کشتار قبیله بنیجذیمه توسط خالد بن ولید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خالد بن ولید یکی از مسلمانانی بود که در برخود با
مسلمانان قبیله جذیمه، عدهای از افراد آن قبیله را به
قتل رساند، و در مقابل
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط
امام علی (علیهالسلام) تمام خسارت آنها را بهطور کامل پرداخت نمود.
اهلسنت این قضیه را با قضیه کشتن
مالک بن نویره در زمان
ابوبکر، توسط
خالد را قیاس و توجیه میکنند.
چرا
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خالد بن ولید را با وجود آنکه عدهای از
مسلمانان قبیله جذیمه را کشته بود کیفر نداد؟
اهل سنت، جنایات
خالد را در قضیه کشتن
مالک بن نویره در زمان
ابوبکر، و قصاص نشدن وی را با این مساله
قیاس و توجیه میکنند.
در اینکه
خالد بن ولید، در جنگ با مالک
بن نویره، جنایات عظیمی را مرتکب شده، تردیدی نیست؛ تا جایی که
خلیفه دوم به شدت به او اعتراض کرد، او را دشمن خدا لقب داد و قسم یاد کرد که
خالد را سنگسار خواهد کرد؛ اما از آن جایی که
خلیفه اول به بازوی توانمند
خالد برای پیشبرد حکومتش نیاز شدیدی داشت، از او دفاع کرد و هیچ مجازاتی را برایش در نظر نگرفت.
اما درباره جنگ
خالد با
بنیجذیمه و کشتن آنها توجه به چند نکته ضروری است.
بخشیدن خون مقتول و یا
قصاص قاتل، در اختیار ولی مقتول است و هیچکس، حتی پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ابوبکر و یا هر حاکم دیگری، حق بخشیدن خون را ندارند و اگر صاحب خون بخواهد قاتل را قصاص نماید، حاکم اسلامی وظیفه دارد که قاتل را قصاص و حکم اسلامی را اجرا نماید؛ اما اگر صاحب خون قصد کشتن نداشته باشد و بخواهد با گرفتن دیه، از کشتن قاتل بگذرد، حاکم اسلامی طبق نظر ولی دم عمل خواهد کرد.
در قضیه بنی جذیمه، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بعد از اطلاع و آگاهی از آن،
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را اعزام کرد و تمام خسارات آنان، حتی قیمت کاسه سگان آنها را نیز پرداخت نمود.
طبری مینویسد:
فلما انتهی الخبر الی رسول الله رفع یدیه الی السماء ثم قال اللهم انی ابرا الیک مما صنع
خالد بن الولید ثم دعا علی
بن ابی طالب (علیهالسّلام) فقال یا علی اخرج الی هؤلاء القوم فانظر فی امرهم واجعل امر الجاهلیة تحت قدمیک.
فخرج حتی جاءهم ومعه مال قد بعثه رسول الله به فودی لهم الدماء وما اصیب من الاموال حتی انه لیدی میلغة الکلب حتی اذا لم یبق شیء من دم ولا مال الا وداه بقیت معه بقیة من المال فقال لهم علی (علیهالسّلام) حین فرغ منهم هل بقی لکم دم او مال لم یود الیکم قالوا لا قال فانی اعطیکم هذه البقیة من هذا المال احتیاطا لرسول الله مما لا یعلم ولا تعلمون ففعل ثم رجع الی رسول الله فاخبره الخبر فقال اصبت واحسنت.
ثم قام رسول الله فاستقبل القبلة قائما شاهرا یدیه حتی انه لیری بیاض ما تحت منکبیه وهو یقول اللهم انی ابرا الیک مما صنع
خالد بن الولید ثلاث مرات.
وقتی که خبر به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید، دستها را به طرف آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خدایا! من از آن چه
خالد بن ولید انجام داده است بیزارم. سپس
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) را خواست و به او فرمود: ای علی! نزد این قوم برو و نظر آنان را جویا شو و امر جاهلیت را زیر پا بگذار.
علی (علیهالسّلام) در حالی که اموال بسیار همراه داشت به طرف قبیله رفت، خونبها، خسارت
اموال و حتی قیمت کاسههای سگان آنها را نیز پرداخت نمود، علی (علیهالسّلام) بعد از اتمام کار از آنها سؤال کرد: آیا خونبها و یا مالی مانده است که به شما پرداخت نکرده باشم؟ همگی گفتند: خیر.
علی (علیهالسّلام) فرمود: باقی مانده این اموال را نیز به خاطر رعایت احتیاط از جانب رسول خدا در مواردی که آن حضرت و شما از آن مطلع نشدهاید میپردازم. سپس بازگشت و آنچه انجام داده بود به رسول خدا گزارش کرد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: کار درست و زیبائی انجام دادی. سپس رو به
قبله ایستاد، و دستها را بلند کرد؛ بهطوری که سفیدی زیر بغل آن حضرت پیدا بود، سه بار فرمود: خدایا من از آن چه که
خالد بن ولید انجام داده است، بیزارم.
