• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ادیان دوره سامانیان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در این مقاله به بررسی ادیانی که در دوره سامانیان، از جمله دین اسلام و زرتشت و یهودیت و مسیحیت و بودایی و غیره بودند خواهیم پرداخت.



یکی از مهم‌ترین نتایج فتوحات عرب در ایران همانا انتشار دین فاتحان؛ یعنی اسلام در میان ایرانیان بود. اسلام به تدریج دین پیشین زرتشتی‌گری را تقریبا از ایران دور کرد، گرچه با مسیحیت نتوانست چنین برنامه‌ای داشته باشد (مسیحیت در فاصله بین قرن سوم و هفتم میلادی با موفقیت در ایران رواج می‌یافت به ویژه در شهرها)؛ ولی انتشار آن کیش را محدود و متوقف ساخت. اسلام این موفقیت‌ها را به یک‌باره کسب نکرد. گرچه هم در اواسط قرن اول هجری (هفتم میلادی) برخی از ایرانیان که بیشتر دهقانان (در استعمال آن دوران یعنی زمین‌داران) و ساکنان شهرها بوده‌اند، اسلام آوردند. در آغاز امر این تغییر دین را چنین تلقی می‌کردند که نومسلمان پس از قبول اسلام با قوم و ملت خویش قطع علاقه کرده، عرب می‌شوند. در زمان خلفای اموی اسلام به کندی و سستی در ایران رواج یافت. روایت محفوظ مانده این را می‌رساند که صد سال پس از فتوحات عرب بخش اعظم زرتشتیان متعصب و آشتی‌ناپذیر به جزیره هرمز نقل مکان کرد و از آن‌جا به گجرات هندوستان هجرت نمود با این حال در قرن چهارم هنوز عده کثیری زرتشتی در ایران می‌زیستند. از گفته اصطخری جغرافی‌دان (اواسط قرن چهارم هجری/ دهم میلادی) چنین استنتاج می‌شود که در زمان وی در فارس آتش‌پرستان اکثریت ساکنان را تشکیل می‌دادند. هیچ شهر و دهکده و ناحیه بی‌آتشگاه نبوده
[۱] اصطخری، ابو سعید، مسالک و ممالک، ص۱۱۶، ترجمه: ایرج افشار، تهران، بنگاه نشر کتاب، ۱۳۴۰.
و عده زرتشتیان چندان زیاد بود که بر لباس خویش وصله تشخیص نمی‌زدند و حال آن که حقوق اسلامی نصب علامت تشخیص را برای غیر مسلمانان اجباری کرده بود.
[۲] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۴۲۱، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
بسیاری از دهقانان پارس حتی در قرن چهارم هجری زرتشتی بودند و در دژهای کوهستانی ایشان و به ویژه قلعه الجص تصاویر و داستان‌های پادشاهان و پهلوانان و پیروزی‌های ایران باستان محفوظ بود. در نواحی کرانه دریای خزر (طبرستان، گیلان، دیلم) تا نیمه دوم قرن سوم هجری، زرتشتی‌گری رواج داشت، بر عکس در خراسان در نمیه اول قرن سوم هجری دهقانان و اکثر مردم مسلمان بودند؛ ولی در این جا هم هنوز در قرن چهارم هجری، حتی در میان بزرگان نیز عده قابل توجهی به طور پنهانی هواخواه زرتشتی‌گری بودند. در کرمان نیز عده زرتشتیان بسیار بود و حتی در قرن دهم میلادی (چهارم هجری) در جبل شمال غربی ایران هم دیده می‌شدند.
[۵] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۱۹۴، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
وضع ایرانیان در قرن چهارم چنین بود؛ ولی در قرن پنجم هجری اکثریت عظیم مردم کشور مسلمان بودند، در تالیفات ایران اخبار مربوط به زرتشتیان از آن زمان به بعد ندرتا دیده می‌شود.
[۶] اشپولر، ایران در قرون نخستین اسلام، ج۱، ص۳۲۵، مترجم جواد فلاطوری، علمی و فرهنگ، ۱۳۷۳ش، تهران.



