موانع تفاخر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آیاتی از
قرآن موانع
فخرفروشی را برشمده که
به آنها اشاره میکنیم.
احسان
به والدین، خویشاوندان، یتیمان، مساکین، همسایگان، در راه ماندگان و بردگان، مانع تفاخر است.
واعبدوا الله ولا تشرکوا
به شیــا وبالولدین احسـنـا وبذی القربی والیتـمیوالمسـکین والجار ذی القربی والجار الجنب والصاحب بالجنـب وابن السبیل وما ملکتایمـنکم ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا.
و
خدا را بپرستید! و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید! و
به پدر و مادر، نیکی کنید همچنین
به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، و همسایه نزدیک، و
همسایه دور، و دوست و همنشین، و واماندگان در
سفر ، و بردگانی که
مالک آنها هستید زیرا خداوند، کسی را که
متکبر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد.
کلمه (مختال)
به معنای کسی است که دستخوش خیالات خود شده، و خیالش او را در نظر خودش شخصی بسیار بزرگ جلوه داده، در نتیجه دچار
به کبر گشته، از راه صواب گمراه شده است، اسب را هم اگر خیل میخوانند برای همین است که در راه رفتنش
تبختر میکند، و کلمه (فخور)
به معنای کسی است که زیاد افتخار میکند، و این دو صفت یعنی اختیال- خیال زدگی- و کثرت فخر از لوازم علاقمندی
به مال و جاه، و
افراط در حب آن دو است، و اگر فرموده:
خدا مختال و فخور را دوست نمیدارد، برای همین است که این دو،
خدا را دوست نمیدارند، زیرا قلبشان وابسته
به غیر او است،
در پایان آیه با این جمله که: " خداوند افراد
متکبر و فخرفروش را دوست نمیدارد" هشدار میدهد که هر کس از فرمان
خدا سرپیچی کند و
به خاطر تکبر از رعایت حقوق خویشاوندان و پدر و مادر و یتیمان و مسکینان و
ابن السبیل و دوستان سرباز زند محبوب
خدا و مورد
لطف او نیست و آن کس که مشمول لطف او نباشد، از هر خیر و سعادتی محروم است.
گواه بر این معنی روایتی است که در ذیل این آیه وارد شده: یکی از یاران پیامبر صمیگوید: " در محضرش این آیه را خواندم، پیامبر ص زشتی
تکبر و نتائج سوء آن را برشمرد
به حدی که من گریه کردم، فرمود: چرا
گریه میکنی؟ گفتم: من دوست دارم لباسم، جالب و زیبا باشد و میترسم با همین عمل جزء متکبران باشم فرمود: نه تو اهل بهشتی و اینها علامت تکبر نیست،
تکبر آن است که انسان در مقابل حق، خاضع نباشد و خود را بالاتر از مردم بداند و آنها را
تحقیر کند (و از ادای حقوق آنها سرباز زند) ".
خلاصه اینکه از جمله اخیر آیه برمی آید که سرچشمه اصلی شرک و پایمال کردن حقوق مردم غالبا
خودخواهی و تکبر است و ادای حقوق فوق مخصوصا در مورد بردگان و یتیمان و مستمندان و مانند آنها نیاز
به روح
تواضع و
فروتنی دارد
ایمان
به آخرت، مانع تفاخر است.
الهـکم التکاثر• کلا لو تعلمون علم الیقین• لترون الجحیم.
افزون طلبی (و تفاخر) شما را
به خود مشغول داشته (و از
خدا غافل نموده) است. • تا آنجا که
به دیدار قبرها رفتید (و قبور مردگان خود را برشمردید و
به آن افتخار کردید)! • قطعا شما جهنم را خواهید دید
"
یقین" نقطه مقابل" شک" است، همانگونه که علم نقطه مقابل
جهل است، و
به معنی وضوح و ثبوت چیزی آمده است، و طبق آنچه از اخبار و روایات استفاده میشود
به مرحله عالی ایمان" یقین" گفته میشود،
امام باقر ع فرمود:
"
ایمان یک درجه از
اسلام بالاتر است، و تقوی یک درجه از ایمان بالاتر، و یقین یک درجه برتر از
تقوا است" سپس افزود: " و لم یقسم بین الناس شی ء اقل من الیقین": " در میان مردم چیزی کمتر از یقین تقسیم نشده است"! راوی سؤال میکند یقین چیست؟ میفرماید: التوکل علی الله، و التسلیم لله، و الرضا بقضاء الله، و التفویض الی الله!: " حقیقت یقین
توکل بر
خدا، و تسلیم در برابر ذات پاک او، و رضا
به قضای الهی، و واگذاری تمام کارهای خویش
به خداوند است" .
