مراحل فقه شیعی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فقه شيعه از آغاز تا كنون، مراحل مختلفى را پشت سر گذرانده
و شاهد دگرگونىهاى گوناگون بوده است. در هر مرحله، فقيهان برجسته
و ژرفنگرى در عرصه فقاهت
و اجتهاد گام نهاده
و بيش از پيشينيان برگستره، ژرفا
و غناى فقه افزودهاند. در اين ميان، فقيهانى بيش از ديگران در پيشرفت فقه
و گشودن راههاى نو فرا روى آن، سهيم
و صاحب مكتب فقهى بودهاند.
فقهپژوهان
و تاريخنگاران فقه شيعه، هر يك به اعتبارى، مراحلى براى آن قائلاند.
از اين رو، در تعداد مراحل
و آغاز
و انجام هر مرحله وحدت نظر ندارند. برخى، دورههاى پيش از شيخ طوسى، از زمان شيخ طوسى تا قرن دهم هجرى قمرى (مقارن با زمان شهيد ثانى)، از زمان شهيد ثانى تا يك قرن اخير
و يك قرن اخير را مراحل چهارگانه فقه شيعه دانستهاند. «۱» برخى ديگر، دورههاى حضور امام معصوم، نخستين قرن پس از غيبت (۲۶۰- ۳۲۹ ه. ق)، دوره متكلّمان، مكتب شيخ طوسى، مكتب شهيد اول، فقه دوره صفوى، مكتب وحيد بهبهانى
و مكتب شيخ انصارى را مراحل هشتگانه فقه شيعه برشمردهاند. «۲»
در نگرشى ديگر، براى فقه شيعه، نه مرحله در نظر گرفته شده است كه عبارتند از: عصر تفسير
و تبيين يا عصر امامان معصوم عليهم السّلام، عصر محدّثان، عصر آغاز اجتهاد، عصر كمال اجتهاد، عصر تقليد، عصر نهضت مجدّد مجتهدان، عصر پيدايش مذهب اخباريان، عصر جديد استنباط
و عصر حاضر. «۳» سرانجام، برخى، مراحل فقه شيعه را شش مرحله يعنى تأسيس، شكوفايى
و رشد، استقلال، افراط
و تفريط، اعتدال،
و كمال دانستهاند. «۴»
ويژگى تقسيمبندى اخير در اين است كه اولا، عصر تشريع (عصر پيامبر صلّى اللّه عليه
و آله)
و عصر تفسير
و تبيين (عصر امامان معصوم عليهم السّلام) از مراحل فقه شيعه برشمرده نشده است؛ زيرا بر اساس تعريفى كه از فقه ارائه شد، سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه
و آله
و معصومان عليهم السّلام از منابع
و ادلّه فقه است. بنابراين، مراد از اين فقه، فقه استدلالى
و اجتهادى است، نه فقه مأثور
و روايى. ثانيا، ملاك اين تقسيمبندى، طبيعت مواد فقهى
و شيوه فقاهت
و اجتهاد در هر مرحله است. از اين رو، در اين جا به تبيين مختصر مراحل ششگانه اين تقسيمبندى مىپردازيم:
اين مرحله از اوان قرن چهارم، از زمان ابن بابويه قمى (م ۳۲۹ ه. ق)، آغاز مىشود
و تا نيمه قرن پنجم، در زمان حمزة بن عبد العزيز ديلمى مشهور به سلّار (م ۴۴۸ يا ۴۶۴ ه. ق) ادامه مىيابد.
در اين مرحله، نخستين
و مهمترين كتابهاى روايى فقهى يعنى «كافى»
و «من لا يحضره الفقيه» به وسيله ثقة الاسلام كلينى (م ۳۲۸ ه. ق)
و شيخ صدوق (م ۳۸۱ ه.
ق) نگاشته شد. افزون بر اين، نخستين گام در توسعه اجتهاد- كه نزد اماميّه به معناى اجتهاد در فهم نصوص
و تطبيق آن بر موارد
و مصاديق است- يعنى اجتهاد در كشف موارد تطبيق
و ارجاع فروعى كه در نصوص وجود نداشت به اصول بر اساس موازين علمى مبتنى بر قواعد تفاهم عرفى
و اصول عقلى منطقى برداشته شد. همچنين اصول
و قواعدى كه براى استنباط احكام شرعى به كار گرفته مىشد، از فقه جدا
و به صورت نخستين كتابهاى اصولى شيعه يعنى «التذكرة باصول الفقه»،
و «الذريعة الى اصول الشريعة» به وسيله شيخ مفيد
و سيد مرتضى نگاشته شد.