دین بودایی در قسمت‌هایی از قلمرو سامانیان رواج داشت. این دین در دوره امپراطوری کوشان که از قرن اول تا قرن چهارم قدرت فرهنگی و سیاسی حاکم در افغانستان و آسیای مرکزی بود در این مناطق و چین انتشار یافته بود.
[۷] فرای، ریچارد، بخارا، ص۲۱، ترجمه محمود محمودی، تهران، بنگاه ترجمه.

ابن ندیم آورده، بیشتر مردم ماورالنهر در روزگار کهن و پیش از اسلام بر این مذهب بوده‌اند.
[۸] ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۰۸، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.
در خراسان این فرقه را شمنان می‌خواندند. در نواحی سرحدی خراسان در مجاورت هند، بت‌خانه‌های شمینه که بهار و فرخار نامیده می‌شدند، آشکار و معروف بوده، و در زمان تالیف آثار الباقیه برپا بودند.
[۹] بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ص۲۰۶، ترجمه اکبر دانا سرشت، امیرکبیر، ۱۳۶۳، تهران.



گروهی از یهودیان به عنوان اهل کتاب در سرزمین سامانیان زندگی می‌کردند مقدسی شمار آنان را در مقایسه با نصارا بیشتر دانسته؛ اما به شهرها و محل استقرار آنها اشاره نکرده است.
[۱۰] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۲۳، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
در مجاروت سامانیان شمار زیادی از یهودیان در کوره خزر از اقلیم دیلم ساکن بودند. شماره یهودیان هم در ایران قرن چهارم و آغاز قرن پنجم بسیار بود. چنان که در سمرقند ۳۰۰۰۰ یهودی زندگی می‌کردند. مقدسی می‌ نویسد: «در خراسان یهودی بسیار و نصاری کم‌اند
[۱۲] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۲۱، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
و در جبال هم عدد یهود از نصاری بیشتر است».
[۱۳] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۹۴، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
آدم متز از وجود سی هزار یهودی در سمرقند اواخر قرن چهارم خبر می‌دهد.
[۱۴] متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج۲، ص۵۲، مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو، امیرکبیر، ۱۳۶۴، تهران.
ابن حوقل از روزگار سامانیان در شهرهای خراسان و ماورالنهر از جمله بلخ و سمرقند یهودیان زندگی می‌کردند که این گزارش مبهم است.
[۱۵] ابن حوقل، ابوالقاسم، صورة الارض، ج۲، ص۴۴۳.

بهمین نحو هم در خوزستان عدد یهود و مجوس بر نصاری برتری داشت
[۱۶] ابن حوقل، ابوالقاسم، صورة الارض، ج۲، ص۴۱۴.
و معمولا رئیس یهودیان را در طرف مشرق ممالک اسلامی «راس الجالوت» می‌نامیدند که در بغداد، سکونت داشت. در عراق مجوس بسیار است، اهل ذمه آن جا یهود و نصارایند.
[۱۷] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۱۷۴، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.



آیین مسیحیت در برخی از شهرهای خراسان و ماورالنهر پیروانی داشت. مسیحیان بر اساس احکام قرآن از اهل کتاب به شمار می‌آمدند که می‌توانستند به عنوان اهل ذمه با پرداخت جزیه بر دین خود باقی بمانند و در پناه دولت اسلامی قرار گیرند. در میان ترکان نیز کیش نسطوری شیوع یافته و در شهرهای مهم آن مردمان مسیحی می‌زیستند.
[۱۸] ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۱۲-۴۱۳، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.

هنگامی که امیر اسماعیل در سال ۲۸۰ به طراز در ترکستان لشگر کشید و بر این شهر استیلا یافت امیر آن جا و دهقانان بسیار اسلام آوردند و کلیسای بزرگ شهر به مسجد جامع تبدیل شد.
[۱۹] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۱۱۸، امین عبدالمجید بدوی، دار المعارف، الازهر.

