معجم اعراب الفاظ القرآن الکریم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بي گمان فهم درست معاني
آیات قرآن کریم ربط وثيق با فهم مفردات آيات يعني کلمات قرآن دارد.
و ابزار پايه براي فهم و
تفسیر اين کتاب همانا درک
قواعد صرف و
نحو عربي و نيز شناخت موضع و نقش کلمات يعني درک
اعراب آنهاست. اگر اين دانش گرانمايه درست اندوخته و انديشيده و به کار گرفته شود درآمدي بر فهم درست معاني آيات و غوامض و کنوز ادبي قرآن است. بي ترديد درک نکات بلاغي و معجزات کلامي و لطايف جمالي و زيباشناختي قرآن نه تنها مايه ابتهاج و لذايذ معنوي ناشي از آن است که مايه شناخت درک از مقاصد اين کتاب عزيز براي ارائه
جامعه و
انسان طراز قرآن نيز هست. درک نحوه نگرش قرآن به مسائل و موضوعات مختلف حيات انسان سهل ممتنع مينمايد اما سرمايه گذاري براي آن ـ هرقدر که باشد ـ از اوجب واجبات است.
براي نمونه به چند
آیه توجه فرماييد:
براي نمونه به آيه۱۲۴
سوره بقره نگاهي ـ نه گذرا که با تدبر لازم است ـ ميافکنيم. (اين بخش از بررسي ما تا سطور مربوط به معناي اعراب برگرفته از مقدمه کتاب ارزشمند (الاعراب في القرآن الکريم مجمع البيان الحديث) اثر سميح عاطف الزين است که توسط دارالکتاب اللبناني بيروت براي اولين بار در
سال ۱۴۰۵ق./ ۱۹۸۵م. به چاپ رسيده است)
(واذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات…) براي
ذهن ساده ما ترکيب (واذ ابتلي الرب ابراهيم بکلمات) موضوع ابتلا را گزارش ميکند؛ اما تعبير قرآني فخامت و
قیمت و رفعتي ديگر دارد. براي بررسي اين تصوير زيبا به اعراب آن توجه کنيد:
وَ: واو استيناف به معناي اذکر (يا محمد) القصة التي حدثت لنبي من انبيائي.
اِذ: ظرفية تدل علي زمانٍ حدثت فيه تلک القصه مفعول به.
ابتلي: فعل ماض مبني علي الفتحة.
ابراهيمَ: مفعول به منصوب (نکتة: حصل هنا تقديم المفعول به علي العامل فيه مع ان رتبة الفاعل تتقدم علي رتبة المفعول عادةاي ان التقديم قد جري علي عکس ما نالف في اصطلاحنا).
ربُّهُ: فاعل مرفوع هاء ضمير متصل في محل جرّ مضاف اليه (نکتة: حصل فيه تاخّر الفاعل عن معموله لفظاً وان کان ينبغي ان يتقدم رتبة).
بکلمت: بـ حرف جر کلماتٍ اسم مجرور.
نحویان تقديم ضمير را ـ لفظاً و رتبتاً ـ مجاز نميشمارند و نيز تقديم مفعول بر فاعل را؛ اما در آيه تقديم و تاخير به چشم ميخورد دليل و معناي آن چيست؟
واضح است که
خداوند انسان را آزمايش ميکند و اگر جمله به شکل عادي نازل ميشد صرفاً خبر آزمايش و ابتلاي ابراهيم به تکليفي ـ هرچه باشد ـ به گوش ما ميرسيد. اما ترکيب آيه بالاتر از خبر هدفي ديگر دارد و آن ترسيم عظمت
تکلیف و بزرگي شان مکلف است. اين هدف با همان ترکيب خاص (نظير اين کار در فارسي نيز کم سابقه نيست. حتي معناي فارسي آيه نيز با تقديم و تاخير قرآني زيباتر است در حالت عادي معني آيه اين ميشود: و (به ياد آراي محمّد صلياللهعليهوآلهوسلّم) هنگامي که پروردگار ابراهيم را آزمود…؛ اما به سبک قرآن چنين ترجمهاي رواست: و (به ياد آراي محمد صلياللهعليهوآلهوسلّم) هنگامي که بيازمود ابراهيم را پروردگارش….) ـ يعني مخالفت
عرف در ترکيب جمله و تقديم مفعول و تاخير
ضمیر متصل عايد به اين مفعول ـ تامين و در الفاظي چند معاني بزرگ تعبيه شده است.