علاوه بر پرداخت نمودن خسارتها و جلب رضایت افراد قبیله باز هم رسول خدا اعلان بیزاری و برائت از اعمال ظالمانه
خالد بن ولید میکند و مطابق با فرمان الهی: «فَاِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ اِنیّ ِ بَرِی ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُون؛
اگر تو را نافرمانی کنند بگو: من از آنچه شما انجام میدهید بیزارم!» دستها را به طرف آسمان بلند کرد؛ بهطوری که سفیدی زیر بغل آن حضرت معلوم بود عرض میکند:
اللهم انی اَبْرَاُ اِلَیْکَ مِمَّا صَنَعَ
خَالِدٌ.
خدایا من از آن چه
خالد انجام داده، بیزاری میجویم.
خالد بن ولید در قضیه کشتن مالک
بن نویره، علاوه بر کشتن او و قبیلهاش، مرتکب
زنای محصنه نیز شده بود و ابوبکر وظیفه داشت که حد الهی را بر او جاری کند؛ زیرا اجرای حد بر زناکار، وظیفه حاکم است؛ اما جناب خلیفه به جای اجرای
حدود الهی، او را مورد تشویق قرار داده و از کار او به شدت دفاع کرد. با اینکه زن شوهر مرده باید مدت خاصی را به اتفاق
مسلمانان عده نگه دارد؛ اما
خالد بن ولید با بیتوجهی به این مساله در همان شبی که مالک کشته شده بود، با زن او همبستر میشود.
خلیفه دوم با شنیدن خبر کشته شدن مالک و همبستر شدن
خالد با زن او، قسم یاد کرد که
خالد را سنگسار کند.
طبری و
ابناثیر در تاریخشان و
ابوالفرج اصفهانی در
الاغانی و
نویری در
نهایة الادب مینویسند:
فلما بلغ قتلهم عمر
بن الخطاب تکلم فیه عند ابی بکر فاکثر وقال عدو الله عدی علی امرئ مسلم فقتله ثم نزا علی امراته واقبل
خالد بن الولید قافلا حتی دخل المسجد وعلیه قباء له علیه صدا الحدید معتجرا بعمامة له قد غرز فی عمامته اسهما فلما ان دخل المسجد قام الیه عمر فانتزع الاسهم من راسه فحطمها ثم قال ارثاء قتلت امرا مسلما ثم نزوت علی امراته والله لارجمنک باحجارک.
وقتی که خبر کشته شدن ایشان به عمر
بن خطاب رسید جریان را به ابوبکر گزارش داد و درباره آن سفارش زیادی نمود و گفت: دشمن خدا بر مردی مسلمان تجاوز کرده و او را کشته است، سپس با همسر او نزدیکی کرده است! ! !
خالد بن ولید بدون توجه و در حالی که جای شمشیر بر قبای او آشکار بود و عمامهای پوشیده بود که در آن تیرهایی قرار داده بود وارد مسجد شد، عمر بلند شد و تیرها را از عمامه او در آورد و شکست سپس گفت: ریا میکنی؟ مرد مسلمانی را کشتی و با همسرش همبستر شدی، به خدا قسم تو را با سنگی که خودت درست کردی سنگسار خواهم کرد.
ذهبی مینویسد:
فلما قدم
خالد قال عمر: یا عدو الله قتلت امراً مسلماً ثم نزوت علی امراته.
وقتی که
خالد به
مدینه آمد، عمر گفت: ای دشمن خدا! مرد مسلمانی را کشتی و سپس با همسرش همبستر شدی؟!
و اما این سؤال که: چرا ابوبکر حدود الهی را اجرا نکر د، و از اعمال جنایتکارانه
خالد دفاع نمود؟ پاسخ آن را باید از زبان علمای اهل سنت بشنوید که میگویند: چون ابوبکر
خالد را
مجتهد میدانست به همین جهت او را تبرئه کرد.
ابنخلکان و بسیار دیگر از علمای اهل سنت نوشتهاند:
ولما بلغ الخبر ابا بکر وعمر رضی الله عنهما قال عمر لابی بکر رضی الله عنه ان
خالدا قد زنی فارجمه قال ما کنت لارجمه فانه تاول فاخطا.
وقتی که خبر به گوش ابوبکر و عمر رسید، عمر به ابو بکر گفت:
خالد زنا کرده باید او را سنگسار کنی! ابو بکر گفت: او را سنگسار نخواهم کرد؛ چرا که
اجتهاد کرده و در اجتهادش اشتباه کرده است! ! !