در اين مرحله، استنباط از دلالت تطابقى نصوص به دلالت تضمّنى
و التزامى ارتقا يافت؛ هر چند در تفريع
و تجاوز از مدلول نصوص احتياط مىشد. فقه هر چند بر اخبار
و روايات تكيه داشت، امّا به خبر واحد عمل نمىشد، اجماع از اهتمام بيشترى برخوردار بود
و عقل، اندك اندك
و با احتياط كامل، مجال استنباط يافت. در اوائل قرن پنجم، «فقه مقارن» مورد توجّه قرار گرفت
و نخستين كتابها در اين زمينه يعنى «الاعلام»، «الانتصار»،
و «الناصريات» به وسيله شيخ مفيد
و سيد مرتضى به رشته تحرير در آمد.
در اين مرحله- كه فقه شيعى همانند كلام شيعى مورد نقد عالمان ديگر مذاهب قرار گرفت
و برخى كوششهاى شيخ مفيد
و سيد مرتضى به پاسخگويى آنان معطوف شد- سه گرايش روايى محض، عقلى
و عقلى- نقلى وجود داشت كه شيخ مفيد
و سيد مرتضى نمايندگان گرايش به عقل
و نقل بودند. اين گرايش، پس از سيد مرتضى رشد
و استحكام يافت
و بر مكتب فقهى شيعه سايه افكند.
مهمترين فقيهان اين مرحله، ابن بابويه (پدر شيخ صدوق)، ابن ابى عقيل عمّانى، ابن جنيد اسكافى، شيخ صدوق، شيخ مفيد (م ۴۱۳ ه. ق)، سيد مرتضى (م ۴۳۶ ه. ق) ابو الصّلاح حلبى (م ۴۴۷ ه. ق)
و سلّار مىباشند. «۵»
اين مرحله از اواخر نيمه اول قرن پنجم يعنى دو دهه واپسين حيات شيخ طوسى شروع مىشود
و در نيمه قرن هفتم با ظهور محقق حلّى پايان مىيابد.
در اين مرحله، شيخ طوسى از رهگذر توجّه به رفع نقاط
ضعف، دفاع متين علمى
و پاسخگويى به شبهات، عناصر قوّت
و ابداع را به گرايش عقلى- نقلى شيخ مفيد
و سيد مرتضى افزود
و آن را در چند زمينه تحول
و ارتقا بخشيد. نخست، علم اصول را با تدوين كتاب «عدّة الاصول» كه سرآمد كتابهاى اصولى پيش از خود،
و تا قرون متمادى محور تدريس بود، ضابطهمند كرد. آنگاه با تأليف كتابهاى رجالى متعدّد، ابزار لازم براى بررسى سند احاديث را فراهم ساخت. اين كوشش باعث شد كه خبرهاى واحد- كه حجّيت آنها توسّط سيد مرتضى
و شيخ مفيد مورد انكار واقع شده بود- بر اساس شيوهاى علمى پذيرفته
و در استنباط احكام به كار گرفته شوند. وى افزون بر فراهم آوردن ابزار استنباط، در كتاب «تهذيب الاحكام» به تطبيق استنباط با اين ابزار پرداخت. وى همچنين، مشكل اخبار متعارض را در كتاب «الإستبصار» حلكرد
و بدين ترتيب، ابزار نظرى
و تطبيقى فقه اجتهادى را فراهم آورد
و در اين زمينه نسبت به مرحله سابق گامى بلند برداشت.
ديگر كار مهم شيخ طوسى، پرداختن به فقه تفريعى
و گسترش فروع فقهى بود. وى با تأليف كتاب ارزشمند «المبسوط» توانايى فقه شيعه را در پاسخگويى به نيازهاى فقهى عصر بر اساس اجتهاد مبتنى بر نصّ ثابت كرد؛ بدون اين كه در وادى قياس
و استحسان فرو غلتد. از آن جا كه اين حركت در حال مسابقه
و مقابله با فقه حاكم
و دولتى يعنى فقه تفريعى اهل سنّت بود، تا اندازهاى از آن تأثير پذيرفت.
انتقال از فضاى فقه حاكم
و دولتى به فضاى استقلال
و رهايى از تأثيرات آن، براى فقه شيعه، دست كم دو قرن به طول انجاميد
و در تأليفات محقق حلّى
و فقيهان پس از او متجلى شد. همچنين، اثبات پيشگامى فقه شيعه مىطلبيد كه شيخ طوسى افزون بر گسترش فقه تفريعى، به فقه مقارن (فقه تطبيقى) نيز بپردازد. وى با نگاشتن كتاب «الخلاف»، عظمت
و ويژگىهاى فقه شيعى را نسبت به فقه ساير مذاهب به رغم دورى گزيدن از رأى
و قياس نشان داد
و در اين زمينه نيز براى خود جايگاهى بلند احراز كرد.
