مساوقت وحدت با وجود
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
هر موجودی از جهت موجود بودنش، واحد است. حتی کثرتی هم که در خارج تحقق دارد، از آن جهت که موجود است دارای یک
کثرت است و واحد میباشد و هر واحدی هم یا
وجود عینی دارد، یا لااقل
وجود ذهنی دارد، پس
وحدت و وجود با یکدیگر تلازم دارند.
و در صدق بر اشیاء، متساوی هستند.
علاوه بر این، این دو
مفهوم از حیث قوت و ضعف هم با یکدیگر موافق هستند؛
یعنی هر چه وجود چیزی قوی تر باشد وحدت آن نیز اتم خواهد بود.
شیخ الرئیس ، به صورت گذرا به این بحث اشاره کرده است،
ولی
فخر رازی ،
خواجه نصیر الدین ،
علامه حلی به صورت مستقل و مجزا به این بحث پرداختهاند و از این زمان، به صورت یک بحث مستقل فلسفی در اکثر کتابهای فلسفی مورد بحث و
جرح و تعدیل قرار گرفته است. عدهای این قاعده را قبول ندارند و نقض هائی بر آن وارد میکنند ولی مشهور
فلاسفه ، این نظریه را قبول کرده و به اشکالات آن جواب دادهاند.
ممکن است برخی مخالفین بگویند وحدت، وصفی است که حمل بر مفاهیم و ماهیات میشود با صرف نظر از وجود آنها مثل
وحدت نوعی و
وحدت جنسی در حالی که وجود تا زمانی که
ماهیت موجود نشده است بر آن حمل نمیشود پس از موجود شدن هم در
حقیقت بر موجودیت ماهیت حمل شده است نه بر خود ماهیت. پس این دو مفهوم، در صدق بر اشیاء، متساوی نیستند.
در جواب از این ایراد میتوان گفت؛ اگر چه حمل وجود بر
نوع و
جنس ، ممکن نیست (چون نوع و جنس، وجود خارجی ندارند) ولی به اعتبار وجود ذهنی آنها، میتوان وجود را بر آنها حمل کرد.
کثیر، از جهت کثیر بودنش، موجود است ولی واحد نیست. پس نتیجه میگیریم، برخی از موجودات، واحد نیستند. پس انقسام موجود به واحد و کثیر با مساوقت وجود با واحد منافات دارد.
جوابی که از این ایراد داده شده این است که: واحد دو اعتبار دارد؛ اعتبار اول: وحدت مطلقه و فی نفسه که شیء، بدون
قیاس بعضی از مصادیقش با برخی دیگر لحاظ میشود در اینصورت واحد با وجود مساوق و ملازم است و حتی کثیر هم به این اعتبار واحد است؛ اعتبار دوم:
وحدت نسبی ، که شیء با قیاس بعضی از مصادیقش با برخی دیگر لحاظ میشود که در اینصورت برخی از مصادیق، مصداق عدم انقسام هستند (واحد) و برخی مصداق انقسام (کثرت مثل عشرة) پس هیچ تعارضی بین تقسیم موجود به واحد و کثیر و مساوقت وجود و واحد نیست.
وحدت از معانی انتزاعی عقلی و معقول ثانی است که اگر
حقیقت خارجی بخواهد داشته باشد، باید خود وحدت هم وحدتی داشته باشد (به خاطر مساوقت وجود با وحدت) و هکذا وحدتش هم باید وحدتی داشته باشد و این تا بی نهایت ادامه دارد و مستلزم
تسلسل است.
جوابی که از این ایراد دادهاند این است که؛ وحدتی که خود
وحدت دارد، عین ذات آن میباشد، نه زائد بر آن. پس وحدت ذاتا واحد است و محتاج به وحدت عارضی دیگری نمیباشد.
امام خمینی همسو با حکما برای وجود احکامی قائل است از جمله:
۱-مساوقت وجود و تشخص: تشخص عین وجود است، زیرا بنابر مسلک
اصالت وجود غیر از وجود، حقیقت دیگری متحقق نیست، امام خمینی با اشاره به تفاوت دقیق میان تشخص و تمیز قائل است که ضمیمه کردن مفهومی به مفهوم دیگر موجب نمیشود که
ماهیت و مفهوم از صدق بر افراد بسیار امتناع داشته باشد و این وجود متشخص است که مفهوم را مقید میکند؛ پس متشخص همان متاصل است و متاصل همان وجود است و اگر از مفاهیم سخن به میان میآید، آنها علایم و امارات تشخصاند.
۲- مساوقت وجود با وحدت: هرجا وجود است، وحدت هست و هر جا وجود نیست، وحدت نیست، وحدت در احکام تابع وجود است. اگر وجود اعتباری است، وحدت نیز اعتباری است و اگر وجود حقیقی است وحدت نیز حقیقی است.
۳- خیر بودن وجود: یکی از احکام وجود که غالب حکما بر بدیهی بودن آن اتفاق دارند، خیر بودن وجود است امام خمینی به این ویژگی پرداخته و بر این باور است که وجود یکپارچه حسن و زیبایی و
خیر محض است.
۴- جزء نداشتن وجود: حقیقت وجود بسیط محض است و ترکیب مطلقاً از ساحت آن مبرا است؛ البته اگر اصل حقیقت وجود تنزل کند ترکیب عقلی و خارجی به حسب مناسبت و مشاهده و منازل آن بر آن عارض میشود ولی ترکیب امری عرضی است. هر اندازه که وجود بسیط باشد، اشتمال آن بر کثرات بیشتر و احاطه آن بر امور متضاد تمامتر است و آن به جهت وسعت وجود است؛ زیرا در وجود هیچگونه عدم و ظلمت و نقصی آمیخته نیست.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مساوقت وحدت با وجود». •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.