• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

برید در حکومت‌های اسلامی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بَرید، از سازمان‌های اداری در حکومتهای اسلامی بود، این سازمان وظیفه ارتباط میان مراکز حکومت و ولایات و تسریع در گزارش اخبار و رویدادهای مهم سیاسی، ارسال نامه‌ها و پیام‌ها، حمل و نقل کالاهای دولتی و گاه خصوصی، به مقصد رسانیدن ماموران، و ابلاغ فرمان‌های حکومتی را بر عهده داشته است.
[۲] قدامه بن جعفر، نبذ من کتاب الخراج و صنعه الکتابه، ج۱، ص۱۱، چاپ محمد مخزوم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۳] محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۰۳۵، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
[۵] ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ج۱، ص۱۲۹، گریفزولد ۱۸۵۸.
[۹] آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا رنسانس اسلامی، ج۱، ص۹۷، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ ش.




وجه اشتقاق واژه «برید» کاملاً شناخته نیست؛ آنچه تقریباً مسلّم می‌نماید این است که کلمه، اصل عربی ندارد. این نکته از دیرباز نزد لغویّون پارسی و تازی معلوم بوده است، چنانکه بیش‌تر آنان این کلمه را معرّب دانسته‌اند؛ اما قول آنان دایر بر اینکه «برید» گونه کوتاه شده و برگشته واژه فارسی «بُریده» در ترکیب (دُم) «بُریده» یا «بُریده (دُم)» است، زیرا به زعم آنان دُم اسبان و استران چاپار را می‌بُریدند تا شناخته شوند و نیز سبک و چابک گردند،
[۱۱] عبدالملک بن محمد ثعالبی، المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ص۳۹۸.
از نوع فقه اللّغه عامیانه است و ارزش اعتنا ندارد.

۱.۱ - بررسی دو پیشنهاد

دو پیشنهاد قابل ذکر، که درباره ریشه شناسی این کلمه ارائه شده، عبارت است از: ۱) «برید» اصطلاحی است بین النّهرینی و احتمالاً بازمانده واژه بابلی da ¦ bur که خود لهجه‌ای است از گونه قدیمی تر du ¦ (p) bura به معنای «پیک سریع، اسب شتابان»
[۱۵] پانویس ۳، P Horn، ج۱، ص۲۸، Grundriss der neupersischen Etymologie، Strassburg ۱۸۹۳.
۲) «برید» معرّب واژه لاتینی متاخّرِ dus ¦ vere به معنای «اسب چاپار» است (قس لاتینی: dus ¦ paravere به معنای «اسب بالاد، اسب جنیبت، یدک»).
[۱۶] A Walde and J B Hofmann، Lateinisches Etymologiches wخrterbuch، ج۲، ص۷۵۷، II، ۱۸۲۲.

واژه لاتینی dus ¦ vere مشتقی است از ریشه هند و اروپایی reidh- به معنای «راندن، در حرکت بودن»، که از آن واژه‌های آلمانی کهن: tan r، آلمانی جدید: reiten، انگلوساکسون: dan ¦ r و انگلیسی: ride و غیره به جای مانده است که جملگی «راندن» معنی می‌دهند (قس انگلیسی: raid و road، که واژه اخیر، علاوه بر «راه، طریق»، تا قرن هفدهم در معنای «تهاجم، یورش» نیز به کار می‌رفته است.
[۱۷] A Walde and J Pokorny Vergleichendes Wخrterbuch der Indogermanischen Sprachen، II، ج۲، ص۳۴۸ـ ۳۴۹، ۱۹۲۷.


۱.۲ - اصالت ایرانی واژه برید

با توجه به این‌که برخی از اصطلاحات دیوان برید و نظام پیغام رسانی در دوره اسلامی، از نوع لغات دخیل ایرانی در عربی است (از قبیل: فَیج > پَیْگ؛ فَروانَق، فُرانِق > nak ¦ parva فارسی میانه < «پروانه» فارسی نو؛ اَشتکان، صیغه جمعِ اَشتک به معنای «قاصد، فرستاده» > tak § as فارسی میانه، بازمانده از اوستایی ta- § as به معنای «پیک، قاصد»)،
[۱۸] Christian Bartholomae، Altiranischen wrterbuch، Strassburg ۱۹۰۴، repr Berlin ۱۹۶۱.
می‌توان احتمال داد که واژه «برید» نیز اصل ایرانی داشته باشد. وجه اشتقاقی که در اینجا ارائه می‌شود صرفاً جنبه پیشنهادی دارد و می‌توان آن را به سان یک احتمال در مدّ نظر داشت: گونه فارسی باستان «برید» را می‌توان به صورت: bara-vaida- به معنای «برنده آگاهی، حامل اطلاع و خبر» بازسازی کرد. جزء اول این ترکیب، صفت یا ماده مضارع از ریشه bar- به معنای «بردن و حمل کردن» و جزء دوم یعنی vaida- «آگاهی» از ریشه vaid- به معنای «آگاه شدن، دانستن» است (قس ریشه اوستایی: d ¦ vae: «دانستن، شناختن»، سنسکریت: vاda: «می‌داند، می‌شناسد»، vاda: «آگاهی، (ریگ) ودا»، فارسی نو: نوید و غیره).
ترکیبی که در اینجا پیشنهاد شده، از نوع صفات مرکّبی است که جزء اول آن‌ها را اسم فاعل یا ماده مضارع در معنای صفت فاعلی و جزء دوم را متمّم دستوریِ ترکیب تشکیل می‌دهد؛ مانند ترکیبات اوستایی:.aspa- ¦ baro «راننده اسب» (قس فارسی باستان: asa-bara-: «سوار»)؛ - ¦ ra .zao ¦ baro» برنده نثار نوشابه‌ای (= زوهر؛ قس اوستایی:.bara- ¦ ro zao به همان معنی)؛ ar ndah- §.x ¦ baro «حامل یا دارنده فرّ»؛ فارسی باستان:
da-farna- n Vi اسم خاص به معنای «یابنده فرّ»؛ u- h raya-va ¦ Da اسم خاص به معنای «دارنده خواسته‌ها، (داریوش)».
از لحاظ تحوّل آوایی گونه باستانی bara-vaida-• به «برید»، باید گفت که در برخی از لغات فارسی، در سنجش با گونه قدیمی‌تر آنها، مشاهده می‌شود که در میانِ کلمه، ترکیب آوایی va- ¦ a به - ¦ -a و va- ¦ - به - ¦ - براثر ادغام، تخفیف می‌یابد یا به سخن دیگر، حرف -v- حذف می‌شود، نظیر:
«زریر» (اسم خاص: برادر گشتاسب) از اوستایی zairi-vaira- «دارنده زره زرّین»؛ «پاک» از فارسی میانه: k ¦ pava (قس سنسکریت: vaka- ¦ pa)؛ «وندیداد» از اوستایی: ta- ¦ va-da ¦ -dae ¦ v؛ «می‌سراید» از اوستایی: vayati ¦ sra به همان معنی از ریشه sru- به معنای «شنیدن»؛ «باد» (فعل التزامی یا دعایی سوم شخص مفرد) از فارسی میانه: t ¦ bava، از فارسی باستان ti ¦ bava (گونه دیگر «بَواد»)؛ «آرَد» (فعل مضارع، سوم شخص مفرد) از فارسی میانه: d ¦ vare ¦ a از فارسی باستان barati ¦ a: «می‌آورد»، گونه دیگر: «آوَرد»؛ «زنده» از فارسی میانه: vandak ¦ z
مطابق این قاعده تحول آوایی، bara-vaida- نخست به baraida-، سپس به d ¦ bare و نهایتاً به «برید» تبدیل شده است؛ یا bara-vaida- < d ¦ barve < d ¦ bar (قس فارسی نو: نوید که در کردی به صورت: d ¦ n درآمده است).

۱.۳ - وجه اشتقاق ساده‌تر

وجه اشتقاق دیگر و شاید ساده‌تری که برای این واژه می‌توان درنظر گرفت این است که آن را گونه کوتاه شده صفت مفعولی ثانوی از مصدر بُردن (از ریشه bar-) بگیریم. اینگونه صفت‌های مفعولی با افزودن da ¦ (> فارسی میانه: tak ¦ -) به ماده مضارع ساخته می‌شود، مانند آوریده در کنار آورده؛ آهنجیده در کنار آهیخته؛ افروزیده در کنار افروخته؛ دوشیده، در کنار دوخته و غیره. بدین ترتیب، گونه فارسی میانه tak ¦ bar را می‌توان بازسازی کرد که در اصل معنای آن «برده شده، مسافت طی شده» بوده است که در فارسی، با حذف مصوت آخر، به صورت «برید» باقی مانده و براثر تحوّل معنایی، مفهوم «قاصد پیک» به خود گرفته است. آنچه احتمال صحّتِ این حدس را تا‌ اندازه‌ای بیش‌تر می‌کند، کاربرد واژه «بریدگان» در معنای «مُسرِعان، پیکها، نامه بران» در کتاب فارس‌نامه ابن بلخی
[۱۹] ابن بلخی، فارس نامه، ج۱، ص۹۳، چاپ گی لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش.
است که وجود گونه tak ¦ bar را در فارسی میانه نشان می‌دهد.


برخی معتقدند که تاسیس دیوان برید در اسلام به ابتکار ایرانیانی بوده است که به اسلام گرویده بودند و در مراکز خلافت (مدینه و کوفه و شام) می‌زیستند؛ و عده‌ای برید جهان اسلام را در سده‌های نخستین، بیشتر بر گرفته از تشکیلات مشابه روم شرقی می‌دانند که ابتدا در شام و مصر معمول شد.
از کاربرد واژه برید و اصطلاحات وابسته به آن در ایران باستان نشانی یافت نشده است، اما چون در پاره‌ای از اشعار جاهلی
[۲۰] امرؤالقیس، دیوان امری القیس، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۹۸۴.
آمده است، احتمالاً در دوره جاهلیت و صدر اسلام، این واژه از ایران و ناحیه حیره ـ که در آن هنگام زیر سلطه ایران بود ـ به دیگر سرزمین‌های عرب نشین راه یافته است. رومی‌ها با تقلید از تشکیلات خبررسانی رسمی ایرانیان، چنین سازمانی را بنا نهادند. بدین منظور، منزلگاه‌هایی احداث، و چارپایانی آماده حرکت فراهم کردند که استفاده از آن تنها به دولت اختصاص داشت و بعدها در قانون تئودوسیوس، امپراتور روم فرمان‌هایی در این باب صادر شد.در روم شرقی، مهمترین وظیفه این سازمان خبررسانی و جاسوسی بود. این تشکیلات در زمان ژوستینیانوس امپراتور روم شرقی، مدتی از میان برداشته شد، اما بعدها مجدداً برقرار گردید؛ با وجود این، به دلیل فشارهای مالی، نظم اولیه خود را نیافت. بنابراین، برید ایران و روم شباهت بسیاری به یکدیگر دارند و مسلّماً به هنگام نخستین فتوحات اسلام، این نهاد در روم وجود داشته است.

