• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

وَرَد (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





وَرَد (به فتح واو و راء) و ورود (به ضم واو و راء) از واژگان قرآن کریم به معنای به معنى اشراف و نيز به معنى دخول است‌. از مشتقات آن در قرآن وارِد (به فتح واو و کسر راء) كسى است كه از رفقا براى آب آوردن جلو افتاده است‌. وِرْد (به كسر واو و سکون راء) به چندين معنى آمده: اشراف بر آب، آبی كه بر آن وارد شوند، جماعتی كه وارد آب می شوند، عطش و غيره. وَرْد نیز به معنای گل است. وَرید (به فتح واو) رگى است متصل به قلب و كبد و جريان خون ... در آن است.



وَرَد و ورود طبرسی فرموده: ورود در اصل مشرف شدن به دخول است نه دخول: «اصل‌ الْوُرُودِ الاشراف على الدّخول و ليس بالدّخول.» راغب می‌گويد: ورود در اصل قصد آب است سپس در غير آن به كار رود.
در اقرب و مصباح گفته: «وَرَدَ البعيرُ و غيرهُ‌ الماءَ وُرُوداً» يعنى به آب رسيد بى آنكه داخل شود و گاهى دخول نيز در آن هست. در صحاح آمده: «وَرَدَ وُرُوداً: حضر.» بنابراين ورود به معنى اشراف و نيز به معنى دخول است‌.


(وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ‌) «چون به آب مدین رسيد ديد گروهى به چهارپايان آب می‌دهند» در اين آيه به معنى نزديک شدن و رسيدن است.
در آيات‌ (إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ‌) (لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها ...) (به يقين شما و آنچه غير خدا مى‌پرستيد هيزم جهنم خواهيد بود و همگى در آن وارد مى‌شويد. اگر اين‌ها معبودهاى حقى بودند، هرگز وارد دوزخ نمى‌شدند) و (يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ‌ النَّارَ) (روز قیامت، او در پيشاپيش قومش خواهد بود و به جاى چشمه‌هاى زلال بهشت آن‌ها را وارد آتش مى‌كند) منظور دخول است.

۲.۱ - معنای وارِد

وارِد كسى است كه از رفقا براى آب آوردن جلو افتاده است‌.
(وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ‌ فَأَدْلى‌ دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى‌ هذا غُلامٌ ...) ظاهراً اين تسميه از آن جهت است كه او پيش از ديگران به آب می رسد. يعنى «كاروانى بيامد، آب دار خويش را فرستادند، دلو را بالا كشيد، گفت: اى مژده اين پسرى است.»
در اينجا لازم است چند آيه را بررسى كنيم:
(وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها كانَ عَلى‌ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا) (ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا) ضمير «وارِدُها» راجع به جهنّم است. يعنى: «همه شما اعمّ از نيكوكار و بدكار وارد جهنّم خواهيد شد، سپس پرهيزكاران را نجات می‌دهيم و ستمكاران را به زانو در آمده در آن می‌گذاريم.»
آيا مراد از ورود نزديک شدن است يا دخول؟ كلمه‌ (ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا) دو چيز مى‌فهماند: يكى اين‌كه همه مردم بدون استثناء وارد جهنّم خواهند شد وگرنه براى اين كلمه محلّى نمى‌ماند. دوّم اين‌كه مراد از ورود دخول است وگرنه در صورت عدم دخول نجات دادن معنى ندارد و آنگهى‌ (وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها) ترک كردن در آتش است نه در كنار آتش.
مگر آن‌كه بگویيم: بعد از رسيدن به كنار آتش باز نجات يافتن لازم است و ظالمان پس از آن‌كه در كنار آتش ماندند بعداً به آن داخل می‌شوند.
ناگفته نماند: اگر مراد از ورود دخول باشد، مؤمنان در آن ابداً رنجى نخواهند ديد النهايه در آن دخول براى خدا غرضى هست.
در تفسیر برهان از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده «فِي قَوْلِهِ‌ وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها» آيا نشنيدى كه شخص می‌گويد «وَرَدْنَا مَاءَ بَنِي فُلَانٍ» آن ورود است نه دخول. در مجمع البیان چند روايت نقل شده راجع به اينكه همه مردم به آتش داخل خواهند شد ولى همه نبوى است و از اهل بیت (علیهم‌السلام) نيستند.
نگارنده گويد: العلم عند اللّه.
گر چه احتمال دخول از نزديک شدن قوى است و چند آيه قبل كه آمده: (فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا) (به پرورگارت سوگند كه همه آن‌ها را همراه با شياطين در قيامت جمع مى‌كنيم؛ سپس آنان را (در حالى كه به زانو درآمده‌اند) گرداگرد جهنم حاضر مى‌سازيم.)
ظاهراً مراد بدكاران جنّ و انس است نه همه مردم؛ لذا نمی‌شود اين آيه را قرينه دانست كه مراد از ورود در آيه ما نحن فيه اشراف است.

