ابنسریج ابوالعباس احمد بن عمر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِ سُرَیج، ابوالعباس احمد بن عمر (۲۴۸-۳۰۶ق/۸۶۲ - ۹۱۸م)، فقیه و متفکر شافعی، ملقب به «باز اشهب» است.
وی از نوادگان سریج بن یونس مروزی (د ۲۳۵ق/۸۴۹م)، زاهد و محدث نامی بود.
ابن سریج عمده عمر خود را در
بغداد ، که ظاهراً در همانجا به دنیا آمده بود، سپری کرد و در همانجا نیز درگذشت و در حجرهای در بازارچه غالب (سویقة غالب) در بخش غربی بغداد
دفن شد و
مقبره او
زیارتگاه مردم گردید.
ابن سریج بسیار کم
سفر میکرد. تنها مورد گزارش شده، سفری است به
شیراز که برای تصدی قضای آن دیار کرده است.
ابن سریج اگرچه بیشتر به عنوان یک فقیه معروف است، لیکن از سایر علوم اسلامی چون
کلام و
حدیث نیز بهره بسیار داشته است. ابن ندیم
او را از متکلمین شافعی شمرده، و ضیاءالدین، پدر
فخر رازی او را سرآمد اصحاب
شافعی در کلام دانسته است.
با وجود این وی با خلط کلام و فقه شدیداً مخالف بود و از قراین مختلف از جمله از پاسخی که در زمینه
صفات الهی داده، برمیآید که در عقاید، مشرب سنتی داشته و پیرو
سلف بوده است.
در زمینه حدیث اگرچه احادیث زیادی
روایت نکرده،
ولی طبقه روایی وی عالی بوده و از نکات فنی حدیث اطلاع بسیار داشته است.
از مشایخ بنام ابن سریج در حدیث میتوان حسن بن محمد زعفرانی و ابوداوود سجستانی را نام برد
نیز از جمله راویان وی میتوان پسرش ابوحفص عمر، سلیمان بن احمد طبرانی و ابواحمد بن غطریف جرجانی را ذکر کرد.
ابن سریج گاه در مجالس درس جنید نیز حضور مییافت و گفته شده که موفقیت خود را در
فقه از برکت شرکت در مجالس وی میدانست.
همچنین در آغاز تفتیش امر
حلاج در حدود ۲۹۷ق/۹۰۹م از ابن سریج فتوایی درباره حلاج خواستند، لیکن وی اظهار داشت که حلاج مردی حافظ قرآن ، عالم به فقه و حدیث و عابد است و سخنی میگوید که من درک نمیکنم، پس نمیتوانم به
کفر وی
حکم نمایم.
شرکت وی در مجلس جنید و تمایل به جنید، خودداری از محکوم کردن حلاج، مضاف به اینکه سه تن از شاگردان او، ابن القاص، رودباری و ثقفی زبانی صوفیانه داشتهاند، نشاندهنده گرایش او به
تصوف و
عرفان است.
ابن سریج را در فقه عالمترین و استوارترین فقیه
مذهب شافعی در زمان خود دانستهاند.
در منابع شافعی، او به عنوان مدافع، حافظ و گاه منجی مذهب شافعی معرفی شده است.
ابن سریج فقه را نزد ابوالقاسم انماطی آموخت و آن را توسط ابواسحاق مروزی به آیندگان انتقال داد.
تسلط او در فقه شافعی چنان بود که او را «شافعی دوم» لقب دادهاند،
یکی از شیوخ معاصر ابن سریج این
حدیث نبوی را که «در هر قرنی مجدّدی در جهان اسلام ظاهر میشود» بر وی تطبیق داده و او را پس از عمر بن عبدالعزیز، و
امام شافعی ، مجدّد قرن سوم دانسته است.
این تطبیق بعدها مورد پذیرش برخی از علمای شافعی قرار گرفته است.
