ابراهیم بن عبدالله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبراهیمِ بْنِ عَبْدُاللـه، ابوالحسن، معروف به قتیل باخَمرا (۹۷-۱۴۵ق/۷۱۶-۷۶۲م)،
پسر عبداللـه محض و نوادۀ
حسن مثنّی (حسن بن
حسن بن علی بن
ابیطالب)، یکی از مشهورترین علویانی که در اوایل خلافت
عباسی تقریباً همزمان با
برادر خود
محمد نفس زکیّه (ﻫ م) در برابر
منصور خلیفه به پایداری برخاست.
عبداللـه محض پدر ابراهیم که از سوی
پدر به
امام حسن (علیهالسلام) و از سوی
مادر به
امام حسین (علیهالسلام)
نسب میبرد و به همین دلیل «محض»
لقب یافت.
در اواخر روزگار
امویان که نهضت ضدّ اموی پای گرفته بود، در اجتماعی که در اَبْواء تشکیل شد برای پسر خود محمد نفس زکیّه به عنوان «مهدی»، از هاشمیان جز
امام جعفر صادق (علیهالسلام)
بیعت گرفت،
اما چون عباسیان در تصاحب خلافت پیشی جستند، عبداللـه و پسرانش
پنهانی به مخالفت با خلفای جدید ادامه دادند. این مخالفت در روزگار
ابوالعباس سفّاح کاملاً جنبۀ نهانی داشت، نه آنان موقع را برای آشکار ساختن
دعوت و
قیام مناسب میدیدند و نه سفّاح خود چندان توجّهی به آنان میکرد.
چون منصور که خود در اجتماع ابواء شرکت داشت، به خلافت رسید (۱۳۶ق/۷۵۳م) و ابراهیم و محمد به دیدار خلیفۀ جدید و بیعت با او نیامدند، منصور به عبداللـه محض و پسران او که در شهرهای
اسلامی از
شام تا
هند نهانی بر ضد عباسیان فعالیت میکردند، بدگمان شد. بهویژه چون اینان در هنگام تقسیم عطایای
هاشمیان در
مدینه حاضر نشدند، از عبداللـه خواست که او را از جایگاه پسرانش آگاه سازد، ولی عبداللـه اظهار بیاطلاعی کرد، اگرچه
نامههایش به دست خلیفه افتاده بود
و خلیفه نیز تا ۱۴۰ق به
وعد و وعید و کوششهایی برای یافتن ابراهیم و محمد بسنده کرد. در همین
سال منصور به
حج رفت و به زیاد بن عبداللـه گفت تا عبداللـه محض را دستگیر کند و به
زندان افکند و او چنین کرد.
به
روایت دیگر، منصور در دیدار با عبداللـه از او خواست تا نهانگاه پسرانش را آشکار سازد، ولی عبداللـه از آن کار تن زد و خلیفه او را به زندان افکند.
بعید نیست که منصور از توطئۀ
قتل خود توسط علویان حسنی (
آگاه شده و به همین سبب آشکارا به تعقیب عبداللـه و پسرانش دست زده باشد. وی در ۱۴۴ق/۷۶۱م
ریاح بن عثمان بن حیّان را به دستگیری ابراهیم و محمد گمارد
و عبداللـه محض و خانوادهاش را به زندانی در
عراق منتقل ساخت. این امر سبب شد که ابراهیم و محمد مخالفت خود را شدت بخشند. ابراهیمگاه حتی به میان سپاه خلیفه میرفت و علویان سپاه را بر ضد منصور میشوراند.
وی مدتی قبل از خروج محمّد نفس زکیّه در
حجاز بود
و ظاهراً با محمد توافق کرد که هر دو در یک زمان
دعوت خود را آشکار سازند. او سپس به بغداد که بنای آن آغاز شده بود، رفت و به
دعوت نظامیان
شیعی لشکر منصور، کوشید که بر او حمله برد.