شيخ طوسى به پژوهشهاى قرآنى
و استفاده از آنها در فقه نيز اهتمام ورزيد. تفسير وى يعنى «التبيان» كه بىگمان عامل مهمى در رنگ گرفتن هر چه بيشتر فقه شيعى از قرآن داشت، نشانگر اهتمام بليغ اين فقيه برجسته به قرآن كريم است. تلاش شيخ طوسى در بهره بردن فقه شيعى از قرآن كريم، يك قرن بعد در كتاب ارزشمند «فقه القرآن» نگاشته قطب الدين راوندى به ثمر نشست؛ كتابى كه به رغم غنى شدن مكتب فقهى شيعه با ميراث فقهى قرآن در طول ده قرن كوشش مستمر فقيهان، هنوز هم زنده
و ممتاز است.
برجستهترين فقيهان اين مرحله، شيخ طوسى (م ۴۶۰ ه. ق)، عبد العزيز بن برّاج طرابلسى (م ۴۸۱ ه. ق)، محمد بن على بن حمزه طوسى (زنده در سال ۵۶۶ ه. ق)، قطب الدين راوندى (م ۵۷۳ ه. ق)، ابن زهره (م ۵۸۵ ه. ق)، ابن شهرآشوب (م ۵۸۸ ه. ق)
و ابن ادريس حلّى (م ۵۹۸ ه. ق) مىباشد. «۶»
اين مرحله از حدود نيمه قرن هفتم با ظهور محقق حلّى شروع مىشود
و تا نيمه دوم قرن دهم ادامه مىيابد. فقه شيعه در اين مرحله در ابعاد گوناگون پيشرفت كرد
و نه تنها ظواهر، بلكه اساس
و مبانى آن دستخوش تحول
و دگرگونى شد. همچنين براى نخستين بار در ميدانهاى متنوعى گام نهاد
و استقلال كامل خويش را از مشابهت
و تقليد فقه غير امامى بازيافت. اين تحول در دو بعد قابل بررسى است:
اهتمام جدّى به علم فقه
و بازنگرى در آن، شفاف شدن مباحث اصولى
و استقلال آن از مباحث اصولى اهل سنّت را به دنبال داشت. مقايسهاى ميان تأليفات اصولى محقق حلّى
و شاگردش علامه حلّى با تأليفات اصولى سيد مرتضى
و شيخ طوسى، گواهى صادق بر اين مدعا است. اين اهتمام، باعث رشد كمّى
و كيفى مباحث
و مسائل علم اصول شد كه در بهرهگيرى از آن در مباحث فقه استدلالى
و نيز پيشرفت
و تحول مباحث معاملات، متبلور گشت؛ همچنان كه در عرصه بحث، تدريس
و تأليف نيز بازتاب يافت.
در مرحله شكوفايى برخلاف مرحله تأسيس، گرايش به حجيّت خبر واحد غلبه
و رشد يافت، با اين وجود، حديث به معتبر
و غير معتبر تقسيم مىشد. در مرحله استقلال، براى نخستين بار، حديث به چهار نوع
صحيح،
حسن،
موثّق و ضعيف تقسيم
و ارزشگذارى شد. اين پديده، در ابزار
و اصول استنباط تحولى به وجود آورد كه به طور مستقيم در محصول فقهى
و نيز در تصنيف احاديث بر اساس ميزان اعتبار
و ارزش فقهى تأثير گذاشت. در اين مرحله همچنين، كوشش زيادى براى بازشناسى راويانى كه اسامى مشترك داشتند، صورت گرفت كه در آثار رجالى علامه حلّى يعنى «ايضاح الاشتباه»
و «الرجال» انعكاس يافت. فقيهان اين مرحله دريافتند كه علم رياضى در مباحث فقهى به ويژه ارث، خمس، زكات،
و معاملات
و علم هيئت در مباحث قبله، هلال ماه، اوقات نماز
و مانند آن مىتوانند در خدمت علم فقه قرار بگيرند. خواجه نصير الدين طوسى
و شاگردش علامه حلّى از اين علوم در فقه بهره گرفته
و در اين ميدان، گوى سبقت را از ديگران ربودند.