ابن سریج در عالم فقه نه صرفاً به عنوان تبیین کننده آرای شافعی، بلکه در مواردی مجتهدی صاحبنظر نیز به شمار میرود. استفاده وسیع از
قیاس ، چنانکه از ردیه وی بر ابن
داوود بر میآید،
پذیرش یک سلسله اصول ثابت و تأویل نصوصی که با اصول مزبور توافق نداشته باشند
و دقتهای نحوی - منطقی در عبارات و گاه بازی لفظی با آنها
(نیز مسأله سریجیه در همین مقاله) همگی از خصوصیات بارز روش فقهی او بوده و ابن سریج را در نقطه مقابل
مکتب ظاهری که در همان روزگار در بغداد شکل گرفته بود، قرار داده است.
همین اختلافات عمیق در روش فقهی او با ظاهریان موجب بروز مناظرات سخت بین او و محمد بن
داوود، فرزند
داوود اصفهانی بیانگذار مکتب ظاهری گردید که در برخی از منابع به آنها اشاره شده است.
به گفته خطیب بغدادی
ابن سریج با شخص
داوود نیز مناظره داشته است، لیکن این مطلب از لحاظ زمانی درست به نظر نمیرسد. وی گاه بر خلاف مشهور مذهب امام شافعی
اجتهاد کرده است.
از جمله مسائل مزبور مسأله معروف «سریجیه» یا «دور طلاق» است، بدین شرح که هرگاه مردی به زنش بگوید «اگر من تو را طلاق بدهم، بدین معنی است که تو را اصلاً سهطلاقه کردهام» و بعد او را با
طلاق ساده از خود براند، برای این مسأله ۳ راه حل متصور است: ۱. یک طلاق ساده و نامشروط واقع شده، ۲. طلاق مزبور با نظر به شرط در حکم سه طلاق است، ۳. صیغه مزبور لغو بوده و اصلاً طلاقی واقع نشده است. ابن سریج قول سوم را انتخاب کرد و دلیل وی که بر رد دو احتمال اول مبتنی است، این است که اگر طلاق بیشرط واقع شده باشد، معنایش این است که پیش از آن، سه طلاق وقوع یافته، ولی در این صورت ازدواجی در بین نبوده که طلاق ساده بعدی در آن مؤثر شده باشد، و در این صورت سه طلاق که متعاقب آن وقوع یابد نیز مؤثر نتواند بود، پس اصلاً طلاقی واقع نشده است. به احتمال قوی ابن سریج نخستین کسی است که این نوع
استدلال کرده و بعید است که - چنانکه برخی گفتهاند - عنوان کننده این مسأله و راه حل اخیر آن شخص شافعی یا مزنی باشد.
در هر حال جمعی از متقدمین فقهای شافعی در نسبت این مسأله به ابن سریج تصریح نمودهاند.
دارقطنی در این مورد گفته که بهتر بود ابن سریج مسأله دور طلاق را در عالم اسلام مطرح نمیکرد.
در هر صورت در سدههای بعدی صحت انتساب این مسأله به ابن سریج یا نفی آن همیشه مطرح بوده و گاه در این زمینه رسالههای مستقلی تألیف شده است
با توجه به فحوای کلامِ سبکی میتوان گفت که ابن سریج به رغم جرأت در اقدام به اجتهاد و در نحوه استفاده از
نصوص ، در عمل به مسائل فقهی به شدت دچار وسواس بوده است.
وی به عنوان مدافع مذهب شافعی در بغداد با ظاهریان و حنفیان (چنانکه از فهرست کتب وی برمیآید) و حتی مالکیان
درگیر بوده و مناظره داشته است. قدرت شخصیت ابن سریج و ظرافت استدلال وی تا حدی بوده که ضربالمثل شده است، چندانکه عبارت «استدلالات سریجی» (الحجج السریجیة) در سده ۵ق/۱۱م به عنوان مثلی برای استدلالات ظریف و مُسکت به کار میرفته است.
ابن سریج به مقامات حکومتی، از جمله وزیر علی بن عیسی، کمتوجه بود و همین امر موجب دلگیری وزیر شده بود، لیکن علی بن عیسی پس از مشاهده وسعت اطلاع ابن سریج در جریان مناظرات مختلف به او متمایل شد و با اصرار و حتی تهدید از وی خواست تا منصب قضا را بپذیرد، ولی ابن سریج آن را نپذیرفت
با اینهمه، چنانکه در پیش گفته شد، ابن سریج ظاهراً در فاصله سالهای ۲۸۰-۲۹۰ق به دلیلی نامعلوم مدتی منصب قضای شیراز را پذیرفت و به همین جهت در برخی منابع متقدم، به وی لقب قاضی داده شده است.