چون منصور از حضور ابراهیم آگاه شد، خواست او را دستگیر کند، اما وی با یاری
سفیان بن حیّان فقیه و
متکلّم مُرجئی گریخت و به
بصره رفت.
این واقعه میبایست در ۱۴۵ق اتفاق افتاده باشد، زیرا بنای بغداد در همان سال آغاز شد. نیز گفتهاند که ابراهیم در ۱۴۳ق وارد بصره شد،
اما بعید است که ابراهیم دو سال در بصره
پنهان زیسته باشد، زیرا نه تنها اقامت ممتد در یکجا دستگیری او را برای خلیفه که سخت در جستوجویش بود آسان میساخت، بلکه هیچ دلیل تاریخی که درستی آن روایت را تأیید کند در دست نیست، مگر آنکه او در آن
سال به بصره رفته سپس از آنجا خارج شده باشد.
ابراهیم چون با گروه معدودی از یارانش وارد بصره شد
در
خانۀ ابوفَروه
و به روایتی در خانۀ یحیی ابن زیاد بن حیّان نبطی
سکنی گرفت و کار
دعوت پنهانی خویش را به نام برادرش محمّد نفس زکیّه آغاز کرد.
خویش را به نام برادرش محمّد نفس زکیّه آغاز کرد.
گفتهاند که در طول
دعوت نهانی، ۰۰۰ ۴ کس به او پیوستند.
با اینهمه هنوز هنگام خروج نرسیده بود. از همینرو چون ابراهیم آگاه شد که برادرش محمد در مدینه
دعوت خود را زودتر از موعد مقرّر آشکار ساخته، افسرده شد،
اما اندکی بعد به خانۀ ابومروان
مولای بنیسلیم در بصره رفت و آشکارا بر منصور خروج کرد (دوشنبه، اول
رمضان ۱۴۵ق/۲۳ نوامبر ۷۶۲م) و
سفیان بن معاویه امیر بصره را که ظاهراً طرفدار او بود و متعرض ابراهیم نشده بود، آگاهانید.
سفیان نیز فردای آن شب،
دارالاماره را بیپایداری به وی واگذاشت.
ابراهیم برای آنکه خلیفه از همدلی سفیان با او آگاه نشود، سفیان را به زندان افکند
و در برابر، زندان بصره را گشود و زندانیان را آزاد ساخت.
بنا به روایتی مبالغهآمیز، ابراهیم در آن وقت ۰۰۰ ۴۰ جنگاور به زیر فرمان داشت، زیرا گفتهان که چون بر دارالاماره چیره شد، ۰۰۰ ۰۰۰ ۲ درهم در آنجا یافت که میان یاران خویش تقسیم کرد و به هریک ۵۰
درهم رسید.
به هر حال تنها مقاومتی که ابراهیم با آن روبهرو شد، از ناحیۀ جعفر و محمد پسران سلیمان بن علی
عموزادگان خلیفه بود که با یاران و
غلامان خود به مقابله برخاستند، اما به سرعت سرکوب شدند و گریختند
و ابراهیم به آنان امان داد.
منصور که به روایت
یعقوبی میخواست به تن خویش برای سرکوب محمد نفس زکیّه به مدینه رود، چون از خروج ابراهیم آگاه شد، با این حساب که اگر
عراق را خالی گذارد، ابراهیم بر آن چیره میشود و او از دو سوی به محاصره میافتد، عیسی بن موسی عموی خود را به
مدینه روانه کرد و خود با ۰۰۰ ۲ تن از مردانش به
کوفه رفت.
خلیفه در انجا مردم را به پوشیدن
لباس سیاه، شعار
عباسیان، واداشت و هرکس را که گمان همدلی او با ابراهیم میرفت به قتل آورد، اما برخی از طرفداران ابراهیم به بصره گریختند و منصور به ناچار راههای خروجی کوفه را بست.
