• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ملاقات ابن زبیر با امام حسین در مکه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





ملاقات ابن زبیر با امام حسین در مکه، از مباحث مرتبط به ملاقات شخصیت‌ها با امام حسین در مکه است. در طول اقامت امام حسین (علیه‌السّلام) در مکه، ایشان با شخصیت‌ها و بزرگان مختلفی دیدار و گفتگو داشتند. هریک از این افراد دیدگاه‌ها و نظرات خود را درباره قیام امام به ایشان ارائه می‌کردند. همه این افراد به جز عبدالله بن زبیر، نسبت به حرکت امام حسین (علیه‌السّلام) به سمت عراق منفی بود. آنها با ابراز نگرانی از خطرات احتمالی، امام را از این اقدام برحذر می‌داشتند. ولی عبدالله بن زبیر چون خود در فکر خلافت بود و امام را تنها مانع توجه مردم حجاز به خود می‌دید، از رفتن آن حضرت به سوی عراق استقبال می‌کرد؛ زیرا با خارج شدن امام از مکه، او می‌توانست بدون وجود رقیب، نیات ریاست طلبانه خود را در حجاز عملی کند. او هر روز مرتبا به دیدار امام حسین (علیه‌السّلام) می‌رفت و امام را به خروج از مکه ترغیب می‌کرد. بر اساس گزارشات منابع تاریخی ابن زبیر در لحظه خروج امام از مکه، منافقانه ایشان را به ماندن در حرم دعوت کرد و امام حفظ حرمت کعبه و دفن در کنار فرات و سرزمین طف را علت خروج از مکه عنوان کردند.



پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید، وی تصمیم گرفت از افرادی چون امام حسین (علیه‌السلام)، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر بیعت بگیرد. بنابر نقل منابع تاریخی یزید به عامل مدینه ولید بن عتبة بن ابی سفیان نوشت: هنگامی که نامه‌ام به تو رسید، حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آن دو بیعت بگیر، پس اگر زیر بار نرفتند آن دو را گردن بزن و سرهای آن دو را نزد من بفرست.
امام حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن زبیر در مسجد بودند که فرستاده ولید نزد ایشان آمد، و آن دو را احضار کرد. وقتی فرستاده ولید از نزد آنان رفت، عبدالله بن زبیر به امام حسین (علیه‌السّلام) عرض کرد: شما فکر می‌کنید به چه علت ما را احضار کرده‌اند؟ امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: به گمانم معاویه مرده است و اینها می‌خواهند قبل از افشای خبر از ما بیعت بگیرند. عبدالله بن زبیر همان شب و یا روز بعد به مکه رفت. امام حسین (علیه‌السّلام) نیز پس از چند روز بدون این که بیعت کند به همراه اهل بیت خویش عازم مکه شد.


با ورود امام حسین (علیه‌السّلام) به مکه، ایشان در خانه عباس‌بن عبدالمطلب فرود آمد و ابن زبیر در حجر اسماعیل ساکن شد و جامه زهد و درویشی پوشید و مردم را بر علیه بنی امیه تحریک می‌کرد.
«خَرَجَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) وعَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ مِن لَیلَتِهِما الی مَکَّةَ، فَاَصبَحَ النّاسُ فَغَدَوا عَلَی البَیعَةِ لِیَزیدَ، وطُلِبَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) وابنُ الزُّبَیرِ فَلَم یوجَدا، فَقالَ المِسوَرُ بنُ مَخرَمَةَ: عَجَّلَ ابو عَبدِ اللّه ِ، وابنُ الزُّبَیرِ الآنَ یَلفِتُهُ ویُزجیهِ الَی العِراقِ لِیَخلُوَ بِمَکَّةَ. فَقَدِما مَکَّةَ، فَنَزَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) دارَ العَبّاسِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ، ولَزِمَ ابنُ الزُّبَیرِ الحِجرَ ولَبِسَ المَعافِرِیَّ، وجَعَلَ یُحَرِّضُ النّاسَ عَلی بَنی اُمَیَّةَ، وکانَ یَغدو ویَروحُ الَی الحُسَینِ (علیه‌السّلام) ویُشیرُ عَلَیهِ ان یَقدَمَ العِراقَ، ویَقولُ: هُم شیعَتُکَ وشیعَةُ ابیکَ، وکانَ عَبدُ اللّه ِ بنُ عَبّاسٍ یَنهاهُ عَن ذلِکَ، ویَقولُ: لا تَفعَل، وقالَ لَهُ عَبدُ اللّه ِ بنُ مُطیعٍ: ‌ای فِداکَ ابی واُمّی مَتِّعنا بِنَفسِکَ، ولا تَسِر الَی العِراقِ، فَوَاللّه ِ لَئِن قَتَلَکَ هؤُلاءِ القَومُ لَیَتَّخِذُنّا خَوَلاً وعَبیدا.»
«در کتاب الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) روایت شده است: حسین (علیه‌السّلام) و عبداللّه بن زبیر، شب هنگام از مدینه به مکّه رفتند. بامدادان، مردم به بیعت با یزید در آمدند. برای یافتن حسین (علیه‌السّلام) و ابن زبیر، جستجو شد؛ ولی آن دو یافت نشدند. مِسوَر بن مَخرَمه گفت: اباعبداللّه، شتاب کرد و اکنون، ابن زبیر، او را بر می‌گردانَد و به عراق روانه می‌کند تا تنها خودش در مکّه باشد. هر دو به مکّه وارد شدند و حسین (علیه‌السّلام) در سرای عبّاس بن عبد المطّلب، فرود آمد. ابن زبیر، به حِجر چسبید و بُرد یمانی پوشید و به تحریک مردم، بر ضدّ بنی امیّه برخاست و صبح و شام، نزد حسین (علیه‌السّلام) می‌آمد و به او پیشنهاد رفتن به عراق می‌داد و می‌گفت: آنان، پیروان تو و پدرت هستند. ولی عبداللّه بن عبّاس، او را از این کار، باز می‌داشت و می‌گفت: چنین مکن. عبداللّه بن مطیع نیز به او گفت: پدر و مادرم، به فدایت! ما را از خویشتن، بهره‌مند ساز و به عراق نرو. به خدا، اگر اینان تو را بکُشند، ما را نوکر و برده خود خواهند کرد.»


