اِسْلام (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِسْلام (به کسر الف و سکون سین) از
واژگان قرآن کریم به معنای انقياد و تسليم شدن است.
اِسْلام به معنای انقياد و تسليم شدن است.
در
اقرب گويد: «
أَسْلَمَ الرَّجُلُ: انْقَادَ»
به مواردی از
اِسْلام که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
(وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...) «آن كه در آسمانها و زمين است به او منقاد و مطيعاند....»
(فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ) «چون هر دو به دستور خدا تسليم و منقاد شدند و او را به
پیشانی در
تل خوابانيد.»
(إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ) (و ياد آوريد هنگامى را كه پروردگارش به او فرمود: اسلام بياور و در برابر حق، تسليم باش. او فرمان پروردگار را از جان و دلپذيرفت؛ و گفت: در برابر پروردگار جهانيان، تسليم شدم.)
(قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ ...) «اعراب باديهنشين میگفتند: ايمان آورديم آنچه میگوئيم در دل داريم و دلمان به آن مطمئن و آرام است. در جواب آمده: بگو ايمان نياوردهايد بلكه بگوئيد تسليم شدهايم يعنى اسلام را قوى ديده و با آن در حال جنگ نيستيم و تسليم هستيم.»
گاهى از اسلام، تسليم ظاهرى مراد است نه تسليم و انقيادی كه از علم و يقين ناشى میشود بلكه يكى از طرفين خود را زبون و فاقد قدرت ديده به ظاهر منقاد میشود و آن از نظر قرآن ارزشى ندارد نظير آیه فوق.
(بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ) (ولى آنان در آن روز در برابر قدرت خدا تسليمند.)
در این آیه نیز تسلیم ظاهری مراد است. و شايد استفهام براى زيادت تسليم بوده باشد.
(إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ ...) (دين در نزد خدا، اسلام است. و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد، با يكديگر اختلاف نكردند، مگر بعد از آگاهى و از روى ستم و حسدورزى....)
(وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ ...) (و هر كس جز اسلام و تسليم در برابر فرمان حقّ، آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد....)
(وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً ...) (و اسلام را به عنوان آيين جاودان شما پذيرفتم....)
اسلام هر چند مخصوص شريعت حضرت رسول (صلىاللهعليهوآله) شده ولى تمام اديان اسلاماند و پيامبران از مردم جز تسليم شدن به خدا و انقياد، چيزى نخواستهاند.
آيه اول اين حقيقت را روشن میكند: دين در نزد خدا فقط اسلام و انقياد به خداست. و اختلاف اهل كتاب از روى جهل و نادانى نيست بلكه دانسته و از روى حسد اختلاف كردهاند و گرنه میدانند كه دين خضوع به اراده حق و انقياد به آن است و میدانند كه اين دين حق است و جز تسليم شدن به خدا نيست آنها دانسته به آيات حق كافر میشوند. در
سوره آلعمران از
آیه ۸۱ ميثاق پيامبران در تصديق يكديگر و انقياد اهل آسمانها و زمين، بيان شده و سپس فرموده: بگو به خدا و به آنچه بر ما و بر
ابراهیم،
اسمعیل،
اسحق،
یعقوب،
اسباط،
موسی،
عیسی، و ساير پيامبران نازل شده ايمان آورديم و تسليم شديم و همه را پيامبر خدا میدانيم و آنگاه فرموده:
(وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ ....) (و هر كس جز اسلام و تسليم در برابر فرمان حقّ، آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد....)
نظر به اصل لغت: اسلام ناشى از
ایمان و نتيجه آن است كه ايمان از امن و آرامش قلب است، مؤمن كسى است كه عقايد حقه را تصديق كند و قلبش درباره آنها آرام و مطمئن و بى تشويش باشد.
(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا ...) (مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردهاند، سپس شک و ترديدى به خود راه نداده....)
«ريب» چنانكه گفتهايم قلق و
اضطراب و تشويش قلب است.
