• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مراتب انسان ابن باجه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابن باجه‌ انسان‌ها را در سه پایگاه‌ یا مرتبه‌ جای‌ می‌دهد: نخست‌ مرتبه عامه‌ مردم‌، سپس مرتبه شناخت نظری و بعد هم مرتبه نیکبختیان.



این‌ مرتبه طبیعی‌ است‌. برای‌ ایشان‌ معقول‌ پیوسته‌ به‌ صورت‌های‌ هیولانی‌ است‌، و آن را جز از رهگذر این‌ها و به‌ وسیله این‌ها و برای‌ این‌ها نمی‌شناسند؛ همه هنرهای‌ عملی‌ در این‌ شمارند.


این مرتبه‌ اوج‌ مرتبه طبیعی‌ است‌. عامه مردم‌ نخست‌ به‌ موضوعات‌ (یعنی‌ چیزهای‌ محسوس‌) می‌نگرند و سپس‌ به‌ معقول‌، آن‌هم‌ به‌ خاطر موضوع‌های‌ محسوس‌، اما نگرندگان‌ طبیعت‌ شناس‌، نخست‌ به‌ معقول‌ می‌نگرند و سپس‌ به‌ موضوع‌های‌ محسوس‌ و به‌ خاطر معقول‌، از لحاظ همانندی‌؛ بدین‌سبب‌ نخست‌ به‌ معقول‌ می‌نگرند، اما همراه‌ معقول‌ به‌ صورت‌های‌ هیولانی‌؛ و از این‌ رو همه‌ قضایایی‌ که‌ در دانش‌ها به‌ کار می‌روند، متضمن‌ موضوع‌ها و محمول‌هایشانند و از این‌ رو قضایای‌ کلیند. مثلاً روشن‌ است‌ که‌ در این‌ گفته‌: «کل‌ انسان‌ حیوان‌» یک‌ چیز سومی‌ یافت‌ می‌شود که‌ عرب‌ها آن‌ را حذف‌ کرده‌اند، همان‌گونه‌ که‌ ادات‌ رابطه‌ را حذف‌ کرده‌اند. پس‌ هنگامی‌ که‌ می‌گوییم‌: «کل‌ انسان‌ حیوان‌» این‌ گفته‌ دلالت‌ دارد بر معنایی‌ که‌ در این‌ قضیه‌ گنجانده‌ شده‌ است‌ که‌: «کل‌ ما هو انسان‌ فهو حیوان‌» یا «ای‌ شی‌ء وصف‌ بانّه‌ انسان‌ فذلک‌ الشی‌ء یوصف‌ بانّه‌ حیوان‌». آن‌کس‌ که‌ در این‌ مرتبه‌ نظری‌ است‌، معقول‌ را می‌بیند، اما با واسطه‌، همان‌گونه‌ که‌ خورشید در آب‌ نمایان‌ شود؛ زیرا مرئی‌ در آب‌ شبح‌ و عکس‌ خورشید است‌ نه‌ خود آن‌، اما عامه مردم‌ شبح‌ شبح‌ آن‌ را می‌بینند، مانند اینکه‌ خورشید عکس‌ خود را در آب‌ افکند و آن‌ عکس‌ در آینه‌ای‌ منعکس‌ گردد، و در آینه‌ چیزی‌ دیده‌ شود که‌ دارای‌ شخص‌ محسوسی‌ نیست‌.


سومین‌ مرتبه‌ یا پایگاه‌ را ابن باجه‌ مرتبه‌ «نیکبختان‌» می‌نامد، که‌ پیش‌ از این‌ نیز از ایشان‌ نام‌ برده‌ بود. ایشان‌ شی‌ء را بنفسه‌، یعنی‌ به‌ خود و آن‌گونه‌ که‌ در خود هست‌، می‌بینند.
[۱] ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «اتصال‌ العقل‌ بالانسان‌»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۱۶۷، بیروت‌، ۱۹۶۸م.



