• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

غیب (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: غیب (مقالات مرتبط).

غَيْب (به فتح غین و سکون یاء) یکی از مفردات به کار رفته در قرآن کریم به معنای نهان و نهفته و هر آنچه از ديده يا از علم نهان است، گفته می‌شود.



غَيْب: نهان و نهفته است، هر آنچه از ديده يا از علم نهان است.
ارباب لغت گفته‌اند: «الْغَيْبُ‌: كُلُّ ما غابَ‌ عَنْكَ».


(إِنِّي أَعْلَمُ‌ غَيْبَ‌ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌) «من نهان آسمان‌ها و زمين را می‌دانم».
(تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ‌ نُوحِيها إِلَيْكَ‌) «آن از خبرهاى نهان است كه به تو وحی و اعلام می‌كنيم».
(الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ‌ بِالْغَيْبِ‌ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ) (همان كسانى كه به غيب (حقايقى كه از حس پوشيده و پنهان است‌) ایمان مى‌آورند و نماز را برپا مى‌دارند) لفظ «الغيب» در آيه گر چه مطلق است، ولى ظاهرا مراد از آن خداست، كه در ذيل آيه ايمان به پیامبران و كتب گذشته را ذكر كرده، و در آخر بلفظ (بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ‌) قیامت را هم نام برده است. پس بنا بر وقت نزول آيه، می‌ماند خدا، و با آن سه اصل توحيد: ايمان به خدا، نبوّت و قيامت، تمام می‌شود. خدا از هر پيدا پيداتر است، ولى اطلاق لفظ غيب بر خدا به علت ناديده بودن او است.
در تفسیر برهان از امام صادق (علیه‌السّلام) مروى است كه درباره‌ (يُؤْمِنُونَ‌ بِالْغَيْبِ‌) فرمود: «مَنْ آمَنَ بِقِيَامِ الْقَائِمِ».
و در روایت ديگر فرموده: «وَ الْغَيْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغَائِبُ».
ظاهرا مراد امام (عليه‌السّلام) تطبيق است، كه اذعان بوجود امام غائب (علیه‌السّلام) نيز واجب و جزء ايمان است، همچنين است شمول آن بر ملائکه.


در عدّه‌اى از آيات جمله‌ (يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ‌ بِالْغَيْبِ‌) و نظير آن آمده، مثل‌: (الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ‌ بِالْغَيْبِ‌) (همان كسانى كه از پروردگارشان در نهان مى‌ترسند)(إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ‌ بِالْغَيْبِ‌) (تو فقط كسى را مى‌توانى انذار كنى كه از اين يادآورى الهى پيروى كند و از خداوند رحمان در نهان بترسد) ايضا: مراد از اين‌ «بِالْغَيْبِ»• چيست و «باء» چه معنى دارد؟
طبرسی و زمخشری و بیضاوی‌ (بِالْغَيْبِ) را حال گرفته و گفته‌ (يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ‌ بِالْغَيْبِ‌) يعنى: «از خدايشان می‌ترسند»، در حالي‌كه از عذاب خدا غائب‌اند و آنرا نمى‌بينند در اينصورت بايد «باء» به معنى ظرفيّت «فى» باشد.
بعضى‌ها غيب را آخرت گرفته‌اند، در المیزان ذيل آيه‌ (لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ‌ بِالْغَيْبِ‌) (تا مشخص كند چه كسى با ايمان به غيب از خدا مى‌ترسد) فرموده: معنى خوف بالغيب آنست كه انسان از خدايش بترسد و از عذاب او بر حذر باشد، حال آنكه عذاب و عقاب از انسان غائب است و چيزى از آنرا به ظاهر مشاعرش نمى‌بيند. بنا به نظر الميزان بايد «باء» به معنى «من» باشد.
ناگفته نماند اهل لغت ظرفيّت را يكى از معانى باء شمرده‌اند و در آيه‌ (وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ) (خداوند شما را در «بدر» يارى كرد) و در (إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ) (جز خاندان لوط كه سحرگاهان نجاتشان داديم) گفته‌اند معنى «فى بدرِِ» و «فى سحرِِ» است. بنا بر اين می‌شود «با» در آن به معنى «فى»، و مراد از غيب دنيا باشد، كه از آخرت غائب است، چنانكه آخرت از دنیا.
بعضى گفته‌اند: معنى‌ (خَشِيَ الرَّحْمنَ‌ بِالْغَيْبِ‌) آنست كه از خدا بترسد با آنكه او را نديده، «خاف اللّه و لم يره».