از اینجا دانسته میشود که ابراهیم طرفداران بسیاری در کوفه داشته است، در حالی که براساس روایتی دیگر، ابراهیم در همان روزگار به آن امید که شاید کوفیان با او همداستان شوند و همانجا بر منصور بشورند، احتمالاً به
دعوت کسانی چون ابوحنیفه، نهانی به آن شهر وارد شد، اما مردم او را یاری نکردند و منصور که از ورود او آگاه شده بود، به شدت به تعقیبش برخاست و ابراهیم سرانجام به پایمردی سفیان بن یزیدالعمّی که حیلهای به کار گرفت، کوفه را ترک کرد و به بصره بازگشت.
این روایت قابل تردید است، زیرا از یک سو آشکار است که منصور پس از آگاهی از خروج ابراهیم، در
کوفه موضع گرفت. پس ابراهیم میبایست پس از آن به کوفه رفته باشد. از سوی دیگر، به روایت همو، وقتی ابراهیم گریخت و به
بصره بازگشت، سفیان بن معاویه امارت آنجا را داشت در حالیکه چون ابراهیم در بصره خروج کرد، سفیان را از حکومت برداشت و به زندان افکند. ابراهیم و یارانش پس از چیرگی بر بصره، در برابر سیاه جامگان منصور، [[|جامۀ]] سپید پوشیدند و از اینرو به «مُبیّضه» معروف شدند.
ابراهیم سپس چند گروه جنگی به شهرهای
فارس و
اهواز و
واسط فرستاد
و آنان توانستند عاملان منصور را بیرون برانند.
سُدَیف بن میمون شاعر در اینباره
شعری گفت که چون به گوش منصور رسید، دستور داد تا او را گرفتند و زنده به
گور کردند.
ابراهیم سراسر رمضان را در بصره مشغول سامان دادنِ کار قیام و فرستادن کسانی به شهرها بود، اما سه روز قبل از
عید فطر خبر قتل برادرش محمد به او رسید. ابراهیم اگرچه سخت دلشکسته شد، ولی خود حسن را همراه با نُمیلۀ عَبْشَمی بر آنجا گمارد.
منصور خلیفه نیز عیسی بن موسی را که پس از
جنگ با محمد نفس زکیّه قصد
حجّ عمره کرده بود، با شتاب پیش خواند و او را مأمور جنگ با ابراهیم کرد. عیسی با ۰۰۰ ۱۸ سپاهی و انبوهی از هواداران منصور، روانۀ جنگ با ابراهیم شد.
دو سپاه در
باخمرا، واقع در ۱۶
فرسخی کوفه به هم رسیدند. در آغاز جنگ، حمید بن قحطبه فرمانده جلوداران سپاه عیسی بهسختی شکست خورد و گریخت
و به روایتی تا کوفه واپس نشست،
بهطوری که خلیفه سخت بیمناک شد و مرکب خواست تا بگریزد،
اما عیسی پایداری کرد تا آنکه جعفر و محمد پسران سلیمان بن علی که پیش از آن ابراهیم آنان را در بصره امان داده بود
با گذشتن از
رودخانه از پشت بر سپاه ابراهیم هجوم بردند
و شکست در لشکر او افتاد. در میانۀ جنگ
تیری بر گلوی ابراهیم نشست و یارانش او را از
اسب به زیر آوردند و گِردش را گرفتند، اما مردان حمید بن قحطبه بر آن جماعت هجوم بردند
و به روایت ابوالفرج
مردی به نام اقطع غلام عیسی
سر او را از پیکر جدا ساخت (۲۵
ذیقعدۀ ۱۴۵ق/۱۴ فوریۀ ۷۶۳م) و به روایت منحصر به فرد
در
ذیحجۀ همان سال، ابراهیم هنگام مرگ ۴۸
سال داشت.
پس میبایست در ۹۷ق/۷۱۶م متولد شده باشد. پیکر او را در باخمرا به
خاک سپردند
و سرش را نزد خلیفه بردند
و به روایت مسعودی
او آن را به زندان نزد عبداللـه محض فرستاد، و گفتهاند که سپس آن را به مصر منتقل ساختند.
