• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

صفو (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





صَفْو (به فتح صاد و سکون فاء) از واژگان قرآن کریم به معنای خلوص شی‌ء از آمیختگی است. این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند: اَصْفاء (به فتح الف و سکون صاد) به معنای خالص کردن، صَفْوان (به فتح صاد و سکون فاء) به معنای سنگ خالص و صاف، صَفا (به فتح صاد) در اصل به معنای سنگ صاف بوده سپس به کوهی در مکه اطلاق شده است.



صَفْو راغب اصفهانی می‌گوید: اصل صفو خلوص شی‌ء از آمیختگی است، و از آن جهت است که به سنگ صاف و خالص، صفا گویند. شیخ طبرسی از مبرد نقل کرده: صفا هر سنگی است که چیزی از گل و خاک به آن آلوده نیست.
(وَ اَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ‌ مُصَفًّی‌) «و نهرهائی از عسل صاف و خالص.»


اَصْفاء به معنای خالص کردن و آن معنی اختیار و اختصاص می‌دهد. «اَصْفَیْتُ فُلَاناً بِالشَّیْ‌ءِ: آثَرْتُهُ بِهِ».
(اَ فَاَصْفاکُمْ‌ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ اِناثاً) (آيا پروردگارتان پسران را مخصوص شما ساخته، و خودش دخترانى از فرشتگان برگزيده است؟!)
اصطفاء و اختیار و اجتباء نظیر هم‌اند. راغب اصفهانی می‌گوید: اصطفاء تناول خالص شی‌ء است، چنانکه اختیار انتخاب خیر و خوب آن...
(اِنَّ اللَّهَ‌ اصْطَفی‌ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ) (خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانيان برترى داد.) این آیه روشن می‌کند که مذکورین فوق از فساد خالص بودند، لذا خدا اختیارشان کرد و نشان می‌دهد که خدا هر کس را اختیار نمی‌کند بلکه محل باید قابلیّت داشته باشد، مثل‌ (اللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ) (...خداوند آگاه‌تر است كه رسالت خويش را در كجا و به عهده چه كسى قرار دهد...)


صَفْوان به معنای سنگ خالص و صاف است، همچنین است صفا، واحد هر دو صفوانه است. مثل مرجان و مرجانة.
(فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ‌ صَفْوانٍ‌ عَلَیْهِ تُرابٌ فَاَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً...) یعنی «مثل او مثل سنگ صافی است که در آن خاک هست که بارانی تند بر آن بارید و آن‌را صاف و بی‌خاک کرد.» صلد نیز سنگ صاف است. صلد به معنی زمین سخت که در اثر صلابت چیزی نمی‌رویاند نیز آمده است.


صَفا در اصل چنانکه گفته شد سنگ صاف و خالص است. مروه در اصل به معنی سنگ‌های نرم است و به قولی سنگریزه‌ها است. مرو لغتی است در مروه و به قولی جمع مروه است، مثل تمر و تمره. سپس آن دو، نام دو کوه است در مکه، که حاجیان میان آن دو، عمل سعی انجام می‌دهند. فاصله میان آن دو بنا بر آنچه گفته‌اند سیصد و پنجاه متر و نیم است. یعنی صفا و مروه از معابد خداست و از اماکنی است که برای عبادت خدا تعیین گردیده‌اند.
(اِنَ‌ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ...) («صفا» و «مروه» از شعائر الهی است...)


(ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ‌ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِاِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ) (سپس اين كتاب آسمانى را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم؛ ولى بعضى از آنان برخود ستم كردند، و بعضى از آنان ميانه‌رو بودند، و بعضى به اذن خدا در نيكی‌ها از همه پيشى گرفتند، و اين، همان فضيلت بزرگ است.) ایراث آن است که مالی را به ارث بگذارند، همچنین است ایراث علم و مقام و غیره. می‌شود نسبت ایراث را به جمعی داد که فقط بعضی به امر آن قیام می‌کنند، مثل‌ (وَ اَوْرَثْنا بَنِی اِسْرائِیلَ الْکِتابَ. هُدیً وَ ذِکْری‌...) بنی‌اسرائیل را وارثان کتاب تورات قرار داريم. • كتابى كه مايه هدایت و تذكّر..) با آنکه فقط بعضی از آنها اهل عمل بودند. روشن‌تر از آن، آیه‌ (وَ اِنَّ الَّذِینَ اُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ) (...و كسانى كه بعد از آنها وارثان كتاب شدند نسبت به آن در شكى توأم با بدگمانى‌اند!) است. مراد از «الکتاب» بنا بر سیاق، آیات قرآن مجید است که ما قبل آیه چنین است‌ (وَ الَّذِی اَوْحَیْنا اِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ...) (و آنچه از كتاب به تو وحی كرديم حق است و تصديق كننده و هماهنگ با كتب پيش از آن..) لذا الف و لام «الکتاب» در آیه «ما نحن فیه» باید برای عهد باشد اشاره به کتاب در آیه فوق. بنابراین اگر ضمیر «فَمِنْهُمْ» راجع به‌ «الَّذِینَ‌ اصْطَفَیْنا» باشد، چنانکه ظاهر همین است، هیچ مانعی ندارد قومی که از سه گروه ظالم لنفس، مقتصد و سابق بخیرات تشکیل شده، وارث کتاب و قرآن باشند، چنانکه بنی‌اسرائیل وارث بودند، و می‌شود گفت: مراد از «الَّذِینَ‌ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» همه امت اسلام باشند که وارث قرآن‌ هستند، مثل بنی‌اسرائیل، ولی کلمه «اصطفی» در قرآن دلالت به برگزیدگی دارد، مثل‌ (اِنَّ اللَّهَ‌ اصْطَفاهُ‌ عَلَیْکُمْ) (..خدا او را بر شما برگزيده..) (وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ‌ فِی الدُّنْیا) (...ما او را در دنیا برگزيديم...) (اِنِّی‌ اصْطَفَیْتُکَ‌ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی) (...من تو را با رسالت‌هاى خويش، و با سخن گفتنم با تو، بر مردم برترى دادم و برگزيدم...)
در آیه‌ «وَ اَوْرَثْنا بَنِی اِسْرائِیلَ الْکِتابَ» لفظ اصطفاء نیامده است، از این می‌توان فهمید که‌ «الَّذِینَ‌ اصْطَفَیْنا» گروه مخصوصی‌اند نه تمام امّت. و آنها داخل در آل ابراهیم (علیه‌السّلام‌) هستند که فرموده‌ (اِنَّ اللَّهَ‌ اصْطَفی‌ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ. ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برترى داد. • آنها فرزندان و دودمانى بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضيلت، همانند يكديگر بودند؛ و خداوند، شنوا و داناست.)
در روایات بسیاری از اهل بیت (علیهم‌السّلام) نقل شده که مراد از ذرّیه، خانواده پیامبراند از اولاد فاطمه (علیهاالسّلام) و عده‌ای از آنها ظالم بر نفس خویش‌اند، و عده‌ای میانه‌رو و عده‌ای سابق بخیرات که ائمه (علیهم‌السّلام) باشند.
علی هذا آیه ۳۱ فاطر (وَ الَّذِی اَوْحَیْنا اِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ...) راجع به حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است، آنگاه در آیه بعدی با کلمه تراخی «ثمّ» فرموده‌ (ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ‌ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا.) یعنی سپس کتاب را به ذریّه، توارث گذاشتیم که مانند تو قیام به امر کتاب کنند. احتمال داده‌اند که‌ «مِنْ عِبادِنا» به معنی بعضیّت و ضمیر «فَمِنْهُمْ» راجع به‌ عِبادِنا باشد. آن وقت لفظ «فَمِنْهُمْ» و ما بعد آن در مقام تعلیل است. یعنی: کتاب را به بعضی از بندگان خود که برگزیده‌ایم ارث گذاشتیم، زیرا بندگان ظالم و مقتصد و سابق بخیرات‌اند و لیاقت ایراث را نداشتند.
در تفسیر المیزان از اصول کافی از حضرت رضا (علیه‌السّلام) نقل است که از (ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ‌ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا) سؤال شد، فرمودند: آنها اولاد فاطمه (علیهاسلام‌) هستند. سابق بخیرات امام، مقتصد، عارف به امام، ظالم بر نفس آن است که امام را نمی‌شناسد.