برتری مقام یقین از مقام تقوی و ایمان و اسلام چیزی است که در روایات دیگر نیز روی آن تاکید شده است.
توجه به حسابرسی در روز
قیامت، مانع تفاخر است.
الهـکم التکاثر• ثم لتسـلن یومئذ عن النعیم.
افزون طلبی (و تفاخر) شما را
به خود مشغول داشته (و از
خدا غافل نموده) است. • سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهایی که داشتهاید بازپرسی خواهید شد
تفسیر این روایات ظاهرا مختلف، چنین است که" نعیم" یک معنی بسیار گسترده دارد که همه مواهب الهی را اعم از" معنوی" مانند دین و
ایمان و اسلام و
قرآن و
ولایت ، و انواع نعمتهای" مادی" را اعم از فردی و اجتماعی شامل میشود، منتها نعمتهایی که اهمیت بیشتری دارند مانند نعمت" ایمان و ولایت" بیشتر از آنها سؤال میشود که آیا حق آنها ادا شده یا نه؟ و ظاهرا روایاتی که نعمتهای مادی را از شمول این آیه نفی میکند ناظر
به این معنی است که شما نباید مصداقهای مهمتر را رها کرده
به مصداقهای کوچکتر روی آورید، و در حقیقت هشداری است
به مردم در زمینه سلسله مراتب مواهب و نعمتهای الهی و اینکه در برابر آنها مسئولیت سنگین دارند.
و چگونه ممکن است از این نعمتها سؤال نشود در حالی که
سرمایه های بزرگی هستند که در اختیار بشر قرار داده شده، و باید از هر کدام دقیقا
قدر- دانی کنند و
شکر آن را بجای آورند، و در موارد خود صرف کنند.
توجه به فرجام پیشینیان، از موانع تفاخر است
قال انما اوتیته علی علم عندی او لم یعلم ان الله قد اهلک من قبله من القرون من هو اشد منه قوة واکثر جمعـا ولا یسـل عن ذنوبهم المجرمون.
(
قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است
به دست آوردهام! » آیا او نمیدانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمیشوند.
در اینجا
قرآن پاسخ کوبندهای
به قارون- و قارونها- میدهد که" آیا او نمیدانست خداوند اقوامی را قبل از او هلاک کرد که از او نیرومندتر و آگاهتر و ثروتمندتر بودند"؟! (ا و لم یعلم ان الله قد اهلک من قبله من القرون من هو اشد منه قوة و اکثر جمعا).
تو میگویی آنچه داری از طریق
علم و دانشت داری، اما فراموش کردی که از تو عالمتر و نیرومندتر و ثروتمندتر فراوان بودند، آیا توانستند از چنگال مجازات الهی رهایی یابند؟
روشن ضمیران
بنی اسرائیل به قارون گفته بودند" ما آتاک الله... " (
خدا این مال و ثروت را
به تو داده) اما این بی ادب
جسور با این سخن مقابله کرد و گفت:
" آنچه را دارم از علم خویش دارم" اما خداوند در جمله بالا کوچکی
قدر و
قوت او را در برابر اراده و مشیتش آشکار میسازد.
و در پایان آیه با یک جمله کوتاه و پر معنی هشدار دیگری
به او میدهد و میفرماید: "
به هنگام نزول
عذاب الهی، مجرمان از گناهانشان سؤال نمیشوند" اصلا مجالی برای پرسش و پاسخ نیست، عذابی است قاطع و دردناک و کوبنده و ناگهانی (و لا یسئل عن ذنوبهم المجرمون).