بخارا، پیش از اسلام از مراکز نشر مسحیت بود. کلیسای شهر در آغاز فتح اسلامی به مسجد تبدیل شده بود و آن را مسجد بنی حنظله می‌خواندند.
[۲۰] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۷۳، امین عبدالمجید بدوی، دار المعارف، الازهر.
«و از پس آن کلیسای ترسایان بوده است، و آن جا مسجدی است و آن مسجد را مسجد بنی حنظله خوانند.» اصطخری در مورد آن‌ها گفته است: «ساودار کوهی است بر جنوبی سمرقند. هوای درست دارد. مردم این جایگاه از دیگران تن‌درست‌ترند و نیکروی‌تر باشند و در ازای این روستا مقدار ده فرسنگ بود و در ساودار جایگاهی هست که ترسا آنجا گرد آیند و عبادت کنند و آن را وقف بسیار است و این جایگه را وزگرد خوانند» و همان‌طور بیرونی در آثار الباقیه از دو فرقه ملکایی و نسطوری نام برده که از میان فرق مسیحی پیروان بیشتری داشتند.
[۲۲] بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ص۲۲۸، ترجمه اکبر دانا سرشت، امیرکبیر، ۱۳۶۳، تهران.

نیشابور نیز ظاهرا محل زندگی شمار قابل توجهی از مسیحیان بود. گزارش‌هایی از گروییدن به اسلام در میان خاندان‌های سرشناس و مسیحی این شهر در دست است.
[۲۳] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، تاریخ نیشابور، ص۸۳، ترجمه: خلیفه، تهران، آگه، تهران، ۱۳۷۵.



در ایران قرن چهارم ادیان قدیم هنوز قوت و انتشار داشت، چنان که در بسیاری از نواحی ایران دین عیسوی و یهودی و زرتشتی منتشر بود
[۲۴] ابن خرداذبه، ابوالقاسم، مسالک و ممالک، ص۱۳۹، ترجمه: قره چانلو، تهران، ترجمه، ۱۳۷۰.
و از این میان آیین زرتشتی بیش از سایر ادیان رواج داشت. چنان که در شهرها و قصبات فارس در این قرن دسته‌های بزرگی از معتقدان به این آیین زندگی می‌کردند،
[۲۵] ابن خرداذبه، ابوالقاسم، مسالک و ممالک، ص۱۱۹، ترجمه: قره چانلو، تهران، ترجمه، ۱۳۷۰.
و در طبرستان و خراسان و ماوراءالنهر و سیستان به نحوی که از اشارات مورخان مشهودست پیروان آیین مجوس فراوان بودند. در ماوراء النهر و حتی در اقصی نواحی آن اجتماعات بزرگی از گبرکان و مانویان بسر می‌بردند.
[۲۶] ستوده، منوچهر، حدود العالم، ص۶۶، طهوری، ۱۹۸۳، تهران.
زرتشتیان و سایر ملل در اجرای مراسم خود آزادی داشتند و حتی رسوم آنان در میان عامه مردم بعضی نواحی هم مستعمل بود. و در «اعیاد کفر» (مراد اعیاد ایرانی قدیم یعنی اعیاد زرتشتی بود) بازارها را تزیین می‌کردند و در نوروز و مهرگان با مجوس عید می‌گرفتند و عدد شهور و ایامشان مانند زرتشتیان بود.
[۲۸] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۴۳۹، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
آتشکده‌های زرتشتیان هم در این ایام بسیار بود و از این آتشکده‌ها در کتب جغرافیا و تاریخ در قرن چهارم بسیار نشان داده شده است. چنان که شمارش همه آن‌ها مایه ملالت است
[۲۹] ابن خرداذبه، ابوالقاسم، مسالک و ممالک، ص۱۱۸، ترجمه: قره چانلو، تهران، ترجمه، ۱۳۷۰.
و بر روی هم زرتشتیان در فارس بیش از همه جای دیگر ممالک اسلامی زندگی می‌کردند و بیشتر کتب زرتشتی و آتشکدهای ایشان تا آن روزگار محفوظ بوده است.
[۳۰] ابن خرداذبه، ابوالقاسم، مسالک و ممالک، ص۱۳۹، ترجمه: قره چانلو، تهران، ترجمه، ۱۳۷۰.
دین زرتشتی آیین رسمی ایران باستان در دوران اسلامی هم‌چنان در شمال شرقی ایران، خاستگاه نخستین آن برقرار بود و بعدا در مناطق تحت سلطه سامانیان از خراسان و خوارزم گرفته تا ماورالنهر و ترکستان و از آن سوی تا سیستان، پیروان این آیین و آتشکده‌هایشان باقی ماندند.
در قملرو سامانیان گروه‌های مختلفی از پیروان دین مزدایی می‌زیستند
[۳۱] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۲۳، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
و آتشکده‌هایی در شهرها برپا بود، چنان که برخی از چهره‌های نام‌دار ادب فارسی اعتقاد یا گرایش به دین زرتشتی داشتند. در سمرقند نیز در محله‌ای موسوم به محله مجوس بود. در خارج این شهر آتش‌کده‌ای برپا بود که در سده پنجم وجود داشته است. مقدسی نوشته: «که از ده قریتین از توابع مرو در راه طخارستان مردمانی مجوس می‌زیستند که کسب آنان از کرایه دادن الاغان بود و آنان را یرکون می‌خواندند» مقدسی از این ده قریه المجوس یاد کرده است. زرتشتیان سمرقند در برخی فعالیت‌های اجتماعی سهیم بودند در یکی از محله‌های شهر به نام سرطاق که نهر آبی جریان داشت، زرتشتیان در تابستان و زمستان وظیفه مراقبت از نهر را بر عهده داشتند و در مقابل از پرداخت جزیه معاف بودند.
[۳۴] ابن حوقل، ابوالقاسم، صورة الارض، ج۲، ص۴۹۳.