ابراهیم بن عبداللـه در نهضت ضدّ عباسی خویش از پشتیبانی افراد و گروههای نامآوری بهرهمند بود. زیدیان که در آن روزگار از جنبۀ
سیاسی اهمیت بیشتری داشتند تا جنبۀ [مذهب [|مذهبی]]، و هر
فاطمی عالم و
زاهد و
شجاع را
امام واجب الطاعه میدانستند و حتی خروجی دو امام را در یک زمان و در دو منطقه بر حکومت وقت جایز میشمردند،
به امامت محمد و ابراهیم گردن نهادند. حتی عیسی بن زید بهرغم پارهای اختلافها که میان وی و ابراهیم پدید آمد، به روایتی که ابوالفرج خود آن را نپذیرفته است، تا واپسین دم با او ماند.
معتزلیان نیز از جمله کسانی بودند که به پشتیبانی از ابراهیم که خود در اصول کلامی پیرو آنان بود
برخاستند و او را در جنگِ باخمرا یاری دادند
و حتی ابن نُمیلۀ عبشمی معتزلی، جانشین ابراهیم در بصره شد.
گذشته از این دو گروه و نیز دانشمندان و فقیهان و محدثانی چون
ابن ابی واصل، عیسی بن اسحاق سبیعی، ابوخالد احمر، یونس بن ابی اسحاق، یزید بن هارون و عباد بن عوام
که به ابراهیم پیوستند.
ابوحنیفه پیشوای حنفیان نیز آشکارا به یاری او برخاست و پیروانش را
فتوا داد که به قیام بپیوندند.
او حتی پس از جنگ باخمرا،
شهدای آن را با شهدای
بدر یکی دانست.
گفتهاند که پشتیبانی او از ابراهیم و نامههایی که به او نوشت، سبب شد که منصور خلیفه او مسموم و مقتول سازد.
ابراهیم بن عبداللـه
مردی ادیب و
محدث بود و عبداللـه پدرش او را برگزید تا به سؤالات مؤسّسان مذهب اعتزال چون
واصل بن عطا و
عمرو بن عبید پاسخ دهد.
او شعر نیز میسرود و در نزد مفصل ضبّی که از طرفداران نهضت بود، مجموعهای از اشعار ترتیب داد که بعدها به مفضّل منسوب گشت.
نهضت ضد عباسی ابراهیم و علل شکست آن را نمیتوان بیتوجه به قیام محمد نفس زکیّه و نتایج آن و حتی اوضاع دستگاه خلافت به درستی ارزیابی کرد. درست است که شاخۀ مهمی از علویان حسینی به رهبری
امام جعفر صادق (علیهالسلام) از
بیعت با محمد سر باز زدند،
ولی قیام با پشتیبانی
زیدیان و معتزلیان و
عالمان و فقیهان بزرگی چون ابوحنیفه و
مالک بن انس، در آن روزگار که خلافت عباسی چندان استوار نشده بود، میتوانست دگرگونی عظیمی پدید آورد. انتخاب مدینه به عنوان نخستین مرکز قیام فقط از لحاظ سیاسی واجد اهمیت بسیار بود و نمیتوانست از لحاظ اقتصادی و نظامی و بسیج رزمآوران، قیام را یاری رساند، در حالی که بصره نه تنها از لحاظ سیاسی به دلیل آنکه دستگاه خلافت را مستقیماً تهدید میکرد اهمیت داشت، بلکه از قابلیت
اقتصادی و نظامی خاصی برخوردار بود و به همین سبب میتوانست به عنوان مکمّل
نهضت مدینه، قیام را که سخت باعث وحشت منصور شده بود، به پیروزی برساند، اما خروج پیش از موقع محمد نفس زکیّه و ناهماهنگی ابراهیم با او، موجب شد که خلیفه بتواند هر دو را جداگانه سرکوب کند. با اینهمه، چنین مینماید که پیروزی از دسترس ابراهیم نیز چندان دور نبود، ولی تنفّر او از قتل و غارت و بیتوجهی به مشورت خبرگانِ نهضت، کار را واژگونه کرد. اگرچه رفتن ابراهیم به کوفه به
دعوت ابوحنیفه و برخی از کوفیان
جبهۀ اصلی را در بصره تضعیف میکرد، ولی اگر ابراهیم با آن
مال و مردی که داشت، بلافاصله پس از خروج بر منصور به
کوفه حمله میبرد، بعید نبود که با یاری کوفیانی که گریخته و به او پیوسته بودند
