• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مشترکات قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قرآن، کتاب هدایت و روشنگری است و نهج‌البلاغه نیز تالی تلو قرآن کریم می‌باشد. محتوای این گوهر گران‌بها، همواره به دنبال یک هدف مشترک می‌باشند.

فهرست مندرجات

۱ - مشترکات قرآن و نهج البلاغه
۲ - حمد و ستایش خداوند
       ۲.۱ - دیدگاه علمای بیان
       ۲.۲ - دیدگاه شیخ طوسی
       ۲.۳ - دیدگاه ملا عبدالله
       ۲.۴ - کاربرد حمد در قرآن و نهج البلاغه
              ۲.۴.۱ - هنگام بیان نعمت
              ۲.۴.۲ - هنگام ذکر صفات الهی
              ۲.۴.۳ - هنگام تذکر نعمت
       ۲.۵ - هنگام دفع بلا
       ۲.۶ - در اوقات مخصوص
       ۲.۷ - در همه اوقات
۳ - اسلام دین پسندیدة خدا
       ۳.۱ - توضیح مطلب
              ۳.۱.۱ - مراد از دین
              ۳.۱.۲ - مراد از اسلام
۴ - بعثت پیامبر در زمان فترت
       ۴.۱ - توضیح مطلب
۵ - قرائت قرآن با ترتیل
       ۵.۱ - توضیح مطلب
۶ - بیهوده نبودن آفرینش انسان
۷ - شکر نعمت و افزایش نعمت
۸ - مقدر بودن روزی مخلوقات
       ۸.۱ - توضیح مطلب
       ۸.۲ - علت اختلاف در قرآن
       ۸.۳ - علت اختلاف در نهج‌البلاغه
۹ - حساب هر سیئه و حسنه
۱۰ - شرک گناهی نابخشودنی
۱۱ - ترغیب و تشویق به دعا
۱۲ - عاقبت کردار انسان
۱۳ - متاع دنیا و ذخیرة آخرت
۱۴ - ترک کم‌فروشی
۱۵ - جهل انسان در بسیاری از مسائل
۱۶ - جمع دنیا و آخرت برای انسان
۱۷ - مسلم بودن امتحان خداوند
۱۸ - اتمام حجت با ارسال رسل
۱۹ - حسرت در قیامت
۲۰ - پاسخ نیکی با نیکی بهتر
۲۱ - قطع نعمت از بندگان بد
۲۲ - خوف و رجا
۲۳ - صدقه دادن در تنگ‌دستی
۲۴ - رابطه انسان با اعمالش
       ۲۴.۱ - توضیح مطلب
۲۵ - فراوانی نعمت‌های خداوند
۲۶ - عدم سخت‌گیری خداوند بر انسان
۲۷ - پندپذیری خردمندان
۲۸ - غفلت انسان هنگام مرگ
۲۹ - سود نداشتن فرار از جهاد
۳۰ - میانه‌روی در خرج کردن
۳۱ - گفتار انسان دال بر ضمیر وی
۳۲ - پذیرش سرزنش در راه خدا
۳۳ - بطلان احسان با منت گذاشتن
۳۴ - دلیل زنده شدن پس از مرگ
       ۳۴.۱ - توضیح مطلب
۳۵ - یاری خدا و دوری از گناه
۳۶ - نهی از شرک
۳۷ - پانویس
۳۸ - منبع


مطالب و موضوعاتی که در قرآن و نهج البلاغه به طور مساوی و با یک مضمون بیان شده است عبارتند از:


قرآن مجید و نهج البلاغه‌ شریف، بعد از تسمیه با کلمة «الحمدلله» آغاز می‌شوند که عین این کلمه بیست و دو مورد در قرآن و سی و یک مورد در نهج‌البلاغه آورده شده است؛ به علاوه ترکیب‌های دیگری که مفید این معنی باشد، بیش‌تر از این مقدار است تا دستوری باشد برای مردم که در ابتدای خطابة خود، منعم و رازق خویش را ستایش کنند و متذکر عظمت و جلال او در ضمن صفاتی که بعد از این کلمه بیان می‌شود، بشوند؛ چنان‌که علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتاحاً لِذِکْرِهِ»؛ یعنی سپاس سزاوار خداوندی است که سپاسگزاری را کلیدی جهت یادآوری خود قرار داد.

۲.۱ - دیدگاه علمای بیان

و چون علمای بیان، الف و لام کلمه «الحمدلله» را استغراقیه و لام جر را مفید اختصاص دانسته‌اند، معنی این کلمه این است: «به طور کلی هرگونه ستایش مختص خداوند است».

۲.۲ - دیدگاه شیخ طوسی

از بیان شیخ طوسی در تفسیر تبیان پیرامون آیات اول سوره انعام استفاده می‌شود که صفاتی که بعد از کلمه الحمدلله ذکر می‌گردد، علت امر به تحمید بندگان و مانند «دعوی الشییء ببینة و برهان» است. شیخ جلیل بعد از ذکر آیة « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» می‌گوید: «اخبر الله تعالی فی هذه الآیة ان المستحق للحمد من خلق السموات و الارض»؛ یعنی خداوند متعال در این آیه خبر می‌دهد که سزاوار ستایش کسی است که آسمان‌ها و زمین را آفریده و تاریکی‌ها و نور را قرار داده است.

۲.۳ - دیدگاه ملا عبدالله

و ملا عبدالله مؤلف حاشیة معروف در منطق نیز به این معنی تصریح کرده و آن را از لطایف کلام شمرده است و نیز در علم معانی و بیان خلاصة این مطلب را به این عبارت بیان می‌کند: «تعلیق الحکم الوصف یشعر بعلیة مأخذ الاشتقاق.» بنابراین می‌توان گفت معنی آیة « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ» این است که چون خداوند ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش برتری داد، سزاوار است که او را ستایش کنیم. معنی آیة شریفة « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ»، این است که چون خداوند قرآن را بر بنده‌اش محمد (صلي‌الله‌عليه‌وآله) فرو فرستاد، سزاوار ستایش است. هم‌چنین در جملة نهج البلاغه «اَلْحَمْدٌلِلَّهِ النّاشِرِ فِی الْخَلْقِ فَضْلَهُ وَ الْباسِطِ فیهِمْ بِالْجُودِ یَدَهُ»، معنی این است که چون خداوند احسانش را بر مردم پراکنده و همه را مشمول بخشش خود قرار داده است، سزاوار ستایش است.

۲.۴ - کاربرد حمد در قرآن و نهج البلاغه

به طوری که در قرآن و نهج‌البلاغه تفحص و استقصا نمودیم، حمد و ستایش الهی در شش مورد آورده شده است:

۲.۴.۱ - هنگام بیان نعمت

در موقع بیان نعمتی از نعم الهی؛ مانند سه مثال سابق.