۲.۱ - سابقه برید در عهد هخامنشی

سابقه این نهاد دولتی را از ایران عهد هخامنشی (۵۵۹-۳۳۰ ق م) می‌توان باز جست، چنانکه داریوش اول (حک: ۵۲۲-۴۸۶ق م) برای برقراری امنیت عمومی در ایالات، تشکیلاتی بنیاد نهاد که در آن، دبیر یا منشی مخصوصی بر «خِشَثْرَه پاون/ خِشَثْرَه پَوان» (ساتْراپ/شهربان) ‌های ولایات گماشت تا چشم و گوش شاه باشند و او را از جریان امور و رویدادهای مهم ولایات و نحوه اجرای فرمان‌های ارسالی مرکز آگاه سازند. بدین منظور، و برای سهولت و سرعت جریان خبررسانی، راه‌های هموار و منزلگاه برای قاصدان دولت به فواصل چهار فرسنگ احداث شد تا علاوه بر استفاده کاروانیان، پیک‌ها و چابک‌سوارانِ دولت، نوشته‌ها و فرمان‌های دولتی را سریع‌تر به مقصد برسانند.
[۲۲] ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ج۱، ص۱۲۹ـ۱۳۰، گریفزولد ۱۸۵۸.
[۲۳] حسن پیرنیا، ایران باستان، ج۲، ص۱۴۸۹ـ۱۴۹۰، یا، تاریخ مفصل ایران قدیم، تهران ۱۳۶۹ ش.
[۲۴] حسن پیرنیا، ایران باستان، ج۲، ص۱۴۹۲، یا، تاریخ مفصل ایران قدیم، تهران ۱۳۶۹ ش.
[۲۵] کلمان هوار، ایران و تمدن ایرانی، ج۱، ص۷۲، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۳ ش.
به نوشته گزنفون، فاصله این ایستگاه‌ها بر مبنای توان روزانه یک اسب برای طی طریق تعیین شده بود. وی تاسیس راه‌های هموار را به کوروش بزرگ (حک: ۵۵۹-۵۲۹ ق م) نسبت داده است،
[۲۶] حسن پیرنیا، ایران باستان، ج۲، ص۱۴۹۲ـ۱۴۹۳، یا، تاریخ مفصل ایران قدیم، تهران ۱۳۶۹ ش.
اما برخی منابع احداث راه‌های کاروان‌رو و نگهداری اسب‌های بریده دم در این منزلگاه‌ها و تشکیل دستگاه برید را به داریوش سوم (حک: ۳۳۶ـ۳۳۰ق م)، آخرین پادشاه سلسله هخامنشی، نسبت داده‌اند
[۲۷] ابن بلخی، فارس نامه، ج۱، ص۵۵، چاپ گی لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش.
[۲۸] حمزه بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض والانبیاء، ج۱، ص۳۸، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۹۶۱).
[۲۹] عبدالملک بن محمد ثعالبی، المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ص۳۹۷-۳۹۸.
وظیفه اصلی این دستگاه ـ که تنها به دولت اختصاص داشت ـ خبررسانی سریع میان مرکز و ولایات تحت قلمرو حکومت بوده است. به گفته دیاکونوف، تشکیلات و شیوه حمایت و نگهبانی جاده‌های کاروانرو و بازرگانی دوره اشکانیان (۲۵۶ ق م ـ ۲۲۴ م) در سطحی عالی بود.
[۳۰] میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف، اشکانیان، ج۱، ص۷۳، ترجمه کریم کشاورز، چاپ افست تهران ۱۳۵۱ ش.
آنان وارث نظام اداری حکومتهای پیشین، یعنی هخامنشیان و سلوکیان (۱۳۲ـ۱۲۹ق م)، بودند. اما منابع درباره دستگاه خبررسانی و جاسوسی دوره اشکانیان اطلاعی به دست نمی‌دهند. احتمالاً اشکانیان، تحت تاثیر سنن و آداب و رسوم عشیرتی پِرنیان، سازمان خاص و مستقلی در تشکیلات اداری شاهنشاهی پارت نداشته‌اند. بعلاوه گفته دیاکونوف
[۳۱] میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف، اشکانیان، ج۱، ص۸۸-۸۹، ترجمه کریم کشاورز، چاپ افست تهران ۱۳۵۱ ش.
مبنی بر این‌که پارت‌ها قادر نبودند دستگاه اداری شایان اعتمادی در سرزمین‌های نوگشوده به وجود آورند، مؤید این مطلب است.


ساسانیان (۲۲۶ـ۶۵۱م) نیز، که آیین کشورداری را از هخامنشیان به ارث برده بودند، به گسترش این نهاد در قلمرو خود پرداختند،
[۳۲] ریچارد نلسون فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ج۱، ص۳۴، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران ۱۳۵۸ ش.
زیرا کارگزاران برید از فرغانه تا شوش و از مدائن تا حیره و از بحرین تا مشکاب (مسکاب) و در سراسر عربستان و شهرهای آن و شام ـ بعد از برقراری سلطه ایرانیان بر قلمرو رومیان ـ در رفت و آمد بودند و گاه از استرها (بغال البرید) استفاده می‌کردند. همچنین یکی از مُهرهای چهارگانه خسرو انوشیروان به دیوان برید اختصاص داشته است.
[۳۴] احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۴۵۰، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
[۳۵] محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء والکتاب، ج۱، ص۲، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
[۳۶] علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۲۹۴، چاپ یوسف اسعد داغر، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
[۳۷] کلمان هوار، ایران و تمدن ایرانی، ج۱، ص۱۵۳ـ۱۵۴، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۳ ش.



با گسترش قلمرو حکومت‌ها، نهادی مانند برید اهمیت بیشتری یافت. تاسیس دیوان برید را در دوران اسلامی به معاویة بن ابی سفیان نسبت داده‌اند
[۳۸] علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۴، چاپ یوسف اسعد داغر، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
[۳۹] ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، گریفزولد ۱۸۵۸.
و گاه در اشعار این دوران واژه بُرُد (جمع برید) و برید به کار رفته است به مثل در اشعار اخطل
[۴۱] غیاث بن غوث اخطل، شعر الاخطل، ج۱، ص۳۹، چاپ انطون صالحانی، بیروت ۱۸۹۱.
و قَتّال کلابی
[۴۲] عباده بن مجیب قتال کلابی، دیوان القتال الکلابی، ج۱، ص۴۵، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
و اشعار بَعیث بن حُرَیْث.
[۴۳] احمد بن محمد مرزوقی، شرح دیوان الحماسه، ج۱، ص۳۷۶، چاپ احمدامین و عبدالسلام‌هارون، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
احتمالاً معاویه این نهاد را در ایران با دستیاری زیاد بن ابیه (متوفی ۵۳) بنیاد نهاد، که از سوی او حکومت فارس را بر عهده داشت و با زبان فارسی و نظام دیوان‌سالاری ایرانیان آشنا بود.
[۴۵] احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۴۰۰ـ۴۰۱، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
[۴۶] علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۶ـ۷، چاپ یوسف اسعد داغر، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
[۴۷] محمد محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، ج۱، ص۷۲ـ۷۳، تهران ۱۳۵۶ ش.
[۴۸] احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۴، بیروت (بی تا).
اما برید در مصر و شام، که پیش از تصرف مسلمانان در قلمرو روم قرار داشت، متاثر از تشکیلات اطلاع‌رسانی روم شرقی بود، ازینرو معاویه درباره تاسیس دیوان برید با گروهی از دهقانان ایرانی و کارگزاران رومی مشورت کرد.
[۴۹] جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج۱، ص۱۸۵، ترجمه علی جواهر کلام، تهران ۱۳۷۳ ش.
[۵۰] محمد محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، ج۱، ص۷۳، تهران ۱۳۵۶ ش.
[۵۱] حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۲ـ۳۴۳، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
مهمترین وظیفه این نهاد پیش از حکومت اموی جاسوسی و خبررسانی بود که در دوران حکومت اموی نیز ادامه یافت. در عهد عبدالملک بن مروان، نظام برید در دیگر زمینه‌ها گسترش بسیار پیدا کرد و به دلیل سود مالی که از قِبلِ حملِ نامه‌ها برای دولت حاصل می‌شد، مردم نیز امکان یافتند که برای ارسال نامه‌های‌شان از آن استفاده کنند.
[۵۳] حسان علی حلاّق، تعریب النقود والدواوین فی العصر الاموی، ج۱، ص۹۹، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
اما احتمالاً در اینجا منظور از مردم بزرگان مملکت بوده است. در این دوران، استفاده از برید دیگر به خبررسانی و حمل و نقل نامه‌ها و تعویض اسب‌ها در ایستگاه‌ها منحصر نبود، بلکه از آن برای حمل و نقل سپاهیان به هنگام جنگ استفاده می‌شد و تا آن‌جا اهمیت یافت که عبدالملک، حاملان برید را در هر زمان می‌پذیرفت.
[۵۴] حسان علی حلاّق، تعریب النقود والدواوین فی العصر الاموی، ج۱، ص۹۹، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
ولید اول از این سازمان برای حمل و نقل مصالح تزیینی بناهای خود نیز استفاده می‌کرد و در دوره عمر دوم به منظور نظارت بیش‌تر حکومت مرکزی بر قبایل عرب ساکن در خراسان، تشکیلات برید مستحکم‌تر شد و هزینه آن بالا رفت.
[۵۵] حسان علی حلاّق، تعریب النقود والدواوین فی العصر الاموی، ج۱، ص۹۹، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
قدیم‌ترین سند درباره تشکیلات برید نیز از همین دوران به دست آمده است. در حفریاتی که در نزدیکی سمرقند صورت گرفته، سندی رسمی متعلق به سال ۱۰۱ یافت شده است که وجود تشکیلات برید را در ماوراءالنهر نشان می‌دهد. این سند به نام سلیمان بن ابوالساری است که عمر دوم او را به این منصب گماشته بوده است.
[۵۶] محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۳۶۴ـ۱۳۶۵، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.



برید دوره عباسیان، مانند دیگر تشکیلات اداری این خلافت، به شیوه ساسانیان سازمان یافت.
[۵۷] ریچارد نلسون فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ج۱، ص۱۲۲ـ۱۲۳، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران ۱۳۵۸ ش.
خبررسانی و جاسوسی همچنان مهمترین وظیفه این نهاد بود. از نصایح منصور، بنیانگذار واقعی خلافت عباسی، به فرزند و جانشینش مهدی، بر می‌آید که وی اهمیت بسیاری برای این نهاد قائل بوده است.
[۵۸] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۰، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
به گفته ابن اثیر، او برای انتظام امورِ دولت، چهار تن را لازم می‌دانست: قاضی، صاحب شرطه، صاحب خراج و صاحب برید که موظف بود اخبار سه تن دیگر را بدرستی به خلیفه برساند.
[۶۰] کلیله و دمنه، ترجمه کلیله و دمنه، ج۱، ص۲۱، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی، چاپ مجتبی مینوی، تهران ۱۳۴۳ ش.
[۶۱] ریچارد نلسون فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ج۱، ص۱۲۵، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران ۱۳۵۸ ش.
اما ظاهراً این تشکیلات پاسخگوی نیاز نبوده است، ازینرو مهدی به این نهاد توجه بیشتری نمود و در ۱۶۶ در مسیر مکه و مدینه و یمن ایستگاه‌های برید احداث کرد و در آن‌ها استران و شترانی فراهم آورد،
[۶۳] بطرس بستانی، کتاب دائره المعارف، ذیل واژه، بیروت (بی تا).
و به هنگام جنگ با رومیان، بریدانی برگماشت که اخبار جنگ را بسرعت به او برسانند.