• بر اساس گزارشات منابع با حضور امام حسین (علیه‌السّلام) در مکه، مردم نزد ایشان رفت و آمد می‌کردند و گروه گروه به حضورش می‌آمدند و ابن زبیر را رها کردند و حال آنکه پیش از آمدن امام حسین (علیه‌السّلام) پیش او آمد و شد داشتند. این موضوع بر عبدالله بن زبیر ناخوش آمد و دانست که تا امام حسین (علیه‌السّلام) در مکه باشد مردم پیش او نخواهند آمد. لذا او هر روز یا هر دو روز یکبار به همراه مردم به دیدار امام می‌رفت و پیوسته به ایشان پیشنهاد خروج به سمت عراق می‌داد:
«عن عقبة بن سمعان: نَزَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) مَکَّةَ، فَاَقبَلَ اهلُها یَختَلِفونَ الَیهِ ویَاتونَهُ، ومَن کانَ بِها مِنَ المُعتَمِرینَ واهلِ الآفاقِ، وَابنُ الزُّبَیرِ بِها قَد لَزِمَ الکَعبَةَ، فَهُوَ قائِمٌ یُصَلّی عِندَها عامّةَ النَّهارِ ویَطوفُ، ویَاتی حُسَینا (علیه‌السّلام) فیمَن یَاتیهِ، فَیَاتیهِ الیَومَینِ المُتَوالِیَینِ، ویَاتیهِ بَینَ کُلِّ یَومَینِ مَرَّةً، ولا یَزالُ یُشیرُ عَلَیهِ بِالرَّایِ، وهُوَ اثقَلُ خَلقِ اللّه ِ عَلَی ابنِ الزُّبَیرِ، قَد عَرَفَ انَّ اهلَ الحِجازِ لا یُبایِعونَهُ ولا یُتابِعونَهُ ابَدا مادامَ حُسَینٌ (علیه‌السّلام) بِالبَلَدِ، وانَّ حُسَینا (علیه‌السّلام) اعظَمُ فی اعیُنِهِم وانفُسِهِم مِنهُ، واطوَعُ فِی النّاسِ مِنهُ.»
«در کتاب تاریخ الطبری به نقل از عقبة بن سَمعان: حسین (علیه‌السّلام) در مکّه سُکنا گزید و مردم مکّه و عمره گزاران و مردم دیگر سرزمین‌ها، نزد او رفت و آمد می‌کردند. ابن زبیر هم در مکّه بود و ملازم کعبه شده بود و در تمام روز، در کنار آن، نماز می‌خواند و طواف می‌کرد و نیز هر روز یا یک روز در میان، به همراه مردم، نزد حسین (علیه‌السّلام) می‌آمد و پیوسته به او پیشنهاد می‌داد و حسین (علیه‌السّلام) سنگین ترینِ بندگان خدا بر ابن زبیر بود. او می‌دانست که تا حسین در شهر هست، مردم حجاز با او بیعت نمی‌کنند و هرگز از او پیروی نمی‌نمایند و حسین (علیه‌السّلام) در چشم و دل آنان، بزرگ تر و در میان مردم، پذیرفته تر از اوست.»
• در حدیث دیگری قریب به همین مضمون آمده است که استقبال مردم مکه از امام حسین (علیه‌السّلام) بر عبداللّه بن زبیر گران آمد زیرا او طمع کرده بود که مردم مکّه با او بیعت کنند؛ لذا او منافقانه در نماز امام حاضر می‌شد و نزد او می‌نشست و از او سخن می‌شنید:
«دَخَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) الی مَکَّةَ، فَفَرِحَ بِهِ اهلُها فَرَحا شَدیدا، قالَ: وجَعَلوا یَختَلِفونَ الَیهِ بُکرَةً وعَشِیَّةً، وَاشتَدَّ ذلِکَ عَلی عَبدِ اللّه ِ بنِ الزُّبَیرِ؛ لِاَنَّهُ قَد کانَ طَمِعَ ان یُبایِعَهُ اهلُ مَکَّةَ، فَلَمّا قَدِمَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) شَقَّ ذلِکَ عَلَیهِ، غَیرَ انَّهُ لا یُبدی ما فی قَلبِهِ الَی الحُسَین علیه السلام، لکِنَّهُ یَختَلِفُ الَیهِ ویُصَلّی بِصَلاتِهِ، ویَقعُدُ عِندَهُ ویَسمَعُ مِن حَدیثِهِ، و هُوَ مَعَ ذلِکَ یَعلَمُ انَّهُ لا یُبایِعُهُ احَدٌ مِن اهلِ مَکَّةَ وَالحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) بِها؛ لِاَنَّ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) عِندَهُم اعظَمُ فی انفُسِهِم مِنِ ابنِ الزُّبَیرِ...»