۲.۴.۲ - هنگام ذکر صفات الهی

هنگام ذکر صفات الهی؛ مانند آیه‌ای که از شیخ طوسی در تفسیر تبیان بیان شد.

۲.۴.۳ - هنگام تذکر نعمت

زمان تذکر نعمت و احسانی که از جانب خداوند به انسان ارزانی شده است؛ مانند: آیة «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ».

۲.۵ - هنگام دفع بلا

هنگامی که بلا و مصیبتی از انسان دفع شود؛ مانند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحُزْنَ؛ سپاس خدایی را سزاست که اندوه را از ما برد».

۲.۶ - در اوقات مخصوص

در اوقات مخصوصی از شبانه‌روز؛ مانند آیة:
«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ».

۲.۷ - در همه اوقات

ستایش در همه اوقات به صورت صنعت تأبید؛ مانند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ کُلَّما وَقَبَ لَیْلٌ وَ غَسَقَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ کُلَّما لاحَ نَجْمٌ و خَفَقَ»؛ سپاس خداوندی را سزاست تا هر زمان که شب فرا رسد و تاریکی فراگیر شود و هرگاه که ستاره هویدا و پنهان گردد.


دین پسندیدة خدا، اسلام است:
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ؛ همانا دین نزد خدا، اسلام است».
«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ؛ کسی که غیر از اسلام دینی را بجوید، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیان‌کاران است».
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً؛ امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را دین شما انتخاب کردم».
«ثُمَّ اِنَّ هذَا الْاِسْلامَ دینُ اللِه الَّذِی اِصْطَفاهُ لِنَفْسِهِ وِ أِصْطَنَعَهُ عَلی عَیْنِهِ؛ این اسلام، دین خداست و آن را برای خود برگزیده و به نظر عنایت خویش پرورده است».
«فَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ وَ تَعْظُمْ کَبْوَتُهُ وَ یَکُنْ مَا بُهُ اِلَی اَلْحُزْنِ الطَّویلِ وَ الْعَذابِ الْوَبیلِ؛ کسی که غیر از اسلام دینی جوید، بدبختی و تیره، روزیش ثابت می‌گردد و رشتة او گسیخته می‌شود و بر او سخت می‌افتد و بازگشت او به اندوه بسیار و عذاب دردناک است».

۳.۱ - توضیح مطلب

اکنون واژه دین و اسلام بررسی می‌شود:

۳.۱.۱ - مراد از دین

دین در لغت به معنی جزا و پاداش است؛ مانند آیاتی که کلمه دین در آنها مضاف الیه یوم گشته است؛ چون «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»؛ به معنی اطاعت و انقیاد است؛ مانند آیة «ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ»؛ ولی اکنون که می‌گوییم دین، به معنی قوانین و مقررات خاصی است که از جانب خداوند توسط یکی از پیغمبران برای سعادت بشر نازل گشته است؛ چنان‌که در آیة شریفه «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ»، در این معنی به کار رفته است.

۳.۱.۲ - مراد از اسلام

اما اسلام به معنی دخول در سلامت است؛ زیرا شخص به برکت اسلام، عقاید و حیثبات خود را در دنیا و آخرت در حصار محکم و استوار الهی از گزند و شرور، سالم نگه می‌دارد؛ یا به معنی تسلیم و انقیاد است و این معنی از آیات بسیاری استیناس (انس گرفتن، مأنوس شدن) می‌شود؛ مانند:
«فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الُْمخْبِتِینَ؛ خدایتان خدای یگانه است، مطیع او شوید و فروتنان را مژده بده.»
و به ملاحظة همین معنی، قرآن مجید، شریعت‌های گذشته را اسلام نام نهاده است؛ مانند:
«إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بُنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛ زمانی که پروردگار ابراهیم به او گفت: اسلام آور. گفت: به پروردگار جهانیان اسلام آوردم و ابراهیم همین طریقه را به پسران خویش و یعقوب سفارش کرد. ای فرزندان من! خدا این دین را برای شما برگزید، نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید».


پیغمبر اسلام در زمان فترت مبعوث شد:
«یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ؛ ای اهل کتاب فرستادة ما در دوران فترت پیغمبران، به سوی شما آمد که حق را برای شما روشن کند».
«اَرْسَلَهُ عَلی حینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وِ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْاُمَمِ؛ خداوند پیغمبرش را در زمان فترت رسولان و خواب طولانی امت‌ها فرستاد».

۳.۱ - توضیح مطلب

«فترت» در لغت به معنی انقطاع و سستی در کار است و در آیة شریفه به اتفاق جمیع مفسرین مراد انقطاع وحی و فاصله‌ای است که بین آمدن پیغمبران حاصل می‌شود و در اینجا مقصود فاصله‌ای است که بین حضرت عیسی و پیغمبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رخ داد که حدود ۶۰۰ سال بوده است و ذکر این مطلب در آیه برای امتنان و اتمام حجت خداوند بر بندگان است تا نگویند چرا بعد از این مدت طولانی برای ما راه‌نما و پیغمبری نفرستادی؛ چنان‌که این معنی از ذیل آیه شریفه و خطبة مبارکه نیز ظاهر می‌گردد.


قرآن را با ترتیل قرائت کنید:
در سوره مزمل خداوند متعال بعد از آنکه به پیغمبر اکرمش امر به قیام لیل می‌کند، می‌فرماید:
«وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً؛ و قرآن را با ترتیل بخوان».
حضرت علی (علیه‌السلام) در خطبة «همام» که صفات متقین را ذکر می‌کند، می‌فرماید:
«اَمَّا اللَّیْلُ فَصافّونَ اَقْدامَهُمْ تالینَ لِاَجْزاءِ الْقُرانِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتیلاً؛ چون شب شود برای نماز برپا می‌ایستند، آیات قرآن را با ترتیل می‌خوانند.»

۳.۱ - توضیح مطلب

«ترتیل» را مفسرین شمرده شمرده و بدون شتاب خواندن، معنی می‌کنند؛ به طوری که کلمات و حروف از یکدیگر جدا و متمایز باشد؛ ولی با تأیید روایات دیگر می‌توان گفت که مقصود از «ترتیل»، خواندن با اندیشه و تأمل است که در صورت عجله و تند خواندن میسر نمی‌شود.


خلقت انسان، بیهوده نیست:
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ؟؛ مگر پنداشتید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و به سوی ما بازگشت نمی‌کنید؟».
«فَاِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًی؛ خداوند شما را بیهوده نیافریده و مهمل رها نکرده است».
••• در قسمت دوم این رساله بیان می‌کنیم که قرآن و نهج‌البلاغه منظور از خلقت انسان را چه می‌داند.