چنين كسى قهرا به آنچه میداند تسليم و منقاد میشود. و انقياد در بيشتر موارد توأم با عمل و يا عين عمل است.
در آيه
(وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِيماناً وَ تَسْلِيماً) (و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود.)
به هر دو از ايمان و اسلام توجّه شده است. یعنى: آن پيش آمد هم تصديق و اطمينان قلبى و هم انقيادشان را در مقابل فرمان حق افزود.
اگر گوئى: اكنون كه اسلام ناشى از ايمان است پس چرا در آيه
(إِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ... أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً) (به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، ... خداوند براى همه آنان آمرزش و پاداش عظيمى فراهم ساخته است.)
و آيه
(عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَ مُسْلِماتٍ، مُؤْمِناتٍ، قانِتاتٍ، تائِباتٍ، عابِداتٍ، سائِحاتٍ، ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً) (اى همسران پيامبر اگر او شما را طلاق دهد، اميد است پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع،
توبهکننده، عبادتكار، هجرتكننده، زنانى غيرباكره و
باکره.)
مسلمات از مؤمنات پيش افتاده است و لازم بود كه مؤمنات پيش آيد كه ايمان نسبت به اسلام در حكم مقدمه است؟
گوئيم: به نظر میآيد كه اين از اهميت اسلام باشد چون ايمان بدون اسلام و انقياد فائدهاى ندارد مگر در بعضى موارد كه به انقياد و عمل اصلا مجالى نباشد.
به نظر من در تمام آياتی كه «
آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» آمده، «
آمَنُوا» مبيّن ايمان و تصديق قلبى و «
عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مبيّن اسلام و انقياد است كه انقياد را اگر عين عمل هم ندانيم از عمل قابل انفكاک نيست. و آنها همه در جاى «آمنوا و اسلموا» هستند و اين هر دو مقام
عبودیّت و بندگى را مجسّم میكنند.
اين فرق كه درباره ايمان و اسلام گفته شد. راجع به اصل لغت و بعضى از موارد قرآن بود ولى در بسيارى از آيات ايمان به عنى اسلام و اسلام به معنى هر دو به كار رفته است. مثل
(فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ) (آنها گفتند: آيا ما به دو بشر همانند خودمان ايمان بياوريم، درحالى كه قوم آنها ما را مىپرستند (و بردگان ما هستند)؟!)
مراد از ايمان در آيه ظاهرا تسليم است يعنى آيا به دو نفر كه مثل ما بشراند تسليم و مطيع شويم حال آنكه قومشان نوكران مااند، و غرض آن نيست كه حاضر نيستيم درباره معجزات آن دو فكر كنيم تا ايمان بياوريم. همچنين است در آيات
(وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ ...) (و هنگامى كه به آنان گفته شود: ايمان آوريد، همانگونه كه ساير مردم ايمان آوردهاند!...)
(وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ ...) (و بگو: به تمام كتابهايى كه خدا نازل كرده ايمان آوردهام....)
(أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ ...) (آيا به بعضى از دستورات كتاب خدا ايمان مىآوريد، و به بعضى كافر مىشويد؟!...)
و بيشتر آيات ديگر.
و آياتی كه در آنها مسلمون، مسلمات، مسلم، اسلم، و اسلموا آمده ايمان در همه منظور است و همه با ايمان يكىاند جز در آياتی كه ايمان و اسلام هر دو ذكر شده است نحو
(آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (به خدا ايمان آورديم؛ و تو نيز گواه باش كه ما اسلام آوردهايم.)
(وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِيماناً وَ تَسْلِيماً) (و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود.)
(إِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ...) (به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، ...)
(عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَ مُسْلِماتٍ، مُؤْمِناتٍ، قانِتاتٍ، تائِباتٍ، عابِداتٍ، سائِحاتٍ، ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً) (اى همسران پيامبر اگر او شما را طلاق دهد، اميد است پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع،
توبهکننده، عبادتكار، هجرتكننده، زنانى غيرباكره و
باکره.)
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سلم»، ج۳، ص۳۰۱.