۲.۲ - معنای وِرْد

وِرْد به چندين معنى آمده: اشراف بر آب، آبی كه بر آن وارد شوند، جماعتی كه وارد آب می شوند، عطش و غيره.
(يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ‌ النَّارَ وَ بِئْسَ‌ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ) (روز قيامت، او در پيشاپيش قومش خواهد بود و به جاى چشمه‌هاى زلال بهشت آن‌ها را وارد آتش مى‌كند و چه بد آبشخورى است آتش كه بر آن وارد مى‌شوند)
مراد از ورد در آيه به قرينه مورود ظاهراً آب است؛ چنان كه در المیزان و المنار اختيار كرده است. يعنى آتش بد آبى است كه بر آن وارد می‌شوند. ظاهراَ آن تجسيم معكوس است يعنى حق اين است كه پيشوا و قائد، قوم خويش را به طرف آب گوارا بكشد تا از عطش رهایى يابند ولى فرعون پيش قوم خويش افتاده آن‌ها را به آتش وارد می‌كند و آن بد آبى است كه وارد می‌شوند زيرا به عوض تسكين عطش وجودشان را مى‌سوزاند و آن به قول المنار اشاره به خسران و نااميدى است.
(وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى‌ جَهَنَّمَ‌ وِرْداً) ورد را عطاش معنى كرده‌اند، على هذا مصدر به معنى فاعل و براى جمع است يعنى: «گناهكاران را عطشان به جهنّم سوق می‌كنيم»
شايد ورد را از آن عطش معنى كرده‌اند كه علت ورود به آب عطش است و شايد ورد در آيه به معنى «واردين» باشد.

۲.۳ - معنای وَرْد

وَرْد به معنای گل است. در صحاح گفته: «الْوَرْدُ: الّذى يُشَمُّ.» وردة براى مفرد است؛ يعنى يک گل‌.
(فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ‌ وَرْدَةً كَالدِّهانِ‌) «آن‌گاه كه آسمان‌ شكافته شده و گلگون می‌شود مانند چرم سرخ.» رجوع شود به «دهن»
علت تسميه گل به ورد آن است كه اوّلين وارد از ميوه است.

۲.۴ - وَريد

وَريد راغب گويد: وريد رگى است متصل به قلب و كبد و جريان خون ... در آن است. ظاهراً مراد شريان باشد.
(وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ‌ الْوَرِيدِ) (و ما به او از رگ قلبش نزديک‌تريم)
آن را رگى در گردن و مجراى نفس (ناى) نيز گفته‌اند. مراد از آيه اطلاع و احاطه خدا است نسبت به انسان.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۷، ص۲۰۰.    
۲. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۳، ص۱۶۰.    
۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۲۶.    
۴. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۸۶۵.    
۵. شرتونی، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، ج۵، ص۷۴۹.    
۶. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص۶۵۴.    
۷. جوهری، ابو نصر، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، ج۲، ص۵۴۹.    
۸. قصص/سوره۲۸، آیه۲۳.    
۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۴-۲۵.    
۱۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۳۳.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۷.    
۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۸۱.    
۱۳. انبیاء/سوره۲۱، آیه۹۸-۹۹.    
۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۳۰.    
۱۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۲۷.    
۱۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۶۲.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۱۵.    
۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۶۵-۱۶۶.    
۱۹. هود/سوره۱۱، آیه۹۸.    
۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۳۳.    
۲۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۳۸۱.    
۲۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۵۷۲-۵۷۳.    
۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۲۷.    
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۱۹.    
۲۵. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۷، ص۲۰۱.    
۲۶. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۸۶۵.    
۲۷. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۳، ص۱۶۰.    
۲۸. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۹.    
۲۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۰۶.    
۳۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۱۴۳-۱۴۴.    
۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۷۸.    
۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۸۱-۱۸۲.    
۳۳. مریم/سوره۱۹، آیه۷۱-۷۲.    
۳۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۸۹-۹۱.    
۳۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۱۲۱-۱۲۷.    
۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۴۳.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۹۵-۱۹۸.    
۳۸. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۷۲۷.    
۳۹. مریم/سوره۱۹، آیه۶۸.    
۴۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۰.    
۴۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۸۸.    
۴۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۱۱۹-۱۲۰.    
۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۳۸.    
۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۹۱-۱۹۲.    
۴۵. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۷، ص۲۰۲.    
۴۶. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۸۶۵.    
۴۷. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۳، ص۱۵۹-۱۶۰.    
۴۸. هود/سوره۱۱، آیه۹۸.    
۴۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۳۳.    
۵۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۳۸۱.    
۵۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۵۷۲-۵۷۴.    
۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۲۷.    
۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۱۹-۱۲۰.    
۵۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۳۸۱.    
۵۵. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۱۲، ص۱۲۵.    
۵۶. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۱۲، ص۱۲۷.    
۵۷. مریم/سوره۱۹، آیه۸۶.    
۵۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۱۱۰-۱۱۱.    
۵۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۱۵۱-۱۵۲.    
۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۵۲.    
۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۲۰۶-۲۰۷.    
۶۲. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۷، ص۲۰۳.    
۶۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۳، ص۱۶۰.    
۶۴. جوهری، ابو نصر، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، ج۲، ص۵۵۰.    
۶۵. الرحمن/سوره۵۵، آیه۳۷.    
۶۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۰۷.    
۶۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۱۷۹.    
۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۳۴۳.    
۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۱۰۰.    
۷۰. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۷، ص۲۰۳.    
۷۱. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۵، ص۳۴۶-۳۴۷.    
۷۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۸۶۵.    
۷۳. ق/سوره۵۰، آیه۱۶.    
۷۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۱۹.    
۷۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۴۷.    
۷۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۵۱۹-۵۲۰.    
۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۳۹.    
۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۲۵۵.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ورد»، ج۷، ص۲۰۰-۲۰۳.    






جعبه ابزار