۵.۱ - برید در روزگار هارون

در روزگار‌ هارون الرشید، دیوان برید با راهنمایی و درایت برمکیان نظمی تازه یافت و در مرکز همه ولایات سازمان برید تاسیس شد. اما ابویوسف قاضی،
[۶۵] یعقوب بن ابراهیم ابویوسف قاضی، کتاب الخراج، ج۱، ص۱۱۳ـ ۱۸۲، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
تشکیلات برید عصر خود را به سبب عدم صلاحیت متصدیان آن و تبانی آن‌ها با والیان و قاضیان و ماموران مالی، مختل دانسته است.
[۶۶] یعقوب بن ابراهیم ابویوسف قاضی، کتاب الخراج، ج۱، ص۱۸۵ـ۱۸۶، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.

دیوان برید در این دوران یکی از ادارات خاص بود و بررسی اوضاع و جریان امور، نظارت بر ماموران عالی‌رتبه ولایات، تنظیم اخبار و گزارش آن‌ها به مرکز، و نیز حمل و نقل وسایل متعلق به دولت و کاخ، و اعزام ماموران را به مقصد بر عهده داشت. رئیس دیوان، صاحب برید نامیده می‌شد و از میان افراد معتبر و معتمد انتخاب می‌گردید؛ ازینرو گاه خلفای عباسی خود ریاست برید را بر عهده می‌گرفتند و بر اوضاع و احوال مملکت اشراف می‌یافتند
[۶۷] جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج۱، ص۱۸۶، ترجمه علی جواهر کلام، تهران ۱۳۷۳ ش.
و در دوره برخی خلفا شبکه مخفی جاسوسی گسترش می‌یافت، چنانکه مامون عده بسیاری را، در کسوتِ مبدل، به جاسوسی گمارده بود.
[۶۸] فیلیپ خوری حتی، تاریخ عرب، ج۱، ص۴۱۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تبریز ۱۳۴۴ ش.
[۶۹] محسن بن علی تنوخی، کتاب الفرج بعد الشده، ج۳، ص۳۵۱ـ۳۵۳، چاپ عبود شالجی، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
گاه برای ارسال اخبار از کبوتران نامه‌بر هم استفاده می‌شد
[۷۰] علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۴۶۹، چاپ یوسف اسعد داغر، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
[۷۱] ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
و مقارن حکومت مقتدر آنگاه که فاطمیان آهنگ تصرف مصر کردند، وزیر او، علی بن عیسی (متوفی ۳۳۴) شتران جمازه از بغداد به مصر فرستاد تا به وسیله برید از رویدادهای روزانه آگاهی یابد.
[۷۲] آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا رنسانس اسلامی، ج۲، ص۵۳۵-۵۳۶، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ ش.


۵.۲ - برید در دوران مکتفی

شکوفایی اقتصادی و فعالیت‌های تجاری در سده‌های سوم و چهارم، ایجاد ایستگاه‌های برید و قرار دادن چارپایان آماده حرکت در این ایستگاه‌ها را برای استقرار امنیت در راه‌های تجاری و نظامی الزامی ساخت. به این ترتیب، قدامة بن جعفر بغدادی (متوفی ۳۳۷)، صاحب برید زمان مکتفی، از اهمیت برید در راه‌ها و ایستگاه‌هایی که به مشرق و مغرب جهان اسلام منتهی می‌شد، بتفصیل سخن گفته و یادآور شده که برید دیوانی مستقل است و رئیس دیوان برید بایداز هر چیز با خبر باشد و به هر جایی راه داشته باشد.
[۷۳] قدامة بن جعفر، نبذ من کتاب الخراج و صنعه الکتابه، ج۱، ص۱۱، چاپ محمد مخزوم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
در روزگار ضعف و قدرت خلفای عباسی نیز همچنان به امر برید توجه می‌شد، اما گاه به دلیل نفرتِ برخی خلفا، مانند مستنجد، از جاسوسی (خفیه‌گری)، این تشکیلات از میان برداشته شده است؛ در حالی که ناصر خلیفه که در درگیری‌های سلجوقیان با خوارزمشاهیان‌ اندک استقلالی یافته بود، عیون (بازرسان مخفی) و خبرگزاران بسیار داشت و گاه خود به تجسس در امور می‌پرداخت.
[۷۴] ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ج۱، ص۳۷۰، گریفزولد ۱۸۵۸.
[۷۵] ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۱۳، ص۱۱۵، چاپ ابوملحم (و دیگران)، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۷۶] هندوشاه بن سنجر، تجارب السّلف، ج۱، ص۳۲۵، چاپ اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۵۷ ش.



خلفای عباسی برای اداره سرزمین‌های قلمرو خود، می‌بایست شبکه تشکیلات منظمی برقرار می‌کردند. ماموران عالی‌مقام اداری و نظامی، بویژه ماموران مالی در ایالات دور دست، برای آن‌که متصدیان برید سوء استفاده‌های مالی و استقلال طلبی آنان را به مرکز گزارش نکنند، به طرق مختلف می‌کوشیدند تا ماموران را بفریبند و گاه نیز با آنان تبانی می‌کردند.
[۷۷] ابن ابی طاهر، بغداد فی تاریخ الخلافه العباسیه، ج۱، ص۷۲، بغداد ۱۳۸۸/۱۹۶۸.
والیان گاه با استفاده از ماموران مخفیِ زیردستِ متصدیان برید، گزارش‌ها را تغییر می‌دادند و چون این گزارش‌ها علائم رمز میان فرمانروا و ماموران برید را نداشت، به رغم وجود مهر مامور برید، چندان در خور اعتماد نبود. گاه حکمرانان خود به تجسس می‌پرداختند، چنانکه یعقوب بنیانگذار حکومت صفاریان(۲۴۷ـ۳۹۳) به این کار اقدام می‌کرد
[۸۰] تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، ج۱، ص۲۶۸، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).
و عمرو لیث، افرادی را از جوانی برای خدمات در برید و جاسوسی تربیت می‌نمود.
[۸۱] عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین الاخبار، ج۱، ص۱۴۳، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران ۱۳۴۷ ش.
[۸۲] برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۲، ص۱۱۶، ج۲، ترجمه مریم میراحمدی، تهران ۱۳۶۹ ش.
علاوه بر ماموران مخفی و جاسوسان، سوارانی با عنوان «قاصد ساعی» یا «پیک» که مکلف بودند برخی نامه‌های محرمانه را به مقصد برسانند، در خدمت ماموران برید کار می‌کردند. ظاهراً این عناوین نخستین بار در دوران معزالدوله، امیر عراق از خاندان آل بویه (۳۲۰ـ۴۴۷)، به کار رفته است؛ و همانند روزگار مامون، این افراد نیز گاه با کسوت مبدل به مسافرت و کسب اخبار و جاسوسی می‌پرداختند
[۸۳] علی اصغر فقیهی، آل بویه و اوضاع زمان ایشان با نموداری از زندگی مردم در آن عصر، ج۱، ص۳۶۲ـ۳۶۳، تهران ۱۳۵۷ ش.
و تا آن‌جا پیش رفتند که برای پنهان داشتن رویدادها از خلیفه، رابطه برید را با او گسستند.
[۸۴] احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱۴، ص۳۶۹، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
در این دوران نیز از کبوتران نامه‌بر استفاده می‌شد.
[۸۵] حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۴، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
عضدالدوله در تربیت فیوج (پیکها) که آنان را سُعاه (دوندگان) می‌نامیدند و در خبررسانی تخصص می‌یافتند، کوشش فراوان کرد؛ او میانگین مسافتی را که برید در یک روز می‌پیمود، افزایش داد، امنیت را در راه‌ها برقرار ساخت و از رویدادهای قلمرو اسلام، حتی در حوزه حکمرانی فاطمیان در مصر، آگاهی می‌یافت.
[۸۶] محمد بن حسین ابوشجاع روذراوری، ذیل کتاب تجارب الامم، ج۱، ص۳۹ـ۴۱، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۴/۱۹۱۶.
[۸۷] برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۲، ص۱۱۵، ج۲، ترجمه مریم میراحمدی، تهران ۱۳۶۹ ش.
[۸۸] محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۱، ص۳۲۲، چاپ محمد مخزوم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
[۸۹] حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۳، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).



سامانیان (۲۷۹ـ۳۸۹) به تشکیلات برید در خراسان و ماوراءالنهر نظم بخشیدند. در زمان نصر بن احمد یکی از دیوان‌های مرکزی بخارا دیوان صاحب برید بود،
[۹۰] مریم میراحمدی، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی: پژوهشی در تشکیلات اداری، ج۱، ص۱۴۶، کشوری و لشکری ایران از صدر اسلام تا عصر مغول، تهران ۱۳۶۸ ش.
[۹۱] کلیفورد بازورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۲۷، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۲ ش.
تمام شهرها خبررسان و صاحب برید داشتند
[۹۲] فتح بن علی بنداری، تاریخ سلسله سلجوقی، ج۱، ص۷۶، زبده النصره و نخبه العصره، ترجمه محمدحسین خلیلی، تهران ۱۳۵۶ ش.
و حوادث مهم بیدرنگ به مرکز اطلاع داده می‌شد. متز به «فرمانی» اشاره کرده است که در آن از ویژگی‌های بایسته صاحب برید سخن به میان آمده است: او باید شکایات را بشنود و درباره آن‌ها داوری کند؛ ازینرو لازم است که به تمام مسائل شرعی واقف باشد؛ همچنین زاهد و متقی و دانا و راستگو و نیک سیرت و خیرخواه همه باشد و هنگام بیان واقع کلیه جوانب را در نظر بگیرد.
[۹۳] آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا رنسانس اسلامی، ج۱، ص۹۷ـ ۹۸، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ ش.
نکته جالب در این مطلب، وظیفه داوری صاحب برید است؛ با وجود این، وظیفه «آمری» که در راس تشکیلات برید قرار داشت، خبررسانی به مرکز حکومت بوده است نه رسیدگی به امور قضایی، مگر آن‌که این مطلب را چنین تفسیر کنیم که مامورِ دریافت گزارش‌های محرمانه، در موارد اتهام و شکایت، برای روشن شدن موضوع، مکلف بود که عریضه‌ها را بخواند و اسناد را بررسی کند و نظر خود را به سلطان اعلام نماید. بر این اساس، نظر وی به منزله حکم حاکم تلقی می‌شد. چنانکه بخش آخرِ مطلب نشان می‌دهد، همین امور در حیطه صلاحیت صاحب برید نیز بوده است. ظاهراً مهم‌ترین وظیفه برید در زمان سامانیان، گرفتن و رساندن اخبار به گونه آشکار و نهان بوده است.