«حسین (علیه‌السّلام) وارد مکّه شد و مردم آن جا، بسیار خرسند شدند. بامداد و شامگاه، نزد او، رفت و آمد می‌کردند و این، بر عبد اللّه بن زبیر، گران آمد؛ زیرا او طمع کرده بود که مردم مکّه با او بیعت کنند؛ ولی چون حسین (علیه‌السّلام) آمد، کار بر او سخت شد. او، آنچه را در درون داشت، برای حسین (علیه‌السّلام) آشکار نمی‌ساخت و نزد او رفت و آمد می‌کرد و در نمازش حاضر می‌شد و نزد او می‌نشست و از او سخن می‌شنید. با وجود این، می‌دانست که تا حسین (علیه‌السّلام) در مکّه است، هیچ یک از اهالیِ آن با وی بیعت نمی‌کند؛ چون حسین (علیه‌السّلام) در نزد آنان، از ابن زبیر، باعظمت تر بود... .»
• بر اساس برخی گزارشات او صبح و شام، نزد امام حسین (علیه‌السّلام) می‌رفت و به ایشان پیشنهاد رفتن به عراق می‌داد:
«خَرَجَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) وعَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ مِن لَیلَتِهِما الی مَکَّةَ، فَاَصبَحَ النّاسُ فَغَدَوا عَلَی البَیعَةِ لِیَزیدَ، وطُلِبَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) وابنُ الزُّبَیرِ فَلَم یوجَدا، فَقالَ المِسوَرُ بنُ مَخرَمَةَ: عَجَّلَ ابو عَبدِ اللّه ِ، وابنُ الزُّبَیرِ الآنَ یَلفِتُهُ ویُزجیهِ الَی العِراقِ لِیَخلُوَ بِمَکَّةَ. فَقَدِما مَکَّةَ، فَنَزَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) دارَ العَبّاسِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ، ولَزِمَ ابنُ الزُّبَیرِ الحِجرَ ولَبِسَ المَعافِرِیَّ، وجَعَلَ یُحَرِّضُ النّاسَ عَلی بَنی اُمَیَّةَ، وکانَ یَغدو ویَروحُ الَی الحُسَینِ (علیه‌السّلام) ویُشیرُ عَلَیهِ ان یَقدَمَ العِراقَ، ویَقولُ: هُم شیعَتُکَ وشیعَةُ ابیکَ، وکانَ عَبدُ اللّه ِ بنُ عَبّاسٍ یَنهاهُ عَن ذلِکَ، ویَقولُ: لا تَفعَل، وقالَ لَهُ عَبدُ اللّه ِ بنُ مُطیعٍ: ‌ای فِداکَ ابی واُمّی مَتِّعنا بِنَفسِکَ، ولا تَسِر الَی العِراقِ، فَوَاللّه ِ لَئِن قَتَلَکَ هؤُلاءِ القَومُ لَیَتَّخِذُنّا خَوَلاً وعَبیدا.»
«در کتاب الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) روایت شده است: حسین (علیه‌السّلام) و عبداللّه بن زبیر، شب هنگام از مدینه به مکّه رفتند. بامدادان، مردم به بیعت با یزید در آمدند. برای یافتن حسین (علیه‌السّلام) و ابن زبیر، جستجو شد؛ ولی آن دو یافت نشدند. مِسوَر بن مَخرَمه گفت: اباعبداللّه، شتاب کرد و اکنون، ابن زبیر، او را بر می‌گردانَد و به عراق روانه می‌کند تا تنها خودش در مکّه باشد. هر دو به مکّه وارد شدند و حسین (علیه‌السّلام) در سرای عبّاس بن عبد المطّلب، فرود آمد. ابن زبیر، به حِجر چسبید و بُرد یمانی پوشید و به تحریک مردم، بر ضدّ بنی امیّه برخاست و صبح و شام، نزد حسین (علیه‌السّلام) می‌آمد و به او پیشنهاد رفتن به عراق می‌داد و می‌گفت: آنان، پیروان تو و پدرت هستند. ولی عبداللّه بن عبّاس، او را از این کار، باز می‌داشت و می‌گفت: چنین مکن. عبداللّه بن مطیع نیز به او گفت: پدر و مادرم، به فدایت! ما را از خویشتن، بهره‌مند ساز و به عراق نرو. به خدا، اگر اینان تو را بکُشند، ما را نوکر و برده خود خواهند کرد.»