فاما عاد فاستکبروا فی الارض بغیر الحق وقالوا من اشد منا قوة او لم یروا ان الله الذی خلقهم هو اشد منهم قوة وکانوا بـایـتنا یجحدون• فارسلنا علیهم ریحـا صرصرا فی ایام نحسات لنذیقهم عذاب الخزی فی الحیوة الدنیا ولعذاب الاخرة اخزی وهم لا ینصرون.
اما قوم عاد بناحق در زمین
تکبر ورزیدند و گفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است؟! » آیا نمیدانستند خداوندی که آنان را آفریده از آنها قویتر است؟ و (
به خاطر این پندار) پیوسته آیات ما را انکار میکردند. • سرانجام تندبادی شدید و هول انگیز و سرد و سخت در روزهایی
شوم و پرغبار بر آنها فرستادیم تا عذاب خوارکننده را در زندگی دنیا
به آنها بچشانیم و عذاب آخرت از آن هم خوارکننده تر است، و (از هیچ طرف) یاری نمیشوند!
آنها جمعیتی بودند که در سرزمین"
احقاف" در ناحیه"
حضرموت" در جنوب" جزیره
عربستان" زندگی داشتند، و از نظر
قدرت جسمانی، و
تمکن مالی، و تمدن مادی کم نظیر بودند،
قصرهای زیبا و قلعههای محکم میساختند، مخصوصا بر مکانهای مرتفع بناهایی که نشانه
قدرت و وسیله خودنمایی بود بر پا میکردند، مردمانی خشن و
جنگجو بودند، و این
قدرت ظاهری آنها را سخت مغرور کرده بود چنان که خود را جمعیتی شکست ناپذیر و برتر از همه میپنداشتند، و
به همین دلیل در برابر
خدا و پیامبرشان" هود"
به طغیان و سرکشی و
تکذیب و انکار برخاستند.
آری انسان بی مایه و کم ظرفیت هنگامی که مختصر
قدرتی در خود احساس کند سر
به طغیان بر میدارد، و حتی گاه از بیخردی
به مبارزه با
قدرت خدا برمی خیزد، و خداوند بزرگ چقدر ساده و آسان با یک اشاره عوامل حیاتشان را
به عامل مرگشان تبدیل میکند، چنان که در همین ماجرای عاد در آیه بعد اضافه میکند: " سرانجام تند بادی شدید و پر صدا و هول انگیز و سرد و سخت، در روزهایی شوم و پرغبار، بر آنها فرستادیم، تا
عذاب خوار کننده را در زندگی دنیا
به آنها بچشانیم.
کلمه" بغیر الحق" قیدی توضیحی است، چون استکبار در زمین دو جور نیست، یکی
به حق و یکی
به غیر حق، پس آوردن آن جز برای توضیح نمیتواند باشد
توجه به قدرت خدا و ناتوانی خویشتن، زمینه پرهیز از تفاخر است.
قال انما اوتیته علی علم عندی او لم یعلم ان الله قد اهلک من قبله من القرون من هو اشد منه قوة واکثر جمعـا ولا یسـل عن ذنوبهم المجرمون.
(قارون) گفت: «این
ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است
به دست آوردهام! » آیا او نمیدانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمیشوند.
شکی نیست در اینکه این جمله پاسخی بوده که قارون از همه گفتار مؤمنین از قومش، و نصیحتهای آنان، داده، چون اساس گفتار آنان بر این معنا بود که آنچه وی از مال و ثروت داشته،
خدا به او داده، و
احسان و فضلی از
خدا بوده، و خود او استحقاق آن را نداشته، پس
واجب است که او هم با این فضل
خدا خانه آخرت را طلب کند، و آن را در راه احسان
به مردم انفاق نماید، و با تکبر و
استعلا و طغیان در زمین فساد برنینگیزد.
فاما عاد فاستکبروا فی الارض بغیر الحق وقالوا من اشد منا قوة او لم یروا ان الله الذی خلقهم هو اشد منهم قوة وکانوا بـایـتنا یجحدون.