از کتاب سعد السعود ابن طاوس از حضرت باقر (علیه‌السّلام) درباره آیه، نقل شده که فرمود: آن فقط در خصوص ما است ‌ای ابا اسحق، اما سابق بخیرات علی بن ابی‌طالب، حسن، حسین، و شهید از ماست. اما مقتصد، صائم در نهار و قائم در لیل است، و اما ظالم لنفس در اوست آنچه در مردم است و او آمرزیده می‌باشد. در تفسیر المیزان پس از نقل حدیث فرموده مراد از شهید، به قرینه روایات دیگر امام است و فرموده: روایات از طرق شیعه از ائمه (علیهم‌السّلام) در اینکه آیه مخصوص اولاد فاطمه (علیهاسلام) است بسیار است.
دو حدیث فوق و نظیر آن دو در تفسیر صافی نقل شده و مجمع البیان و جوامع الجامع به آنها اشاره کرده است. از ابن عباس نقل شده: مراد از «الَّذِینَ اصْطَفَیْنا» علمای اسلام‌ هستند، اگر چنین هم باشد، مصداق حقیقی همان‌ ائمّه اهل بیت (علیهم‌السلام‌) هستند، سپس علماء مروّجین قرآن هستند. ولی کلمه اصطفاء با این احتمال نمی‌سازد، با آنکه علما نیز وارث رسول خدایند و درباره آنها فرموده‌: «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی- ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ؟ قَالَ: الَّذِینَ یَاْتُونَ مِنْ بَعْدِی، یَرْوُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی فیعلّمونها مِنْ بَعْدِی.» در بعضی از نسخ روایت، کلمه «فیعلّمونها» نیست.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۱۳۵-۱۳۹.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ج۱، ص۴۸۷.    
۳. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۶، ص۲۵۷.    
۴. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۱، ص۲۶۳.    
۵. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ج۱، ص۴۸۷.    
۶. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۴۴۳.    
۷. محمد/سوره۴۷، آیه۱۵.    
۸. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۲۵۲.    
۹. اسراء/سوره۱۷، آیه۴۰.    
۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۸۶.    
۱۱. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۹۵.    
۱۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ج۱، ص۴۸۸.    
۱۳. آل عمران/سوره۳، آیه۳۳.    
۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۴.    
۱۵. انعام/سوره۶، آیه۱۲۴.    
۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۴۳.    
۱۷. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۱۸۳.    
۱۸. بقره/سوره۲، آیه۲۶۴.    
۱۹. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۱۸۴.    
۲۰. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۴۴۳.    
۲۱. بقره/سوره۲، آیه۱۵۸.    
۲۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۴.    
۲۳. فاطر/سوره۳۵، آیه۳۲.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۳۸.    
۲۵. مؤمن/سوره۴۰، آیه۵۴.    
۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۷۳.    
۲۷. شوری/سوره۴۲، آیه۱۴.    
۲۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۸۴.    
۲۹. فاطر/سوره۳۵، آیه۳۱.    
۳۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۳۸.    
۳۱. بقره/سوره۲، آیه۲۴۷.    
۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۰.    
۳۳. بقره/سوره۲، آیه۱۳۰.    
۳۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۰.    
۳۵. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۴.    
۳۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶۸.    
۳۷. آل عمران/سوره۳، آیه۳۳ و ۳۴.    
۳۸. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۴۵.    
۳۹. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۶۵.    
۴۰. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۴۹.    
۴۱. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۶۹.    
۴۲. ابن طاوس، سعد السعود، ج۱، ص۱۰۷.    
۴۳. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۴۹.    
۴۴. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۶۹.    
۴۵. فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۴، ص۲۳۸.    
۴۶. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۲۴۵.    
۴۷. شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۱۲۳.    
۴۸. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۲۴۵.    
۴۹. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، حدیث ۵۳، ج۱۸، ص۶۶.    
۵۰. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، حدیث ۵۰، ج۲۷، ص۹۱.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «صفو»، ج۴، ص۱۳۵-۱۳۹.    






جعبه ابزار