شکر نعمت، نعمتت افزون کند:
خداوند از قول موسی بن عمران به بنی‌اسرائیل حکایت می‌کند:
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ؛ زمانی که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاسگزاری کنید، افزونتان دهم و اگر ناسپاسی کنید، عذاب من بسیار سخت است».
«اِذا وَصَلَتْ اِلَیْکُمْ اَطْرافٌ النِّعَمِ فَلا تُنَفِّرُوا اَقْصاها بِقِلًّةِ الشُّکْرِ؛ هرگاه نمونه‌ها و اوایل نعمت به شما رسید، باقی‌ماندة آن را به کمی سپاس، دور نسازید».
«اِنَّ لِلَّهِ فی کُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً فَمَنْ اَدّاهُ زادَهْ مِنْها وَ مَنْ قَصَّرَ فیهِ خاطَرَ بِزَوالِ نِعْمَتِهِ؛ همانا خدای را در هر نعمتی حقی است که هر کس آن را به جا آورد، خدا از آن نعمت او را فراوان دهد و هر کس در انجام آن حق کوتاهی کند، در خطر زوال آن نعمت افتد».
امام علی (علیه‌السلام) در خطبه‌ای که بعد از برگشتن از جنگ صفین قرائت نموده، می‌فرماید:
«اَحْمَدُهُ أسْتِتْماماً لِنِعْمَتِهِ؛ خدا را برای تمام گردانیدن نعمتش، سپاس می‌گزارم».


اندازه‌گیری روزی مخلوق به دست خداست:
«وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ؛ خدا بعضی از شما را بر بعضی دیگر در روزی برتری داد».
«اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ؛ خدا روزی را برای هر که خواهد، گشایش دهد یا تنگ گیرد».
و نیز می‌فرماید:
«نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ؛ ماییم که معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردیم و بعضی از آنها را بر بعضی دیگر به مرتبت بالا بردیم».
«وَ قَدَّرَ الْاَرْزاقَ فَکَثَّرَها وَ قَلَّلَها وَ قَسَّمَها عَلَی الضِّیْقِ وَ السَّعَةِ فَعَدَلَ فیها؛ روزی‌ها را اندازه‌گیری کرد و به تنگی و فراخی قسمت کرد و در این قسمت به عدالت رفتار نمود».

۳.۱ - توضیح مطلب

کم و زیاد روزی در مقام تقدیر و تقسیم غیر از مقام ایصال آن به مخلوق است؛ زیرا رتبة تقدیر، مقدم و رتبة ایصال (رسانيدن، پيوند دادن)، مؤخر است و از قرآن و نهج‌البلاغه استفاده می‌شود که این اندازه‌گیری در رتبة اول می‌باشد و برای رتبة دوم علت و موجب دیگری لازم است که طلب و سعی و کوشش باشد. پس اگر دو نفر با وجود طلب مساوی، روزی مختلف به دست آوردند، کاشف از این است که در مرحلة تقدیر و تقسیم روزی این دو نفر مختلف بوده است.

۸.۲ - علت اختلاف در قرآن

و اما راجع به علت این اختلاف در رتبة تقدیر در قرآن بیان شده است:
«لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا؛ تا بعضی از آنان بعض دیگر را مسخّر خود گرداند».
مقصود این است که چون انسان حوایجی دارد که به‌تنهایی از عهدة انجام آنها برنمی‌آید، به کمک روزی بیش‌تر و ثروت زیادتری که دارد، می‌تواند دیگران را برای انجام آن حوایج مسخر خود کند.

۸.۳ - علت اختلاف در نهج‌البلاغه

در نهج‌البلاغه علت این اختلاف چنین بیان شده است:
«لِیَبْتَلِیَ مَنْ اَرادَ مَیْسُورِها وِ مَعْسُورِها وَ لِیَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّها وَ فقیرِها؛ تا به آسانی و دشواری روزی هر که را بخواهد، آزمایش نماید و به همین طریق، سپاسگزاری را از ثروتمند و صبر و بردباری را از فقیر و مستمند بیازماید».


خدا هر گناهی را به یک و هر حسنه‌ای را به ده حساب می‌کند:
«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ؛ هرکس کار نیکی را انجام دهد، ده برابر آن اجر دارد و هر کس گناهی را مرتکب شود جز مثل آن سزایش ندهند و ستمشان نکنند».
علی (علیه‌السلام) در نامه‌ای که به پسرش امام حسن (علیه‌السلام) نوشته است، بعد از آنکه رحمت و لطف خدای مهربان را شرح می‌دهد، می‌فرماید:
«وَ لَمْ یُوئِسْکَ مِنَ الرَّحْمَةِ بَلْ جَعَلَ نُزُوعَکَ عَنِ الذَّنْبِ حَسَنَةًً وَ حَسَبَ سَیِّئَتَکَ واحِدَةً وَ حَسَبَ حَسَنَتَکَ عَشْراً؛ تو را از رحمت خود ناامید نکرده، بلکه بازگشت تو را از گناه حسنه‌ای قرار داده و گناه تو را یکی و کار نیکت را ده برابر حساب کرده است».


گناه شرک، آمرزیده نمی‌شود:
«إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً؛ محققاً خدا نمی‌آمرزد که به او شرک آورند و جز این، هر که را بخواهد می‌بخشد و هر کس به خدا شرک آورد، گناهی بزرگ مرتکب شده است».
علی (علیه‌السلام) در آخر خطبه‌ای که با موعظه و نصیحت شروع می‌شود، ظلم را سه قسمت نموده و راجع به قسم اول که شدیدترین اقسام آن است، می‌فرماید:
«فَاَمَّا الظُّلْمَ الَّذی لا یُغْفَرُ فَالشِّرْکُ بِاللهِ قالَ اللهُ سٌبْحانَهُ: «اِنَّ اللهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَکَ بِهِ»؛ اما ظلمی که بخشیده نمی‌شود، شرک به خداست و خدا فرموده است:‌ «محققاً» خدا نمی‌آمرزد که به او شرک آورند».


«وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ؛ پروردگارتان گفته است، مرا بخوانید تا اجابتتان کنم».
«وَ إِذا سَئَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ؛ و اگر بندگانم درباره‌ی من از تو پرسند، من نزدیک هستم و چون صاحب دعا مرا بخواند، دعای او را اجابت [[]] می‌کنم».
«وَ مَنْ سَئَلَهٌ اَعْطاهٌ؛ و هر کسی که چیزی از او خواست، عطا فرمود».
در نامه‌ای که علی (علیه‌السلام) به پسرش نوشته است، یادآور می‌شود:
«وَ اَعْلَمْ اَنَّ الَّذی بِیَدِهِ خّزائِنُ السَّمواتِ و الْاَرْضِ قَدْ اَذِنَ لَکَ فِی الدُّعاءِ وِ تَکَفَّلَ لَکَ بِالْاِجابَةِ وَ اَمَرَکَ اَنْ تَسْاَلَهُ لِیُعْطیکَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِیَرْحَمَکَ؛ خدایی که خزانه‌های آسمان و زمین به دست اوست به تو اجازة دعا داده و اجابت آن را برای تو ضامن گشته و به تو فرموده که از او بخواهی تا عطا کند و مهربانی طلبی تا مهربانی کند».
«وَلا لِیَفْتَحَ عَلی عَبْدٍ بابَ الدُّعاءِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بابَ الْاِجابَةِ؛ نمی‌شود که خدا بر بنده‌یی در دعا را بگشاید و در اجابت را بر او ببندد».


نتیجه خوبی و بدی کار انسان به خود او باز می‌گردد:
«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها؛ اگر نیکی کنید به خویش نیکی کرده‌اید و اگر بدی کنید برای خودتان است».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ؛ ای مردم سرکشی کردن شما به ضرر خودتان است».
و نیز می‌فرماید:
«فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها؛ هر که هدایت یابد، برای خویشتن است و هر که گمراه شود، به ضرر خویش گمراه می‌شود».
«مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ؛ هر که کافر شود، زیان کفرش بر خود اوست و کسانی که عمل شایسته‌ای انجام دهند برای خودشان آماده می‌کنند».
در نامه‌ای که علی (علیه‌السلام) به قثم بن عباس بن عبدالمطلب حاکم مکه نوشته‌اند، می‌فرماید:
«وَ لَنْ یَفُوزَ بِالْخَیْرِ اِلاّ عامِلُهُ وَ لا یُجْزی جَزاءَ الشَّرِّ اِلاّ فاعِلُهُ؛ و هرگز به خیر و نیکی نرسد، مگر نیکوکار و هرگز کیفر بدی نبیند، مگر بدکردار».


«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً؛ مال و فرزندان زیور زندگی این دنیاست و کارهای شایستة ماندنی نزد پروردگارت، از نظر پاداش بهتر و امید آن بیش‌تر است».
«اِنَّ المْالَ وَ الْبَنینَ حَرْثُ الدُّنْیا وَ الْعَمَلَ الصّالِحَ حَرْثُ الْاخِرَةِ؛ همانا مال و فرزندان کشت دنیا و کار شایسته، کشت آخرت است».


کم‌فروشی نکنید:
«وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً؛ و چون به وزن کردن پرداختید، پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست وزن کنید که این بهتر و سرانجام آن نیکوتر است».
علی (علیه‌السلام) در نامه‌ای که به مالک اشتر نوشته است، تذکر می‌دهد که:
«وَلْیَکُنِ الْبَیْعٌ بَیْعاً سَمْحاً بِمَوازینِ عَدْلٍ؛ دادوستد باید آسان و به ترازوهای بی‌کم و زیاد باشد».


انسان، بسیاری از چیزها را نمی‌داند:
چون از پیغمبر اکرم راجع به «روح» سؤال کردند، این آیه نازل شد:
«وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً؛ از تو درباره‌ی روح می‌پرسند، بگو روح مربوط به پروردگار من است و شما جز اندکی از علم، داده نشده‌اید».
در ذیل آیة شریفة امانت می‌فرماید:
«إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً؛ همانا انسان ستم‌پیشه و بسیار نادان است».
امام علی (علیه‌السلام) در نامه‌ای به امام حسن (علیه‌السلام) بعد از آنکه راجع به مبدأ و معاد و امتحان خدا سفارش کرده‌اند، می‌فرماید:
«فَاِنْ اَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْءٌ مِنْ ذلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلی جَهالَتِکَ بِهِ فَاِنَّکَ اَوَّلَ ما خٌلِقْتَ جاهِلاً ثْمَّ عٌلِّمْتَ وَ ما اَکْثَرَ ما تَجْهَلُ مِنَ الْاُمُورِ وَ یَتَحَیَّرُ فیهِ رَأْیُکَ وَ یَضِلُّ فیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذلِکَ؛ پس اگر
چیزی از این مطالب بر تو مشکل شد، آن را بر نادانی خود حمل کن؛ زیرا تو در ابتدای آفرینشت نادان بودی و سپس دانش آموختی و چه بسیار است آنچه را که نمی‌دانستی و اندیشه‌ات در آن سرگردان و بیناییت، گمراه بود و سپس بینا گشتی».


خداوند برای بعضی دنیا و آخرت را جمع می‌کند:
قرآن مجید بعد از آنکه گفتار سربازان غزوة احد را نقل می‌کند که آنها دعا می‌کردند، خدایا قدم‌های ما را استوار کن و بر گروه کافران پیروزمان ساز، می‌فرماید:
«فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ؛ خدا پاداش دنیا و پاداش نیک آخرت را به آنها داد».
«مَنْ کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً بَصِیراً؛ هرکس پاداش دنیا را می‌خواهد پس پاداش دنیا و آخرت نزد خداست و خدا شنوا و بینا است».
«اِنَّ المْالَ وَ الْبَنینَ حَرْثُ الدُّنْیا وَالْعَمَلَ الصّالِحَ حَرْثُ الْاخِرَةِ وَ قَدْ یَجْمَعُهَا اللهُ لِأَقْوامٍ؛ مال و فرزندان متاع دنیا و کار شایسته، متاع آخرت است و گاهی خداوند هر دو را برای گروهی جمع می‌کند».
علی (علیه‌السلام) در نامه‌ای به محمد بن ابی‌بکر چنین می‌نویسد:
«وَ اَعْلَمُوا عِبادَ اللهِ اَنَّ الْمُتَّقینَ ذَهَبُوا بِعاجِلِ الدُّنْیا وَ اجِلِ الْاخِرَةِ... سَکَنُوا الدُّنْیا بِأَفْضَلِ ما سُکِنَتْ وَ أَکَلُوا بِأَفْضَلِ ما أُکِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیا بِما حَظِیِ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْها ما أَخَذَهُ الْجَبابِرَةُ الْمُتَکَبِّرُونَ ثُمَّ اَنْقَلَبُوا عَنْها باِلزّادِ الْمُبَلِّغِ وِ الْمَتْجَرِ الرّابِحِ... وَ تَیَقَّنُوا اَنَّهُمْ جیرانُ اللهِ غَداً فی اخِرَتِهِمْ لا تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةً وَ لا یُنْقَصُ لَهُمْ نَصیبُ مِنْ لَذَّةٍ؛ ای بندگان خدا، بدانید پرهیزکاران دنیا و آخرت را به دست آوردند... در دنیا در بهرتین منزل جا گرفتند و نیکوترین خوردنی را خوردند؛ پس از دنیا بهره‌ای بردند که مردم خوش گذران بردند و کامی گرفتند که گردنکشان گرفتند؛ سپس از دنیا رفتند با توشه‌ای که به مقصد می‌رساند و تجارتی که سود دارد... یقین دارند که فردا در آخرت در جوار خدا هستند، درخواستشان رد نشود و بهره‌شان از لذت کم نشود».
و نیز در کلمات قصار آن حضرت چنین می‌فرماید:
و دیگر کسی است که در دنیا برای آخرت کار می‌کند. برای او آنچه از دنیا مقدر است، بی‌آنکه کار کند، می‌رسد. پس او هر دو بهره را به دست آورده و هر دو سرا را مالک شده است.