اما قوم عاد بناحق در زمین تکبر ورزیدند و گفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است؟! » آیا نمیدانستند خداوندی که آنان را آفریده از آنها قویتر است؟ و (
به خاطر این پندار) پیوسته آیات ما را انکار میکردند.
پس از آنکه
حضرت هود پیامبر آنان را
تهدید بعذاب فرمود،
قوم عاد بقدرت ناچیز خود
مغرور شد گفتند: ما نیروی دفاعی داریم، و با نیروی عظیم خود با هر نوع تهدیدی مقابله خواهیم نمود، زیرا هیچکس از ما قوی تر نیست، خداوند بزرگ در پاسخ آنان فرمود:
«ا و لم یروا ان الله الذی خلقهم هو اشد منهم قوة» مگر اینان نمیدانند همان خدایی که، آنان را آفریده است، و در میان آنان هم این نیروها را برایشان آفریده است، از آنان بسیار نیرومندتر است، و اگر بخواهد آنان را نابود خواهد ساخت؟! «و کانوا بآیاتنا یجحدون» اینان مردمی بی باور بودند که دلائل، و معجزات و نشانههایی میدیدند ولی بآن ایمان نمیآوردند و منکر آن میشدند
ما اصاب من مصیبة فی الارض ولا فی انفسکم الا فی کتـب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر• ... ولا تفرحوا بما ءاتـکم والله لا یحب کل مختال فخور.
هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمیدهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در
لوح محفوظ ثبت است و این امر برای
خدا آسان است! • این بخاطر آن است که برای آنچه از دست دادهاید
تاسف نخورید، و
به آنچه
به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبر
فخرفروشی را دوست ندارد
این جمله بیانگر علت مطلبی است که در آیه قبل بود البته اشتباه نشود که در آیه قبل دو چیز بود یکی خبری که
خدا میداد از نوشتن حوادث قبل از وقوع آن، و یکی هم خود حوادث، و آیه مورد بحث بیانگر خبر دادن
خدا است، نه خود حوادث، و کلمه" اسی" که مبدا فعل" تاسوا" است
به معنای
اندوه است، و منظور از" ما فات" و نیز از" ما اتی" نعمت فوت شده، و نعمت داده شده است.
و معنایش این است که: اینکه ما
به شما خبر میدهیم که حوادث را قبل از اینکه حادث شود نوشتهایم، برای این خبر میدهیم که از این
به بعد دیگر
به خاطر نعمتی که از دستتان میرود اندوه مخورید، و
به خاطر نعمتی که
خدا به شما میدهد خوشحالی مکنید، برای اینکه انسان اگر
یقین کند که آنچه
فوت شده باید میشد، و ممکن نبود که فوت نشود، و آنچه عایدش گشت باید میشد و ممکن نبود که نشود، ودیعهای است که
خدا به او سپرده چنین کسی نه در هنگام فوت نعمت خیلی
غصه میخورد، و نه در هنگام
فرج و آمدن نعمت، (مثل کارمندی میماند که سر برج حقوقی دارد و بدهیهایی هم باید بپردازد نه از گرفتن حقوق شادمان میشود و نه از دادن بدهی غمناک میگردد).
توجه به کیفر آخرتی، مانع برتری نمایی و تفاخر است.
الهـکم التکاثر• حتی زرتم المقابر• کلا سوف تعلمون• ثم کلا سوف تعلمون.
افزون طلبی (و تفاخر) شما را
به خود مشغول داشته (و از
خدا غافل نموده) است. • تا آنجا که
به دیدار قبرها رفتید (و قبور مردگان خود را برشمردید و
به آن افتخار کردید)! • چنین نیست که میپندارید، (آری) بزودی خواهید دانست! • باز چنان نیست که شما میپندارید بزودی خواهید دانست•
در آیه بعد آنها را با این سخن مورد
تهدید شدید قرار داده، میفرماید:
" چنین نیست که شما میپندارید و با آن تفاخر میکنید، شما
به زودی نتیجه این تفاخر موهوم خود را خواهید دانست" (کلا سوف تعلمون).
باز برای تاکید میافزاید: " سپس چنین نیست که شما میپندارید،
به زودی خواهید دانست" (ثم کلا سوف تعلمون).