نمونه دوم آيه ۲۸
سوره فاطر است: (انما يخشي الله من عباده العلماء).
در اين آيه بعد از تاکيد به (انّ) حصر حصول خشيت الهي براي (علماء) حاوي نکته هاست و تقديم شبه جمله (من عباده) براي بيان اهميت علم پيوسته با خشيت الهي است. لذا پس از تنبه و آمادگي اذهان براي شنيدن سخن آيه در مورد
مصاديق خشيت الهي (علماء) را ذکر فرموده تا مرتبه آنها را خاطرنشان سازد.
اعراب زيبايي و اوج عظمت جملهها را نشان ميدهد اما کلمات
قرآن نيز به تنهايي معجزهاند. براي نمونه در واژه (انلزمکموها) تدبر کنيد (آيه ۲۸ سوره هود)
. براستي امکان درک همه ابعاد بلاغي و زيبايي شناختي و معنايي و احساسي اين کلمه براي ما ممکن نيست مگر بعد از
تحلیل و اعراب آن. آيه در پاسخ قوم لجوج نوح عليهالسّلام ـ که صدها سال
تبلیغ او آنها را به راه نياورد ـ ادا شده است. او ميفرمايد: (يا قوم ارايتم ان کنت علي بينة من ربي و آتني رحمة من عنده فعميت عليکم انلزمکموها وانتم لها کارهون؟)
يعني چه کنم که خدايم مرا به رسالت برگزيد و به رحمتش مخصوصم ساخته و براي اتمام حجت و رسالتم به
آیات و بينات ياريم نموده است؟ گناهم چيست که نبوتم بر شما پوشيده است؟ آيا پروردگارم و من شما را به ايمان
الزام و به
تصديق اکراه کنيم در حالي که شما کوريد و
ایمان و
نبوت را کراهت داريد؟ و چه سود
الزام را که خود مايه فزوني کوري دل و انحراف شماست؟ نهاي قوم من من شما را براي رسيدن به رحمت خدا اجبار نميکنم و براي دور شدن
عذاب خدا از شما به ايمان به رسالتم وادارتان نميکنم.
اين معاني و دهها معنا و تصوير ديگر از آيه به دست ميآيد و محور همه آنها واژه (انلزمکموها) است که دنيايي از معاني را دربردارد. اکنون به تحليل اين واژه ميپردازيم:
۱. بعد از تجريد فعل ثلاثي لَزِمَ به دست ميآيد که کون الشيء ملاصقاً للشيء لايفارقه ولاينفک عنه معنا ميدهد و متعدي است.
۲. متعدي بودن آن با همزه مضاعف شده (الزم) و دو مفعول گرفته است: کاف خطاب و هاء غايبه.
۳. به صيغه مضارع جمع و متکلم مع الغير (نلزم) به همراه دو ضمير و حرف واو درآمده و (انلزمکموها) شده است.