امتحان خداوند از همه افراد، مسلم است:
«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ؛ مگر این مردم پنداشته‌اند، به صرف اینکه گویند ایمان آوردیم، رها می‌شوند و امتحان نمی‌شوند؛ در حالی که کسانی را که پیش از ایشان بودند، امتحان کردیم».
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه می‌فرماید:
«أَیُّهَا النّاسُ... إِنَّ اللهَ قَدْ أَعاذَکُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْکُمْ وَ لَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَکُمْ؛ ای مردم... همانا خدا شما را پناه داده است از اینکه بر شما ستم کند، ولی پناه نداده اینکه امتحان کند».


فرستادن پیغمبران، برای اتمام حجت است:
قرآن بعد از اینکه دوازده نفر از پیغمبران را به نام یاد می‌کند، می‌فرماید:
«رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ؛ اینها پیغمبرانی بودند نویدآور و بیم رسان تا مردم را پس از آمدن این پیغمبران، بر خدا دست‌آویزی نباشد».
مولی الموحّدین نیز در نهج البلاغه می‌فرماید:
«بَعَثَ رُسُلَهُ بِما خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْیِهِ وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلی خَلْقِهِ لِئَلّا تَجِبَ الْحُجَُّة لَهُمْ‌ بِتَر‌کِ الْإعْذارِ إِلَیْهِمْ؛‌ خداوند پیغمبرانش را با اختصاص وحی، برانگیخت و ایشان را بر مخلوقش، حجت گردانید تا آنها را بر خدا دست‌آویزی و عذری نباشد».


حسرت در قیامت و تقاضای برگشت به دنیا:
قرآن کریم بعد از آنکه به متابعت و پیروی از اوامر خویش دستور می‌دهد و از عذاب ناگهانی برحذر می‌سازد، می‌فرماید:
«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ... أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَی الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الُْمحْسِنِینَ؛ تا کسی نگوید دریغا از آنچه من دربارة خدا کوتاهی کردم و از مسخره‌کنان بودم... یا هنگامی که عذاب را ببیند بگوید: ای کاش برای من بازگشتی بود تا از نیکوکاران می‌شدم».
علی (علیه‌السلام) در نامه‌ای به یکی از عمّالش می‌نویسد:
«فَکَأَنَّکَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدی وَ دُفِنْتَ تَحْتَ الثَّری وَ عُرِضَتْ عَلَیْکَ اَعْمالُکَ بِالمَحَلِّ الَّذی ینُارِی الظّالِمُ فیهِ بِالحَسْرَةِ وَ یَتَمَنَّی الْمُضَیِّعُ فیهِ الرَّجْعَةَ؛ به آن ماند كه تو به آخرت رسيده‌ای و زير خاک پنهان گشته‌ای و كردارت به تو نمايانده شده است، در جايي كه ستمگر به صدای بلند، دريغ مي‌گويد و تبهكار آرزوی برگشت به دنيا مي‌كند».


نيكي را به نيكي بهتر، تلافي كنيد:
«وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْ‌ءٍ حَسِيباً؛ چون شما را درود گفتند، درودی بهتر از آن بگوييد يا همان درود را باز گوييد، همانا خدا همه چيز را حسابگر است».
«إِذا حُیِّیْتَ بِتَحِیَّةٍ فَحَیِّ بِأَحْسَنِ مِنْها وَ إِذا أَسْدِیَتْ إِلَیْکَ یَدٌ فَکافِئْها بِما یُرْبی عَلَیَها وَ الْفَضْلُ مَعَ ذلِکَ لِلْبادی؛ چون کسی به تو درود فرستد، درودی بهتر از آن فرست و هرگاه دستی سویت دراز شد، آن را به زیادتر پاداش ده؛ چراکه فضیلت برای کسی است که ابتدا کرده است».


تا مردم بد نشوند، نعمت خدا از آنها برنمی‌گردد:
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ و خدا نعمتی را که نزد گروهی هست، تغییر نمی‌دهد تا آنچه را در ضمیرشان هست، تغییر دهند».


خوف و رجا با هم پسندیده است:
«أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ...؛ قرآن مجید، مردمی را که: «به رحمت خدا امیدوارند و از عذابش بیم دارند» می‌ستاید و هم‌چنین در ضمن ستایش خانوادة زکریا می‌فرماید:
«وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً؛ و ما را با امید و بیم می‌خوانند».
علی (علیه‌السلام) در خطبة «همام» و ضمن بیان صفات متقین می‌فرماید:
«وَ لَوْلا الْأَجَلُ الَّذی کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْواحُهُمْ فی أَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً اِلَی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ؛ و اگر نبود اجلی که خدا برایشان تعیین فرموده از شوق ثواب و بیم عذاب، چشم برهم زدنی جان در بدنشان قرار نمی‌گرفت».
و نیز در خطبه‌ای که در طلب باران بیان نموده‌اند، می‌فرماید:
«أَللَّهُمَّ إِنَا خَرَجْنا إِلَیْکَ... راغِبینَ فِی رَحْمَتِکَ وَ راجینَ فَضْلَ نِعْمَتِکَ وَ خائِفینَ مِنْ عَذابِکَ وَ نِقْمَتِکَ؛ رو به سوی تو آورده‌ایم؛ در حالی که خواهان رحمتت و امیدوار به زیادی نعمتت و بیمناک از خشمت می‌باشیم».


در تنگ‌دستی صدقه دهید:
«وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً؛ و هر که روزی او تنگ باشد، باید از آنچه خدا به او داده است، انفاق کند. خدا، هیچ‌کس را بیش از آنچه به او داده، مکلف نمی‌کند. خدا از پس سختی آسانی قرار می‌دهد».
«اَسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ وَ مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جادَ بِالْعَطِیَّةِ؛ روزی را به وسیله صدقه طلب کنید و کسی که به گرفتن عوض باور داشته باشد، به بخشش جوان‌مردی کند».
«اِذا أَمْلَقْتُمْ فَتاجِرُوا اَللهَ بِالصَّدَقَةِ؛ چون تنگدست گشتید، به وسیلة صدقه دادن با خدا معامله کنید».