جمعی از مفسران این دو آیه را تکرار و تاکید یک مطلب دانستهاند و هر دو
به صورت سربسته از عذابهایی که در
انتظار این مستکبران متفاخر است خبر میدهد.
در حالی که بعضی دیگر اولی را اشاره
به عذاب
قبر و برزخ که انسان بعد از مرگ، با آن روبرو میشود دانستهاند، و دومی را اشاره
به عذاب
قیامت .
توجه انسانها
به منتهی شدن همه نژادها
به پدر و مادر واحد، ازمیان برنده تفاخرهای خیالی آنان است
یـایها الناس انا خلقنـکم من ذکر وانثی وجعلنـکم شعوبـا وقبائل لتعارفوا..
یعنی: شما را از آدم و حواء آفریدیم،
به این معنا که شما در نسب متساوی هستید، چون همگی در نسب
به آدم و حواء میرسید، اینجا خداوند مردم را از تفاخر
به وسیله انساب نهی فرموده است.
عکرمه از
ابن عباس روایت کرده است که پیامبر
خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: (شماها از یک زن و مرد آفریده شدهاید، همانند....... . احدی بر دیگری برتری ندارد مگر
به وسیله تقوی).
سپس خداوند یادآور شده است که نسبهای مردم را متفرق ساخته است که بدین وسیله از یکدیگر شناخته شوند، نه آنکه بر یکدیگر تفاخر نمایند، و میفرماید:
«و جعلناکم شعوبا و قبائل» شعوب جمع شعب است که عبارت است از تودههای عظیم انسان مانند مضر و ربیعه، و قبائل عبارت است از گروههایی از انسان که از شعوب کمترند مانند قبیله بکر از شعب ربیعه و
قبیله تمیم از شعب مضر، این معنا مطابق گفته اکثر مفسرین است.
حسن گفته است: شعوب
به جمعیتهایی کمتر از قبیله گفته میشود، و اینکه
به آنان شعوب میگویند چون رشته رشته و متفرق شدهاند.
و در روایت عطاء از ابن عباس آمده است که منظور از شعوب موالی (ایرانیان) و منظور از قبائل عرب است.
از
حضرت صادق علیهالسّلام روایت شده است که شعوب از
عجم است، و قبائل از عرب و اسباط از بنی اسرائیل و قومی نیز بر این قولند.
«لتعارفوا» یعنی: من شما را این گونه قرار دادم که یکدیگر را بشناسید.
و
نصب و قوم و خویش و پدران یکدیگر را بدانید، و اگر اینطور نبود داد و ستدها
فاسد میشد، و دنیا خراب میگردید، و نقل حدیث امکان نداشت. «ان اکرمکم عند الله اتقاکم» یعنی: آن کس که بیش از همه از نافرمانی
خدا بپرهیزد و بیشتر از فرمان خداوند
اطاعت کند، دارای پاداشی بیشتر و منزلتی رفیع تر خواهد بود.
از پیامبر
خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم روایت شده است که فرمودند: خداوند بزرگ روز
قیامت میفرماید:
به شما فرمان دادم اما شما آنچه را که سفارش کرده بودم ضایع ساختید، و در فکر بالا بردن انساب خود بودید، امروز هم من نسب خود را بالا برده انساب شما را پائین میآورم کجا هستند پرهیزکاران؟ که گرامیترین فرد در پیشگاه الهی با
تقوا ترین فرد خواهد بود.
روایت شده است که مردی از
حضرت عیسی بن مریم علیهالسّلام پرسید: کدامین انسان برتر است؟ حضرت از روی زمین دو کف خاک برگرفته فرمود: کدامیک از این دو کف خاک برتر است؟ مردم از خاک آفریده شدهاند هر کدام که با تقواتر باشند برتر خواهند بود.
عاقبت اندیشی، مانع برتری نمایی و تفاخر بر دیگران است.
الهـکم التکاثر• حتی زرتم المقابر• کلا سوف تعلمون.