مهمترين پديده مربوط به محتواى فقه در اين مرحله، استقلال كامل
و دورى از تقليدى است كه در مرحله شكوفايى به فقه شيعى راه يافته بود. هوشيارى فقيهان اين مرحله در نگرش استقلالى به فقه شيعه با توجّه به قابليّت
و شايستگىاش براى تحول
و تكامل، فقهى متمايز به لحاظ ابزار، سبك، مصادر
و چگونگى استنباط به وجود آورد كه ثمره آن، پيدايش مجموعههاى فقهى پيراسته مانند «شرايع الاسلام»
و «قواعد الاحكام» محقق
و علامه حلّى بود. از اين رو، تأليفات فقهى اين مرحله به لحاظ سطح علمى، حجم مباحث، تنوع ابواب
و فراگيرى
و شمول در مقايسه با تأليفات پيشين، ممتاز
و برجستهاند.
در اين مرحله، تحول ملموسى در فقه تطبيقى (مقارن) به لحاظ وسعت
و محتوا
و نيز نوع جديدى از آن يعنى فقه تطبيقى در آراى فقيهان شيعه به وجود آمد كه كتابهاى ارزشمند علامه حلّى يعنى «منتهى المطلب»
و «تذكرة الفقهاء» در فقه تطبيقى ساير مذاهب
و كتاب «مختلف الشيعه» در فقه تطبيقى اماميّه نشانگر آن است. بيرون كشيدن قواعد فقهى از درون مباحث فقهى
و تدوين جداگانه آن، در فعاليّت فقهى اين مرحله گامى بلند به شمار مىرود كه شهيد اول
و فاضل مقداد با نگاشتن «القواعد
و الفوائد»
و «نضد القواعد الفقهية» برداشتند. همچنين، تحول ملموس در مباحث فقه معاملات كه از تحول اصول
و تدوين قواعد فقهى متأثر بود، در اين مرحله رخ داد.
در اواخر اين مرحله، ضرورت تدوين فقه سياسى
و حكومتى احساس شد. تصدّى محقق كركى براى اشراف بر دولت صفوى، عامل مهمى در اهتمام فقيهان شيعه به مسائل حكومت
و پرداختن به فقه سياسى
و حكومتى بود. اين فعاليّت در تأليف مجموعهاى از رسائل فقهى مربوط به مسائل دولت
و حكومت مانند خراج، نماز جمعه
و مانند آن متجلى شد. فقه استدلالى در آثار فقهى محقق كركى به دليل ژرفايى، دقت
و دورى كامل از فقه غير شيعى، بر بلنداى خود ايستاد.
در اين مرحله، سه حوزه مشهور فقهى يعنى حلّه، جبل عامل
و اصفهان ظهور كرد كه هر يك داراى ويژگىهايى است. حوزه حلّه، اگر چه در امتداد طبيعى حوزههاى بغداد
و نجف است، اما به لحاظ استقلال از آنها متمايز است. حوزه جبل عامل به دليل تدوين قواعد فقهى
و نيز اهتمام زياد به فقه معاملات،
و حوزه اصفهان به دليل اهتمام به فقه سياسى
و حكومتى متمايزند.
محقق حلّى (م ۶۷۶ ه. ق)، علامه حلّى (م ۷۲۶ ه. ق)، فخر المحقّقين (زنده در ۷۷۱ ه. ق)، شهيد اول (م ۷۸۶ ه. ق)، فاضل مقداد (م ۸۲۶ ه. ق)، ابن فهد حلّى (م ۸۴۱ ه.
ق)، صيمرى (زنده در ۸۸۷ ه. ق)، محقق كركى (م ۹۴۰ ه. ق)، ابراهيم بن سليمان قطيفى (زنده در ۹۴۵ ه. ق)، شهيد ثانى (م ۹۶۵ ه. ق)
و حسين بن عبد الصمد عاملى (م ۹۸۴ ه. ق) از فقيهان برجسته اين مرحلهاند. «۷».
اين مرحله كه در حدود دو قرن به طول انجاميد، در دهههاى آخر قرن دهم با ظهور مكتب محقق اردبيلى آغاز مىشود
و در دهههاى پايانى قرن دوازدهم با ظهور مكتب وحيد بهبهانى پايان مىيابد. در اين مرحله، دو گرايش افراطى عقلى
و اخبارى بر فقه شيعه سايه افكند:
گرايش عقلى به وسيله محقق اردبيلى پىريزى
و به وسيله شاگردان برجستهاش مانند
حسن بن زين الدّين، صاحب معالم
و محمد بن على عاملى، صاحب مدارك دنبال شد. در اين گرايش، سختگيرى زيادى در پذيرش احاديث به عمل آمد؛ زيرا از يك سو پيامد پديده تقسيم حديث به
صحيح،
حسن،
موثّق و ضعيف در مرحله سابق اين بود كه فقيهان در صورت تعارض حديث
صحيح با حديث
حسن يا
موثّق،
صحيح را ترجيح دهند
و به
حسن يا
موثّق عمل نكنند
و از سوى ديگر، در اين مرحله براى اعتبار سند احاديث معيار جديدى وضع شد يعنى لزوم شهادت دو عادل، براى
وثاقت راويان
و حال آن كه پيش از اين، شهادت يك عادل كافى بود. دلالت نصوص روايى نيز با تأمّلات
و دقتهاى افراطى عقلى مورد مناقشه قرار گرفت.