هر کسی در گرو اعمال خویش است:
«کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ؛ هر کسی در گرو کاری است که انجام داده است».
«فَإِنَّکُمْ مُرْتَهَنُونَ بِما أَسْلَفْتُمْ وَ مَدینُونَ بِما قَدَّمْتُمْ؛ شما در گرو آنچه پیش فرستاده‌اید، می‌باشید و به خاطر آنها مجازات می‌شوید».

۳.۱ - توضیح مطلب

شیخ طوسی در بیان آیة فوق می‌فرماید: «با هر انسانی طبق آنچه عملش استحقاق دارد، معامله می‌شود؛ اگر طاعت انجام داده است، پاداش می‌بیند و اگر گناه کرده، مجازات می‌شود و هیچ‌کس به گناه دیگری موأخذه نمی‌شود و هم‌چنان که گروگان نزد مرتهن (وام‌دهنده) حبس می‌شود تا آنچه لازم است، راهن (وام‌گیرنده) بپردازد و سپس گروگان آزاد می‌شود، انسان هم در مقابل اعمالش محبوس است تا زمانی که معلوم شود آن اعمال را طوری که لازم بوده، انجام داده است؛ آن‌گاه خلاص می‌شود؛ وگرنه گرفتار می‌گردد».


نعمت‌های خدا از اندازه خارج است:
خداوند پس از آنکه مقداری از نعمت‌های خویش را از قبیل خلقت زمین و آسمان و باران و دریا و میوه‌ها تذکر می‌دهد، می‌فرماید:
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها؛ و اگر بخواهید نعمت خدا را بشمارید، نمی‌توانید آن را شماره کنید».
و نیز در سوره نحل آیه ۱۸ نعمت‌های بیش‌تری را متذکر می‌شود و سپس همین جمله را تکرار می‌کند.
در ابتدای نهج‌البلاغه مذکور است:
«وَلا یُحْصی نَعْماءَهٌ العادُّونَ؛ و شماره کنندگان، نعمت‌های او را شماره نتوانند کرد».


خداوند بر انسان سخت‌گیری نکرده است:
قرآن مجید بعد از آنکه راجع به معاف بودن مریض و مسافر از گرفتن روزه دستور داده می‌فرماید:
«یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ؛ خدا برای شما آسانی می‌خواهد و مشقت و سختی نمی‌خواهد».
«وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ؛ خدا برای شما سختی و مشقتی در دین قرار نداده است».
علی (علیه‌السلام) در هنگام مراجعت از جنگ صفین ضمن جوابی که به مرد شامی داده است، می‌فرماید:
«اِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ... کَلَّفَ یَسیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسیراً؛ خداوند به کار آسان تکلیف کرده و به کار دشوار دستور نداده است».


تنها خردمندان پند می‌پذیرند:
خداوند در ذیل بسیاری از آیاتی که نعمت‌های خود را شرح می‌دهد، می‌فرماید:
«إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ؛ همانا در آنچه ذکر شد، نشانه‌ها و عبرت‌هایی برای گروه خردمندان است».
در سورة روم بعد از آنکه برای کسانی که برای خدا شریک قرار می‌دهند، مثالی می‌زند، می‌فرماید:
«کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ؛ این آیه‌ها را برای گروهی که خرد دارند، شرح می‌دهیم».
علی (علیه‌السلام) در خطبه‌یی که مزایای اسلام را شرح می‌دهد، می‌فرماید:
«فَجَعَلَهُ - الاسلام -... فَهْماً لِمَنْ عَقَل و لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ؛ دین اسلام باعث فهم است، برای کسی که خرد خود را به کار اندازد و موجب عقل و خرد است، برای کسی که تفکر و اندیشه نماید».
و بعد از آن راجع به مُردن می‌فرماید:
«فَکَفی واعِظاً بِمَوتی؛ و مرگ برای پند دادن خردمند، کافی است».


مرگ می‌رسد و انسان در غفلت است:
«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ؛ وقت حساب دادن مردم نزدیک شد و آنها در حالت بی‌خبری روی گردانند».
علی (علیه‌السلام) بعد از آنکه بندگان خدا را از فریب شیطان و انجام گناه به امید توبه برحذر می‌دارد، می‌فرماید:
«وَالشَّیْطانُ مٌوَکَّلٌ بِهِ... حَتْی تَهْجٌمَ مَنِیَّتُهُ عَلَیْهِ اَغْفَلَ ما یَکُونُ عَنْها؛ تا اینکه ناگاه مرگ بر او حمله کند، در حالتی که از آن بسیار غافل باشد».


فرار از جهاد، سودی ندارد:
قرآن مجید درباره کسانی که نسبت به رفتن به جنگ بهانه‌جویی کرده و می‌خواستند فرار کنند، می‌فرماید:
«قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِیلاً قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً؛ بگو اگر از مردن یا کشته شدن فرار کنید، فرار کردن سودتان ندهد و در این صورت جز مدت کمی برخوردار نخواهید شد. بگو کیست که شما را در برابر خدا، اگر محنتی و یا رحمتی برایتان بخواهد، نگه می‌دارد؟».
علی (علیه‌السلام) ضمن کلامی که اصحابش را به جهاد ترغیب می‌کند، می‌فرماید:
«وَ أَیْمُ اللهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مَنْ سَیْفِ الْعاجِلَةِ لا تِسْلمُوا مِنْ سَیْفِ الْاخِرَةِ... إِنَّ فیِ الْفِرارِ مَوْجِدَةَ اللهِ وَ الذُّلَّ اللاّزِمَ وِ الْعارَ الْباقِیَ وَ إِنَّ الْفارَّ لَغَیْرُ مَزیدٍ فی عُمْرِهِ وَ لا مَحْجُوزٍ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ یَوْمِهِ؛ سوگند به خدا! اگر از شمشیر دنیا فرار کنید، از شمشیر آخرت به سلامت نمی‌مانید... همانا فرار از جنگ سبب خشم خدا و ذلت و بیچارگی و ننگ همیشگی است و به عمر فرارکننده افزوده نمی‌شود و فرار مانع از مرگش نمی‌گردد».


در خرج کردن، میانه‌روی کنید:
قرآن کریم ضمن بیان صفات بندگان حقیقی خدا می‌فرماید:
«وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً؛ و کسانی هستند که چون خرج کنند، اسراف نکنند و بخل نورزند و میان این دو معتدل باشند».
«کُنْ سَمْحاً وَ لا تَکُنْ مُبَذِّراً وَ کُنْ مُقَدِّراً وَ لا تِکُنْ مُقَتِّراً؛ بخشنده باش؛ ولی نه به حد اسراف و میانه‌رو باش و سخت‌گیر مباش».