در دوره غزنویان (۳۵۱ـ۵۸۲)، تشکیلات برید به شیوه سامانیان ادامه یافت و جاسوسی و خبررسانی اهمیت بیشتری پیدا کرد. در زمان محمود و مسعود، علاوه بر کدخدا (نایب والی) که ناظر بر کارهای والی بود، حکومت مرکزی نیز شخصی به نام صاحب برید (یا نایب برید) تعیین می‌کرد تا وقایع مهم را به سلطان گزارش کند.
[۹۴] محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۱۱، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
[۹۵] علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، ج۱، ص۱۹۴، چاپ احمد بهمنیار، تهران ۱۳۴۵ ش، چاپ افست تهران ۱۳۶۱ ش.
در این دوران، گزارش‌هایی را که برید رسمی می‌رساند «اَسکُدار» می‌گفتند.
[۹۶] محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۳۹۰، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
[۹۷] محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۰۴، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
[۹۸] محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۰۶، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
[۹۹] محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۳۷، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
[۱۰۰] محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۳۹، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
[۱۰۱] محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۶۵، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
[۱۰۲] محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۷۰، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
[۱۰۳] محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۵۱۳، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
این واژه به معنای منزلگاه‌های برید و مامور خبررسانی نیز به کار رفته است؛ ازینرو معنایی شبیه به واژه برید می‌یابد. چون ممکن بود که این گزارش‌ها، مانند برید، تحت نظر و به فرمان والی نوشته شده باشد، ماموران برید ناگزیر می‌شدند گزارش محرمانه دیگری ارسال دارند که برای مخفی کردن آن روش‌های مختلفی به کار می‌بردند، از جمله پنهان کردن گزارش‌ها درون موم یا عصا.
[۱۰۴] محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۱۷۷، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
[۱۰۵] کلیفورد بازورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۹۲، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۲ ش.
گاه اخبار روزانه به غزنه ارسال می‌شد. به هنگام جنگ، همراه سپاهیان، ماموران بریدی روانه می‌شدند تا اخبار جنگ را به مرکز گزارش کنند. درباره باز کردن گزارش‌های رسمی و ارائه آن‌ها به سلطان، مقررات شدیدی بود و تنها وزیر و ارکانِ دولت حق مداخله در آن کار داشتند. از تاریخ بیهقی بر می‌آید که جاسوسی در دوره غزنویان شدت یافته و تشکیلات برید بسیار منظم شده بوده است. در این دوران، مُشرفان و خیلتاشان نیز در سازمان برید مامور گزارش اخبار بودند.
[۱۰۶] محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۱۴۵ـ۱۴۷، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
[۱۰۷] کلیفورد بازورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۹۱ـ۹۲، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۲ ش.



در سال‌های آغازین حکومت سلجوقیان (۴۲۹ـ۵۹۰) ـ احتمالاً به سبب خاستگاه قبیله‌ای حکومت ـ مؤسسات اداری به شیوه حکومتهای پیشین وجود نداشت و به امر جاسوسی نیز توجهی نمی‌شد؛ ازینرو از دیوان برید نشانی دیده نمی‌شود.
[۱۰۸] کارلا کلوزنر، دیوانسالاری در عهد سلجوقی (وزارت در عهد سلجوقی)، ج۱، ص۱۹، ترجمه یعقوب آژند، تهران ۱۳۶۳ ش.
بر پایه منابع تاریخی، آلب ارسلان که به سنن قبیله‌ای پایبند بود، از جاسوسان متنفر بود و اعتقاد داشت که وجود آن‌ها بیش از آن‌که سودمند باشد زیان آور است.
[۱۰۹] فتح بن علی بنداری، تاریخ سلسله سلجوقی، ج۱، ص۷۶، زبده النصره و نخبه العصره، ترجمه محمدحسین خلیلی، تهران ۱۳۵۶ ش.
اما نظام الملک (متوفی ۴۸۵) تشکیلات برید را لازم می‌دانست.
[۱۱۰] حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک یا سیاستنامه، ج۱، ص۷۸، ج۱، چاپ محمد آلتای کویمن، آنکارا ۱۹۷۶.
[۱۱۱] حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک یا سیاستنامه، ج۱، ص۱۰۱ـ۱۰۲، ج۱، چاپ محمد آلتای کویمن، آنکارا ۱۹۷۶.
پاره‌ای از مورخان، سبب ظهور ناگهانی اسماعیلیان را در این زمان به صورت سازمانی وسیع و نیرومند، نبودِ سازمان برید دانسته‌اند
[۱۱۲] فتح بن علی بنداری، تاریخ سلسله سلجوقی، ج۱، ص۷۶، زبده النصره و نخبه العصره، ترجمه محمدحسین خلیلی، تهران ۱۳۵۶ ش.
و احتمالاً گسترش اسماعیلیان در جامعه از سویی، و نیاز روزافزون حکومت به اداره قلمرو وسیع از سوی دیگر، و همچنین تاثیرپذیری تدریجی از تشکیلات حکومتهای پیشین، زمینه برقراری مجدد این نهاد را فراهم آورد. بنابراین، از دوره ملکشاه به نظام برید توجه شد.
[۱۱۳] کارلا کلوزنر، دیوانسالاری در عهد سلجوقی (وزارت در عهد سلجوقی)، ج۱، ص۲۷، ترجمه یعقوب آژند، تهران ۱۳۶۳ ش.
سخنان نظام الملک درباره اهمیت خبر رسانی، و این‌که این نهاد در حکومتهای پیشین وجود داشته، لزوم برقراری مجدد آن را تایید می‌کند. استفاده از جاسوسان خصوصی در زمان ملکشاه و نظام الملک و عزیمت ادیب صابر به فرمان سنجر به خوارزم برای جاسوسی نیز نشان می‌دهد که نظام برید برقرار بوده است.
[۱۱۴] حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک یا سیاستنامه، ج۱، ص۷۸، ج۱، چاپ محمد آلتای کویمن، آنکارا ۱۹۷۶.
[۱۱۵] حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک یا سیاستنامه، ج۱، ص۱۰۱، ج۱، چاپ محمد آلتای کویمن، آنکارا ۱۹۷۶.
[۱۱۶] ابراهیم قفس اوغلی، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ج۱، ص۷۲، ترجمه داود اصفهانیان، تهران ۱۳۶۷ ش.
با این تفاوت که مانند حکومتهای پیشین، برید دیوان خاص و مستقلی به ریاست امیر برید نداشته است. با این حال، با استناد به سیاست‌نامه، شاید بتوان گفت که دیوان برید در مرکز وجود داشته است؛گرچه نظام الملک به وجود دیوان برید اشاره ای نکرده و تنها از نیاز بدان سخن گفته است . در هر حال ، حکومتی به این وسعت و نیرو ممکن نبود که برای برقراری ارتباط میان حکومت مرکزی و ولایات ، نهادی نداشته باشد. سلجوقیان تشکیلات حکومتی خود را به شیوة سامانیان و غزنویان بنیاد نهادند، اما پایبندی آنان به سنن پیشین قبیله ای در این تشکیلات دگرگونیهایی به وجود آورد؛
[۱۱۷] حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک یا سیاستنامه، ج۱، چاپ محمد آلتای کویمن، آنکارا ۱۹۷۶.
مثلاً تغییر نام دیوان انشا به دیوان طغرا. بر همین اساس، نبودِ دیوان خاص برید به هیچ وجه دلیلِ نبودن هر گونه خبر رسانی رسمی و توقفگاه‌های برید نخواهد بود. بر خلاف گفته‌های نظامی
[۱۱۸] احمد بن عمر نظامی، چهارمقاله، ج۱، ص۴۰، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۳۳ ش.
در باب نابودی دستگاه‌های اداری و تشکیلات حکومتی عصر سلجوقیان و ناامنی راه‌ها، بررسیِ تشکیلات وسیع اداری این دوران احداث راه‌ها و رباط‌ها، تنظیم قوانین ارضی، امنیت راه‌ها و لزوم تشکیلات خبررسانی در امر سیاست داخلی و خارجی سلسله سلجوقی نشان می‌دهد که این نهاد مختل نشده بوده است. دلیل دیگر این امر، وجود تشکیلات برید در میان دیگر دولت‌های ترک است که از حکومت سلجوقی ریشه گرفته بودند، از جمله سلجوقیان کرمان
[۱۱۹] محمد بن ابراهیم، تاریخ کرمان: سلجوقیان و غز در کرمان، ص۳۹، چاپ باستانی پاریزی، تهران ۱۳۴۳ ش.
در کتیبه مسجدی به تاریخ ۶۱۵ در شهر قونیه، متعلق به کیکاوس اول (۶۰۷ـ۶۱۶) از سلجوقیان آسیای صغیر (۴۷۰ـ ۷۰۷)، به منصب «امیر برید سلطانی» اشاره شده واگرچه در کتیبه‌ها و مآخذ تاریخی این دوران مدرکی حاکی از وجود دیوان برید در میان دیوان‌های قونیه به دست نیامده است، کلیه منابع تاریخی این دوران بر توجه سلجوقیان آسیای صغیر به مسائل امنیتی و راه‌ها و خبر رسانی اشاره کرده‌اند. شایان توجه است که در این کتیبه، «امیر برید سلطانی» از محرم‌ترین افراد سلطان شمرده شده و در راس تشکیلات برید قرار داشته است.
واژه اولاغ (یا اُلاغ/ اولاق) که از زمان سلجوقیان بزرگ (۴۲۹ـ۵۵۲) کاربرد یافته، به گونه‌ای مترادف با واژه برید به کار رفته است. مسلماً قراخانیان کاشغر و سمرقند (۴۳۳ـ۶۰۷) نیز در استفاده از این واژه قدیمی ترکی به‌ اندازه سلجوقیان سهم دارند و حتی قبل از تسلط بر ماوراءالنهر، به تشکیلات برید خود نام «اولاغ» داده بودند و از برج‌های آتش نیز برای ارسال اخبار استفاده می‌کردند.
خوارزمشاهیان (۴۹۰ـ ۶۲۸) که نخست با سلاطین سلجوقی و سپس با مغولان درگیر جنگ‌های پی درپی بودند، فرصت رسیدگی به امور دیوانی و سازمان برید را نداشتند و کار برید در قلمرو آنان به شیوه دولت‌های قبلی و همزمان آنان بود.
[۱۲۰] عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، ج۱، ص۴۳، تهران ۱۳۶۴ ش.
[۱۲۱] مریم میراحمدی، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی: پژوهشی در تشکیلات اداری، ج۱، ص۲۸۴، کشوری و لشکری ایران از صدر اسلام تا عصر مغول، تهران ۱۳۶۸ ش.