نکته توجه‌ انگیز این‌ است‌ که‌ ابن‌ باجه‌ در این‌ همبستگی‌ به‌ «تمثیل‌ غار» نزد افلاطون‌ اشاره‌ می‌کند و در مقایسه مرتبه‌ یا حال‌ عامه مردم‌، نگرندگان‌ و نیکبختان‌ می‌گوید: حال‌ عامه مردم‌ در برابر معقولات‌ همانند احوال‌ کسانی‌ است‌ که‌ در غاری‌ که‌ خورشید در آن‌ بر ایشان‌ نمی‌تابد، نگاه‌ می‌کنند و همه رنگ‌ها را در سایه ‌ می‌بینند. کسی‌ که‌ در فضای‌ غار است‌ در حالی‌ همانند تاریکی‌ می‌بیند، و آن‌ کسی‌ هم‌ که‌ در مدخل‌ غار است‌ رنگ‌ها را در سایه‌ می‌بیند، عامه مردم‌ موجودات‌ را در حالی‌ همانند حال‌ سایه‌ می‌بینند، و هرگز آن‌ روشنایی‌ را نمی‌بینند، بنابراین‌، همان‌گونه‌ که‌ روشنایی‌ جدا از رنگ‌ها برای‌ ساکنان‌ غار وجود ندارد، به‌ همان‌ سان آن‌ عقل‌ (یعنی‌ عقل‌ بالفعل‌ یا فاعل‌) نیز نزد عامه مردم‌ دارای‌ وجود نیست‌ و از آن‌ آگاه‌ نیستند. اما مرتبه «نگرشگران‌» (نظریون‌) مرتبه کسی‌ است‌ که‌ از غار به‌ فضای‌ باز بیرون‌ می‌شود و روشنایی‌ را جدا از رنگ‌ها می‌نگرد و همه رنگ‌ها را آن‌گونه‌ که‌ هستند می‌بیند. اما برای‌ بینایی‌ نیکبختان‌ همانندی‌ یافت‌ نمی‌شود، زیرا اینان‌ خودشان‌، خود شی‌ء می‌شوند.... افلاطون‌ هنگامی‌ که‌ نظریه‌ مثل‌ یا صور را به‌ میان‌ آورد، سخن‌ معماگونه‌اش‌ درباره حال‌ نیکبختان‌ که‌ مانند کسانیند که‌ به‌ خورشید می‌نگرند، مناسب‌ با سخن‌ معماگونه‌اش‌ درباره عامه مردم‌ است‌.


ابن باجه‌ در این‌ همبستگی‌، به‌ پژوهشی‌ درباره «مثل‌ یا ایده‌ها» نزد افلاطون ‌، می‌پردازد و می‌گوید «باید دانست‌ که‌ صوری‌ که‌ افلاطون‌ آن‌ها را به‌ میان‌ می‌آورد و ارسطو آن‌ها را باطل‌ می‌سازد، این‌گونه‌ است‌ که‌ من‌ وصف‌ می‌کنم‌. صور (مثل‌) معانی‌ یا مفاهیم‌ مجرد از ماده‌اند، که‌ ذهن‌ به‌ آنها می‌پیوندد، به‌ همان‌سان‌ که‌ حس‌ به‌ صورت‌های‌ محسوسات‌ می‌پیوندد، چنانکه‌ ذهن‌ مانند نیروی‌ احساس‌ کننده‌ صور، یا مانند قوه ناطقه‌ برای‌ متخیلات‌ می‌گردد، و نتیجه آن‌ این‌ است‌ که‌ مفاهیم‌ یا معانی‌ معقول‌ آن‌ صور، ساده‌تر از آن‌ صور است‌.

۵.۱ - نتیجه

در این‌ بیان‌ سه چیز یافت‌ می‌شود: معانی‌ محسوس‌، صور و معانی‌ یا مفاهیم‌ صور. ابطال‌هایی‌ که‌ (ارسطو) بر صور وارد کرده‌ است‌، از این‌ جهت‌ است‌، در حالی‌ که‌ افلاطون‌ آن‌ها را به‌ نام‌ شی‌ء می‌نامد و بنابر تعریف‌ شی‌ء تعریف‌ می‌کند. مثلاً درباره صورت‌ روحانی‌ یک‌ انسان‌ می‌گوییم‌ که‌ آن‌، صورت‌ انسان‌ یا صورت‌ آتش‌ است‌، اما نمی‌گوییم‌ که‌ صورت‌ یک‌ شهر است‌. همچنین‌ درباره معقول‌ خودمان‌ می‌گوییم‌ آنچه‌ در آن‌ بوده‌، آتش ‌ است‌، اما به معقول‌ نمی‌گوییم‌ که‌ آتش‌ است‌، چون‌ اگر آتش‌ می‌بود، می‌سوزانید. سقراط درباره صورتی‌ که‌ برمی‌نهد می‌گوید آن‌ نیک‌ و زیبا و انسان‌ است‌، نه‌ اینکه‌ مفهوم‌ یا معنای‌ انسان‌ باشد؛ و از اينجاست‌ دشواريها و محالاتى‌ كه‌ ارسطو آنها را در كتاب‌ خود «ما بعدالطبيعه‌» بيان‌ مى‌كند، دامن‌ وي‌ را مى‌گيرد».
[۲] ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «اتصال‌ العقل‌ بالانسان‌»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۱۶۸، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
[۳] ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «اتصال‌ العقل‌ بالانسان‌»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۱۶۹، بیروت‌، ۱۹۶۸م.