• بر اساس گزارشات منابع با حضور امام حسین (علیه‌السّلام) در مکه، مردم گروه گروه به حضورش می‌آمدند و ابن زبیر را رها کردند و حال آنکه پیش از آمدن امام حسین (علیه‌السّلام) پیش او آمد و شد داشتند. این موضوع بر عبدالله بن زبیر ناخوش آمد و دانست که تا امام حسین (علیه‌السّلام) در مکه باشد مردم پیش او نخواهند آمد و با او بیعت نخواهند کرد. لذا او پیوسته به دیدار امام می‌رفت و به ایشان پیشنهاد خروج به سمت عراق می‌داد:
«عن عقبة بن سمعان: نَزَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) مَکَّةَ، فَاَقبَلَ اهلُها یَختَلِفونَ الَیهِ ویَاتونَهُ، ومَن کانَ بِها مِنَ المُعتَمِرینَ واهلِ الآفاقِ، وَابنُ الزُّبَیرِ بِها قَد لَزِمَ الکَعبَةَ، فَهُوَ قائِمٌ یُصَلّی عِندَها عامّةَ النَّهارِ ویَطوفُ، ویَاتی حُسَینا (علیه‌السّلام) فیمَن یَاتیهِ، فَیَاتیهِ الیَومَینِ المُتَوالِیَینِ، ویَاتیهِ بَینَ کُلِّ یَومَینِ مَرَّةً، ولا یَزالُ یُشیرُ عَلَیهِ بِالرَّایِ، وهُوَ اثقَلُ خَلقِ اللّه ِ عَلَی ابنِ الزُّبَیرِ، قَد عَرَفَ انَّ اهلَ الحِجازِ لا یُبایِعونَهُ ولا یُتابِعونَهُ ابَدا مادامَ حُسَینٌ (علیه‌السّلام) بِالبَلَدِ، وانَّ حُسَینا (علیه‌السّلام) اعظَمُ فی اعیُنِهِم وانفُسِهِم مِنهُ، واطوَعُ فِی النّاسِ مِنهُ.»
«در کتاب تاریخ الطبری به نقل از عقبة بن سَمعان: حسین (علیه‌السّلام) در مکّه سُکنا گزید و مردم مکّه و عمره گزاران و مردم دیگر سرزمین‌ها، نزد او رفت و آمد می‌کردند. ابن زبیر هم در مکّه بود و ملازم کعبه شده بود و در تمام روز، در کنار آن، نماز می‌خواند و طواف می‌کرد و نیز هر روز یا یک روز در میان، به همراه مردم، نزد حسین (علیه‌السّلام) می‌آمد و پیوسته به او پیشنهاد می‌داد و حسین (علیه‌السّلام) سنگین ترینِ بندگان خدا بر ابن زبیر بود. او می‌دانست که تا حسین در شهر هست، مردم حجاز با او بیعت نمی‌کنند و هرگز از او پیروی نمی‌نمایند و حسین (علیه‌السّلام) در چشم و دل آنان، بزرگ تر و در میان مردم، پذیرفته تر از اوست.»
ابن زبیر که با وجود حضور امام حسین در مکه و استقبال مردم از ایشان مجالی برای دعوت مردم به خود و امر خلافت نمی‌دید، منافقانه ایشان را به سفر به عراق تشویق کرد که: اگر در عراق، همانند پیروان تو را داشتم، یک روز در مکّه نمی‌ماندم. او برای فاش نشدن نیتش به امام می‌گفت: اگر تو در حجاز هم بمانی، کسی با تو ناسازگاری نخواهد کرد. اما امام در پاسخ او خاموش می‌ماند و می‌دانست که او چه می‌خواهد.
«اقبَلَ عَبدُ اللّه بنُ الزُّبَیرِ فَسَلَّمَ عَلَیهِ وجَلَسَ ساعَةً، ثُمَّ قالَ: اما وَاللّه ِ یَابنَ رَسولِ اللّه ِ، لَو کانَ لی بِالعِراقِ مِثلُ شیعَتِکَ لَما اقَمتُ بِمَکَّةَ یَوما واحِدا، ولَو انَّکَ اقَمتَ بِالحِجازِ ما خالَفَکَ احَدٌ، فَعَلی ماذا نُعطی هؤُلاءِ الدَّنِیَّةَ، ونُطمِعُهُم فی حَقِّنا، ونَحنُ ابناءُ المُهاجِرینَ وهُم ابناءُ المُنافِقینَ؟! قالَ: وکانَ هذَا الکَلامُ مَکرا مِنِ ابنِ الزُّبَیرِ؛ لِاَنَّهُ لا یُحِبُّ ان یَکونَ بِالحِجازِ احَدٌ یُناویهِ، فَسَکَتَ عَنهُ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) وعَلِمَ ما یُریدُ.»