تشکیلات برید، و در راس آن صاحب برید، به شیوه عباسیان از طریق غزنویان و غوریان (۵۴۳ـ۶۱۲) به سلطان‌نشین‌های ترک دهلی (۶۰۲ـ۹۶۲) انتقال یافت. در میان دیوان‌های مرکزی این مملکت بزرگ، «دیوان برید ممالک» اهمیت بسیار داشت. این دیوان به امور خبررسانی رسمی می‌پرداخت و در سراسر کشور جاسوسان و ماموران گمارده بود. همچنین منزلگاه‌هایی با فواصل منظم احداث شده بود و در آن‌ها چارپایان تندرو و ماموران آماده به خدمت وجود داشتند. اخبار روزانه به سلطان گزارش می‌شد و کوچک‌ترین اهمال ماموران شدیدترین مجازات را به دنبال داشت. برید در قلمرو ایلخانان هند به دو گونه بود: برید ستوران و سواران (بریدالخیل) که «الاغ» نام داشت و به دستگاه ایلخان وابسته بود؛ و برید پیادگان (بریدالرَجّاله) به نام «الداوه» که به فاصله یک میلی در انتظار ورود برید بودند.
[۱۲۲] ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ج۲، ص۴۵۲، ترجمه محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۱۲۳] عبدالحی حسنی، الهند فی العهد الاسلامی، ج۱، ص۳۹۷ـ ۳۹۸، چاپ عبدالعلی حسنی و ابوالحسن علی حسنی ندوی، حیدرآیاد دکن ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
این پیادگان، که گاه از بریدان اسب سوار سریعتر بودند، میوه‌های نوبر خراسان را به دربار ایلخان در سمرقند می‌بردند و اخبار تازه واردان و مشخصات کامل و شماره چارپایان و رفتار آنان را در خلال سفر و در منزلگاه‌ها گزارش می‌دادند.
[۱۲۴] ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ج۱، ص۴۲۹، ترجمه محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۱ ش.
ضیاءالدین بَرَنی در فتاوای جهانداری فصلی را به برید اختصاص داده است.
[۱۲۵] ضیاءالدین برنی، فتاوای جهانداری، ج۱، ص۱۱۸ـ ۱۳۰، چاپ افسر سلیم خان، لاهور ۱۹۷۲.
وی واژه‌های مُشرف و برید و مُخبر را مترادف هم به کار برده است.
[۱۲۶] ضیاءالدین برنی، فتاوای جهانداری، ج۱، ص۱۱۶ـ۱۳۰، چاپ افسر سلیم خان، لاهور ۱۹۷۲.
به نظر او، پادشاه باید چنین افرادی را به کار نظارت بر والیان و عاملان و حاکمان نصب کند و از احوال همه با خبر باشد و بدون این افراد پادشاهی ممکن نخواهد بود. از نظر وی، نصب بریدان برای پیشگیری از شورش حاکمان و آگاهی همه از این‌که چیزی بر پادشاه پوشیده نیست، الزامی است. اخبار را معمولاً هر هفته یا هر دو هفته و یا هر ماه به پادشاه گزارش می‌کردند.
[۱۲۷] ضیاءالدین برنی، فتاوای جهانداری، ج۱، ص۱۱۶ـ۱۳۰، چاپ افسر سلیم خان، لاهور ۱۹۷۲.
علامه حسنی به منصبی با عنوان «داروغه داک چوکی» اشاره کرده است؛ این داروغه مکلف بود که بریدهای رسیده را بخواند و گزارش کند.
[۱۲۸] عبدالحی حسنی، الهند فی العهد الاسلامی، ج۱، ص۳۳۵، چاپ عبدالعلی حسنی و ابوالحسن علی حسنی ندوی، حیدرآیاد دکن ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
برخی از سلاطین هند با گماردن هزاران نفر از طبقات مختلف اجتماعی به کار جاسوسی، این تشکیلات را تقویت می‌کردند تا آن‌جا که رفاه عمومی به خطر می‌افتاد. با وجود این، تشکیلات برید در دوران این پادشاهان قالبی بسیار منظم یافت.


در روزگار امویان و عباسیان، عاملان برید در مصر و شام تابع صاحب برید در دیوان مرکزی دمشق و پس از آن بغداد بودند. بنی طولون (۹۲ـ۲۵۴) ـ نخستین سلسله محلی مصر و شام که عباسیان آنان را به رسمیت می‌شناختند ـ سازمان برید را در این ناحیه تشکیل دادند و برای این نظام اهمیت فراوانی قائل بودند. ابن تغری بردی، صاحب بریدان سال‌های ۱۶۹و ۲۹۲ را نام برده
[۱۲۹] ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، ج۲، ص۵۹، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
[۱۳۰] ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، ج۳، ص۱۴۸، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
و به صاحب بریدانی که در دوره عباسی در مصر، مامور نظارت بر کارهای عاملان حکومتی بودند، اشاره کرده است.
[۱۳۱] ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، ج۲، ص۴۰۹، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
در زمان زنگیان (۵۲۱ـ۶۱۹) و ایوبیان (۵۶۴-۶۴۸) که دائما با صلیبیان در کشمکش بودند، برای تنظیم وسایل حمل و نقل و خبررسانی تلاش‌های فراوانی به عمل آمد. بدین ترتیب، مسائل اداری و نظامی موجب احداث کاروانسراها و برج‌های نگهبانی شد و از کبوتران نامه بر و شتران تندرو برای انتقال اخبار استفاده گردید.
[۱۳۲] ابن خلدون، العبر: تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۰۳، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ ش.
[۱۳۳] احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱۴، ص۳۸۹ـ۳۹۰، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
ایوبیان در حفظ این تشکیلات تلاش بسیار کردند.با وجود این، گویا تحت تاثیر روش سلجوقیان، دیوان خاصی به نام برید نداشتند و این تشکیلات به دیوان‌های دیگر وابسته بود.

۱۱.۱ - تحول در سازمان برید

ملک ظاهر بیبرس (۶۵۹) از سلسله ممالیک (۶۴۸ـ۹۲۲)، سازمان برید را به شکل نو، منظم و کامل ـ به رغم آن‌که در اثنای جنگ‌های صلیبی بویژه در سوریه از میان رفته بود ـ بنیاد نهاد،
[۱۳۴] حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۴ـ۳۴۵، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
که در موفقیت‌های نظامی و سیاسی بیبرس مؤثر بود. اداره این سازمان نخست زیر نظر سلطان بود، اما بعدها به دبیرانی واگذار شد که غالباً از افراد خاندان بنی فضل الله بودند و مقام «مُقَدَّم البرید» داشتند. گزارش‌ها معمولاً در دو روز معین از هفته به قاهره ارسال می‌شد که به هنگام بروز خطر، اتخاذ تدابیر لازم را امکان پذیر می‌ساخت. همچنین در راه‌ها توقفگاه‌های منظمی احداث شده و تدابیر امنیتی لازم صورت گرفته بود و خدمه و سوارکاران و چارپایان تندرو در این توقفگاه‌ها وجود داشتند. برید در مشرق و مغرب ممالک اسلامی رواج داشت که از آن میان می‌توان به توقفگاه‌های برید میان بغداد و قیروان و شام و نواحی مشرق اشاره کرد.
[۱۳۵] حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۴، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
از «مُسرِع» ‌ها برای گزارش رویدادهای مهم استفاده می‌کردند.
[۱۳۶] نجده خماش، الاداره فی العصر الاموی، ج۱، ص۲۸۲، دمشق ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
[۱۳۷] انور رفاعی، النظم الاسلامیه، ج۱، ص۹۱، دمشق (تاریخ مقدمه ۱۳۹۲/۱۹۷۳).
دسته دیگر از این افراد را «سوّاقین» می‌نامیدند. از راه‌های امن برای اعزام لشکر و مبادلات تجاری نیز استفاده می‌شد، اما استفاده از تشکیلات برید همچون سابق تنها به دولت اختصاص داشت.
[۱۳۸] حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۳، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
در اواخر دولت ایوبیان و در سراسر دوران حکومت ممالیک، وظیفه برید خبر رسانی و جاسوسی، گزارش اخبار فوری، خبر کشته شدن یا مرگ ایلخانان و رجال دولت و احضار یا اعزام والیان و ابلاغ فرمان قضات و خطیبان بود.
[۱۳۹] ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۱۳، ص۱۴، حوادث سالهای ۵۹۵ تا ۷۶۳، چاپ ابوملحم (و دیگران)، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.


۱۱.۲ - اختلال در سازمان برید

به گفته مقریزی، در نتیجه لشکرکشی‌های مداوم ایلخانان (۶۵۴ـ۷۵۴) به شام، سازمان برید در این ناحیه بتدریج مختل شد و دیگر نظم نخستین خود را به دست نیاورد.
[۱۴۰] احمد بن علی مقریزی، کتاب المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، ج۱، ص۲۲۶ـ۲۲۷، المعروف بالخطط المقریزیه، قاهره (بی تا).
با این وصف، این نظام تا قرن هشتم ادامه یافت. ملک مظفر حاجی، در ۷۴۷ اصلاحاتی در سازمان برید انجام داد؛ اما به سبب مشکلات مالی، بخشی از هزینه این اصلاحات بر دوش شهرهایی افتاد که بر سر راهها واقع بودند؛ و این امر، نارضایی‌هایی به وجود آورد. در کتیبه‌ای به تاریخ ۸۲۶ در طرابلس شام آمده است که به فرمان سلطان بَرس بیگ (بارس بیگ؛ ۸۲۵-۸۴۱)، مالیات برید که بر مردم این شهر تحمیل شده بود، از این هنگام به بعد لغو می‌شود و سلطان خود متقبل هزینه برید خواهد شد. گفته قلقشندی
[۱۴۱] احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱۴، ص۳۷۰، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
حاکی از اختلال تشکیلات برید در ۸۱۵، و تایید مقریزی
[۱۴۲] احمد بن علی مقریزی، کتاب المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، ج۱، ص۲۲۷، المعروف بالخطط المقریزیه، قاهره (بی تا).
در ۸۱۸، و مطالب اثر مجهول المؤلفی به نام مُقصِد متعلق به دوره برس بیگ، بر این اساس که دیگر این تشکیلات وجود ندارد، چنین می‌نماید که پس از یورش تیمور نظام برید در شام از هم گسیخته بوده و همچون گذشته ـ به سبب بی نظمی در تشکیلات آن ـ به بهانه نیاز پیکها به چارپا، احشام و چارپایان مردم مصادره می‌شده است. در دوره ممالیک نیز تحت تاثیر سلجوقیان نشانی از دیوان مستقلی به نام برید دیده نمی‌شود و همانند دوره بیبرس که اوج این تشکیلات بود، اداره این دستگاه به «آمری» عالیمقام با نام «صاحب الانشاء» (کاتب السِّر) واگذار می‌شد. و چون ماموران برید را او تعیین می‌کرد، عنوان «امیرالبرید» نیز به وی اطلاق می‌شد.
کلیه توقفگاه‌های برید و مسافت میان آن‌ها در دفاتر مخصوصی ثبت می‌شد. در کتاب‌هایی که ماموران دیوان انشا با تکیه بر اسناد رسمی نگاشته‌اند، اطلاعاتی درباره تشکیلات برید و توقفگاه‌ها وجود دارد. حرکت برید از قاهره یا وصول آن به قاهره تابع مراسمی خاص بود. اخباری راکه برید یا کبوتر نامه‌بر می‌آورد، «نایب المملکه» به اطلاع سلطان می‌رساند و مامور برید را «جاندار»، «دَوادار» و «کاتب السّر» به حضور سلطان می‌برد.
به گردن ماموران برید لوحی سیمین یا نقره با نواری زردرنگ بسته می‌شد که مامور برید موظف بود پس از انجام ماموریت خود، آن را به دیوان محل تحویل دهد. بر روی این لوحه وظایفی که مامور برید بدان مکلف بود و نیز نام نواب سلطان نوشته می‌شد.
[۱۴۳] احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱۴، ص۳۷۱، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
بی تردید، چنین شیوه‌ای از خاور دور اقتباس شده بود، زیرا در حکومتهای پیشین نشانی از آن دیده نمی‌شود و روشن است که تقلیدی از بالیسه (در متون اسلامی: بایزه/ پایزه) مغولان است. توقفگاه‌های برید در این دوران، تحت فرمان امیر آخور بود و افرادی با عنوان «شادّ» وظیفه بازرسی در این توقفگاه‌ها را بر عهده داشتند. برخی سلاطین، مانند ملک اسماعیل صالح (۶۳۴-۶۳۵ و ۶۳۷ـ۶۴۳)، برای تامین هزینه این تشکیلات عایدات زمین‌ها را وقف کرده بودند.