در ناحیه بخارا نیز از دیرباز آتشکده‌هایی برپا بود.
[۳۵] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۴۳، امین عبدالمجید بدوی، دار المعارف، الازهر.
بیرونی از این آتشکده‌های مهم و کهن یاد کرده است. به گفته وی در روز ۲۸ ماه نو سرد (از ماه‌های سغدی که اول آن آغاز تابستان بود) زرتشتیان بخارا جشنی به نام رامش آغام داشته‌اند که در آن روز در آتشکده قریه رامش گرد هم بیایند و در اجتماع بزرگ خود به خوردن و آشامیدن مشغول می‌شدند. این آغام‌ها نزد آن‌ها عزیزترین اعیاد بود.
[۳۶] بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ص۲۳۳، ترجمه اکبر دانا سرشت، امیرکبیر، ۱۳۶۳، تهران.
در شهر طواویس از دیگر توابع بخارا آتشکده و بت‌خانه‌ای بود که در هنگام فتح السام وجود داشته است.
[۳۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۴۶۳، مترجم: ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۲، تهران.
طبری محل بعضی از آن‌ها را یاد کرده از جمله در طواویس گوید: آن جا (بیت نار و بیت آلهه) آتشکده و بت‌خانه بود.
[۳۸] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۱۹۰، امین عبدالمجید بدوی، دار المعارف، الازهر.



جز دین زرتشتی از مذاهب کهن ایرانی که در قسمت‌هایی از قلمرو سامانیان رواج داشت، مانوی و فرقه‌های بازمانده از آیین مزدکی بود. مانویان تا اواخر قرن چهارم در خراسان بودند و آشکارا زندگی می‌کردند.
[۳۹] ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۰۲، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.
بیرونی می‌گوید، جمعی از پیروان مانی باقی مانده‌اند که در شهرها پراکنده‌اند و در بلاد اسلام در یک جا دیده نمی‌شوند.
در آغاز دوره اسلامی در ایران تقریبا صحبتی از مانویان در بین نبوده است، و اگرچه انقراض دولت ساسانیان موجب این شد که عده کثیری از پیروان مانی از گریزگاه‌های خود در آسیای مرکزی دو مرتبه به بین‌النهرین مراجعت کنند، ولی دوباره در اثر تعقیب سختی که در تحت خلافت المهدی (۷۷۵ - ۷۸۵ برابر با ۱۵۸- ۱۶۹ هجری) و هم در زمان خلافت المقتدر (۹۰۸ - ۹۳۲) انجام شد، مجبور به کوچ از بغداد شدند.
[۴۰] ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۰۱، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.