«عبداللّه بن زبیر آمد و بر او (حسین علیه السلام) سلام کرد و ساعتی نشست. سپس گفت: به خدا ـ‌ای پسر پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ـ اگر در عراق، همانند پیروان تو را داشتم، یک روز در مکّه نمی‌ماندم، و اگر تو در حجاز هم بمانی، کسی با تو ناسازگاری نخواهد کرد. پس چرا به این فرومایگان (بنی امیّه)، مجال بدهیم و آنان را در حقّ خویش به طمع‌اندازیم، در حالی که ما، فرزندان مهاجرانیم و آنان، فرزندان منافقان‌اند؟! این سخن، نیرنگ ابن زبیر بود؛ زیرا دوست نداشت کسی در حجاز باشد که با او، هماورد باشد. حسین (علیه‌السّلام) در پاسخ او خاموش مانْد و دانست که چه می‌خواهد.»
• در حدیث دیگری قریب به همین مضمون آمده است که استقبال مردم مکه از امام حسین (علیه‌السّلام) بر عبداللّه بن زبیر گران آمد زیرا او طمع کرده بود که مردم مکّه با او بیعت کنند؛ لذا او منافقانه در نماز امام حاضر می‌شد و نزد او می‌نشست و از او سخن می‌شنید:
«دَخَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) الی مَکَّةَ، فَفَرِحَ بِهِ اهلُها فَرَحا شَدیدا، قالَ: وجَعَلوا یَختَلِفونَ الَیهِ بُکرَةً وعَشِیَّةً، وَاشتَدَّ ذلِکَ عَلی عَبدِ اللّه ِ بنِ الزُّبَیرِ؛ لِاَنَّهُ قَد کانَ طَمِعَ ان یُبایِعَهُ اهلُ مَکَّةَ، فَلَمّا قَدِمَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) شَقَّ ذلِکَ عَلَیهِ، غَیرَ انَّهُ لا یُبدی ما فی قَلبِهِ الَی الحُسَین علیه السلام، لکِنَّهُ یَختَلِفُ الَیهِ ویُصَلّی بِصَلاتِهِ، ویَقعُدُ عِندَهُ ویَسمَعُ مِن حَدیثِهِ، و هُوَ مَعَ ذلِکَ یَعلَمُ انَّهُ لا یُبایِعُهُ احَدٌ مِن اهلِ مَکَّةَ وَالحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) بِها؛ لِاَنَّ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) عِندَهُم اعظَمُ فی انفُسِهِم مِنِ ابنِ الزُّبَیرِ...»
«حسین (علیه‌السّلام) وارد مکّه شد و مردم آن جا، بسیار خرسند شدند. بامداد و شامگاه، نزد او، رفت و آمد می‌کردند و این، بر عبد اللّه بن زبیر، گران آمد؛ زیرا او طمع کرده بود که مردم مکّه با او بیعت کنند؛ ولی چون حسین (علیه‌السّلام) آمد، کار بر او سخت شد. او، آنچه را در درون داشت، برای حسین (علیه‌السّلام) آشکار نمی‌ساخت و نزد او رفت و آمد می‌کرد و در نمازش حاضر می‌شد و نزد او می‌نشست و از او سخن می‌شنید. با وجود این، می‌دانست که تا حسین (علیه‌السّلام) در مکّه است، هیچ یک از اهالیِ آن با وی بیعت نمی‌کند؛ چون حسین (علیه‌السّلام) در نزد آنان، از ابن زبیر، باعظمت تر بود... .»