در آيه‌: (تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ‌ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ‌) (اينها از اخبار غيبى است كه به تو وحى مى‌كنيم) مراد اخبار و حالات پيامبران گذشته و غيره است، كه به طريق وحى بيان گرديده است؛ پس منظور از غيب گذشته‌ها است، و در (عالِمُ‌ الْغَيْبِ‌ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ‌) (او داناى نهان و آشكار، و بزرگ و متعالى است) «الغيب» شامل همه نهان‌ها است، اعمّ از گذشته، حال و آينده؛ پس غيب شامل هر سه است.


انقسام موجودات به غيب و آشكار نسبت به ما انسان‌ها است و نسبت به خدا همه آشكار و همه يكسانند، كه خداوند (عالِمُ‌ الْغَيْبِ‌ وَ الشَّهادَةِ) (داناى نهان و آشكار) می‌باشد.


علم غيب مخصوص به خدا است و جز خدا كسى داناى غيب نيست چنانكه آياتى از قبيل‌: (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ‌ الْغَيْبِ‌ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ ...) (كليدهاى غيب، تنها نزد اوست؛ و جز او، كسى آنها را نمى‌داند) (قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌ الْغَيْبَ‌ إِلَّا اللَّهُ‌) (بگو: «كسانى كه در آسمانها و زمين هستند غيب نمى‌دانند جز خدا) (إِنَّ اللَّهَ عالِمُ‌ غَيْبِ‌ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌) (خداوند از غيب آسمانها و زمين آگاه است)، در اين مطلب صريح‌اند، و پاره‌اى از پیامبران صريحا علم غيب را از خود نفى كرده‌اند، چنانكه نوح (علیه‌السّلام) به قومش فرمود: (وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ‌ الْغَيْبَ‌) (من هرگز به شما نمى‌گويم خزائن الهی نزد من است؛ و غيب هم نمى‌دانم) و درباره رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) آمده‌: (وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ‌ الْغَيْبَ‌ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ ...) «اگر غيب را می‌دانستم خير بسيار به خود جلب می‌كردم و بدى به من نمی‌رسيد، من جز انذار كننده نيستم».
اين حكم اولى علم به غيب است ولى در نوبت ثانوى مانعى نيست كه خدا مقدارى از غيب به پيامبرش بيان دارد كه به آن غيب مبذول می‌گوئيم، چنانكه اخبار پيامبران و اخبار قیامت از غيب است و خداوند به آن حضرت بيان داشته چنانكه در آيه‌: (تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ‌ نُوحِيها إِلَيْكَ ...) (اينها از اخبار غيبى است كه به تو وحی مى‌كنيم) گذشت، و آيه‌: (عالِمُ‌ الْغَيْبِ‌ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ‌ أَحَداً • إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ ...) (داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش‌ آگاه نمى‌سازد، مگر پيامبرانى كه آنان را برگزيده و از آنها راضى است) صريح است در اينكه علم غيب مال خداست و هيچ كس را به غيب مطّلع نخواهد كرد، مگر آنكه مورد رضاى اوست و مورد رضا از پيامبران است.
از اينجاست كه غيب‌هاى بسيارى را خدا به حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) آموخته و آن حضرت به اصحابش، خاصّه به علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) بيان فرموده است و چون امام (عليه‌السّلام) به كسى، يكى از آنها را بيان می‌كرد، او می‌گفت: يا امیرالمؤمنین علم غيب بلديد؟ می‌فرمود نه: اين علمى است كه رسول خدا به من آموخته‌، «عِلْمٌ عَلَّمَنِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ».
و از همين باب است كه عیسی (علیه‌السّلام) به مردم می‌گفت: «از آنچه می‌خوريد و در خانه‌ها ذخيره می‌كنيد به شما خبر می‌دهم»، ايضا قول یوسف (علیه‌السّلام) كه به دو رفيق زندانى گفت: «يكى از شما ساقى پادشاه ميشود و ديگرى به دار آويخته شده و پرندگان از گوشت سرش می‌خورند»
در ما قبل آیه هست كه: «پروردگارم اين را به من تعليم فرموده است‌»، (ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي‌)(اين، از دانشى است كه پروردگارم به من آموخته است).
خلاصه: آنكه خدا در علم غيب مستقل است و به حكم اولى جز خدا كسى داناى غيب نيست ولى خدا خودش مقدارى از غيب را به صورت علم به پيامبرانش بيان می‌كند و آنها هم به اوصياء خويش. رجوع شود به کافی مخصوصا به «باب نادر فيه ذكر الغيب». و اينكه رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمايد (وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ‌) «نميدانم چه به سر من يا به سر شما خواهد آمد»، راجع به غيب مخصوص است و اين منافات ندارد كه آنحضرت بفرمايد: «اى على خدايم خبر داده كه تو در ماه رمضان شهید خواهى شد و محاسنت از خون فرقت خضاب خواهد گرديد».