افزون طلبی (و تفاخر) شما را
به خود مشغول داشته (و از
خدا غافل نموده) است. • تا آنجا که
به دیدار قبرها رفتید (و قبور مردگان خود را برشمردید و
به آن افتخار کردید)! • چنین نیست که میپندارید، (آری) بزودی خواهید دانست!
این جمله ردع و تخطئه ایشان است از اینکه با سرگرمی
به چنین امر بیهودهای از اهداف مهمشان باز مانند. و جمله"
به زودی خواهید فهمید"
تهدید ایشان است و معنایش-
به طوری که از مقام بدست میآید- این است که:
به زودی
به آثار سوء این
غفلت خود آگاه خواهید شد، و وقتی از زندگی دنیا منقطع شدید آن آثار سوء را خواهید شناخت.
عبادت خداوند و پرهیز از شرک، مانعی در برابر تفاخر است.
واعبدوا الله ولا تشرکوا
به شیــا وبالولدین احسـنـا وبذی القربی والیتـمیوالمسـکین والجار ذی القربی والجار الجنب والصاحب بالجنـب وابن السبیل وما ملکتایمـنکم ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا.
و
خدا را بپرستید! و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید! و
به پدر و مادر، نیکی کنید همچنین
به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، و همسایه نزدیک، و همسایه دور، و دوست و همنشین، و واماندگان در سفر، و بردگانی که مالک آنها هستید زیرا خداوند، کسی را که متکبر و فخرفروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد.
این جمله دعوت
به توحید میکند، اما توحید عملی و آن این است که شخص موحد اعمال نیک خود را که از آن جمله احسان مورد بحث است صرفا
به خاطر رضای خدای تعالی انجام دهد، و در برابر انجام آن
ثواب آخرت را بخواهد، نه اینکه هوای نفس را پیروی نموده، آن را شریک خدای تعالی در پیروی خود بداند.
دلیل بر این معنا که منظور توحید عملی میباشد این است که دنبال جمله: " و اعبدوا الله" فرموده: " و لا تشرکوا
به شیئا... "، و بعدا همین معنا را
تعلیل کرده:
به این که" ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا" که در روایات فرمودهاند مختال فخور،
بخیل و کسی است که مال خود را
به عنوان ریاکاری در انظار مردم
انفاق میکند، اینها کسانی هستند که
به خدای تعالی شرک میورزند، چون تنها او را نمیپرستند، هوای نفسشان را نیز پرستش میکنند.
اعتقاد
به تقدیر الهی در برخورداری و عدم برخورداری از امکانات، از عوامل بازدارنده تفاخر است..... فقال لصـحبه وهو یحاوره انا اکثر منک مالا واعز نفرا• ولولا اذ دخلت جنتک قلت ما شاء الله لا قوة الا بالله..
صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت
به همین جهت،
به دوستش- در حالی که با او گفتگو میکرد- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم! » • چرا هنگامی که وارد باغت شدی، نگفتی این نعمتی است که
خدا خواسته است؟! قوت (و نیرویی) جز از ناحیه
خدا نیست! و اگر میبینی من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمی نیست)!
جمله" لا قوة الا بالله" انحصار هر نیرویی در خدای تعالی را افاده میکند، یعنی میفهماند آنچه نیرو که میبینیم قائم
به مخلوقات
خدا است بعینه همان نیرو قائم
به خود خدای تعالی است، بدون اینکه از
خدا منقطع شده باشد و مخلوق خود، مستقل در آن نیرو باشد، هم چنان که در جای دیگر فرموده: " ان القوة لله جمیعا".
ما اصاب من مصیبة فی الارض ولا فی انفسکم الا فی کتـب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر• لکیلا تاسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما ءاتـکم والله لا یحب کل مختال فخور.
هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمیدهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در
لوح محفوظ ثبت است و این امر برای
خدا آسان است! • این بخاطر آن است که برای آنچه از دست دادهاید تاسف نخورید، و
به آنچه
به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد
این دو جمله کوتاه در حقیقت یکی از مسائل پیچیده
فلسفه آفرینش را حل میکند، چرا که انسان همیشه در جهان هستی با مشکلات و گرفتاریهاو حوادث ناگواری روبرو است، و غالبا از خود سؤال میکند: با اینکه خداوند مهربان و کریم و رحیم است این حوادث دردناک برای چیست؟!