بر اساس گزارشات منابع تاریخی ابن زبیر در لحظه خروج امام از مکه، منافقانه ایشان را به ماندن در حرم دعوت کرد و امام حفظ حرمت کعبه و دفن در کنار فرات و سرزمین طف را علت خروج از مکه عنوان کردند.

۵.۱ - حفظ حرمت حرم

• همچنین در حدیث دیگری آمده است که حسین (علیه‌السّلام) به ابن زبیر گفت: ما حرمت حرم را نمی‌شکنیم و به وسیله ما، حرمتش از میان نمی‌رود. اگر در تَلِّ اَعْفَر کشته شوم، بهتر است تا در حرم، کشته شوم.
«عن داوود بن فرقد عن ابی عبداللّه [ قالَ عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ لِلحُسَینِ (علیه‌السّلام): ولَو جِئتَ الی مَکَّةَ فَکُنتَ بِالحَرَمِ! فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): لا نَستَحِلُّها ولا تُستَحَلُّ بِنا، ولَاَن اُقتَلَ عَلی تَلِّ اعفَرَ احَبُّ الَیَّ مِن ان اُقتَلَ بِها.»
در کتاب کامل الزیارات به نقل از داوود بن فُرقَد، از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت شده است: عبداللّه بن زبیر، به حسین (علیه‌السّلام) گفت: کاش به مکّه می‌آمدی و در حرم بودی! حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «ما حرمت آن را نمی‌شکنیم و به وسیله ما، حرمتش از میان نمی‌رود. اگر در تَلِّ اَعْفَر کشته شوم، بهتر است تا در حرم، کشته شوم».

۵.۲ - دفن در کنار فرات

• بنابر گزارش برخی منابع، امام حسین (علیه‌السّلام) یک روز قبل از تَرویه، از مکّه بیرون رفت. عبداللّه بن زبیر، ایشان را بدرقه کرد و گفت: ‌ای ابا عبداللّه! موسم حج فرا رسید و تو، آن را وا می‌گذاری و به سوی عراق می‌روی؟ امام فرمود: «ای پسر زبیر! اگر در ساحل فرات به خاک سپرده شوم، بهتر از آن است که در آستانه کعبه به خاک سپرده شوم و حرمت کعبه حفظ نشود.»
«عن ابی الجارود عن ابی جعفر الباقر انَّ الحُسَینَ (علیه‌السّلام) خَرَجَ مِن مَکَّةَ قَبلَ التَّروِیَةِ بَیَومٍ، فَشَیَّعَهُ عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ، فَقالَ: یا ابا عَبدِ اللّه ِ، لَقَد حَضَرَ الحَجُّ وتَدَعُهُ وتَاتِی العِراقَ؟! فَقالَ: یَابنَ الزُّبَیرِ! لَاَن اُدفَنَ بِشاطِئِ الفُراتِ، احَبُّ الَیَّ مِن ان اُدفَنَ بِفِناءِ الکَعبَةِ.»
در کتاب کامل الزیارات به نقل از ابو جارود، از امام باقر (علیه‌السلام) روایت شده است: حسین (علیه‌السّلام) یک روز قبل از تَرویه، از مکّه بیرون رفت. عبداللّه بن زبیر، او را بدرقه کرد و گفت: ‌ای ابا عبد اللّه! موسم حج فرا رسید و تو، آن را وا می‌گذاری و به سوی عراق می‌روی؟ فرمود: «ای پسر زبیر! اگر در ساحل فرات به خاک سپرده شوم، بهتر از آن است که در آستانه کعبه به خاک سپرده شوم و حرمت کعبه حفظ نشود».