برید در این ناحیه از آغاز به شیوه رومیان بنیاد نهاده شد که آن نیز تقلیدی از تشکیلات خبررسانی ایرانیان بود. ظاهراً این تشکیلات مانند دوره اموی و عباسی بوده است. بنا بر اسناد تاریخی اواسط قرن سوم، به رئیس تشکیلات برید، صاحب البرود (جمع برید) می‌گفتند. به رغم نبود اسناد، احتمالاً چنین تشکیلاتی در ادوار قدیم نیز وجود داشته است. در همین سده، گاه اخبار رمزی را با افروختن آتش اعلام می‌کردند.
[۱۴۴] آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا رنسانس اسلامی، ج۲، ص۵۳۶، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ ش.
[۱۴۵] حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۴، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
افزون بر این سلسله‌هایی چون موحدون (۵۱۵-۶۶۸) و حفصیان (۶۲۵ـ۹۸۲) در راه‌های برید رو امنیت برقرار کردند و قراولخانه‌ها ساختند و مانند‌ اندلس از قاصدان سواره و پیک‌های پیاده سودانی به نام «رقاص» و «عَدّاء» استفاده کردند.
[۱۴۶] عزالدین عمر موسی، الموحدون فی الغرب الاسلامی، ج۱، ص۱۶۶، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
[۱۴۷] روبر برونشویگ، تاریخ افریقیه فی العهد الحفصی، ج۲، ص۶۵، نقله الی العربیه حمادی ساحلی، بیروت ۱۹۸۸.
بنی زیری (۳۶۱ـ۵۴۷) نیز به رغم کاستی‌ها تشکیلات برید را حفظ کردند. در این زمان در شهرهای مهم، صاحب برید یا صاحب خبری وجود داشت که مسئول بود اخبار مهم شهر را به خلیفه گزارش دهد و نامه‌های رسمی و فرمان‌ها و دستورهای لازم را که از مرکز ارسال می‌شد، ابلاغ کند. در این دوران، عنوان «امیرالبرود» به کار می‌رفت و از کبوتران نامه بر نیز استفاده می‌شد. ظاهراً حکومت اجازه داده بود تا دیگران نیز برای ارسال پیام‌های خود از کبوتران نامه بر استفاده کنند. زیریان مانند اغالبه و فاطمیان نمایندگانی با عنوان «اصحاب الخبر» داشتند. احتمالاً وظیفه صاحب خبرکه مامور بود امیر را از اوضاع سیاسی شهرها و اجرای عدالت در آن با خبر سازد کم و بیش با وظیفه صاحب برید که نظارت بر برید و جاسوسی برای سلطان را بر عهده داشت خلط شده است و احتمال می‌رود که واژه «برید» با واژه «خبر» به گونه‌ای مترادف به کار رفته باشد.
[۱۴۸] هادی روجی ادریس، الدولة الصّنهاجیه، ج۲، ص۱۳۴ـ ۱۳۷، بیروت ۱۹۹۲.



در دوره حفصیان از «ساعی البرید» نام برده شده است.وی جزو پیک‌های سواره به شمار می‌رفت و مکلف بود نامه‌های حاوی توصیه‌ها و فرمان‌ها را به مقصد برساند. مامور بریدی که از میان کارکنان دربار انتخاب می‌شد، از چارپایی خاص استفاده می‌کرد و در هر شهر محلی برای تعویض چارپاها معین شده بود. دولت به منظور سرعت در امر خبررسانی توقفگاه‌های متعددی ایجاد کرده بود که چارپایان بسیاری در آن‌ها آماده بودند. اما این نظام با نظام برید پیشرفته‌ای که شرق اسلامی از ساسانیان به ارث برده و افریقا در سده‌های میانه آن را بنیاد نهاده بود، بسیار فرق می‌کرد. احتمال می‌رود که پاره‌ای پیشرفت‌ها در قرن هشتم در دوران بنی حفص صورت گرفته باشد. برخی بر آن‌اند که در موارد فوری مامور برید خاصی با نام «عَدّاء» وجود داشته که می‌توانسته با سرعت و حوصله بسیار مسافت‌های طولانی را پیاده طی کند و شکی نیست که وی همان «رقاص» است که پاره‌ای منابع به آن اشاره کرده‌اند.
[۱۴۹] روبر برونشویگ، تاریخ افریقیه فی العهد الحفصی، ج۲، ص۶۱ـ۶۶، نقله الی العربیه حمادی ساحلی، بیروت ۱۹۸۸.



ترکان عثمانی که از ۶۵۷ بر قلمرو سلجوقیان و آسیای صغیر دست یافتند و در ۸۵۸ با فتح قسطنطنیه قلمرو خود را در اروپا و آسیا گسترش دادند و سرانجام در زمان سلطان سلیم اول بخش وسیعی از سرزمین‌های عراق و جزیره و شام و فلسطین و مصر را تصرف کردند، در آغاز در سرزمین‌های زیر فرمان خود سازمان برید نداشتند
[۱۵۰] برنارد لوئیس، استانبول و تمدن امپراتوری عثمانی، ج۱، ص۱۸۳، ترجمه ماه ملک بهار، تهران ۱۳۶۵ ش.
اما بتدریج تشکیلات برید را به شیوه دولت‌های بزرگ ترک و تاتار با عنوان «الاغ» و «یام» و «چاپار» و «چاپارخانه» ادامه دادند و این اصطلاحات جای برید را گرفت. اما از واژه‌های رایج در دوران اسلامی، مانند شاطر (قاصد سواره) و سکوتاری (اسکدار) نیز استفاده می‌شد و بستانچی باشی سوار بر زورق راه‌های ساحلی را پاسداری می‌کرد.
[۱۵۱] برنارد لوئیس، استانبول و تمدن امپراتوری عثمانی، ج۱، ص۱۰۲، ترجمه ماه ملک بهار، تهران ۱۳۶۵ ش.
[۱۵۲] برنارد لوئیس، استانبول و تمدن امپراتوری عثمانی، ج۱، ص۱۸۶ـ۱۸۷، ترجمه ماه ملک بهار، تهران ۱۳۶۵ ش.
عثمانیان علاوه بر تاسیس شبکه خبررسانی دریایی
[۱۵۳] بطرس بستانی، کتاب دائره المعارف، ذیل واژه، بیروت (بی تا).
دارای کبوترخانه‌هایی نیز بودند.
[۱۵۴] Godfrey Goodwin، A history of Ottoman architecture، ج۱، ص۳۶۲، London ۱۹۹۲.
[۱۵۵] Godfrey Goodwin، A history of Ottoman architecture، ج۱، ص۳۷۵، London ۱۹۹۲.
[۱۵۶] Godfrey Goodwin، A history of Ottoman architecture، ج۱، ص۳۸۷، London ۱۹۹۲.
وجود چنین کبوترخانه‌هایی این احتمال را به وجود می‌آورد که از کبوتران نامه بر نیز برای ارسال اخبار فوری استفاده می‌کردند و همچون کشورهای پیشین به گسترش راه‌ها می‌پرداختند.


برید در دیگر دولت‌های ترک که پس از مغول به وجود آمد ـ مانند جلایریان، تیموریان، قراقوینلوها، آق قوینلوها، صفویان، شیبانیها و خان نشینهای کریمه و غازان (قازان) ـ یام، الاغ، و چاپارخانه نام گرفت. بدین ترتیب، درباره تشکیلات خبر رسانی در دولت‌های مغول و ترک پس از قرن سیزدهم، علاوه بر واژه‌های فوق باید به واژه‌های خان و کاروانسرا و رباط نیز رجوع کرد. تشکیلات برید از قرن هفتم به بعد در برخی از ممالک اسلامی با عنوان چاپارخانه ادامه یافت.
[۱۵۷] محمد آبادی، «بحثی در پیرامون برید»، ج۱، ص۲۲۰، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال ۲۹، ش ۱۲۲ (تابستان ۱۳۵۶).