بر خلیفه چیره شود، خاصه که گفتهاند منصور از همین حمله میترسید و بیم داشت که یارانش او را ترک کنند،
ولی ابراهیم نیز بیم داشت که حملۀ او موجب کشتار مردم شود. سپس که برخی از یارانش پیشنهاد کردند که بر سپاه عیسی بن موسی
شبیخون زنند
و گفتند که بهتر است ابراهیم با بخشی از سپاه به بصره باز گردد و از آنجا ناظر جنگ باشد تا در موقع لزوم سپاهی به کمک فرستد، از آن کار خودداری کرد
و حتی از ایجاد آرایش جنگی مناسب هم سرباز زد. نیز وقتی که سپاه عیسی را واپس راند، بهرغم نصیحت
ابوحنیفه که معتقد بود ابراهیم نباید از تعقیب فراریان دست بردارد،
دستور عدم تعقیب شکست خوردگان دشمن را صادر کرد
در حالیکه این پیروزی چنان منصور را به وحشت انداخت که خواست از کوفه بگریزد،
اما ناآگاهی ابراهیم از امور نظامی و اختلافی که میان یاران او پدید آمده بود، پیروزی نخستین را که برخی آن را «بدرالصّغری» خواندهاند
به شکست بدل کرد.
(۱) ابن اثیر، الکامل، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۲) محمد بن علی ابن طقطقی، تاریخ فخری، ترجمۀ محمد وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۳) احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
(۴) عبدالحی بن احمد ابن عماد، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ق.
(۵) عبداللـه بن مسلم ابن قتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۶) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۶۸ق.
(۷) فهرست.
(۸) احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۷ق.
(۹) ابوالقاسم بلخی، ذکر المعتزلة، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به کوشش فؤاد سیّد، تونس، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۴م.
(۱۰) خلیفه بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۸م.
(۱۲) شمسالدین محمد ذهبی، العبر، به کوشش ابوهاجر محمد زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۱۳) عبدالامیر شامی، تاریخ الفرقة الزیدیة، نجف، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۱۴) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، به کوشش محمد بدران، قاهره، ۱۳۲۸ق/۱۹۱۰م.
(۱۵) خلیل بن ایبک صفدی، الوافی بالوفیات، به کوشش س دیدرینگ، بیروت، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.
(۱۶) طبری، تاریخ، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۹۶۰-۱۹۶۸م.
(۱۷) العیون والحدائق، به کوشش یان دخویه، لیدن، ۱۸۷۱م.
(۱۸) قاضی عبدالجبار، طبقات المعتزلة، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به کوشش فؤاد سید، تونس، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۴م.
(۱۹) محمد بن یوسف کندی، کتاب الولاة و القضاة، به کوشش روون گست، بیروت، ۱۹۰۸م.
(۲۰) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق.
(۲۱) مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۸۹۹-۱۹۰۶م.
(۲۲) احمد بن علی نجاشی، رجال، قم، ۱۴۰۷ق، ص۲۴۲.
(۲۳) یاقوت، معجم البلدان، بیروت، ۱۳۷۴ق.
(۲۴) احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق.
دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابراهیم بن عبدالله محض»، ج۲، ص۶۵۵.