سختگيرى زياد در پذيرش احاديث باعث شد كه در دائره حجيّت اخبار
و منابع نقلى استنباط، محدوديتى به وجود آيد
و بسيارى از احاديث معتبر از دور استنباط خارج شود. همين امر، زمينه را براى رجوع به ديگر منابع فقه يعنى قرآن كريم
و عقل فراهم ساخت. اعتماد بيش از اندازه به عقل كه از فعاليّت فلسفى حوزه اصفهان متأثر بود،
و نيز سختگيرى در حجيّت ظنون خاص، گرايش به سوى حجيّت مطلق ظنّ را در پى داشت
و بدين ترتيب، فقه شيعه به رأى، قياس
و استحسان كه همواره با آنها در ستيز بود، نزديك شد. گرايش جدّى به عمومات
و مطلقات آيات قرآن كريم
و تشكيك در بسيارى از اجماعات
و آراى فقيهان پيشين، از ويژگىهاى گرايش عقلى است.
تكيه افراطى برخى فقيهان اصولى به عقل، به طور طبيعى، مخالفت برخى از فقيهان را برانگيخت
و به صورت اعتماد وسيع به احاديث
و محدود كردن دائره به كارگيرى عقل در استنباط متجلى شد. سختگيرى در پذيرش اخبار واحد، به تسامح در سند حديث
و نيز مردود ندانستن دلالت آن به مجرّد وجود استبعاد عقلى منجرّ گرديد كه نتيجه آن، اهتمام زياد به جمعآورى اخبار
و تدوين مجموعههاى بزرگ روايى مانند «بحار الانوار»
و «وسائل الشيعه» بود.
فقيهان اخبارى
و برخى از فقيهان غير اخبارى بر اين باور بودند كه مىتوان، بلكه بايد بر تمامى احاديث موجود در كتب اربعه (كافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب
و استبصار) اعتماد كرد. همچنين، برخى از آنان نصوص قرآنى را بدون داشتن تفسيرى روايى حجّت ندانستند
و بدين ترتيب، به تعطيل نصوص قرآنى در مسير استنباط متمايل شدند. بخشى از مباحث اصولى، مورد مناقشه،
و حجيّت اجماع، مورد انكار فقيهان اخبارى قرار گرفت. البته در ميان فقيهان اخبارى كسانى بودند كه تا اندازه زيادى از اين افراط بركنار بوده
و نظراتى معتدلتر داشتند.
مقدّس اردبيلى (م ۹۹۳ ه. ق)، صاحب مدارك (م ۱۰۰۹ ه. ق)، صاحب معالم (م ۱۰۱۱ ه. ق)، شيخ بهايى (م ۱۰۳۰ ه. ق)، محمد امين استرآبادى (م ۱۰۳۶ ه. ق)، ميرداماد (م ۱۰۴۰ ه. ق)، مجلسى اول (م ۱۰۷۰ ه. ق)، محقق سبزوارى (م ۱۰۹۰ ه.ق)، فيض كاشانى (م ۱۰۹۱ ه. ق)، محقق خوانسارى (م ۱۰۹۸ ه. ق)، شيخ حرّ عاملى (م ۱۱۰۴ ه. ق)، محمد باقر مجلسى (م ۱۱۱۰ ه. ق)، فاضل هندى (م ۱۱۳۷ ه. ق)، محمد اسماعيل خواجويى مازندرانى (م ۱۱۷۳ ه. ق)
و يوسف بن احمد بحرانى (م ۱۱۸۶ ه. ق) فقيهان برجسته اين مرحله به شمار مىآيند. «۸»
اين مرحله تقريبا از نيمه دوم قرن دوازدهم هجرى شروع مىشود
و در نيمه قرن سيزدهم با ظهور مكتب فقهى شيخ انصارى پايان مىيابد. اين مرحله كه يك قرن به طول انجاميد، سه نسل از فقيهان اصولى
و برخى از فقيهان اخبارى را كه به تدريج از افراط فاصله گرفتند، در بردارد.