(۱) ابن بلخی، فارس نامه، چاپ گی لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲) ابن منظور، لسان العرب، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۴) محمد بن احمد خوارزمی، کتاب مفاتیح العلوم، چاپ فان فلوتن، لیدن ۱۹۶۸.
(۵) احمد بن علی مقریزی، کتاب المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیه، قاهره (بی تا).
(۶) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۷) Christian Bartholomae، Altiranischen wخrterbuch، Strassburg ۱۹۰۴، repr Berlin ۱۹۶۱.
(۸) P Horn، Grundriss der neupersischen Etymologie، Strassburg ۱۸۹۳.
(۹) A Walde and J B Hofmann، Lateinisches Etymologiches wخrterbuch، II، ۱۸۲۲.
(۱۰) A Walde and J Pokorny Vergleichendes Wخrterbuch der Indogermanischen Sprachen، II، ۱۹۲۷.
(۱۱) Zimmern، Bei Hirt Indogerm Grammatik، I، Heidelberg ۱۹۲۱.
(۱۲) محمد آبادی، «بحثی در پیرامون برید»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال ۲۹، ش ۱۲۲ (تابستان ۱۳۵۶).
(۱۳) ابن ابی طاهر، بغداد فی تاریخ الخلافه العباسیه، بغداد ۱۳۸۸/۱۹۶۸.
(۱۴) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
(۱۵) ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۱۷) ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
(۱۸) ابن خلدون، العبر: تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ ش.
(۱۹) ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، گریفزولد ۱۸۵۸.
(۲۰) ابن کثیر، البدایة والنهایه، چاپ ابوملحم (و دیگران)، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۲۱) محمد بن حسین ابوشجاع روذراوری، ذیل کتاب تجارب الامم، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۴/۱۹۱۶.
(۲۲) یعقوب بن ابراهیم ابویوسف قاضی، کتاب الخراج، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۲۳) غیاث بن غوث اخطل، شعر الاخطل، چاپ انطون صالحانی، بیروت ۱۸۹۱.
(۲۴)‌هادی روجی ادریس، الدوله الصّنهاجیه، بیروت ۱۹۹۲.
(۲۵) برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۲، ترجمه مریم میراحمدی، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲۶) عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۲۷) امرؤالقیس، دیوان امری القیس، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۹۸۴.
(۲۸) کلیفورد بازورث، تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۹) ضیاءالدین برنی، فتاوای جهانداری، چاپ افسر سلیم خان، لاهور ۱۹۷۲.
(۳۰) روبر برونشویگ، تاریخ افریقیه فی العهد الحفصی، نقله الی العربیه حمادی ساحلی، بیروت ۱۹۸۸.
(۳۱) بطرس بستانی، کتاب دائره المعارف، بیروت (بی تا).
(۳۲) احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
(۳۳) فتح بن علی بنداری، تاریخ سلسله سلجوقی، زبده النصره و نخبه العصره، ترجمه محمدحسین خلیلی، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۳۴) علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، چاپ احمد بهمنیار، تهران ۱۳۴۵ ش، چاپ افست تهران ۱۳۶۱ ش.
(۳۵) محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
(۳۶) حسن پیرنیا، ایران باستان، یا، تاریخ مفصل ایران قدیم، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۳۷) تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).
(۳۸) محسن بن علی تنوخی، کتاب الفرج بعدالشده، چاپ عبود شالجی، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
(۳۹) عبدالملک بن محمد ثعالبی، المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، چاپ زوتنبرگ، پاریس ۱۹۰۰، چاپ افست تهران ۱۹۶۳.
(۴۰) عمرو بن بحر جاحظ، رسائل الجاحظ، چاپ عبدالسلام محمد‌هارون، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
(۴۱) محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء والکتاب، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
(۴۲) فیلیپ خوری حتی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تبریز ۱۳۴۴ ش.
(۴۳) حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۴۴) عبدالحی حسنی، الهند فی العهد الاسلامی، چاپ عبدالعلی حسنی و ابوالحسن علی حسنی ندوی، حیدرآیاد دکن ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
(۴۵) حسان علی حلاّق، تعریب النقود والدواوین فی العصر الاموی، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
(۴۶) حمزه بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض والانبیاء، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۹۶۱).
(۴۷) نجده خماش، الاداره فی العصر الاموی، دمشق ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۴۹) میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف، اشکانیان، ترجمه کریم کشاورز، چاپ افست تهران ۱۳۵۱ ش.
(۵۰) احمد بن داود دینوری، اخبارالطّوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۵۱) انور رفاعی، النظم الاسلامیه، دمشق (تاریخ مقدمه ۱۳۹۲/۱۹۷۳).
(۵۲) جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۵۳) محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۵۴) عزالدین عمر موسی، الموحدون فی الغرب الاسلامی، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۵۵) ریچارد نلسون فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۵۶) علی اصغر فقیهی، آل بویه و اوضاع زمان ایشان با نموداری از زندگی مردم در آن عصر، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۵۷) عباده بن مجیب قتال کلابی، دیوان القتال الکلابی، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۵۸) قدامه بن جعفر، نبذ من کتاب الخراج و صنعه الکتابه، چاپ محمد مخزوم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۵۹) ابراهیم قفس اوغلی، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ترجمه داود اصفهانیان، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۶۰) احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
(۶۱) کارلا کلوزنر، دیوانسالاری در عهد سلجوقی (وزارت در عهد سلجوقی)، ترجمه یعقوب آژند، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۶۲) کلیله و دمنه، ترجمه کلیله و دمنه، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی، چاپ مجتبی مینوی، تهران ۱۳۴۳ ش.
(۶۳) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین الاخبار، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران ۱۳۴۷ ش.
(۶۴) برنارد لوئیس، استانبول و تمدن امپراتوری عثمانی، ترجمه ماه ملک بهار، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۶۵) آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا رنسانس اسلامی، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۶۶) محمد بن ابراهیم، تاریخ کرمان: سلجوقیان و غز در کرمان، چاپ باستانی پاریزی، تهران ۱۳۴۳ ش.
(۶۷) محمد محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۶۸) احمد بن محمد مرزوقی، شرح دیوان الحماسه، چاپ احمدامین و عبدالسلام‌هارون، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۶۹) علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، چاپ یوسف اسعد داغر، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
(۷۰) محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، چاپ محمد مخزوم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
(۷۱) مریم میراحمدی، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی: پژوهشی در تشکیلات اداری، کشوری و لشکری ایران از صدر اسلام تا عصر مغول، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۷۲) حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک یا سیاستنامه، ج۱، چاپ محمد آلتای کویمن، آنکارا ۱۹۷۶.
(۷۳) احمد بن عمر نظامی، چهارمقاله، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۳۳ ش.
(۷۴) علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۷۵) هندوشاه بن سنجر، تجارب السّلف، چاپ اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۷۶) کلمان هوار، ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۷۷) احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت (بی تا).
(۷۸) Godfrey Goodwin، A history of Ottoman architecture، London ۱۹۹۲.
(۷۹) I A، sv "Berرd" (by M Fuad Kخprدlد)؛