در نهج البلاغه خطبه ۵۹ پيش از جنگ نهروان درباره جنگ با خوارج فرمود: «مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ» يعنى: «قتلگاه آنها در كنار نهر است، به خدا قسم از آنها ده نفر نجات نمی‌يابد و از شما لشكريان من ده نفر كشته نمی‌شود».
اين يك خبر غيبى بود كه از آن حضرت صادر شد، محمد عبده در شرح آن می‌گويد: از خوارج فقط ۹ نفر ماند و از اصحاب آن حضرت جز هشت نفر كشته نشدند.
ابن ابی‌الحدید در شرح آن گويد: اين از اخبارى است كه در اثر اشتهار نزديك به متواتر است و همه از آن حضرت نقل كرده‌اند و آن از جمله معجزات و اخبار غیبی‌ آن بزرگوار است.
اينها همه از غيب‌هاى مبذول‌اند كه از طرف خدا به رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و از آن حضرت به وصيّش علی (علیه‌السّلام) القاء شده است.


۱. قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۵، ص۱۳۳.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۶۱۶.    
۳. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۷، ص۲۸۹.    
۴. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۲، ص۱۳۵.    
۵. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۱، ص۱۱۲.    
۶. بقره/سوره۲، آیه۳۳.    
۷. هود/سوره۱۱، آیه۴۹.    
۸. بقره/سوره۲، آیه۳.    
۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲.    
۱۰. حسینی بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۲۴.    
۱۱. حسینی بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۲۴.    
۱۲. انبیاء/سوره۲۱، آیه۴۹.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲۶.    
۱۴. یس/سوره۳۶، آیه۱۱.    
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۴۰.    
۱۶. مائده/سوره۵، آیه۹۴.    
۱۷. فاطر/سوره۳۵، آیه۱۸.    
۱۸. ق/سوره۵۰، آیه۳۳.    
۱۹. ملک/سوره۶۷، آیه۱۲.    
۲۰. طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۳۷۷.    
۲۱. زمخشری، کشاف، ج۳، ص۶۰۷.    
۲۲. بیضاوی، تفسیر بیضاوی، ج۴، ص۴۱۶.    
۲۳. مائده/سوره۵، آیه۹۴.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۲۳.    
۲۵. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۶، ص۱۳۸.    
۲۶. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۶، ص۲۰۴.    
۲۷. آل عمران/سوره۳، آیه۱۲۳.    
۲۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۶۶.    
۲۹. قمر/سوره۵۴، آیه۳۴.    
۳۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۳۰.    
۳۱. طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۲۴.    
۳۲. هود/سوره۱۱، آیه۴۹.    
۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۲۷.    
۳۴. رعد/سوره۱۳، آیه۹.    
۳۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۰.    
۳۶. رعد/سوره۱۳، آیه۹.    
۳۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۰.    
۳۸. انعام/سوره۶، آیه۵۹.    
۳۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۳۴.    
۴۰. نمل/سوره۲۷، آیه۶۵.    
۴۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۳.    
۴۲. فاطر/سوره۳۵، آیه۳۸.    
۴۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۳۸.    
۴۴. هود/سوره۱۱، آیه۳۱.    
۴۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۲۵.    
۴۶. اعراف/سوره۷، آیه۱۸۸.    
۴۷. هود/سوره۱۱، آیه۴۹.    
۴۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۲۷.    
۴۹. جنّ/سوره۷۲، آیه۲۶-۲۷.    
۵۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۷۳.    
۵۱. نهج‌البلاغه، ترجمه فیض‌الاسلام، خطبه۱۲۸، ج۲، ص۳۹۸.    
۵۲. نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبه۱۲۸، ص۱۸۶.    
۵۳. نهج البلاغه، تصحیح الحسون، خطبه۱۲۸، ص۲۹۰.    
۵۴. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه۱۲۸، ص۲۷۸.    
۵۵. آل عمران/سوره۳، آیه۴۹.    
۵۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۷.    
۵۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۷.    
۵۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۳۹.    
۵۹. شیخ کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۳۶.    
۶۰. احقاف/سوره۴۶، آیه۹.    
۶۱. مجلسی، بحار الانوار، ج۴۲، ص۲۷۷.    
۶۲. نهج‌البلاغه، ترجمه فیض‌الاسلام، خطبه۵۹، ج۱، ص۱۴۹.    
۶۳. نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبه۵۹، ص۹۳.    
۶۴. نهج البلاغه، تصحیح الحسون، خطبه۵۹، ص۱۱۸.    
۶۵. نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خطبه۵۹، ص۱۲۰.    
۶۶. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۰۳.    
۶۷. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۳.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "غیب"، ج۵، ص۱۳۳-۱۳۷.    






جعبه ابزار