رخسار و گفتار انسان بر ضمیرش گواهی می‌دهد:
قرآن مجید درباره منافقین که خلاف آنچه در دل داشتند به زبان می‌آوردند، خطاب به پیغمبر اکرم می‌فرماید:
«فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ؛ آنها را به وجناتشان شناختی و آهنگ گفتارشان می‌توان بشناسی».
«ما اَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً اِلاّ ظَهَرَ فی فَلَتاتِ لِسانِهِ وَ صَفَحاتِ وَجْهِهِ؛ کسی چیزی را در دل پنهان نمی‌کند، مگر آنکه در سخنان بی‌اندیشه و پرده‌های رخسارش هویدا می‌گردد».


در راه خدا از سرزنش باک نداشته باش:
قرآن حکیم در ستایش قومی می‌فرماید:
«فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ در راه خدا کارزار کنند و از ملامت ملامتگران نهراسند».

علی (علیه‌السلام) به پسر ارجمندش امام حسن (علیه‌السلام) می‌نویسد:
«وَ جاهِدْ فیِ اللهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ لا تِأْخُذْکَ فیِ اللهِ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ در راه خدا جهاد کن، جهادی که شایستة اوست و در راه خدا از سرزنش ملامتگر باک نداشته باش».


منت گذاشتن، احسان را باطل می‌کند:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْاَذی؛ شما که ایمان دارید، صدقه‌های خویش را با منت و اذیت باطل نکنید».
در نامه‌ای که امام علی (علیه‌السلام) به مالک اشتر نوشته، تذکر داده است:
«وَ إِیّاکَ وَالْمَنَّ عَلی رَعِیَّتِکَ بِاِحْسانِکَ... فَإِنَّ الْمَنَّ یُبّطِلُ الْاِحْسانَ...؛ بپرهیز از این‌که به احسانی که می‌کنی به رعیتت منت‌گذاری... زیرا منت گذاشتن احسان را باطل می‌کند».


قرآن مبین در پاسخ به اشکال فردی که استخوان پوسیدة انسانی را نزد پیغمبر اکرم آورد و گفت که چگونه ممکن‌ است این دوباره زنده شود، می‌فرماید:
«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ؟ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ؛ برای ما مثلی می‌زند؛ در حالی که خلقت خویش را از یاد برده است؛ می‌گوید چه کسی استخوان‌های پوسیده را زنده می‌کند، بگو: همان که دفعة اول آن را ایجاد کرده است، زنده‌اش می‌کند».
«وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ النَّشْأَةِ الْاُخْری وَ هُوَ یَرَی النَّشْأَةَ الْأُولی؛ و شگفت دارم از کسی که خلقت دیگر را انکار می‌کند و حال آنکه خلقت اول را می‌بیند».

۳.۱ - توضیح مطلب

خداوند در ابتدا انسان را از کتم عدم به وجود می‌آورد و پس از آنکه مدتی زندگی کرد، بدن ظاهریش را معدوم می‌کند و از بین می‌برد. بار دوم طبق قانون معاد جسمانی، او را زنده می‌کند و به ظاهر زندگی اول برمی‌گرداند. اگر انسان خلقت اول خویش را از یاد ببرد و نسبت به آن غافل باشد، زنده شدن پس از مرگ را مستبعد می‌شمرد و بلکه منکر می‌شود و می‌گوید چگونه ممکن است استخوان‌های پوسیده و بدن خاک شده انسان زنده شود و به حالت اول برگردد؟
قرآن مجید، این اشکال را نقل می‌کند و جوابش را که همان تذکر به خلقت اول است، بیان می‌کند.
چگونه ممکن است انسان متذکر باشد که قدرتی خارج از تصور انسان به ایجاد معدوم صرف، تعلق گرفت و انسانی ایجاد کرد و اکنون همان قدرت از ایجاد دوبارة آن عاجز باشد؛ در صورتی که از بدیهیات اولیه به شمار می‌رود: «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست» و خلقت دوباره به مراتب آسان‌تر از خلقت اول است.
البته این سنجش و قیاس نسبت به قدرت محدود مخلوق و ممکن است که خلقت دوم را آسان‌تر نام می‌نهد، وگرنه نسبت به قدرت نامحدود و بی‌پایان ذات باری آسان و آسان‌تر معنی ندارد و به ملاحظة همین سنجش و قیاس است که قرآن مجید در آیة دیگری کلمه «أهون» به کار برده و فرموده است:
«وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ؛ اوست که مخلوق را ایجاد کرده و سپس آن را برمی‌گرداند و برگردانیدن برای او آسان‌تر است».


اگر خدا دست انسان را نگیرد، به گناه می‌گراید:
قرآن حکیم از قول حضرت یوسف (علیه‌السلام) نقل می‌کند:
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی؛ همانا ضمیر انسانی پیوسته به گناه فرمان می‌دهد مگر آن‌که پروردگارم رحم کند».
حضرت علی (علیه‌السلام) نیز به نمایندة خویش، مالک اشتر طی نامه‌ای امر می‌فرماید:
«وَ أَمَرَهُ أَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ عِنْدَ الشَّهَواتِ وَ یَزْعَمَها عِنْدَ الْجَمَحاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ اللهُ؛ هنگام شهوات، نفس خود را فرو نشان و هنگام سرکشی‌ها بازش دار؛ زیرا نفس به گناه فرمان می‌دهد، مگر آن را که خدا رحم کند».


اولین سفارش پدر به پسر، نهی از شرک است:
قرآن عظیم، وصایای حضرت لقمان را به پسرش یادآور شده، می‌فرماید:
«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ؛ و آن دم که لقمان به پسر خویش که پندش می‌داد، گفت: پسرکم به خدا شرک نیاور که شرک ستمی بزرگ است».
علی (علیه‌السلام) هنگامی که از ضربت شمشیر ابن ملجم ملعون در بستر خوابیده بود و اندکی بعد بدرود حیات گفت، به فرزندانش املا فرمود:
«وَصِیَّتی لَکُمْ أَنْ لا تُشْرِکُوا بِاللهِ شَیْئاً؛ سفارش من به شما این است که چیزی را شریک خدا نسازید».
و نیز در خطابه‌یی که در همان حال احتضار بیان می‌نمود، فرموده است:
«أَمَّا وّصِیَّتی فّاللهُ لا تُشّرِکُوا بِهِ شَیْئاً؛ اما سفارش من به شما درباره خداست که چیزی را شریک او قرار ندهید».