اکنون در اين واژه ده حرفي دوباره نظر کنيد که سه تاي آن اصلي و بقيه مزيد است اولاً از هيچ يک از هفت حرف مزيد نميتوان صرف نظر کرد طوري که به
بلاغت و فصاحت و عمق معناي آن لطمهاي وارد نشود؛ ثانياً الف در آن دوبار آمده است: يکي براي حمل همزه استفهام و انکار و ديگر براي
ضمیر غایب تا بين تذکير ضمير و تانيث آن فرق گذارد؛ ثالثاً ميم نيز در آن دوبار آمده است: يکي اصلي در (لزم) و دومي علامت جمع مذکر؛ رابعاً نون علامت مضارعه بودن فعل است؛ خامساً کاف
ضمیر مخاطب است؛ سادساً واو براي افزودن زيبايي واژه و لطافت و نرمي آن است و اگر حذف شود علي رغم صراحت معنا و عدم اشکال نحوي واژه را خشک و بدون حلاوت ميکند؛ سابعاً در لفظ ضميري براي متکلم به صيغه دال بر عظمت نهفته است؛ چون خطاب اصلاً از آن سوي آمده است (نحن) تعبيري از (الله العلي العظيم) است؛ ثامناً دو ضمير بارز داريم: يکي مخاطب (کم) و ديگري غايب (هاء)؛ تاسعاً ضماير سه گانه به بهترين ترتيب خود وارد شدهاند. در واژه از متکلم مستتر که اخص به فعل است آغازيده است (تُ) سپس به مخاطبان که مقصود حکم هستند و سرانجام واژه را به غايب متمم معنا
اراده شده ختم کرده است. با آنکه استفاده از ضمير منفصل
جایز است (انلزمکم اياها) براي عدم بُعد بين عناصر ترکيبي بليغ آن از آن پرهيخته است. اين آميختگي فعل و ضماير و مضاعف شدن حروف و… تناسب فني با ترسيم جوّ زمان صدور آن دارد گذشته از آنکه خود جدال احسن عدم اکراه در
دین و استفهام انکاري در مورد مخلوقان عاصي و دردمندي پيامبري سختکوش و آزرده از عناد قوم را نمايانده است. و اين همه در يک واژه الله اکبر!
نظير آنچه عرضه شد در (فاسقيناکموه)؛
(زوجناکها)؛
(فسيکفيکهم الله)؛
و (ان يسالکموها)
و دهها واژه و صدها عبارت ديگر نيز هست (براي نمونه به جاي (وجعلوا الجن شرکاء لله) فرموده: (وجعلوا لله شرکاء الجن)
يا مفهوم زيباي مستتر در (وجعلنا من الماء کل شيء حي)
يا تصوير شگفت آور (فلما استياسوا منه خلصوا نجيا)
و…) و گوشهاي از اسرار و الطاف و معاني آنها را به کمک اعراب ميتوان فهميد.
بايد دانست که اعراب در لغت به معناي ظهور و ابانه است و در اصطلاح بيان اثر عامل. اعراب اصطلاحي دو معنا دارد: اول بيان ارتباط کلمات به يکديگر در جمله؛ و دوم حالتي که ارتباط مذکور در آخر کلمه پديد ميآورد چه لفظي و چه محلي. اين حالت يا رفع است يا
نصب يا
جر يا
جزم لذا زجاج در الايضاح مينويسد: (والاعراب اصله البيان ثم ان النحويين لما راوا في اواخر الاسماء والافعال حرکاتٍ تدل علي المعاني وتُبين عنها…. سمّوها اعرابااي بياناً وکان البيان بها يکون.) پس درست خواندن و درست فهميدن قرآن منوط به فهم درست اعراب است. (فاذن لن يُفهم القرآن دون فهم الاعراب والعکس يَصحاي اننا اذا فهمنا القرآن فهمنا الاعراب بل لولا القرآن لما عرفنا الاعراب لانه لايُستقي الا من نبعه الاصيل… فکما ان القرآن الکريم هو مصدر تشريع فانه کذلک مصدر ابتکار لقواعد الاعراب وعنه صدر هذا العلم)
با درک اهميت فهم اعراب مسلمانان از سدههاي نخست به تدوين و تاليف کتاب در اين خصوص پرداختهاند و در تفاسير بدان توجه نمودهاند. بعضي از کتب اختصاصاً به اعراب
قرآن پرداختهاند (چون اعراب القرآن منسوب به زجّاج و التبيان في اعراب القرآن ابوالبقاء عکبري و برخي ديگر به علم اعراب بطور عموم توجه کردهاند (چون مغني اللبيب عن کتب الاعاريب جمال الدين ابن هشام انصاري الکتاب سيبويه و…. تفاسير
شیعه و
سنی مشحون از بحثهاي اعراب قرآن است (نک مجمع البيان الکشاف في تفسير القرآن تفسير البحر المحيط و تفسير الجلالين در قدما و الميزان تفسير شهيد آيتالله خميني تفسير القرآن الکريم واعرابه وبيانه شيخ محمد علي طه الدره و اعراب سورة آل عمران علي حيدر در متاخران).