از آن جا به آسیای مرکزی (تا چین) مهاجرت کنند، و در آن جا در تحت حمایت بعضی از دولت‌ها بخصوص دولت ترکان ایغوری (۷۴۵ - ۸۴۰ برابر ۱۲۷ - ۲۲۵ هجری) از سال ۷۶۲ (برابر ۱۴۵ هجری) به بعد پشتیبان نیرومندی یافتند. در عین حال سرزمین ایران که گذرگاه این رفت و برگشت مانویان بود تقریبا از تاثیر آنان در امان ماند.
[۴۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۶۴۵، مترجم: ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۲، تهران.
فقط در گرگان در سال ۷۹۶ و ۷۹۷ (برابر ۱۸۰ هجری) به پیوست با اخراج مانویان از بین‌النهرین قیامی از طرف هم‌کیشان آنان به وقوع پیوست،
[۴۲] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۳۶، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
وگرنه از این که بگذریم، تازه پس از مدتی؛ یعنی در قرن دهم (برابر چهارم هجری) دومرتبه از جمعیت‌های کوچکی (دیناوریه) در خراسان و قبل از همه در نزدیکی نیشابور
[۴۳] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۳۶، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
و شاید نیز در ایلاق و در طرف سمرقند در ماوراء النهر
[۴۴] ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۳۳۷، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.
صحبت به میان می‌آید. این دسته‌ها فقط از این نظر توانستند وجود خود را حفظ کنند که یکی از خان‌های مانوی از بقایای دولت ایغوری‌ها واقع در تحت حمایت چین
[۴۵] ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۰۱، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.
(۹۲۰ برابر با ۳۰۷ و ۳۰۸ هجری) سامانیان را بدین‌ترتیب تهدید نمود که اگر از طرف آنان به مانویان خراسان آسیبی برسد. وی نیز درباره مسلمانانی که در قلمرو او زندگی می‌کنند، به طور متقابل رفتار خواهد کرد.
[۴۶] ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۰۱، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.



از مذاهب ایرانی دیگر دنباله آیین مزدکی با مذاهبی که از آن بازمانده بود. در این عهد رواج داشت و در بعضی از قراء دور دست پیروان آن به عنوان اباحیه به ادامه آیین خود سرگرم بودند. ابن حوقل به وجود این قوم در شمال آذربایجان اشاره کرده و گفته است که خرمیه از اتباع بابکند بوده و قرآن می‌خوانند؛ ولی در باطن اعتقادی به اسلام ندارند.
[۴۷] ابن حوقل، ابوالقاسم، صورة الارض، ج۲، ص۳۷۲.

نظام الملک هم در اشاره‌یی که به خرمدینان کرده، به نحوی سخن گفته است که معلوم می‌دارد آن قوم در اواخر قرن پنجم باقی بوده‌اند،
[۴۸] خواجه نظام الملک، سیاست نامه، ص۳۸۷، مصحح: محمد قزوینی، طهوری، ۱۳۳۴، تهران.
و هم چنین محمد بن عبدالکریم شهرستانی که در اوایل قرن ششم می‌زیسته به وجود خرمیه و مزدکیه و سنبادیه در عراق و ماوراء النهر و آذربایجان اشاره کرده است.


اوضاع اجتماعی دوره سامانیان؛ اوضاع اقتصادی سامانیان.