در اين مرحله، فقه شيعه، دوباره به مسير طبيعى خويش بازگشت. برخى فقيهان آزادانديش اخبارى
و متأثر از فقه فقيهان اصولى، با انتقاد از روش افراطى ديگر فقيهان اخبارى، نخستين ضربه را بر پيكر گرايش افراطى نواختند. فقيهان اصولى
و در رأس آنان وحيد بهبهانى نيز با تلاش بسيار
و به شيوهاى استوار
و علمى، افزون بر پاسخگويى به نقدهاى فقيهان اخبارى
و با توجّه به اين نقدها، پايههاى تفكر اصولى را از نو بنيان نهادند. در اين ميان، نبايد از تأثير تفكر فلسفى بر تفكر اصولى غفلت ورزيد كه به رغم وزيدن تندباد گرايش افراطى اخبارى، توان آن را براى رشد
و ابداع افزايش داد
و زمينه را براى ظهور مكتب وحيد بهبهانى فراهم ساخت.
وحيد بهبهانى با فراست
و مهارت كامل، عقل
و نقل را در جايگاه شايسته خود نشاند
و يكى را به نفع ديگرى كنار ننهاد. وى ميان امارات كاشف از حكم شرعى
و اصول عملى
و ميان عقل قطعى
و امارات ظنّى از يك سو،
و ميان انواع اصول عملى از سوى ديگر، تفكيك كرد. در اين مرحله، علم اصول دوباره متولد شد تا در عصر كمال، آفاق جديدى فراروى آن گشوده شود
و فقه شيعه به اوج خود باريابد. مجموعههاى روايى كه در مرحله پيشين نگاشته شد، به فقيهان اصولى اين امكان را داد تا بر اساس استقراى تام در نصوص روايى، قواعد اصولى را به كار گيرند
و به استنباط بپردازند.
وحيد بهبهانى (م ۱۲۰۵ ه. ق)، سيد بحر العلوم (م ۱۲۱۲ ه. ق)، محمد على بهبهانى فرزند وحيد بهبهانى (م ۱۲۱۶ ه. ق)،
حسين بن محمد آل عصفور بحرانى (م ۱۲۱۶ ه.
ق)، جواد بن محمد عاملى (م ۱۲۲۶ ه. ق)، شيخ جعفر كاشف الغطاء (م ۱۲۲۸ ه. ق)، على بن محمد طباطبايى، صاحب رياض (م ۱۲۳۱ ه. ق)، ميرزاى قمى (م ۱۲۳۱ ه. ق)، احمد بن محمد نراقى (م ۱۲۴۵ ه. ق)، محمد باقر شفتى (حجّة الاسلام) (م ۱۲۶۰ ه. ق)،
و محمد
حسن نجفى، صاحب جواهر (م ۱۲۶۶ ه. ق) از فقيهان برجسته اين دورهاند. «۹»
اين مرحله از نيمه قرن سيزدهم، همزمان با وفات صاحب جواهر
و ظهور مكتب اصولى
و فقهى شيخ مرتضى انصارى آغاز مىشود
و همچنان ادامه دارد.
شيخ انصارى با استعداد
و نبوغ كمنظيرش، تلاشهاى وحيد بهبهانى
و شاگردانش را با رساندن فقه
و اصول به اوج
و كمال ارج نهاد. وى مباحث دقيق
و ژرف اصولى خود را بر اساس سه حالتى كه براى مكلّف متصوّر است يعنى قطع، ظنّ
و شك پىريزى كرد
و حالات
و فروض متعدّد هر يك از حالتهاى سهگانه را استقصا نمود. اين نوآورى بر مباحث وى در تعارض ادلّه نيز تأثير گذاشت
و ابداع دو اصطلاح «حكومت»
و «ورود» را به دنبال داشت.
انسجام فكرى
و آراى اصولى شيخ انصارى در نوشتههاى فقهى وى به خوبى تجلى يافت. وى هنگامى كه بر بلنداى مباحث فقهى مىايستاد، هرگز فراموش نمىكرد كه صاحب مكتب تكامل يافته اصولى است
و بحث فقهى بدون توجّه به آن ممكن نيست.
كتاب «المكاسب» وى به لحاظ دقّت، ژرفايى
و در برداشتن مباحث نو
و متنوع در ميانكتابهاى فقه استدلالى پيش
و پس از خود بىنظير
و يگانه كتاب فقهى است كه هم در سطوح بالا
و هم در دروس خارج حوزههاى علميّه محور تدريس
و تحقيق است.