جلالالدین سیوطی و
متقی هندی به نقل از
ابنسعد مینویسند:
ادَّعی اَنَّ مَالکَ
بْنَ نُوَیرَةَ ارْتَدَّ بِکَلاَمٍ بَلَغَهُ عَنْهُ، فَاَنْکَرَ مَالِکٌ ذالِکَ، وَقَالَ: اَنَا عَلی الاِسْلاَمِ مَا غَیَّرْتُ وَلاَ بَدَّلْتُ وَشَهِدَ لَهُ بِذالِکَ اَبُو قَتَادَةَ وَعَبدُ اللَّهِ
بنِ عمرَ فَقَدَّمَهُ
خَالِدٌ وَاَمَرَ ضِرَارَ
بنَ الاَزْوَرِ الاَسدی فَضَرَبَ عُنُقَهُ، وَقَبَضَ
خَالِدٌ امْرَاَتَهُ، فَبَلَغَ ذالِکَ عُمَرَ ابن الْخَطَّابِ قَتْلَهُ، فَقَالَ لاِبِی بَکْرٍ: (اِنَّهُ قَدْ زَنَی فَارْجُمْهُ، فَقَالَ اَبُو بَکْرٍ: مَا کُنْتُ لاِرْجُمَهُ تَاَوَّلَ فَاَخْطَاَ، قَالَ: فَاِنَّهُ قَدْ قَتَلَ مُسْلِمَاً فَاقْتُلْهُ، قَالَ: مَا کُنْتُ لاِقْتُلَهُ تَاَوَّلَ فَاَخْطَاَ، قَالَ: فَاعْزِلْهُ، قَالَ: مَا کُنْتُ لاِشِیمَ سْیْفَاً سَلَّهُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ اَبَدَاً) (ابن سعد).
خالد بن ولید ادعا کرد که از مالک سخنی شنیده است که سبب ارتداد وی بوده است؛ ولی مالک آن را انکار کرده و گفته بود: من بر
اسلام هستم نه چیزی را تغییر داده و نه عوض کردهام،
ابوقتاده و
عبدالله بن عمر نیز بر این مطلب
شهادت دادند؛ اما
خالد او را متهم نمود و به
ضرار بن ازور اسدی گفت: گردن او را بزن؛ سپس
خالد به همسر مالک نیز دست درازی کرد؛ (عمر) به ابوبکر گفت:
خالد زنا کرده است؛ او را سنگسار کن؛ ابوبکر پاسخ داد: من او را سنگسار نمیکنم؛ او اجتهاد کرده و اشتباه نموده است؛ گفت: او را قصاص کن؛ زیرا او مسلمانی را کشته است؛ پاسخ داد: او را نمیکشم؛ زیرا او اجتهاد نموده و خطا کرده است! ! !
گفت: پس او را عزل کن؛ پاسخ داد: من شمشیری را که
خداوند بر ایشان کشیده است در غلاف نمیگذارم.
باید از جناب خلیفه سؤال کرد که اگر
خالد مجتهد باشد و به تواند قبیلهای را فقط به خاطر نپرداختن
زکات به ابوبکر (نه انکار اصل وجوب زکات) بکشد و همان شب با زن مسلمانی که شوهرش را کشته است همبستر شود، چرا مالک
بن نویره نتواند اجتهاد کند.
اگر
صحابه مجتهدند، پس مالک
بن نویره هم باید مجتهد باشد، چرا یکی به خاطر اجتهادش کشته شده و همان شب با زنش زنا میشود؛ ولی دیگری به خاطر قتل عمد و زنای محصنه نه تنها توبیخ نمیشود؛ بلکه
پاداش نیز میگیرد؟!
و اگر فرض کنیم که
خالد در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اجتهاد کرده و خطا کرده بود و ابوبکر از این کار مطلع بود، چرا دوباره وقتی که همان خطا را مرتکب شد، او را مجازات نکرد؟ آیا یک نفر میتواند دو بار یک خطا را تکرار نماید؟ آیا یک خطا را میتوان دوبار با اجتهاد توجیه کرد؟
این مطلب نیز مسلّم است که
خالد بن ولید، مالک
بن نویره را فقط به خاطر زیبائی زنش کشت، نه به خاطر اینکه زکات پرداخت نمیکرد.
ذهبی در
تاریخ الاسلام و
یافعی در
مرآة الجنان، ابنخلکان در
وفیات الاعیان و
ابوالفداء در
المختصر فی الاخبار البشر مینویسند:
فکلمه ابو قتادة الانصاری وابن عمر، فکره کلامهما، وقال لضرار
بن الازور: اضرب عنقه، فالتفت مالک الی زوجته وقال: هذه التی قتلتنی، وکانت فی غایة الجمال، قال
خالد: بل الله قتلک برجوعک عن الاسلام، فقال: انا علی الاسلام، فقال: اضرب عنقه، فضرب عنقه وجعل راسه احد اثافی قدر طبخ فیها طعام، ثم تزوج
خالد بالمراة.
عبدالله
بن عمر و ابوقتاده انصاری با
خالد در مورد مالک سخن گفتند: اما
خالد کلام ایشان را نپسندید،
خالد به ضرار
بن الازور دستور داد تا گردنش را بزند.
مالک به همسرش که بسیار زیبا بود اشاره کرد و گفت: او مرا کشت (به خاطر او کشته شدم).
خالد گفت: بلکه خدا تو را به خاطر بازگشتن از اسلام کشت. مالک گفت: من مسلمانم.
خالد دستور داد گردنش را بزنند، گردن او را زدند و سرش را یکی از پایههای دیگی که در آن غذا میپختند قرار دادند. سپس
خالد با زن او
ازدواج کرد.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «چرا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خالد بن ولید را به خاطر کشتن قبیله «بنی جذیمه» قصاص نکرد؟».