برزن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این مقاله واژه برزن در دوره پنجاه ساله قبل از
انقلاب اسلامی و در
شعر و
ادبیات فارسی،
فارسی دری و
فارسی باستان بررسی میشود.
بَرزَن، در دوره پنجاه ساله پیش از
انقلاب اسلامی، نام هر یک از بخشهای
شهر، و نیز هر یک از شعبههای سازمان شهرداری که وظیفه رسیدگی به امور یک بخش را بر عهده داشت.
از حدود سالهای ۱۳۱۸ـ ۱۳۱۹ ش، با تصویب فرهنگستان اول،
این عنوان به جای
اصطلاح جاری «محلّه» در دستگاه اداری و تقسیمات شهری رسمیّت و رواج یافت، و به همین معنا در
ادبیات آن دوره نیز راه یافت.
تهران روزگار
قاجاریان، با پنج محله عودلاجان، سنگلج، بازار، چاله میدان و دولت،
در آغاز دوره
پهلوی، ابتدا به چهار برزن تقسیم شد و سپس تا ۱۳۲۵ ش، تعداد این برزنها به شانزده رسید. از بهمن ۱۳۴۷ که تهران برای نخستین بار دارای محدوده پنج ساله شد، امور شهر را نواحی دهگانه شهرداری انجام میدادند. عنوان برزن در دوران انقلاب عملاً متروک شد و تهران بزرگ که در گستردگی به پایتختهای بزرگ
جهان رسیده بود، از ۱۳۵۹ ش به مناطق بیستگانه تقسیم گردید
و امور هر منطقه به شهرداری سپرده شد.
واژه برزن در فرهنگهای
لغت و
شعر و ادب فارسی به معنای کوچه و محلّه
سر کوچه و محلّت
کوچه
و نیز در ترکیبهای عطفی چون: بوم و برزن، کوی و برزن، بام و برزن، شهر و برزن در شعر شاعران بزرگی چون
رودکی،
فردوسی،
فرخی،
ناصرخسرو،
انوری،
سنائی،
نظامی و
سعدی به کار رفته است.
در برخی از فرهنگهای جدیدتر، توسعاً معانی دیگری چون اقامتگاه، ناحیه و سرزمین، خانه اربابی، کوی بلند، آغاز یا انتهای کوچه، گوشه حیاط و میدان و حتی صحرا از آن
استنباط کردهاند
(اشتنگاس، ذیل واژه). در این بیت ناصر خسرو: تاتو بر این برزنی نگاه کن ای پیر/ چند جوانان برون شدند ز برزن
به
تعریض و
کنایه، معنای مهمانسرا و کاروانسرا از آن برمی آید و این معنی را وُلف نیز در
فرهنگ شاهنامه خود
مقدّم بر سایر معانی آورده است.
در مقامات
قاضی حمیدالدین (متوفی ۵۵۹) در معنایی نزدیک و
مترادف با شهرک به کاررفته است : «...که شهر خود گم کردهاند و برزن دیگران میجویند و جو خود نایافته ارزن دیگران میطلبند.»
و نیز «...وصف زن از برزن گذشت»، و این به معنای اصلی واژه نزدیکتر است.
واژه برزن در
فارسی میانه به صورت والَن (lan ¦ wa) به معنای «زیستگاه و انجمن»
و در فارسی باستان به صورت ـ vardana وردَنَه یا ـ vrdana
به معنای شهر، و در عنوان vardana-pati• = شهردار
و در
زبان ختنی به صورت balysana
به معنای «منطقه محصور و محدود» دیده میشود؛ اما همانطور که هرن و هوبشمان دریافته و گفتهاند
صورتهای vardana- فارسی باستان و lan ¦ wa فارسی میانه باید به صورت lan ¦ ba به
فارسی دری میرسید نه برزن.
بنابراین، همانطور که آیلرز احتمال داده است،
این
لفظ باید، بر حسب
قواعد ابدال در زبانهای باستانی، از یک زبان ایرانی شمال غربی به فارسی رسیده باشد، یعنی احتمالاً از صورت ¦ na ¦ z r v اوستای گاهانی یا na- ¦ za var اوستای متاخّر
به معنای «جامعه» که در هندی باستان برابر است با j رجوع کنید به na ¤ vr (به معنای مکان، جماعت، اطراف). وجه گاهانی این واژه از ریشه ضعیف یا صفر درجه و اوستایی متاخّر آن از ریشه قویتر (با واکه بلند ¦ a) پدید آمده است.
یکی از معانی ریشه z var در اوستایی «محصور کردن و بستن» است، و بر این
قیاس و با توجّه به اینکه شهرهای قدیم دارای محلاّ ت بسته و دارای دروازه و دربند بوده است، میتوان احتمال داد که «
وِرِزَنَ» باستانی و «والن» میانه و برزن فارسی نو به سکونتگاهها و محلات محصور گفته میشده است، مانند کلات فارسی (و گونههای دیگر آن: کلا، کُلا، کلایه) و قلعه عربی.