مطالعه در آثار فقهى شيخ انصارى نشان مىدهد كه وى تا چه اندازه به اقوال فقيهان
و متون فقهى پيش از خود احاطه دارد
و تا چه ميزان در بيان فروض
و احتمالات هر مسأله فقهى چيره دست است.
شيخ انصارى نه از ميراث فقهى شيعه پا فراتر مىنهد
و نه بىدليل جمود مىورزد؛ وى ميان فهم دقيق
و ژرف ميراث فقهى
و نوآورى علمى جمع كرد
و با فروتنى، نوآورىهاى خويش را در ميان استناد به گفتههاى فقيهان سلف پنهان ساخت.
مكتب فقهى شيخ انصارى به اهتمام وافر به فقه معاملات، شهره
و متمايز است. وى فقه معاملات را جانى تازه داد
و زمينه ورود آن را به مجامع علمى فراهم كرد. همچنين، زمينه پاسخگويى به نيازهاى عصر حاضر يعنى عصر مبارزه با استعمار نو
و نيز ورود فقه شيعه به عرصه سياست
و مباحث فقه سياسى را تا حدودى فراهم نمود كه در سيره شاگردان
و شاگردان شاگردانش مانند ميرزا
حسن شيرازى، آخوند خراسانى، ميرزا محمد تقى شيرازى، محقق نائينى، امام خمينى
و شهيد سيد محمد باقر صدر تجلى يافت.
شيخ انصارى همچنين، شرايط
و وسائل لازم را براى خروج فقه شيعه از ساحت فردى
و ورودش به ساحت اجتماعى
و تبيين نظام سياسى، اجتماعى
و اقتصادى اسلام مهيّا كرد كه در آثار امام خمينى، شهيد صدر
و ديگران تبلور يافت.
شيخ مرتضى انصارى (م ۱۲۸۱ ه. ق)، حبيب اللّه رشتى (م ۱۳۱۲ ه. ق)، ميرزا
حسن شيرازى (م ۱۳۱۳ ه. ق)، آقا رضا همدانى (م ۱۳۲۲ ه. ق)، محمد كاظم آخوند خراسانى (م ۱۳۲۹ ه. ق)، محمد كاظم طباطبايى يزدى (م ۱۳۳۷ ه. ق)، ميرزا محمد تقى شيرازى (م ۱۳۳۸ ه. ق)، ميرزاى نائينى (م ۱۳۵۵ ه. ق)، شيخ عبد الكريم حائرى (م ۱۳۵۵ ه. ق)، محمد
حسين اصفهانى (كمپانى) (م ۱۳۶۱ ه. ق)، آقا ضياء عراقى (م ۱۳۶۱ ه. ق)، سيد ابو
الحسن اصفهانى (م ۱۳۶۵ ه. ق)، آقا
حسين بروجردى (م ۱۳۸۰ ه. ق)، سيد
محسن حكيم (م ۱۳۹۰ ه. ق)، سيد ابو القاسم خويى (م ۱۴۱۳ ه. ق)،سيد روح اللّه موسوى خمينى (م ۱۴۰۹ ه. ق)، شهيد سيد محمد باقر صدر (م ۱۴۰۰ ه. ق)، سيد احمد خوانسارى (م ۱۴۰۵ ه. ق) سيد شهاب الدين مرعشى نجفى (م ۱۴۱۱ ه. ق)، سيد محمد رضا گلپايگانى (م ۱۴۱۴ ه. ق)
و شيخ محمد على اراكى (م ۱۴۱۵ ه. ق) از فقيهان برجسته
و ممتاز مرحله كمال فقه شيعهاند.«۱۰»
بىگمان برجستهترين فقيه معاصر كه شايد بتوان وى را سلسلهجنبان مرحله جديدى از فقه شيعه به شمار آورد، حضرت امام خمينى قدّس سرّه است. هنر
و ويژگى منحصر به فرد امام خمينى افزون بر دارا بودن توان
و جامعيت علمى، آراستگى به اخلاق متعالى
و نيل به جايگاه بلند عرفانى كه در برخى از فقيهان پيشين نيز به چشم مىخورد، طرح جامع نظريه ولايت فقيه
و نيز بنيان نهادن حكومتى بر اساس شريعت اسلام
و فقه شيعه است. وى براى نخستين بار، مبانى كلامى
و فقهى ولايت فقيه جامع الشرايط را به طور كامل مستدل كرد
و گستره ولايت
و سرپرستىاش را افزون بر افتاء، قضاوت، سرپرستى امور حسبه
و اداره برخى شئون مسلمانان كه در سخنان فقيهان پيشين نيز آمده بود، به زمامدارى
و حكومت
و سرپرستى همه شئون جامعه اسلامى تعميم داد.
