز میکرد. این امر که منحصر به مناطق بسیار شمالی یا جنوبی بود و مسلمانان دیگر سرزمینها با آن آشنایی نداشتند، بزودی توجه نویسندگان مسلمان را جلب کرد و به مباحثات طولانی درباره راه حلّ صحیح این مشکلات انجامید. حتی مرجانی، مورخ
قازانی، در ۱۲۷۶ رسالهای در این باره نوشت.
بقایای
زبان بلغارها، مانند زبان خزران، بسیار اندک است، و بیشتر به اسامی جایها و اشخاص، و از قرن ششم به بعد نیز به تعداد نسبتاً زیادی گورنوشته محدود میشود. پیوندهای زبان شناختیِ زبان ایشان مدتهای مدید به صورت مسئلهای باقی بود. به نوشته اصطخری
زبان بلغارها به
زبان خزران میماند، ولی هیچیک به زبانهای برطاس و روس شباهتی ندارند. ولی در حال حاضر مشخص شده است که زبان بلغار به گروه به اصطلاح زبانهای «بلغاریِ» شاخه غربی (یا هونیِ غربیِ) زبانهای ترکی تعلّق دارد، و گروههای دیگر عبارتاند از: غُزی، قبچاقی و قَرْلُقی.
گروه «بلغاری»، علاوه بر خزری، شامل این زبانهاست:
۱) زبان بلغاری بدوی ـ زبان سنگنوشتههای بلغاری نخستین و به اصطلاح «صورت اسامی امیرانِ» بلغارهای دانوب که در وقایعنامه کهنی به
زبان روسی یافت شده است؛
۲) زبان بلغاری کوبان که بقایای آن در واژههای دخیل در زبان مجاری یافت میشود؛
۳) زبان بلغاری ولگا، زبانِ گورنوشتههایی که به خط عربی در سرزمین بلغار یافت شده است. میزان خویشاوندی میان این زبان و زبان چوواش کنونی تا به حال به نحوی رضایتبخش پژوهش و تبیین نشده است. چون چوواشها از فرهنگ اسلامیِ بسیار پیشرفته بلغارها تاثیر چندانی نپذیرفتهاند، محتمل نیست که از بازماندگان بلغارها باشند؛ تاتارهای
قازان در چنین ادّعایی محقترند.
از گورنوشتههای منحصر به فرد یادشده، مورّخ قرون ششم تا هشتم که بگذریم، اثر مکتوب دیگری از بلغارها در دست نیست.به نوشته
ابن ندیم بلغارها پیش از گرویدن به اسلام خط چینیان و مانویان را به کار میبردهاند، ولی نمونهای از این نوشتهها به دست ما نرسیده است. ابوحامد به کتابی موسوم به تاریخ بلغار نوشته قاضی
یعقوب بن نعمان بلغاری مورخ ابتدای قرن ششم، اشاره کرده است؛ در ۹۸۹،
شرف الدین حسام الدین بلغاری رساله تواریخ بلغاریّه را به زبان تاتاری نوشت که جز داستانهای افسانهوار درباره ترویج اسلام و سرگذشت مشایخ چیز دیگری در آن یافت نمیشود؛ این کتاب در ۱۳۲۰/۱۹۰۲ در
قازان به طبع رسید.
قلّت منابع امکان نمیدهد که مسیر تاریخ بلغار را با دقت دنبال کنیم. بلغارها در
زمان سفر ابن فضلان، به عرصه تاریخ مکتوب وارد شدند؛ فرمانروای ایشان در این دوران المُش بود که بعداً عنوان امیر جعفر بن عبدالله بر خود نهاد. نام پسر و جانشین او میکائیل بن جعفر و نیز اسامی سه فرمانروای دیگر در سکّهها یافت میشود: طالب بن احمد، مؤمن بن احمد، و مؤمن بن الحسن. تا سقوط سلسله خاقانهای خزریه، بلغارها خراجگزار ایشان بودند. اراضی حوضه رود ولگا در ۳۵۳ به دست اسویاتوسلاو، امیر کیِفی، با خاک یکسان شد.