۱. اصطخری، ابو سعید، مسالک و ممالک، ص۱۱۶، ترجمه: ایرج افشار، تهران، بنگاه نشر کتاب، ۱۳۴۰.
۲. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۴۲۱، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
۳. اصطخری، ابو سعید، مسالک و ممالک، ص۱۱۸.    
۴. اصطخری، ابو سعید، مسالک و ممالک، ص۱۶۴.    
۵. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۱۹۴، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
۶. اشپولر، ایران در قرون نخستین اسلام، ج۱، ص۳۲۵، مترجم جواد فلاطوری، علمی و فرهنگ، ۱۳۷۳ش، تهران.
۷. فرای، ریچارد، بخارا، ص۲۱، ترجمه محمود محمودی، تهران، بنگاه ترجمه.
۸. ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۰۸، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.
۹. بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ص۲۰۶، ترجمه اکبر دانا سرشت، امیرکبیر، ۱۳۶۳، تهران.
۱۰. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۲۳، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
۱۱. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۵۵.    
۱۲. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۲۱، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
۱۳. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۹۴، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
۱۴. متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج۲، ص۵۲، مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو، امیرکبیر، ۱۳۶۴، تهران.
۱۵. ابن حوقل، ابوالقاسم، صورة الارض، ج۲، ص۴۴۳.
۱۶. ابن حوقل، ابوالقاسم، صورة الارض، ج۲، ص۴۱۴.
۱۷. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۱۷۴، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
۱۸. ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۱۲-۴۱۳، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.
۱۹. نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۱۱۸، امین عبدالمجید بدوی، دار المعارف، الازهر.
۲۰. نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۷۳، امین عبدالمجید بدوی، دار المعارف، الازهر.
۲۱. اصطخری، ابو سعید، مسالک و ممالک، ص۳۲۱.    
۲۲. بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ص۲۲۸، ترجمه اکبر دانا سرشت، امیرکبیر، ۱۳۶۳، تهران.
۲۳. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، تاریخ نیشابور، ص۸۳، ترجمه: خلیفه، تهران، آگه، تهران، ۱۳۷۵.
۲۴. ابن خرداذبه، ابوالقاسم، مسالک و ممالک، ص۱۳۹، ترجمه: قره چانلو، تهران، ترجمه، ۱۳۷۰.
۲۵. ابن خرداذبه، ابوالقاسم، مسالک و ممالک، ص۱۱۹، ترجمه: قره چانلو، تهران، ترجمه، ۱۳۷۰.
۲۶. ستوده، منوچهر، حدود العالم، ص۶۶، طهوری، ۱۹۸۳، تهران.
۲۷. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۴۲۹.    
۲۸. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۴۳۹، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
۲۹. ابن خرداذبه، ابوالقاسم، مسالک و ممالک، ص۱۱۸، ترجمه: قره چانلو، تهران، ترجمه، ۱۳۷۰.
۳۰. ابن خرداذبه، ابوالقاسم، مسالک و ممالک، ص۱۳۹، ترجمه: قره چانلو، تهران، ترجمه، ۱۳۷۰.
۳۱. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۲۳، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
۳۲. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۴۸.    
۳۳. اصطخری، ابوسعید، مسالک و ممالک، ص۲۴۷.    
۳۴. ابن حوقل، ابوالقاسم، صورة الارض، ج۲، ص۴۹۳.
۳۵. نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۴۳، امین عبدالمجید بدوی، دار المعارف، الازهر.
۳۶. بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ص۲۳۳، ترجمه اکبر دانا سرشت، امیرکبیر، ۱۳۶۳، تهران.
۳۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۴۶۳، مترجم: ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۲، تهران.
۳۸. نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۱۹۰، امین عبدالمجید بدوی، دار المعارف، الازهر.
۳۹. ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۰۲، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.
۴۰. ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۰۱، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.
۴۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۶۴۵، مترجم: ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۲، تهران.
۴۲. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۳۶، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
۴۳. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۳۳۶، ترجمه: منزوی، تهران، ۱۳۶۱، مولفان.
۴۴. ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۳۳۷، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.
۴۵. ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۰۱، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.
۴۶. ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ص۴۰۱، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا، تهران.
۴۷. ابن حوقل، ابوالقاسم، صورة الارض، ج۲، ص۳۷۲.
۴۸. خواجه نظام الملک، سیاست نامه، ص۳۸۷، مصحح: محمد قزوینی، طهوری، ۱۳۳۴، تهران.
۴۹. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ص۱۷۶.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ادیان در دوره سامانیان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۱/۲۲.    






جعبه ابزار