در سالهاي اخير توجه خاص به اعراب قرآن شده است چه در دروس في الاعراب دکتر عبدو الراجحي و تفسير و بيان محمد حسن الحمصي يا در الکتاب و القرآن قراءة معاصر دکتر مهندس محمد شحرور و موسوعه ابتکاري الجدول في اعراب القرآن وصرفه محمود صافي يا کتاب مختصر و مفيدي چون الاعراب في القرآن الکريم سميح عاطف الزّين.
اخيراً استاد الازهر و مفتي مصر دکتر محمد سيد طنطاوي معجم اعراب الفاظ القرآن الکريم را به دنياي قرآن پژوهي تقديم کرده است که به گفته استادش محمد فهيم ابوعُبِيّه (ثمرة دراسة جادّة وفهم ذکي (معجم صا)) است و براستي (هذا الکتاب يُعَدّ من اعظم الکتب لخدمة القرآن الکريم ولفهم الفاظه ومعانيه فهماً صحيحاً بعيداً عن اللحن والخطا اذ من المعروف عند اولي العلم انّ معرفة الوضع السليم للالفاظ والجُمَل تُعين علي الفهم الصحييح والضبط الدقيق) (معجم مقدمه مؤلف).
شيوه اعراب در معجم بر پايه اصول نوين و علمي ارائه شده در معجم قواعد اللغة العربية في جداول ولوحات (مکتبة لبنان الطبعة الاولي ۱۹۸۱) است و از آن به (النحو الوظيفي) ياد ميشود. در اين شيوه به پايههاي نحوي مربوط به کلمه در ترکيب پرداخته ميشود و از جزئيات صرفي ناشي از ترکيب و مواردي که بطور طبيعي از سياق نوشته برمي آيد صرفنظر ميشود. اين کار براي کمک به فهم قرآن و مقارنه آني بين اعراب و معنا ضروري بوده است. گرچه آنچه ارائه شده براي قاري مبتدي گاه ثقيل است براي قاري مطلع کافي است. با اين وصف موضوع اعراب مفردات رافع نياز به اعراب جمل و عبارات نيست و بايد به ياد داشت که در خصوص اعراب کلمات همواره يک سخن ملاک نيست؛ چرا که شيوه به کار گرفته شده مؤلف براساس وظيفه نحوي اسم يا
فعل يا
حرف ـ و آنهم يک وظيفه خاص و مناسب ـ به گزينش اعراب مطلوب تن در داده است (اين همان چيزي است که استاد وي بدان اشاره کرده است: (لقد اصطفي هذا المؤلَّفُ الجيد من وجوه الاعراب ادقها واصحها وابعدها عن الاخذ والرد وعن الجذب والشدّ….)
و همه سخن نيست.
مؤلف محترم به شيوه مزجي عين
آیات قرآن را با بسط فاصله آنها و زيرنويس اعراب در سطر ـ جدول ذيل هر آيه ارائه کرده است. في الواقع يک قرآن از باء بسم الله
سوره حمد تا سين الناس سوره الناس با زيرنويس سطرـ جدول تدارک ديده شده است. هر صفحه ۱۵ سطر براي آيات و ۱۵ سطرـ جدول براي اعراب آنها دارد اما در صفحات متعدد آيات و زيرنويس آن به سطر ۱۴ و ۱۵ نميرسد. هر سطرـ جدول به ۱۲ بخش مساوي تقسيم شده است و در آن وظيفه هر کلمه به اختصار نوشته ميشود.
براي نمونه به موارد ذيل توجه کنيد:
تلک ءايات الکتب و قرءان مبين
مبتدا خبر مضاف ا (و) عطف معطوف نعت
و الهکم اله واحد لا اله الا هو.
(و) استيناف مبتدا ک مضاف ا خبر نعت نافيه اسم لا خبر لام ـ استيناف بدل
در آيه اول (مضاف ا.) مختصر مضاف اليه است و در آيه دوم خبر لام مختصر خبر مقدر يا محذوف يا در محلّ است و ح. استثناء يعني حرف استثناء.
تِلکَ: اسم اشاره مبني بر سکون با ياء محذوفه به دليل التقاء ساکنين در محل رفع و مبتداست لام حرف بعد و کاف حرف خطاب است.