البته این تاریخِ وقوع لشکرکشی روسها نیست، بلکه سالی است که خبر این رویدادها به
ابن حوقل رسیده است. این حمله آثار دیرپایی در آبادانی بلغار برجای نگذاشت؛ لشکرکشی دوم روسها در ۳۷۴ـ۳۷۵ به سرکردگی ولادیمیر، پسر اسویاتوسلاو، نیز چندان خسارتی به بار نیاورد؛ برعکس سقوط خاقانهای خزریه به سود بلغارها تمام شد؛ به محض اینکه نیروهای روسی پس از کسب پیروزی عقبنشینی کردند، پچنگهای صحراگرد، که برای بلغارها خطری جدّی به شمار نمیآمدند، جای ایشان را گرفتند. پیمان بازرگانی، که در ۳۹۶ـ۳۹۷ براساس تساوی حقوق منعقد شده، نشان میدهد که مناسبات
روسیه و بلغار اندک زمانی بهبود یافته بود، ولی هر دو کشور علاقه مشابهی به
تجارت پوست در شمال داشتند، و این امر از نیمه دوم قرن پنجم به نبردهای مستمرّ انجامید؛ از آن زمان به بعد تاریخ بلغار تاریخ جنگهای ایشان با روسهاست.
در ۴۸۱/۱۰۸۸، بلغارها
شهر روسی مورم را تصرف کردند، ولیاندک زمانی در دست ایشان بود. پس از این رویداد، بلغارها حالت تدافعی داشتند و بارها ـ در ۵۱۴/۱۱۲۰، ۵۵۹/ ۱۱۶۴، ۵۶۷-۵۶۸/۱۱۷۲، ۵۷۸ـ۵۷۹/۱۱۸۳، ۶۱۷/ ۱۲۲۰
شهر بلغار به
محاصره روسها درآمد. تنها به دو حمله بلغارها اشاره شده است: در ۵۰۰-۵۰۱/۱۱۰۷ حمله ناموفّقی به
شهر سوزدال کردند و در ۶۱۵/۱۲۱۸
شهر اوست یوگ، واقع در منتهی الیه شمال، را
غارت کردند. حمله مغول نبرد با روسها را تقریباً به مدت دو قرن متوقف کرد.
ابوحامد، که در نیمه اول قرن ششم از
شهر بلغار و حوضه رود ولگا دیدن کرده، درباره تاریخ سیاسی آنجا جز اینکه در
شهر سَقْسین، واقع در قسمت سفلای رود ولگا، امیری بلغار میزیسته و مسجدی بلغاری وجود داشته است، مطلب دیگری ذکر نکرده است. مغولان که پس از پیروزی بر قوای روس در کرانه رود کالْکا (۶۲۱) به جانب مشرق باز می گشتند به دام بلغارها افتادند و دچار تلفات بسیار شدند.
انتقام این واقعه به خونینترین وجه گرفته شد؛ در ۶۲۶ پیشقراولان بلغار در کنار رود یایِک (اورال) منهزم شدند، و به گفته منابع اسلامی در ۶۳۳ـ۶۳۴ و براساس نوشته وقایعنامههای روسی در ۶۳۴ـ۶۳۵ مغولان به کشور بلغار تاختند و پایتخت آن را با تمام اهالی از بین بردند.
از آن به بعد، سرزمین بلغار بخشی از
قلمرو اردوی زرین، یعنی فرمانروایی مغولان در اروپای شرقی، شد.
شهر بلغار ظاهراً در مدت بالنسبه کوتاهی بار دیگر رونق یافته است؛ کشفیّات باستانشناختی حاکی از فرهنگ پیشرفته همین دوران است، و بیشتر گورنوشتهها به دوره مغول تعلق دارد. از تاریخ بعدیِ کشور و پایتخت آن چندان اطلاعی نداریم و حتی از تاریخی که اهالی
شهر را ترک کردند و همچنین علت آن خبری در دست نیست.
شهر از لشکرکشی تیمور در ۷۹۷ آسیبی ندید، ولی چیزی نگذشت که در ۸۰۱-۸۰۲/۱۳۹۹ به دست روسها ویران شد.(کشیشهای روس با تعصب مسیحی خود و با قصدِ از میان بردن تمام نشانههای دوره اسلامی، آثار بلغاری را نیز نابود کردند). رونق
شهر قازان، که «بلغار جدید» نیز خوانده شده، و بنیان آناندکی قبل از این تاریخ به دست باتوخان نهاده شده بود، احتمالاً بیش از این جنگها به
شهر بلغار لطمه زد. انتخاب
قازان به پایتختیِ کشور تاتار مستقلی که اُلُغ محمّد (متوفی ۸۵۰) تاسیس کرده بود، سرنوشت
شهر بلغار را رقم زد، و اهمیّت آن به عنوان بزرگترین بازار موجود در ناحیه ولگای مرکزی، نخست به
قازان و سپس به
شهر روسی نیژنی نووگورود (گورکی) انتقال یافت.