قرآن میگوید: "
هدف این بوده که شما دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشید".
منظور این بوده که موقعیت این گذرگاه و پلی که نامش دنیا است، و همچنین موقعیت خودتان را در این جهان گم نکنید، دلباخته و دلداده آن نشوید، و آن را جاودانه نپندارید که این دلبستگی فوق العاده بزرگترین دشمن
سعادت شما است، شما را از یاد
خدا غافل میکند و از مسیر تکامل باز میدارد.
این مصائب زنگ بیدار باشی است برای غافلان و شلاقی است، بر ارواح خفته، و رمزی است از ناپایداری جهان، و اشارهای است
به کوتاه بودن عمر این زندگی.
حقیقت این است که مظاهر فریبنده این" دار الغرور" زود انسان را
به خود جذب و سرگرم، و از یاد حق غافل میکند، ناگهان بیدار میشود که کاروان رفته، و او در خواب، و بیابان در پیش.
قابل
توجه اینکه در مورد آنچه از دست میرود تبدیل
به" فاتکم" (از شما فوت شده) میکند، اما در مورد مواهب و نعمتهای
به دست آمده آن را
به خدا نسبت میدهد و" بما آتاکم" میگوید، چرا که فوت و
فنا در ذات اشیاء افتاده است، این وجود است که از
فیض خداوند سرچشمه میگیرد.
آری این مصائب شکننده تفاخر و غرور است، لذا در پایان آیه میافزاید:
" خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد" (و الله لا یحب کل مختال فخور).
" مختال" از ماده" خیال" گرفته شده و
به معنی" متکبر" است، زیرا تکبر از خیال
فضیلت ، و پندار برتری بر دیگران، پیدا میشود، و" فخور" صیغه مبالغه از ماده" فخر"
به معنی کسی است که بسیار بر دیگران فخرفروشی میکند.
تنها کسی گرفتار این حالات میشود که مست ناز و نعمت گردد، ولی وجود آفات و مصائب برای آنها که قابل بیداری و هدایتند این
مستی و آثار آن را از بین میبرد
اعتقاد
به جریان امور بر وفق مشیت خداوند، مانع از تفاخر
به مال و فرزند است..... فقال لصـحبه وهو یحاوره انا اکثر منک مالا واعز نفرا• ولولا اذ دخلت جنتک قلت ما شاء الله لا قوة الا بالله ان ترن انا اقل منک مالا وولدا.
صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت
به همین جهت،
به دوستش- در حالی که با او گفتگو میکرد- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم! » • چرا هنگامی که وارد باغت شدی، نگفتی این نعمتی است که
خدا خواسته است؟! قوت (و نیرویی) جز از ناحیه
خدا نیست! و اگر میبینی من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمی نیست)!
این جمله تتمه کلام مرد
مؤمن در خطاب
به رفیق کافرش میباشد که او را
توبیخ و ملامت میکند که در هنگام ورود
به باغش دچار
غرور گشته و گفت: گمان نمیکنم ابدا این باغ نابود شود، و
به وی میگوید: چرا در آن هنگام نگفتی" ما شاء الله لا قوة الا بالله" و چرا با گفتن این دو کلمه همه امور را
به خدا نسبت ندادی، و حول و قوه را منحصر
به او نکردی، با اینکه برایت گفتم که همه نعمتها
به مشیت او وابسته است، و هیچ حول و قوهای جز
به عنایت او نیست.
کلمه معروف" ما شاء الله"
به ظاهرش کلمه ناتمامی است که ناگزیر باید چیزی را
تقدیر گرفت یا باید گفت تقدیرش" الامر ما شاء الله" است. و یا تقدیرش" ما شاء الله کان" است. و در اینجا موافق تر
به سیاق کلام همان وجه اول است، چون زمینه کلام بیان بازگشت همه امور
به مشیت خدای عزّوجلّ است تا دعوی مدعی
استقلال و
استغناء از
خدا باطل گردد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۲۵۱، برگرفته از مقاله «موانع تفاخر»