آياتُ: خبر مبتدا و مرفوع به ضمه لفظي و مضاف است.
الکتابِ: مضاف الله و مجرور به کسره لفظي است.
وقرآنٍ: واو حرف عطف است و قرآن معطوف و تابع کتاب در جرّ و علامت جرّ آن کسره لفظي است.
مبين: نعت قرآن و تابع آن در جرّ و علامت جرّ آن کسره لفظي است.
والهکم: واو
حرف استيناف الهکم مبتدا و مرفوع به ضمه لفظي است. کاف ضمير متصل مبني در محل جرّ و مضاف اليه است و ميم حرف جمع.
اله: خبر مبتدا مرفوع به ضمه لفظي است.
واحد: نعت اله و تابع آن در رفع است و علامت رفعش ضمه لفظي آن است.
لا: نافيه جنس و حرف ناسخ است.
اله: اسم لا است و مبني بر فتحه در محل نصب و خبر لا محذوف تقديره موجود.
الاّ: حرف استثناست.
هو: ضمير منفصل بدل از ضمير مستکن در خبر و مبني در محل رفع است.
بديهي است اعراب کامل دو آيه در سطرـ جدول هردو نهفته است اما براي توضيح تفصيلي آن افراد مبتدي دچار مشکل خواهند شد. بايد توجه داشت اعراب فعل مهمترين بخش کار است؛ چرا که شناساندن صيغه و بناء يا اعراب والقاب بناء يا علامت اعراب فعل و به عبارت ديگر شناساندن همه معلومات متعلق به فعل لازم است. اما در مورد حرف تنها به عمل نحوي آن يعني عامل بودن ـ چون حرف جرّ يا حرف نصب ـ آن اشاره ميشود. در مورد حرفي که عامل نباشد به معنايش اشاره ميشود؛ مانند حرف ابتداء يا حرف استفهام. اعراب اسم نيز با اعراب فعل و حرف فرق دارد. براي اسم يک عبارت واحد صفت نحوي اش را نشان ميدهد؛ مثلاً فاعل يا مفعول به.
مؤلف براي هريک از موارد پيشگفته ترتيبات خاص نيز تدارک ديده است. براي مثال در مورد اسم غالباً اسم مضاف را ذکر نکرده است زيرا مضاف اليه بدان اشاره ميکند يا اگر اسم به حرف جرّ زايد مجرور شده باشد محل آن را ذکر ميکند يا گاه خبر مقدّر را براي تسهيل کار قاري ذکر کرده است و از اين قبيل. در مورد فعل نيز فعل محذوف را وقتي مفعول آشکار است ذکر نکرده است مثلاً در (قالوا سبحانک…)
به اعراب سبحانک اکتفا شده است اما در (سبحان الذي اسري بعبده…)
فعل و فاعل محذوف پيش از سبحان ذکر شده است. يا وقتي کان و شقوق آن وارد شده باشد هنگام ذکر اسم و خبر آن به صيغه ماضي آن اشاره ميشود. يا وقتي مصدر مؤول از حرف و فعل محلي از اعراب داشته باشد محل را جز بعد از ظهور فاعل يا نايب فاعل ذکر نميکند تا معناي جمله کامل باشد. در مورد جمله فعليه نيز اگر به سبب دخول در جمله ديگر محلي از اعراب داشته باشد محل را بعد از مسند و مسنداليه ذکر ميکند اما اگر رکن دوم از رکن اول دور باشد محل را جز بعد از ظهور رکن ثاني ذکر نميکند.
در مورد حرف ـ که محلي از اعراب ندارد ـ به تعيين جنس آن اکتفا شده است ـ چه معناي لغوي و چه عمل نحوي آن ـ و ترتيبات خاص آن عبارت است از اولي قراردادن حروف مشبهه به فعل و مشبهه به ليس در يک گروه يعني گروه نواسخ با توجه به عمل نحوي آنها و فارق بين آنها در عمل ناشي از معناي آنهاست؛ مثلاً (انّ) که اول مايه نصب است بعد رفع ولي (ما) اول مايه رفع است بعد نصب؛ ثانياً در حرف (الاّ) بين استثنا و حصر فرق نگذاشته است؛ چون الاّ را وقتي به معناي حصر ميدانند که مستثني منه محذوف باشد؛ ثالثاً حروف متصله چون کاف خطاب يا لام بعد يا ميم جمع يا هاء تنبيه يا الف مثني در اسم و ال تعريف را ذکر نکرده است مگر در موارد ضرورت؛ رابعاً متعلَّق جرّ را نيز ذکر نکرده است مگر هنگامي که متعلَّق آن خبر محذوف باشد.