۱. محمد بن احمد خوارزمی، کتاب مفاتیح العلوم، ج۱، ص۸۹، چاپ فان فلوتن، لیدن ۱۹۶۸.    
۲. قدامه بن جعفر، نبذ من کتاب الخراج و صنعه الکتابه، ج۱، ص۱۱، چاپ محمد مخزوم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۳. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۰۳۵، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۴. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۸۶، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴.    
۵. ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ج۱، ص۱۲۹، گریفزولد ۱۸۵۸.
۶. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۴۸، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۷. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۵۶، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۸. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۴۵، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۹. آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا رنسانس اسلامی، ج۱، ص۹۷، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ ش.
۱۰. ابن منظور، لسان العرب، ذیل «برد»، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.    
۱۱. عبدالملک بن محمد ثعالبی، المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ص۳۹۸.
۱۲. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۳۷، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.    
۱۳. محمد بن احمد خوارزمی، کتاب مفاتیح العلوم، ج۱، ص۸۹، چاپ فان فلوتن، لیدن ۱۹۶۸.    
۱۴. احمد بن علی مقریزی، کتاب المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، ج۱، ص۴۱۸، المعروف بالخطط المقریزیه، قاهره (بی تا).    
۱۵. پانویس ۳، P Horn، ج۱، ص۲۸، Grundriss der neupersischen Etymologie، Strassburg ۱۸۹۳.
۱۶. A Walde and J B Hofmann، Lateinisches Etymologiches wخrterbuch، ج۲، ص۷۵۷، II، ۱۸۲۲.
۱۷. A Walde and J Pokorny Vergleichendes Wخrterbuch der Indogermanischen Sprachen، II، ج۲، ص۳۴۸ـ ۳۴۹، ۱۹۲۷.
۱۸. Christian Bartholomae، Altiranischen wrterbuch، Strassburg ۱۹۰۴، repr Berlin ۱۹۶۱.
۱۹. ابن بلخی، فارس نامه، ج۱، ص۹۳، چاپ گی لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش.
۲۰. امرؤالقیس، دیوان امری القیس، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۹۸۴.
۲۱. عمرو بن بحر جاحظ، رسائل الجاحظ، ج۲، ص۲۹۱، چاپ عبدالسلام محمد‌هارون، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۴.    
۲۲. ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ج۱، ص۱۲۹ـ۱۳۰، گریفزولد ۱۸۵۸.
۲۳. حسن پیرنیا، ایران باستان، ج۲، ص۱۴۸۹ـ۱۴۹۰، یا، تاریخ مفصل ایران قدیم، تهران ۱۳۶۹ ش.
۲۴. حسن پیرنیا، ایران باستان، ج۲، ص۱۴۹۲، یا، تاریخ مفصل ایران قدیم، تهران ۱۳۶۹ ش.
۲۵. کلمان هوار، ایران و تمدن ایرانی، ج۱، ص۷۲، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۳ ش.
۲۶. حسن پیرنیا، ایران باستان، ج۲، ص۱۴۹۲ـ۱۴۹۳، یا، تاریخ مفصل ایران قدیم، تهران ۱۳۶۹ ش.
۲۷. ابن بلخی، فارس نامه، ج۱، ص۵۵، چاپ گی لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش.
۲۸. حمزه بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض والانبیاء، ج۱، ص۳۸، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۹۶۱).
۲۹. عبدالملک بن محمد ثعالبی، المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ص۳۹۷-۳۹۸.
۳۰. میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف، اشکانیان، ج۱، ص۷۳، ترجمه کریم کشاورز، چاپ افست تهران ۱۳۵۱ ش.
۳۱. میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف، اشکانیان، ج۱، ص۸۸-۸۹، ترجمه کریم کشاورز، چاپ افست تهران ۱۳۵۱ ش.
۳۲. ریچارد نلسون فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ج۱، ص۳۴، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران ۱۳۵۸ ش.
۳۳. عمرو بن بحر جاحظ، رسائل الجاحظ، ج۲، ص۲۹۱۲۹۲، چاپ عبدالسلام محمد‌هارون، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۴.    
۳۴. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۴۵۰، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
۳۵. محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء والکتاب، ج۱، ص۲، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
۳۶. علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۲۹۴، چاپ یوسف اسعد داغر، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۳۷. کلمان هوار، ایران و تمدن ایرانی، ج۱، ص۱۵۳ـ۱۵۴، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۳ ش.
۳۸. علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۴، چاپ یوسف اسعد داغر، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۳۹. ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، گریفزولد ۱۸۵۸.
۴۰. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۳، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۴۱. غیاث بن غوث اخطل، شعر الاخطل، ج۱، ص۳۹، چاپ انطون صالحانی، بیروت ۱۸۹۱.
۴۲. عباده بن مجیب قتال کلابی، دیوان القتال الکلابی، ج۱، ص۴۵، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
۴۳. احمد بن محمد مرزوقی، شرح دیوان الحماسه، ج۱، ص۳۷۶، چاپ احمدامین و عبدالسلام‌هارون، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
۴۴. احمد بن داود دینوری، اخبارالطّوال، ج۱، ص۲۶۶، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران ۱۳۶۶ ش.    
۴۵. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۴۰۰ـ۴۰۱، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
۴۶. علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۶ـ۷، چاپ یوسف اسعد داغر، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۴۷. محمد محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، ج۱، ص۷۲ـ۷۳، تهران ۱۳۵۶ ش.
۴۸. احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۴، بیروت (بی تا).
۴۹. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج۱، ص۱۸۵، ترجمه علی جواهر کلام، تهران ۱۳۷۳ ش.
۵۰. محمد محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، ج۱، ص۷۳، تهران ۱۳۵۶ ش.
۵۱. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۲ـ۳۴۳، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
۵۲. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱۴، ص۴۱۳، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).    
۵۳. حسان علی حلاّق، تعریب النقود والدواوین فی العصر الاموی، ج۱، ص۹۹، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
۵۴. حسان علی حلاّق، تعریب النقود والدواوین فی العصر الاموی، ج۱، ص۹۹، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
۵۵. حسان علی حلاّق، تعریب النقود والدواوین فی العصر الاموی، ج۱، ص۹۹، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
۵۶. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۳۶۴ـ۱۳۶۵، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۵۷. ریچارد نلسون فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ج۱، ص۱۲۲ـ۱۲۳، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران ۱۳۵۸ ش.
۵۸. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۰، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
۵۹. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۶، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۶۰. کلیله و دمنه، ترجمه کلیله و دمنه، ج۱، ص۲۱، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی، چاپ مجتبی مینوی، تهران ۱۳۴۳ ش.
۶۱. ریچارد نلسون فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ج۱، ص۱۲۵، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران ۱۳۵۸ ش.
۶۲. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۷۳، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۶۳. بطرس بستانی، کتاب دائره المعارف، ذیل واژه، بیروت (بی تا).
۶۴. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱۴، ص۳۶۸۳۶۹، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).    
۶۵. یعقوب بن ابراهیم ابویوسف قاضی، کتاب الخراج، ج۱، ص۱۱۳ـ ۱۸۲، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
۶۶. یعقوب بن ابراهیم ابویوسف قاضی، کتاب الخراج، ج۱، ص۱۸۵ـ۱۸۶، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
۶۷. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج۱، ص۱۸۶، ترجمه علی جواهر کلام، تهران ۱۳۷۳ ش.
۶۸. فیلیپ خوری حتی، تاریخ عرب، ج۱، ص۴۱۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تبریز ۱۳۴۴ ش.
۶۹. محسن بن علی تنوخی، کتاب الفرج بعد الشده، ج۳، ص۳۵۱ـ۳۵۳، چاپ عبود شالجی، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
۷۰. علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۴۶۹، چاپ یوسف اسعد داغر، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۷۱. ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۷۲. آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا رنسانس اسلامی، ج۲، ص۵۳۵-۵۳۶، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ ش.
۷۳. قدامة بن جعفر، نبذ من کتاب الخراج و صنعه الکتابه، ج۱، ص۱۱، چاپ محمد مخزوم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۷۴. ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ج۱، ص۳۷۰، گریفزولد ۱۸۵۸.
۷۵. ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۱۳، ص۱۱۵، چاپ ابوملحم (و دیگران)، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۷۶. هندوشاه بن سنجر، تجارب السّلف، ج۱، ص۳۲۵، چاپ اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۵۷ ش.
۷۷. ابن ابی طاهر، بغداد فی تاریخ الخلافه العباسیه، ج۱، ص۷۲، بغداد ۱۳۸۸/۱۹۶۸.
۷۸. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۸۲، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۷۹. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۴۲۸، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۸۰. تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، ج۱، ص۲۶۸، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).
۸۱. عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین الاخبار، ج۱، ص۱۴۳، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران ۱۳۴۷ ش.
۸۲. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۲، ص۱۱۶، ج۲، ترجمه مریم میراحمدی، تهران ۱۳۶۹ ش.
۸۳. علی اصغر فقیهی، آل بویه و اوضاع زمان ایشان با نموداری از زندگی مردم در آن عصر، ج۱، ص۳۶۲ـ۳۶۳، تهران ۱۳۵۷ ش.
۸۴. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱۴، ص۳۶۹، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۸۵. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۴، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
۸۶. محمد بن حسین ابوشجاع روذراوری، ذیل کتاب تجارب الامم، ج۱، ص۳۹ـ۴۱، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۴/۱۹۱۶.
۸۷. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۲، ص۱۱۵، ج۲، ترجمه مریم میراحمدی، تهران ۱۳۶۹ ش.
۸۸. محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۱، ص۳۲۲، چاپ محمد مخزوم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
۸۹. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۳، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
۹۰. مریم میراحمدی، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی: پژوهشی در تشکیلات اداری، ج۱، ص۱۴۶، کشوری و لشکری ایران از صدر اسلام تا عصر مغول، تهران ۱۳۶۸ ش.
۹۱. کلیفورد بازورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۲۷، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۲ ش.
۹۲. فتح بن علی بنداری، تاریخ سلسله سلجوقی، ج۱، ص۷۶، زبده النصره و نخبه العصره، ترجمه محمدحسین خلیلی، تهران ۱۳۵۶ ش.
۹۳. آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا رنسانس اسلامی، ج۱، ص۹۷ـ ۹۸، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ ش.
۹۴. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۱۱، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
۹۵. علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، ج۱، ص۱۹۴، چاپ احمد بهمنیار، تهران ۱۳۴۵ ش، چاپ افست تهران ۱۳۶۱ ش.
۹۶. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۳۹۰، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
۹۷. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۰۴، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
۹۸. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۰۶، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
۹۹. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۳۷، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
۱۰۰. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۳۹، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
۱۰۱. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۶۵، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
۱۰۲. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۷۰، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
۱۰۳. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۵۱۳، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
۱۰۴. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۱۷۷، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
۱۰۵. کلیفورد بازورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۹۲، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۲ ش.
۱۰۶. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۱۴۵ـ۱۴۷، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰ ش.
۱۰۷. کلیفورد بازورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۹۱ـ۹۲، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۶۲ ش.
۱۰۸. کارلا کلوزنر، دیوانسالاری در عهد سلجوقی (وزارت در عهد سلجوقی)، ج۱، ص۱۹، ترجمه یعقوب آژند، تهران ۱۳۶۳ ش.
۱۰۹. فتح بن علی بنداری، تاریخ سلسله سلجوقی، ج۱، ص۷۶، زبده النصره و نخبه العصره، ترجمه محمدحسین خلیلی، تهران ۱۳۵۶ ش.
۱۱۰. حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک یا سیاستنامه، ج۱، ص۷۸، ج۱، چاپ محمد آلتای کویمن، آنکارا ۱۹۷۶.
۱۱۱. حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک یا سیاستنامه، ج۱، ص۱۰۱ـ۱۰۲، ج۱، چاپ محمد آلتای کویمن، آنکارا ۱۹۷۶.
۱۱۲. فتح بن علی بنداری، تاریخ سلسله سلجوقی، ج۱، ص۷۶، زبده النصره و نخبه العصره، ترجمه محمدحسین خلیلی، تهران ۱۳۵۶ ش.
۱۱۳. کارلا کلوزنر، دیوانسالاری در عهد سلجوقی (وزارت در عهد سلجوقی)، ج۱، ص۲۷، ترجمه یعقوب آژند، تهران ۱۳۶۳ ش.
۱۱۴. حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک یا سیاستنامه، ج۱، ص۷۸، ج۱، چاپ محمد آلتای کویمن، آنکارا ۱۹۷۶.
۱۱۵. حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک یا سیاستنامه، ج۱، ص۱۰۱، ج۱، چاپ محمد آلتای کویمن، آنکارا ۱۹۷۶.
۱۱۶. ابراهیم قفس اوغلی، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ج۱، ص۷۲، ترجمه داود اصفهانیان، تهران ۱۳۶۷ ش.
۱۱۷. حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک یا سیاستنامه، ج۱، چاپ محمد آلتای کویمن، آنکارا ۱۹۷۶.
۱۱۸. احمد بن عمر نظامی، چهارمقاله، ج۱، ص۴۰، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۳۳ ش.
۱۱۹. محمد بن ابراهیم، تاریخ کرمان: سلجوقیان و غز در کرمان، ص۳۹، چاپ باستانی پاریزی، تهران ۱۳۴۳ ش.
۱۲۰. عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، ج۱، ص۴۳، تهران ۱۳۶۴ ش.
۱۲۱. مریم میراحمدی، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی: پژوهشی در تشکیلات اداری، ج۱، ص۲۸۴، کشوری و لشکری ایران از صدر اسلام تا عصر مغول، تهران ۱۳۶۸ ش.
۱۲۲. ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ج۲، ص۴۵۲، ترجمه محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۱ ش.
۱۲۳. عبدالحی حسنی، الهند فی العهد الاسلامی، ج۱، ص۳۹۷ـ ۳۹۸، چاپ عبدالعلی حسنی و ابوالحسن علی حسنی ندوی، حیدرآیاد دکن ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
۱۲۴. ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ج۱، ص۴۲۹، ترجمه محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۱ ش.
۱۲۵. ضیاءالدین برنی، فتاوای جهانداری، ج۱، ص۱۱۸ـ ۱۳۰، چاپ افسر سلیم خان، لاهور ۱۹۷۲.
۱۲۶. ضیاءالدین برنی، فتاوای جهانداری، ج۱، ص۱۱۶ـ۱۳۰، چاپ افسر سلیم خان، لاهور ۱۹۷۲.
۱۲۷. ضیاءالدین برنی، فتاوای جهانداری، ج۱، ص۱۱۶ـ۱۳۰، چاپ افسر سلیم خان، لاهور ۱۹۷۲.
۱۲۸. عبدالحی حسنی، الهند فی العهد الاسلامی، ج۱، ص۳۳۵، چاپ عبدالعلی حسنی و ابوالحسن علی حسنی ندوی، حیدرآیاد دکن ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
۱۲۹. ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، ج۲، ص۵۹، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۱۳۰. ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، ج۳، ص۱۴۸، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۱۳۱. ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، ج۲، ص۴۰۹، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۱۳۲. ابن خلدون، العبر: تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۰۳، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ ش.
۱۳۳. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱۴، ص۳۸۹ـ۳۹۰، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۱۳۴. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۴ـ۳۴۵، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
۱۳۵. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۴، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
۱۳۶. نجده خماش، الاداره فی العصر الاموی، ج۱، ص۲۸۲، دمشق ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
۱۳۷. انور رفاعی، النظم الاسلامیه، ج۱، ص۹۱، دمشق (تاریخ مقدمه ۱۳۹۲/۱۹۷۳).
۱۳۸. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۳، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
۱۳۹. ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۱۳، ص۱۴، حوادث سالهای ۵۹۵ تا ۷۶۳، چاپ ابوملحم (و دیگران)، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۱۴۰. احمد بن علی مقریزی، کتاب المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، ج۱، ص۲۲۶ـ۲۲۷، المعروف بالخطط المقریزیه، قاهره (بی تا).
۱۴۱. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱۴، ص۳۷۰، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۱۴۲. احمد بن علی مقریزی، کتاب المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، ج۱، ص۲۲۷، المعروف بالخطط المقریزیه، قاهره (بی تا).
۱۴۳. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱۴، ص۳۷۱، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۱۴۴. آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا رنسانس اسلامی، ج۲، ص۵۳۶، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ ش.
۱۴۵. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۴، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
۱۴۶. عزالدین عمر موسی، الموحدون فی الغرب الاسلامی، ج۱، ص۱۶۶، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
۱۴۷. روبر برونشویگ، تاریخ افریقیه فی العهد الحفصی، ج۲، ص۶۵، نقله الی العربیه حمادی ساحلی، بیروت ۱۹۸۸.
۱۴۸. هادی روجی ادریس، الدولة الصّنهاجیه، ج۲، ص۱۳۴ـ ۱۳۷، بیروت ۱۹۹۲.
۱۴۹. روبر برونشویگ، تاریخ افریقیه فی العهد الحفصی، ج۲، ص۶۱ـ۶۶، نقله الی العربیه حمادی ساحلی، بیروت ۱۹۸۸.
۱۵۰. برنارد لوئیس، استانبول و تمدن امپراتوری عثمانی، ج۱، ص۱۸۳، ترجمه ماه ملک بهار، تهران ۱۳۶۵ ش.
۱۵۱. برنارد لوئیس، استانبول و تمدن امپراتوری عثمانی، ج۱، ص۱۰۲، ترجمه ماه ملک بهار، تهران ۱۳۶۵ ش.
۱۵۲. برنارد لوئیس، استانبول و تمدن امپراتوری عثمانی، ج۱، ص۱۸۶ـ۱۸۷، ترجمه ماه ملک بهار، تهران ۱۳۶۵ ش.
۱۵۳. بطرس بستانی، کتاب دائره المعارف، ذیل واژه، بیروت (بی تا).
۱۵۴. Godfrey Goodwin، A history of Ottoman architecture، ج۱، ص۳۶۲، London ۱۹۹۲.
۱۵۵. Godfrey Goodwin، A history of Ottoman architecture، ج۱، ص۳۷۵، London ۱۹۹۲.
۱۵۶. Godfrey Goodwin، A history of Ottoman architecture، ج۱، ص۳۸۷، London ۱۹۹۲.
۱۵۷. محمد آبادی، «بحثی در پیرامون برید»، ج۱، ص۲۲۰، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال ۲۹، ش ۱۲۲ (تابستان ۱۳۵۶).



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، ج۱، ۱۱۵۳، برگرفته از مقاله «برید در حکومتهای اسلامی».    






جعبه ابزار