آثار معماری
شهر بلغار که تا زمانهای اخیر حفاظت شده اینهاست: آق سرای؛ قره سرای؛ مناره کوچک؛ مقبره خان؛ قصرهای خانها؛ چهار ـ گوش (چهار ـ پرچماق)؛
مناره بزرگ؛ و بنای کاخ یا مسجدی که در ۱۳۰۷/۱۸۸۹ تعمیر شده و به عنوان
صومعه روسها به کار میرفت.خرابههای
شهر بلغار در جمهوری تاتارستان، در منطقه اسپاسک امروزی، در ۱۱۵ کیلومتری جنوب
شهر قازان و در فاصله ۵ر۶ کیلومتری چپ رود ولگا قرار دارد.
واژه بلغار، هنوز در
ادبیات به کار میرود و اگرچه اکنون تنها به عنوان نام یک کشور کاربرد دارد، تا
قرن سیزدهم نیز تاتارها خود را بلغار مینامیدند.
(۱) ابن اثیر، کتاب الکامل، چاپ تورنبرگ، لیدن ۱۸۵۱ـ۱۸۷۶.
(۲) ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحّد، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۳) ابن حوقل، کتاب صوره الارض، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۴) ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسه، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۵) ابن فضلان، سفرنامه، ترجمه ابوالفضل طباطبائی، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۶) ابن ندیم، کتاب الفهرست، چاپ رضا تجدّد، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۷) اسماعیل بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم البلدان، چاپ رینود و دیسلان، پاریس ۱۸۴۰.
(۸) محمدبن عبدالرحیم ابوحامد غرناطی، تحفه الالباب و نخبه الاعجاب، چاپ فران، پاریس ۱۹۲۵.
(۹) محمدبن عبدالرحیم ابوحامد غرناطی، المعرب، چاپ دوبلر.
(۱۰) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۱۱) علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، چاپ احمد بهمنیار، تهران ۱۳۴۵ ش، چاپ افست تهران ۱۳۶۱ ش.
(۱۲) عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷.
(۱۳) حدود العالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۴) محمدبن ابی طالب دمشقی، نخبه الدهر فی عجائب البرّ و البحر، ترجمه حمید طبیبیان، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۵) رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۱۶) زکریابن محمد قزوینی، کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد، چاپ فردیناند ووستنفلد، ویسبادن ۱۹۶۷.
(۱۷) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین الاخبار، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران ۱۳۴۷ ش.
(۱۸) علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، چاپ باربیه دمینار و پاوه دکورتل، پاریس ۱۸۶۱ـ۱۸۷۷.
(۱۹) محمدبن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۷.
(۲۰) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.
(۲۱) M Canard، "Ibn Fad lہn chez les Bulgares ae la Volga"، AIEO Alger (۱۹۵۸)، ۴۱-۱۴۶.
(۲۲) Grekov، Volzhskiye Bolgary، Istoric § eskiye zapiski، ۱۴، ۱۹۴۵، ۱ ff.
(۲۳) I A، sv "Bulgar" (by Akdes Nimet Kurat).
(۲۴) Istoriya Tatarskoy ASSR، I Kazan ۱۹۵۶.
(۲۵) Kovalevskiy، Kniga Achmeda ibn Fadlana، Kharkov ۱۹۵۶.
(۲۶) mooller، Fragm، Hist Graecm.
(۲۷) Polnoe sobraniye russkikh l'etopisey، Moscow ۱۸۴۶-۱۹۲۵ (for Russian chronicles).
(۲۸) Constantine Porphyr، De adm imp.
(۲۹) O Pritsak، Die bulgarische Fدrstenliste، Wiesbaden ۱۹۵۵.
(۳۰) "Ka یgaris Angaben دber die Sprache der Bolgaren"، ZDMG، ۱۰۹ (NF ۳۴، ۱۹۵۹).
(۳۱) A P Smirnov، Trudy Kuybishevskoy Arkheolog Ekspediciyi، Moscow ۱۹۵۴.
(۳۲) idem، Volzhskiye Bolgary، Moscow ۱۹۵۱.
(۳۳) Spuler، Die Goldene Horde، Leipzig ۱۹۴۳، bibliography.
(۳۴) Z V Togan، Ibn Fadla n's Reisebericht، Leipzig ۱۹۳۹.
(۳۵) R Vasmer، Wiener Num ismatische Zeitschrift، ۱۹۲۴.
(۳۶) Yakubovskiy، K istoricheskoy topografii Itila i Bulgara، Soviet، Arkheologiya، ۱۰، ۱۹۴۸، ۲۵۵
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ج۱، ص۱۷۱۴، برگرفته از مقاله «بلغار».