تنگ شدن دایره مفهوم برزن از شهر به محلّه، مثل کوچک شدن مفهوم دَهیو از معنای
کشور به ده، و نیز خشثره (شهر) از مفهوم مملکت به بخش کوچکی از آن است.
به عقیده آیلرز
¦ zana ¤ vr اوستایی وـ vardana فارسی باستان از لحاظ معنایی به گروه کلماتی از زبانهای
هند و اروپایی تعلق دارند که معنایشان از شهر به «حصار یا بخش محصور» تحوّل یافته است. برای مثال، میتوان از gard در زبان ژرمنی، farm در نروژی، (پسوند gard ـ در نام شهرها) و town در انگلیسی (پسوند tun ـ در نام شهرها در سوئدی)، tun در نروژی (محوطه مرکزی مزرعه) و zaun آلمانی به معنای حصار نام برد (همانجا).
صورتهای
ورزن و
ورزنه در نامهای جغرافیایی کنونی ایران متداول است:
ورزن در غرب تهران،
در
رودبار،
در دشت کویر
ورزنه در
دستجرد نزدیک
قم،
در بندپی
بابل،
در ۲۴ کیلومتری جنوب شرقی
گلپایگان،
در
مرداب گاوخونی قبل از مصبّ
زاینده رود ورزنه ایوب در رستاق
ساوه؛
ورزنه اَزناه در ساوه
ورزنه آشَه در
تفرش؛
ورزنه الفالق در ساوه؛
ورزنه الصرّم در وازک رود؛ وردناباد d) ¦ ba ¦ (vardan-a در طَسّوج قاساق.
(۱) علی بن احمد اسدی، لغت فرس، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۲) محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۳) بنیاد فرهنگ ایران شعبه تالیف فرهنگهای فارسی، فرهنگ تاریخی زبان فارسی، بخش ۱ تهران ۱۳۵۷ ش.
(۴) ابراهیم پورداود، فرهنگ ایران باستان، بخش ۱، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۵) حسن جمال الدین انجو، فرهنگ جهانگیری، چاپ رحیم عفیفی، مشهد ۱۳۵۱ ش.
(۶) عمربن محمود حمیدالدین بلخی، مقامات حمیدی، چاپ رضا انزابی نژاد، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۷) علی اکبر دهخدا، لغت نامه، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش.
(۸) حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیایی ایران (آبادیها)، ج۱: استان مرکزی، ج۳: استان دوم (مازندران)، ج۶: استان ششم (خوزستان و لرستان)، ج۱۰: استان دهم (اصفهان)، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۹) عباس سحاب، «نقشههای تهران»، در شهرهای ایران، چاپ محمد یوسف کیانی، ج۴، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۰) جعفر شهری، تهران قدیم، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۱) محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، چاپ محمود ثروت، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۲) شمس فخری اصفهانی، معیار جمالی، چاپ صادق کیا، تهران ۱۳۳۷ ش.
(۱۳) فرهنگستان زبان ایران، واژههای نو، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۱۴) حسن بن محمد قمی، کتاب تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی قمی، چاپ جلال الدین طهرانی، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۱۵) محمد معین، مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات پارسی، تهران ۱۳۲۶ ش.
(۱۶) دن مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۱۷) ناصرخسرو، دیوان اشعار حکیم ابومعین حمیدالدین ناصربن خسرو قبادیانی، چاپ نصرالله تقوی، تهران ۱۳۳۵ ش.
(۱۸) علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۱۹) پاول هرن وهاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۲۰) Ludwig W Adamec، ed Historical gazetteer of Iran، vol I: Tehran and northwestern Iran، Graz ۱۹۷۶.
(۲۱) Chahriyar Adle، "Contribution ب la gاographie historique de Damghan"، Le monde iranien et l'Islam، ۱ (۱۹۷۱)، ۶۹-۱۰۴.
(۲۲) H W Bailey، Dictionary of Khotan Saka، London ۱۹۷۹.
(۲۳) Christian Bartholomae، Altiranisches Wخrterbuch، Berlin ۱۹۶۷.
(۲۴) W Brandenstein and M Mayrhofer، Handbuch des altpersischen، Wiesbaden ۱۹۶۴.
(۲۵) Pierre Briant، Histoire de l'empire Perse: de Cyrus ب Alexandre، Paris ۱۹۹۶.
(۲۶) BN Dhabhar، Pahlavi Yasna and Visperad، Bombay ۱۹۴۹.
(۲۷) Encyclopaedia Iranica، sv "Barzan" (by W Eilers).
(۲۸) P Schwarz، Iran im Mittelalter nach den arabischen Geographen، Leipzig۱۸۹۶-۱۹۳۵.
(۲۹) FSteingass، A comprehensive Persian - English dictionary، London ۱۹۷۷.
(۳۰) FWolff، Glossar zu Ferdosis Schahname، Hildesheim ۱۹۶۵.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «برزن»، ج۱، ص۹۴۶.