۵.۳ - کشته شدن در طف

• در روایت دیگری آمده است که پس از ملاقات ابن زبیر با امام حسین (علیه‌السّلام) در هنگام خروج از مکه، امام به جمعیّت رو کرد و فرمود: «این به من می‌گوید: کبوتری از کبوتران حرم باش! اگر من در فاصله دور از حرم، کشته شوم، بهتر است که در فاصله یک وجبی آن، کشته شوم، و اگر در طَف کشته شوم، بهتر است که در حرم، کشته شوم.»
«عن ابی سعید عقیصا: سَمِعتُ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) و خَلا بِهِ عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ وناجاهُ طَویلاً، قالَ: ثُمَّ اقبَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) بِوَجهِهِ الَیهِم، وقالَ: انَّ هذا یَقولُ لی: کُن حَماما مِن حَمامِ الحَرَمِ! ولَاَن اُقتَلَ بَینی وبَینَ الحَرَمِ باعٌ احَبُّ الَیَّ مِن ان اُقتَلَ وبَینی وبَینَهُ شِبرٌ، ولَاَن اُقتَلَ بِالطَّفِّ احَبُّ الَیَّ مِن ان اُقتَلَ بِالحَرَمِ.»
در کتاب کامل الزیارات به نقل از ابوسعید عَقیصا روایت شده است: شنیدم که عبداللّه بن زبیر، با حسین بن علی (علیه‌السّلام) خلوت کرد و مدّتی طولانی، با او آهسته (درِ گوشی) سخن گفت. آن گاه حسین (علیه‌السّلام) به جمعیّت رو کرد و فرمود: «این به من می‌گوید: کبوتری از کبوتران حرم باش! اگر من در فاصله دور از حرم، کشته شوم، بهتر است که در فاصله یک وجبی آن، کشته شوم، و اگر در طَف کشته شوم، بهتر است که در حرم، کشته شوم».
«عن بشر بن غالب: قالَ عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ لِحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیه‌الس‌السّلام): اینَ تَذهَبُ؟ الی قَومٍ قَتَلوا اباکَ وطَعَنوا اخاکَ؟! فَقالَ لَهُ حُسَینٌ (علیه‌السّلام): لَاَن اُقتَلَ بِمَکانِ کَذا وکَذا، احَبُّ الَیَّ مِن ان تُستَحَلَّ بی یَعنی مَکَّةَ.»
در کتاب تاریخ دمشق به نقل از بِشر بن غالب روایت شده است: عبداللّه بن زبیر، به حسین بن علی (علیه‌السّلام) گفت: کجا می‌روی؟ به سوی مردمی که پدرت را کشتند و برادرت را نیزه زدند؟! حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: «اگر در فلان محل و فلان محل کشته شوم، نزد من، بهتر است که حرمت حرم به وسیله من، شکسته شود».

۵.۴ - کشته شدن بیرون حرم

• در گزارش دیگری آمده است که امام حسین (علیه‌السّلام) به ابن زبیر فرمود: به خدا، اگر یک وجب بیرون از مسجد کشته شوم، بهتر از آن است که یک وجب، داخل آن کشته شوم.
«عن ابی سعید عقیصا عن بعض اصحابه: سَمِعتُ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) وهُوَ بِمَکَّةَ، وهُوَ واقِفٌ مَعَ عَبدِ اللّه ِ بنِ الزُّبَیرِ، فَقالَ لَهُ ابنُ الزُّبَیرِ: الَیَّ یَا بنَ فاطِمَةَ، فَاَصغی الَیهِ فَسارَّهُ، قالَ: ثُمَّ التَفَتَ الَینَا الحُسَینُ (علیه‌السّلام) فَقالَ: اتَدرونَ ما یَقولُ ابنُ الزُّبَیرِ؟ فَقُلنا: لا نَدری جَعَلَنَا اللّه ُ فِداکَ! فَقالَ: قالَ: اقِم فِی هذَا المَسجِدِ؛ اجمَعُ لَکَ النّاسَ. ثُمَّ قالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): وَاللّه ِ، لَاَن اُقتَلَ خارِجا مِنها بِشِبرٍ، احَبُّ الَیَّ مِن ان اُقتَلَ داخِلاً مِنها بِشِبرٍ، وَایمُ اللّه ِ، لَو کُنتُ فی جُحرٍ‌هامّةٍ مِن هذِهِ الهَوامِّ لَاستَخرَجونی حَتّی یَقضوا فِیَّ حاجَتَهُم، ووَاللّه ِ لَیَعتَدُنَّ عَلَیَّ کَمَا اعتَدَتِ الیَهودُ فِی السَّبتِ.»
در کتاب تاریخ الطبری به نقل از ابو سعید عَقیصا، از برخی یارانش روایت شده است: از حسین بن علی (علیه‌السّلام) در مکّه شنیدم که با عبداللّه بن زبیر، ایستاده بود. ابن زبیر به او گفت: ‌ای پسر فاطمه! نزدیک بیا. حسین (علیه‌السّلام) به او ـ که آهسته با وی سخن می‌گفت ـ، گوش فرا داد. آن گاه حسین (علیه‌السّلام) رو به ما کرد و فرمود: «می‌دانید ابن زبیر، چه می‌گوید؟». گفتیم: خدا ما را فدایت کند! نمی‌دانیم. فرمود: «می‌گوید: در این مسجد (مسجد الحرام) بمان تا مردم را پیرامون تو گِرد آورم». حسین (علیه‌السّلام) آن گاه فرمود: «به خدا، اگر یک وجب بیرون از مسجد کشته شوم، بهتر از آن است که یک وجب، داخل آن کشته شوم. به خدا، اگر در سوراخِ یکی از خزندگان باشم، مرا بیرون می‌کشند تا کار خود را انجام دهند. به خدا، به من ستم می‌کنند، چنان که یهودیان در روز شنبه، ستم کردند».
• شبیه به این مضمون در احادیث دیگری هم آمده است:
«عن ابی سعید: کُنّا جُلوسا مَعَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) عِندَ جَمرَةِ العَقَبَةِ، فَلَقِیَهُ عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ، فَخَلا بِهِ، ثُمَّ مَضی. فَقالَ لَنَا الحُسَینُ (علیه‌السّلام): اتَدرونَ ما یَقولُ هذا؟ یَقولُ: کُن حَمامَةً مِن حَمامِ هذَا المَسجِدِ! وَاللّه ِ لَاَن اُقتَلَ خارِجا مِنهُ بِشِبرٍ احَبُّ الَیَّ مِن ان اُققتَلَ فیهِ، ولَاَن اُقتَلَ خارِجا مِنهُ بِشِبرَینِ احَبُّ الَیَّ مِن ان اُقتَلَ خارِجا مِنهُ بِشِبرٍ. وَاللّه ِ لَو کُنتُ فی جُحرِ‌هامَّةٍ لَاَخرَجونی حَتّی یَقضوا فِیَّ حاجَتَهُم، وَاللّه ِ لیعتدوا فِیَّ کَمَا اعتَدَتِ الیَهودُ فِی السَّبتِ.»
در کتاب شرح الاخبار روایت شده است: در جَمَره عَقَبه، با حسین بن علی (علیه‌السّلام) نشسته بودیم که عبداللّه بن زبیر، به دیدارش آمد و با او خلوت کرد و رفت. حسین (علیه‌السّلام) به ما فرمود: «می‌دانید که این، چه می‌گوید؟ می‌گوید: کبوتری از کبوترانِ این مسجد باش. به خدا سوگند، اگر یک وجب دورتر از آن کشته شوم، نزد من، دوست داشتنی تر است تا این که در درون آن کشته شوم، و اگر دو وجب دورتر از آن کشته شوم، بهتر از آن است که یک وجب دورتر از آن کشته شوم. به خدا، اگر در سوراخ خزنده‌ای باشم، مرا بیرون می‌آورند تا خواسته خود را انجام دهند. به خدا، چنان که یهودیان در روز شنبه ستم ورزیدند، اینان به من ستم می‌کنند».