بررسي صحت و سقم تحليل و اعراب گزيده شده خارج از حوصله اين نوشتار است بلکه صلاحيت علمي آن نيز به کارشناسان خبره نياز دارد.
در مورد چند آيه تفاوتهاي اندکي ديده شد که عرضه ميشود: البته اين تفاوتها اثر معنايي مهمي دارند و آيات بطور اتفاقي گزيده شده است:
۱. (حتي اذا جاؤها وفتحت ابوابها).
در خصوص واو در اين آيه بحثهايي در شمارههاي ۸و۹ مجله بينات شده است يکي آن را زايد دانسته و ديگري حرف عطف. در معجم واو حاليه به شمار آمده است. البته راقم نظريه نويسنده محترم مقاله مندرج در شماره ۹ ص۱۵۹ را ترجيح ميدهد و واو را عطف و جواب شرط را محذوف ميداند (= کان کيت وکيت). نظير اين واو در آيه (فلما اسلما وتلّه للجبين وناديناه ان يا ابراهيم)
نيز مطرح است ولي معجم آن را واو زائد دانسته است.
۲. در معجم بين حرف تاکيد و حرف نسخ و حرف نسخ اِن مخففه به جاي انّ ثقليه تفکيک وجود دارد اما در آيه۷۶ سوره اسراء: (وان کادوا ليستفزونک من الارض ليخرجوک منها واذا لايلبثون خلافک الا قليلا)
فقط به حرف توکيد بسنده شده در حالي که بايد مينوشت: ح. نسخ انّ که به معناي ان مخففه من الثقيلة انّ است. نکته جالبتر آنکه در معجم لام (ليخرجوک) لام ناصبه دانسته شده که درست به نظر نميرسد بلکه لام حرف جرّ است و فعل يخرجوا مضارع منصوب به حرف ناصب آن مقدر است و لذا نون اعراب آن حذف شده است. و اين فعل با حرف ناصب مقدر تاويل به مصدر ميشود و آن مصدر مجرور است به حرف جرّ لام (لاخراجک). البته در تحليل آيه اختلاف ديگري نيز هست. واو در ابتداي آيه (وان کادوا) در معجم واو عطف به شمار آمد؛ در حالي که به حرف استيناف نزديکتر است نظير واو (وان کادوا ليفتنونک…)
۳. در آيه (وجني الجنتين دان)
واو حاليه به شمار آمده با آنکه به حرف عطف نزديکتر است.
۴. در آيه (متاع قليل ولهم عذاب اليم) (نحل/۱۱۷) واو حرف عطف دانسته شده با آنکه به استيناف نزديکتر است؛ چراکه (ولهم) جار و مجرور و به خبر محذوف مقدم تعلق دارند و تقدير آن (وعذاب اليم کائن لهم) است.
۵. (ويقولون سبعة وثامنهم کلبهم).
معجم واو را زايد شمرده است با آنکه واو در اين آيه واو عطف است و به واو ثمانيه شهرت يافته است و در اصل چنين بوده: (نعم هم سبعة وثامنهم کلبهم).
اختلاف در مورد واو به موارد پيشگفته منحصر نميشود
و در معجم موارد فراواني به چشم ميخورد که با اعراب معقولتر سازگار نيست. نکته ديگر عدم ذکر همه اختصارات در جداول مربوط به آنها در مقدمه کتاب و برگه پيوست آن است.
مواردي چون حرف تمن (تمني)
توکيد
(ل) موطئه
و نظير اينها در اعراب حروف قابل ذکر است.
فصلنامه آينه پژوهش ـ ش۴۴ ـ خرداد وشهريور ۷۶، برگرفته از مقاله«بررسي معجم اعراب الفاظ القرآن الکريم».