معینالدین سلیمان بن علی پروانه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
معینالدین سلیمان بن علی بن محمد مشهورترین عضو
خاندان پروانه، و وزیر قدرتمند
سلاجقه روم بود که امور
دولت را با درایت و کفایت اداره میکرد و مقام پروانگی داشت.
خاندان پروانه، از خاندانهای حکومتگر ایرانیتبار
آسیای صغیر (۶۴۹-۷۰۰ق/۱۲۵۱-۱۳۰۱م)، که روزگاری به عنوان تابع دولت سلاجقه روم، و دورهای دیگر بهطور مستقل بر بخشی از
آناتولی، شامل سینوپ، سامسون وجانیک، واقع در بخش میانی و غرب
دریای سیاه فرمان راندند.
در منابع تاریخی از او با عنوان معینالدین پروانه یاد شده است.
از تاریخ تولد و جزئیات زندگی وی پیش از تصدی مقام پروانگی آگاهی دقیقی در دست نیست. همین قدر دانسته است که
سپه
سالار ارزنجان (همین مقاله) بود و برای به دستاوردن این مقام، با طرمطای، از امیران روم رقابت داشت و سرانجام از راه آشنایی پدرش با بایجو بر رقیب پیروز شد.
وی حافظ
قرآن و
معلم اطفال بود.
به توصیه او،
هولاکوخان، فرمانروای مغول میراث غیاثالدین را طبق
شریعت اسلام بهطور مساوی میان دو پسرش تقسیم کرد.
بدینترتیب بخش غربی به مرکزیت شهر قونیه به سلطان عزالدین و قسمت شرقی با مرکزیت شهر توقات به رکنالدین واگذار شد.
معینالدین که وزارت رکنالدین را برعهده داشت، در اختلاف میان برادران، جانب رکنالدین را گرفت. رکنالدین به سرعت بر برادر چیره شد، قونیه را گرفت و پروانه نیز مخالفان را یکی پس از دیگری از میدان به در کرد.
معینالدین با کمک مغولان شهر سینوپ، پایگاه مهم تجاری ـ نظامی در دریای سیاه را که امپراتوری یونانی طرابوزان آنجا را متصرف شده بود، پس از دو
سال محاصره فتح کرد
و دروازه بازرگانی دریای سیاه را گشود. وی جامع شهر را که به
کنیسه تبدیل شده بود، به حالت اول بازگرداند و آن را تجدید بنا کرد. به پاس این خدمات، شهر سینوپ به اقطاع او داده شد و او نیز آنجا را به پسرش، معینالدین محمد سپرد.
به این ترتیب، از ۶۴۹ق
خاندان پروانه فرمانروایی سینوپ، سامسون و جانیک را در دست گرفتند.
معینالدین پس از چندی، سلطان رکنالدین را که ظاهراً قصد جان او را داشت، با کمک امیران مغول در شهر آقسرا به
قتل رساند
و سپس پسر خردسال او،
غیاثالدین کیخسرو را که ۶ سال بیشتر نداشت، به تخت نشاند
و خود به تنهایی اداره امور را به دست گرفت. وی به
تربیت غیاثالدین همت گماشت و بهترین استادان زمان، نظیر
نورالدین ینبوعی و
امینالدین اصفهانی را به
تعلیم او مأمور کرد.
پروانه که قدرتی به چنگ آورده بود، بار دیگر عرصه را بر مخالفان خود تنگ کرد، چنان که صاحب فخرالدین را به بهانه کمک مالی به عزالدین کیکاووس که در
تبعید بود، به
خیانت متهم کرد و در قلعه عثمانجوق به
زندان انداخت.
هنگامی که معینالدین همراه سلجوق خاتون، دختر رکنالدین و خواهر غیاثالدین (که به
ازدواج پسر اباقاخان درآمده بود) به
آذربایجان رفته بود،
شرفالدین بن خطیر، از امیران روم از غیبت او استفاده کرد و به اتفاق برخی از امیران دیگر بر وی شورید و عدهای را همراه برادرش، ضیاءالدین بن خطیر
و احتمالاً پسر معینالدین،
نزد
رکنالدین بیبرس، سلطان مملوک
مصر فرستاد و او را به تسخیر آسیای صغیر
تشویق کرد.
معینالدین هنگام مراجعت از نزد اباقاخان، از نافرمانی پسران خطیر آگاه شد و با لشکری از مغولان بر سر شرفالدین تاخت. شرفالدین تاب مقاومت نیاورد و به قلعه کودلو پناه برد. کوتوال قلعه را گرفتار ساخت و به
سپاه مغول تحویل داد، آنان نیز او را به
قتل رساندند.
