برادر قابیل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در چند
آیه از
سوره مائده به
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم خطاب شده که سرگذشت دو فرزند
آدم را برای
مؤمنان بازگو کند که هر یک از این دو
برادر برای
تقرب به
خدا کاری کردند؛ ولی تنها
عمل یکی از آنان پذیرفته شد.
هابیل،
برادر قابیل میباشد:
واتل علیهم نبا ابنی ءادم بالحق... • فطوعت له نفسه قتل اخیه... • فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف یوری سوءة اخیه قال یـویلتی اعجزت... فاوری سوءة اخی...
و داستان دو فرزند
آدم را بحق بر آنها بخوان.
نفس سرکش، کم کم او را به کشتن برادرش
ترغیب کرد (سرانجام) او را کشت و از زیانکاران شد.
سپس خداوند زاغی را فرستاد که در
زمین، جستجو (و کندوکاو) میکرد تا به او نشان دهد چگونه
جسد برادر خود را
دفن کند. او گفت: «وای بر من! آیا من نتوانستم مثل این
زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟! » و سرانجام (از
ترس رسوایی، و بر اثر فشار
وجدان، از
کار خود)
پشیمان شد.
منظور از «ابنی آدم» هابیل و
قابیلاند.
در این
آیات داستان
فرزندان آدم، و
قتل یکی به وسیله دیگری، شرح داده شده است و شاید ارتباط آن با آیات سابق که درباره
بنی اسرائیل بود این باشد که
انگیزه بسیاری از خلافکاریهای بنی اسرائیل مسئله
حسد بود، و خداوند در این آیات به آنها گوشزد میکند که سرانجام حسد چگونه ناگوار و مرگبار میباشد که حتی بخاطر آن
برادر دست به
خون برادر خود میآلاید! نخست میفرماید:ای پیامبر! داستان دو فرزند آدم را به
حق بر آنها بخوان.
(و اتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق).
سپس به شرح داستان میپردازد و میگوید: در آن هنگام که هر کدام کاری برای تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از یکی پذیرفته شد و از دیگر پذیرفته نشد.
(اذ قربا قربانا
فتقبل من احدهما و لم
یتقبل من الآخر).
و همین موضوع سبب شد
برادری که عملش
قبول نشده بود دیگری را
تهدید به قتل کند، و
سوگند یاد نماید که تو را خواهم کشت! (قال لاقتلنک) اما
برادر دوم او را
نصیحت کرد و گفت اگر چنین جریانی پیش آمده
گناه من نیست بلکه ایراد متوجه خود تو است که عملت با
تقوا و
پرهیزگاری همراه نبوده است و خدا تنها از پرهیزگاران میپذیرد. (قال انما
یتقبل الله من المتقین).
پس اضافه کرد: حتی اگر تو به تهدیدت جامه عمل بپوشانی و دست به کشتن من دراز کنی، من هرگز
مقابله به مثل نخواهم کرد و دست به کشتن تو دراز نمیکنم.
(لئن بسطت الی یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی الیک لاقتلک). چرا که من از
خدا میترسم و هرگز دست به چنین گناهی نمیآلایم (انی اخاف الله رب العالمین).
به علاوه من نمیخواهم بار گناه دیگری را بدوش بکشم، بلکه میخواهم تو بار گناه من و خویش را بدوش بکشی (زیرا اگر براستی این تهدید را عملی سازی بار
گناهان گذشته من نیز بر دوش تو خواهد افتاد چرا که حق
حیات را از من سلب نمودی باید غرامت آن را بپردازی و چون عمل صالحی نداری باید گناهان مرا بدوش بگیری! ) (انی ارید ان تبوء باثمی و اثمک). و مسلما با
قبول این
مسئولیت بزرگ از
دوزخیان خواهی بود و همین است جزای
ستمکاران. (فتکون من اصحاب النار و ذلک جزاء الظالمین).
نفس سرکش
قابیل او را مصمم به کشتن
برادر کرد و او را کشت. (فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله). سپس میگوید: و بر اثر این عمل زیانکار شد (فاصبح من الخاسرین).
چه زیانی از این بالاتر که
عذاب وجدان و
مجازات الهی و نام ننگین را تا دامنه
قیامت برای خود خرید. به طوری که از بعضی از
روایات که از
امام صادق علیهالسلام نقل شده استفاده میشود هنگامی که
قابیل برادر خود را کشت او را در
بیابان افکنده بود و نمیدانست چه کند؟ چیزی نگذشت که
درندگان بسوی
جسد هابیل روی آوردند و او (که گویا تحت فشار شدید وجدان قرار گرفته بود) برای نجات جسد
برادر خود مدتی آن را بر دوش کشید، ولی باز
پرندگان اطراف او را گرفته بودند، و در این
انتظار بودند که چه موقع جسد را به
خاک میافکند تا به آن حمله ور شوند!. در این موقع همانطور که
قرآن میگوید، خداوند زاغی را فرستاد که خاکهای
زمین را کنار بزند و با پنهان کردن جسد بی جان زاغ دیگر، و یا با پنهان کردن قسمتی از طعمه خود، آن چنان که
عادت زاغ است، به
قابیل نشان دهد که چگونه جسد
برادر خویش را به خاک بسپارد.
(فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سواة اخیه) البته این موضوع جای
تعجب نیست که
انسان مطلبی را از پرندهای بیاموزد زیرا
تاریخ و
تجربه هر دو نشان دادهاند که بسیاری از
حیوانات دارای یک سلسله معلومات غریزی هستند که
بشر در طول تاریخ خود آنها را از آنان آموخته و
دانش خود را با آن تکمیل کرده است، حتی در بعضی از کتب طبی مینویسند که انسان در قسمتی از معلومات طبی خود مدیون حیوانات است!.
سپس قرآن اضافه میکند در این موقع
قابیل از
غفلت و بی خبری خود
ناراحت شد و فریاد برآورد که ای وای بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوانتر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم. (قال یا ویلتی ا عجزت ان اکون مثل هذا الغراب فاواری سواة اخی). اما به هر حال سرانجام از کرده خود نادم و
پشیمان شد همانطور که قرآن میگوید: (فاصبح من النادمین).
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶، ص۱۸۸، برگرفته از مقاله «برادر قابیل».