اما دانسته نیست چرا شاگردش ابن غطریف او را «امیر» نامیده است.
ابوالحسین شیرجی فهرستی از آثار ابن سریج را ذکر کرده که بالغ بر ۴۰۰ عنوان بوده،
ولی همه این آثار جز اندکی در طول زمان مفقود شده است:
۱. الاقسام و الخصال؛ ۲. جزئی که در آن ابن سریج جوابهایی در مورد
اصول دین داده است. الودائع لنصوص الشرائع، جزئی کوچک است که نسخهای از آن ضمن یک مجموعه در خزانه رباط موجود است.
بجز سه اثر مذکور آثار متعدد دیگری درگذشته از ابن سریج موجود بوده که امروزه از بین رفته و یا بر ما ناشناخته مانده است. این آثار را ابن ندیم، دارقطنی و ابوحامد اسفراینی در سده ۴ق/۱۰م، سبکی و اسنوی در سده ۸ق/۱۴م، ابن حجر هیتمی و حاجی خلیفه در سده ۱۰ و ۱۱ق/۱۶ و ۱۷م دیده و یا حتی در اختیار داشتهاند. از جمله آنها میتوان به الرّد علی محمد بن الحسن، الرّد علی عیسی بن ابان (عالم حنفی متوفی ۲۲۱ق/۸۳۶م)، الرّد علی ابن
داوود من
القیاس و کتاب دیگری در رد بر ابن
داوود در مسائلی که مورد اختلاف او و شافعی بود، اشاره کرد.
(۱) ابن اثیر مبارک، جامعالاصول، به کوشش محمد حامد الفقى، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
(۲) ابن تغری بردی، النجوم.
(۳) ابن حجر هیتمى احمد، تحفة المحتاج، بولاق، ۱۲۹۰ق.
(۴) ابن خلکان، وفیات.
(۵) ابن ملقن عمر، طبقات الاولیاء، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۶) ابن ندیم، الفهرست.
(۷) ابن هبیره یحیى، الافصاح، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
(۸) ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، به کوشش خلیل المیس، بیروت، دارالقلم.
(۹) اخبار حلاج، به کوشش عبدالحفیظ هاشم، قاهره، مکتبته الجندی.
(۱۰) اسنوی عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
(۱۱) انصاری خواجه عبدالله، طبقات الصوفیة، به کوشش عبدالله حبیبى، کابل، ۱۳۴۱ش.
(۱۲) جعدی عمر، طبقات فقهاء الیمن، به کوشش فؤاد سید، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۷م.
(۱۳) حاجى خلیفه، کشف.
(۱۴) حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۴ق/۱۹۰۶م.
(۱۵) حریری قاسم، مقامات، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۱۶) خطیب بغدادی احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق/۱۹۳۰م.
(۱۷) ذهبى محمد، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۳-۱۳۳۴ق.
(۱۸) زرکلى، اعلام.
(۱۹) سبکى عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش محمود محمد الطناحى و عبدالفتاح محمد الحلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
(۲۰) شربینى محمد، مغنى المحتاج، بیروت، دارالفکر.
(۲۱) شریشى احمد، شرح مقامات حریری، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجى، قاهره، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۲م.
(۲۲) طبرانى سلیمان، المعجم الصغیر، به کوشش عبدالرحمان محمد عثمان، قاهره، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م.
(۲۳) عبادی محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، به کوشش گوستا ویتستام، لیدن، ۱۹۶۴م.
(۲۴) عمیره شهابالدین احمد، حاشیة على شرح منهاج الطالبین جلالالدین محلى، قاهره، دار احیاء الکتب العربیة.
(۲۵) قرطبى محمد، صلة، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۷م.
(۲۶) قلیوبى احمد، حاشیة على شرح منهاج الطالبین جلالالدین محلى، قاهره، دار احیاء الکتب العربیة.
(۲۷) نووی محیىالدین، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، ۱۳۴۵ق/۱۹۲۷م.
(۲۸) یافعى عبدالله، مرآةالجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۷-۱۳۳۹ق.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن سریج»، شماره۱۳۰۶.