۱. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۷، خطبه ۱۵۶.    
۲. انعام/سوره۶، آیه۱.    
۳. طوسی، ابی‌جعفر، محمد بن حسن (شیخ طوسی)، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۷۶، چاپ مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۹ ق.    
۴. نمل/سوره۲۷، آیه۱۵.    
۵. کهف/سوره۱۸، آیه۱.    
۶. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۸۸، خطبه ۱۰۰.    
۷. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۳۹.    
۸. فاطر/سوره۳۵، آیه۳۴.    
۹. ق/سوره۵۰، آیه۳۹.    
۱۰. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۴۱، خطبه ۴۸.    
۱۱. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۹.    
۱۲. آل‌عمران/سوره۳، آیه۸۵.    
۱۳. مائده/سوره۵، آیه۳.    
۱۴. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۱۱، خطبه ۱۸۹.    
۱۵. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۱۵۲، خطبه ۱۶۰.    
۱۶. فاتحه/سوره۱، آیه۱.    
۱۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۶.    
۱۸. فتح/سوره۴۸، آیه۲۸.    
۱۹. حج/سوره۲۲، آیه۳۴.    
۲۰. بقره/سوره۲، آیه۱۳۱.    
۲۱. مائده/سوره۵، آیه۱۹.    
۲۲. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۷۰، خطبه ۸۸.    
۲۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۸، خطبه ۱۵۸.    
۲۴. مزمل/سوره۷۳، آیه۴.    
۲۵. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰۴، خطبه ۱۸۴.    
۲۶. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۱۵.    
۲۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۶۷، خطبه ۸۶.    
۲۸. ابراهیم/سور۱۴، آیه۷.    
۲۹. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۳۲۰، حکمت ۱۳.    
۳۰. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۳۵۱، حکمت ۲۴۶.    
۳۱. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۷، خطبه ۲.    
۳۲. نحل/سوره۱۶، آیه۷۱.    
۳۳. رعد/سوره۱۳، آیه۲۶.    
۳۴. زخرف/سوره۴۳، آیه۳۴.    
۳۵. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۷۹، خطبه ۹۱.    
۳۶. زخرف/سوره۴۳، آیه۳۲.    
۳۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۷۹، خطبه ۹۱.    
۳۸. انعام/سوره۶، آیه۱۶۰.    
۳۹. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷۱، نامه ۳۱.    
۴۰. نساء/سوره۴، آیه۴۸.    
۴۱. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۱۷۱، خطبه ۱۷۵.    
۴۲. غافر/سوره۴۰، آیه۸۰.    
۴۳. بقره/سوره۲، آیه۱۸۶.    
۴۴. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۷۱، خطبه ۹۰.    
۴۵. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷۱، نامه ۳۱.    
۴۶. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۳۸۲، حکمت ۴۳۵.    
۴۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۷.    
۴۸. یونس/سوره۱۰، آیه۲۳.    
۴۹. زمر/سوره۳۹، آیه۴۱.    
۵۰. روم/سوره۳۰، آیه۴۴.    
۵۱. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷۶، نامه ۳۳.    
۵۲. کهف/سوره۱۸، آیه۴۶.    
۵۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۲، خطبه ۲۳.    
۵۴. اسراء/سوره۱۷، آیه۳۵.    
۵۵. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۸، نامه ۵۳.    
۵۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۵.    
۵۷. احزاب/سوره۳۳، آیه۷۲.    
۵۸. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۹، نامه ۳۱.    
۵۹. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۴۸.    
۶۰. نساء/سوره۴، آیه۳۴.    
۶۱. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۲، خطبه ۲۳.    
۶۲. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۱، نامه ۲۷.    
۶۳. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۳ ۲.    
۶۴. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۹۱، خطبه ۱۰۲.    
۶۵. نساء/سوره۴، آیه۱۶۵.    
۶۶. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۱۳۲، خطبه ۱۴۴.    
۶۷. زمر/سوره۳۹، آیه۵۸ ۵۶.    
۶۸. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۸۱، نامه ۴۱.    
۶۹. نساء/سوره۴، آیه۸۶.    
۷۰. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۳۲۶، حکمت ۵۹.    
۷۱. رعد/سوره۱۳، آیه۱۱.    
۷۲. اسراء/سوره۱۷، آیه۵۶.    
۷۳. انبیاء/سوره۲۱، آیه۹۰.    
۷۴. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰۴، خطبه ۱۸۴.    
۷۵. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۱۳۱، خطبه ۱۴۳.    
۷۶. طلاق/سوره۶۵، آیه۷.    
۷۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۳۳۸، حکمت ۱۳۲.    
۷۸. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۳۵۲، حکمت ۲۵۰.    
۷۹. طور/سوره۵۲، آیه۲۱.    
۸۰. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹۰، خطبه ۲۳۲.    
۸۱. طوسی، ابی‌جعفر، محمد بن حسن (شیخ طوسی)، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۰۹، چاپ مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۹ ق.    
۸۲. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۳۴.    
۸۳. نحل/سوره۱۶، آیه۱۸.    
۸۴. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲، خطبه ۱.    
۸۵. بقره/سوره۲، آیه۱۸۵.    
۸۶. بقره/سوره۲، آیه۷۸.    
۸۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۳۲۸، حکمت ۷۵.    
۸۸. رعد/سوره۱۳، آیه۴.    
۸۹. روم/سوره۳۰، آیه۲۸.    
۹۰. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۹۴، خطبه ۱۰۶.    
۹۱. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸۷، خطبه ۱۸۸.    
۹۲. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱.    
۹۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۵۰، خطبه ۶۴.    
۹۴. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۷ ۱۶.    
۹۵. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۱۱۶، خطبه ۱۲۴.    
۹۶. فرقان/سوره۲۵، آیه۶۷.    
۹۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۳۲۳، حکمت ۳۳.    
۹۸. محمد/سوره۴۷، آیه۳۰.    
۹۹. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۳۲۱، حکمت ۲۶.    
۱۰۰. مائده/سوره۵، آیه۵۴.    
۱۰۱. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۷، نامه ۳۱.    
۱۰۲. بقره/سوره۲، آیه۲۶۴.    
۱۰۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۱، نامه ۵۳.    
۱۰۴. یس/سوره۳۶، آیه۷۹ ۷۸.    
۱۰۵. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۳۳۶، حکمت ۱۲۶.    
۱۰۶. روم/سوره۳۰، آیه۲۷.    
۱۰۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۳.    
۱۰۸. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۱، نامه ۵۳.    
۱۰۹. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۲.    
۱۱۰. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۷، نامه ۲۳.    
۱۱۱. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۱۳۷، خطبه ۱۴۹.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مشترکات قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۱۹.    

رده‌های این صفحه : مقالات اندیشه قم




جعبه ابزار