با این همه، چندی بعد پروانه از مغولان ناخشنود شد و به
مکاتبه با بیبرس پرداخت و او را به هجوم به آسیای صغیر دعوت کرد.
بیبرس نیز در
بهار ۶۷۵ق/۱۲۷۷م با لشکری گران به قلمرو
سلجوقیان در آسیای صغیر حمله کرد و
سپاه مغول مقیم آنجا را در اَبلستان (البستان) به سختی شکست داد. در این
جنگ بسیاری از مغولان کشته شدند که توقو و تودون، از شاهزادگان مغول نیز از آن جمله بودند. در این گیرودار پروانه خود به توقات گریخت. بیبرس قیصریه را نیز تسخیر کرد و همانجا بر تخت نشست و
سکه و
خطبه به نام خود کرد
و فتحنامهها به اطراف فرستاد.
پس از آن، پروانه را به قیصریه فراخواند، اما نپذیرفت.
بهعلاوه چون کسی از دیگر امیران روم هم به بیبرس ملحق نشد و از سویی آذوقه و علیق نیز کمیاب شده بود و همچنین از تعقیب
سپاه مغول بیمناک بود، ناگزیر پس از اقامتی کوتاه به
شام بازگشت.
درباره نقش معینالدین در دعوت از بیبرس و شکست
سپاه مغول آراء گوناگونی ابراز شده است. برخی معتقدند که وی در شکست
سپاه مغول نقش اساسی داشته است، چنانکه در شب حادثه، مغولان را به
عشرت مشغول کرد.
از آن سوی، مولاناجلالالدین رومی که پروانه مرید او بود، وی را به سبب یاری دادن به مغولان برای ازمیان بردن شامیان و مصریان نکوهش کرده است.
اما مسلم است که وی به هر دلیل، پس از پیروزی بیبرس با او همکاری نکرد.
چون خبر شکست
سپاه مغول به
اباقاخان رسید، بیدرنگ از دارالملک
تبریز به سوی روم روانه شد و بسیاری از ترکمانان را به قتل رساند و آنگاه ایلچیانی نزد بیبرس فرستاد و او را
تهدید به
انتقام کرد.
بیبرس نیز پیغام داد که او به درخواست پروانه به روم آمده است
و نامههایی را که پروانه به وی نوشته بود، به اباقاخان فرستاد.
اباقاخان پس از آگاهی از رفتار پروانه، فرمان داد تا قلعه توقات و حصن کوغانیه را که خانه او بود، ویران ساختند و او را به اتهام
خیانت به قتل رساند.
چنین به نظر میرسد که پروانه سیاستی دوگانه داشت. از سویی به عنوان یک
مسلمان به بیبرس تمایل داشت و از سوی دیگر خود را دوست مغولان نشان میداد و در نهایت میخواست که اباقاخان و بیبرس را به
جنگ وادارد تا شاید از شر یکی از آنها راحت شود.
اشتهار عمده معینالدین، گذشته از وزارت و دولتمردی، به سبب ارادت وی به مولانا جلالالدین بود. او در سلک مریدان و مقربان مولانا جای داشت و بیشترین مکتوبات مولوی که به دست ما رسیده، خطاب به او نوشته شده است.
چنانکه از مندرجات فیه ما فیه،
مناقب العارفین اثر افلاکی، و نیز مکتوبات
مولانا جلالالدین رومی برمیآید، وی در میان بزرگان عصر، مشمول لطف و عنایت خاص مولانا بوده است. معینالدین برای دیدار مولانا ساعتها به انتظار مینشست
و اندرزهای او را از دل و جان میپذیرفت، مولوی گاه او را به سبب نیکی و
احسان و دستگیری از درماندگان، ستایش و گاه نیز ملامت میکرد
معینالدین در مجالس
سماع مولوی حاضر میشد
و خود نیز با حضور مولوی مجالس سماع ترتیب میداد.
وی همچنین مجذوب
صدرالدین قونوی، شاگرد
ابن عربی و
فخرالدین عراقی (د۶۸۸ق/۱۲۸۹م) بود و برای او در توقات، خانه و مدرسهای ساخت.
معینالدین پروانه را به سبب همنشینی با
علما و
پرهیزکاران و کمک به درماندگان و
فقرا ستودهاند.
وی با
ازدواج با گرجیخاتون، دختر
کیخسرو دوم با خاندان سلطنتی نیز پیوند یافته بود. با قتل معینالدین سلیمان در ۶۷۶ق/۱۲۷۷م،
حکومت نیمه مستقل سلجوقیان آسیای صغیر نیز رو به ضعف نهاد و سرانجام، به دست مغولان برافتاد.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله«خاندان پروانه»، شماره ۵۵۰۶.