حضرت امام قدّس سرّه در اين نظريه، با استفاده از ادلّه عقلى
و نقلى به خوبى تبيين كرد كه كمال انسانى
و سعادت دنيا
و آخرت در گرو عمل فراگير به كتاب
و سنّت
و اجراى احكام
و قوانين الهى است
و عمل
و اجرا نيز مستلزم تشكيل حكومت اسلامى است، تولّى
و زمامدارى اين حكومت در زمان غيبت نيز تنها، براى فقيه جامع الشرايط
و توانا براى اداره جامعه ثابت است
و سرانجام، بر فقيهان لازم است كه زمينه برپايى اين حكومت
و برخى شرايط تشكيل آن را فراهم نمايند. «۱۱»
حضرت امام تنها به نظريهپردازى در باب حكومت اسلامى بسنده نكرد، بلكه براى تحقّق آن با طاغوت زمان به مبارزه برخاست
و از زندان
و تبعيد
و شهادت در راه خدا نهراسيد. خداوند متعال نيز چون اخلاص
و صداقت او را ديد با امداد
و نصرت خويش يارىاش كرد
و سخن حقش را در قلب ملّت مسلمان ايران جاى داد. امام با امداد الهى
و يارى مؤمنان، نظام مقدّس جمهورى اسلامى را برپا كرد
و با اين كار، از يك سو راه را
براى گسترش حوزه معارف الهى
و احكام
و اخلاق اسلامى در همه عرصههاى زندگى فردى
و اجتماعى انسانها
و اجراى احكام شريعت هموار ساخت
و از سوى ديگر، فقه شيعه را در برابر آزمونى بزرگ قرار داد
و راههاى نرفته بسيارى را فراروى فقيهان
و فقهپژوهان گشود.
بىگمان با لطف الهى، فقه شيعه همانند گذشته، از اين آزمون سربلند بيرون خواهد آمد
و فقيهان
و فقهپژوهان راههاى نرفته را خواهند پيمود
و در پرتو اجتهاد پويا
و فقه جواهرى
و در نظر گرفتن دو عنصر مهم زمان
و مكان
و با استفاده از درياى بىپايان منابع فقه، به نيازهاى فقهى جامعه در تمامى عرصهها پاسخهاى درخور خواهند داد.«۱۲»
(۱) تكامل اجتماعى انسان، شهيد مرتضى مطهرى، ص ۱۹۷، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، ۱۳۷۲.
(مبتكر اين تقسيمبندى، مرحوم آية اللّه بروجردى است.)
(۲) ر. ك: مقدّمهاى بر فقه شيعه،
حسين مدرسى طباطبايى، ترجمه محمد آصف فكرت، ص ۳۰- ۶۲، بنياد پژوهشهاى اسلامى، مشهد، ۱۳۶۸.
(۳) ر. ك: تاريخ فقه
و فقها، ابو القاسم گرجى، ص ۱۱۳- ۲۹۸، سازمان مطالعه
و تدوين كتب علوم انسانى دانشگاهها (سمت)، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۵.
(۴) ر. ك: «مراحل تطور الاجتهاد في الفقه الامامى»، السيد منذر الحكيم، مجله فقه اهل البيت عليهم السّلام، ش ۱۳، ص ۱۷۴- ۱۷۵، مؤسسة دائرة المعارف الفقه الاسلامى طبقا لمذهب اهل البيت عليهم السّلام، السنة الرابعة، قم ۱۴۲۰ ه. ق. (اين تقسيمبندى از آية اللّه سيد محمود هاشمى شاهرودى است).
(۵) مجله فقه اهل البيت عليهم السّلام، ش ۱۳، ص ۱۷۷- ۱۷۹،
و ش ۱۴، ص ۱۴۵- ۱۴۸.
(۶) همان، ش ۱۳، ۱۷۹- ۱۸۴،
و ش ۱۴، ص ۱۴۸- ۱۴۹.
(۷) همان، ش ۱۴، ص ۱۵۱- ۱۶۷
(۸) همان، ش ۱۵، ص ۱۶۹- ۱۹۶.
(۹) همان، ش ۱۶، ص ۱۵۱- ۱۶۷.
(۱۰) همان، ش ۱۷ ص، ۱۷۳- ۱۹۲، السنة الخامسة، ۱۴۲۱ ه. ق.
(۱۱) ر. ك: ولايت فقيه؛ ولايت فقاهت
و عدالت، آية اللّه جوادى آملى، ص ۲۷۷- ۲۸۷، مركز نشر اسراء، چاپ اول، قم ۱۳۷۸.
(۱۲)فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام، ج۱، ص: ۴۵