۱. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۱.    
۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۳۸.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۳۹.    
۴. ابو مخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسین، ص۴.    
۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۳۹.    
۶. ابن اثیر، عز الدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵.    
۷. ابن جوزی، ابو الفرج، عبد الرحمن بن علی بن محمد، المنتظم، ج۵، ص۳۲۳.    
۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۴۰-۳۴۱.    
۹. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، ج۵، ص۳۲۴.    
۱۰. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۶.    
۱۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۴.    
۱۲. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۴۴۳.    
۱۳. جمال الدین مزی، یوسف‌بن‌ ‌عبد‌الرحمن‌، تهذیب الکمال، ج۶، ص۴۱۵.    
۱۴. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۷.    
۱۵. ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیه الطلب فی تاریخ حلب، ج۶، ص۲۶۰۸.    
۱۶. ذهبی، شمس ‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۷.    
۱۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۵.    
۱۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۶.    
۱۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۶۱.    
۲۰. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۳۶.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۳۵.    
۲۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۷.    
۲۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۷۰.    
۲۴. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۲۳.    
۲۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۱، ص۲۲۷.    
۲۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۷۱.    
۲۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۴.    
۲۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۴۴۳.    
۲۹. جمال الدین مزی، یوسف‌بن‌ ‌عبد‌الرحمن‌، تهذیب الکمال، ج۶، ص۴۱۵.    
۳۰. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۷.    
۳۱. ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیه الطلب فی تاریخ حلب، ج۶، ص۲۶۰۸.    
۳۲. ذهبی، شمس ‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۷.    
۳۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۵.    
۳۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۶.    
۳۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۶۱.    
۳۶. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۳۶.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۳۵.    
۳۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۷.    
۳۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۸.    
۴۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۱۱.    
۴۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۸.    
۴۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۷۰.    
۴۳. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۲۳.    
۴۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۱، ص۲۲۷.    
۴۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۷۱.    
۴۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۸۲.    
۴۷. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ج۱، ص۷۲.    
۴۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۸۵.    
۴۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۸۳.    
۵۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۸۰.    
۵۱. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ج۱، ص۷۳.    
۵۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۸۶.    
۵۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۸۰.    
۵۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۸۲.    
۵۵. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ج۱، ص۷۲.    
۵۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۸۵.    
۵۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۸۳.    
۵۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۸۲.    
۵۹. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۳.    
۶۰. ابن‌کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۶۱.    
۶۱. محب الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی، ج۱، ص۱۵۱.    
۶۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۱۴.    
۶۳. ذهبی، شمس ‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۵.    
۶۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۸۳.    
۶۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۸۴.    
۶۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۸۹.    
۶۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۸۵.    
۶۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۰.    
۶۹. ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الاخبار، ج۳، ص۱۴۵.    
۷۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۹۱.    



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۴۹۰-۴۹۸.






جعبه ابزار