با توجه به مباحث مطرح شده، مرحله کمال‌ از دیدگاه‌ ابن باجه‌، مرتبه‌ یا پایگاه‌ سوم‌ است‌، یعنی‌ عقل‌ بالفعل‌ یا فعال‌ که‌ از آن‌ نیکبختان‌ است‌. ابن باجه‌ در پایان‌ نوشته خود، این‌ مرتبه‌ را با عباراتی‌ که‌ (بنابر اعتراف‌ خود وی‌ در ذیل‌ این‌ نوشته‌ خطاب‌ به‌ دوستش‌ حسن‌ بن الامام‌) ناقص‌ و مبهم‌ است‌، چنین‌ وصف‌ می‌کند کسی‌ که‌ به‌ مرتبه سوم‌ برسد، همانند خود خورشید می‌شود، بلکه‌ در اجسام‌ هیولانی‌ همانند آن‌ یافت‌ نمی‌شود؛ زیرا برای‌ کسی‌ که‌ در آن‌ دو مرتبه نخست‌ است‌، می‌توان‌ یک‌ همانند هیولانی‌ یافت‌، چون‌ به‌ نحوی‌ هیولانی‌ است‌. اما این‌ (سومی‌) به‌ هر نحو غیر هیولانی‌ است‌، و شایسته‌ است‌ که‌ در هیولانی‌ همانندی‌ برای‌ آن‌ یافت‌ نشود، که‌ پیوند آن‌ با این‌، پیوند چیزهای‌ هیولانی‌ با آن‌ دو مرتبه پیشین‌ باشد. و این‌ است‌ آن‌ عقل‌ از هر جهت‌ یگانه‌ای‌ که‌ فرسودنی‌ و تباه‌ شدنی‌ نیست‌. اما حالی‌ که‌ در این‌ مرتبه‌ برای‌ نفس‌ دست‌ می‌دهد، برخی‌ چنان‌ است‌ که‌ برای‌ نیروی‌ خیالی‌ نیز دست‌ می‌دهد، یعنی‌ چیزی‌ در آن‌ پدید می‌آید که‌ مناسب‌ این‌ عقل‌ است‌، و مانند نوری‌ است‌ که‌ چون‌ به‌ چیزی‌ بتابد، چیزهای‌ دیگر بدان‌ وسیله‌ دیده‌ می‌شوند، به‌ گونه‌ای‌ که‌ گفتنی‌ نیست‌ یا گفتن‌ آن‌ دشوار است‌. در این‌ هنگام‌ برای‌ روح‌انگیزشی‌
[۴] ابن باجه‌، کتاب‌النفس‌، به‌ کوشش‌ محمد صغیر حسن‌ معصومی‌، ص ۱۰، حاشیه ۳، دمشق‌، ۱۳۷۹ق‌/۱۹۶۰م. ۱۰، حاشیه ۳
حالتی‌ همانند هراس‌ دست‌ می‌دهد که‌ به‌ نحوی‌ مانند حالی‌ است‌ که‌ هنگام‌ احساس‌ چیزی‌ بسیار شکوهمند دست‌ می‌دهد. صوفیان‌ در وصف‌ این‌ حال‌ گزافه‌ها گفته‌اند، چون‌ این‌ حال‌ برای‌ ایشان‌ به‌ انگیزه خیالاتی‌ که‌ به‌ گمان‌ خودشان‌ در نفسشان‌ پدید می‌آید، دست‌ می‌دهد، چه‌ راست‌ باشند چه‌ دروغ‌.
[۵] ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «اتصال‌ العقل‌ بالانسان‌»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۱۷۱، بیروت‌، ۱۹۶۸م.



نکته توجه‌ انگیز دیگر این‌ است‌، که‌ ابن باجه‌ می‌گوید آن‌ عقل‌ یگانه بالفعل‌ یا فاعل‌ که‌ بزرگ‌ترین‌ ویژگی‌ و دستاورد انسان‌ - انسان‌ تنها مانده‌ای‌ که‌ به‌ مرتبه نیکبختان‌ رسیده‌ است‌ - پاداش‌ و نعمت‌ خداوند به‌ کسانی‌ از بندگانش‌ است‌، که‌ از ایشان‌ خشنود است‌. از این‌ رو این‌ عقل‌ پاداش‌ و کیفر ندارد، بلکه‌ پاداش‌ و نعمتی‌ برای‌ همه نیروهای‌ نفس‌ است‌. پاداش‌ و کیفر برای‌ روح‌انگیزشی‌ است‌؛ زیرا اوست‌ که‌ خطا می‌کند یا صواب‌. بنابراین‌ هر آن‌ کس‌ که‌ فرمان‌ خدا ببرد و به‌ آنچه‌ وی‌ را خشنود می‌سازد، عمل‌ کند، خداوند این‌ عقل‌ را پاداش‌ وی‌ قرار می‌دهد و نوری‌ فرا راه‌ او می‌نهد که‌ به‌ یاری‌ آن‌ راه‌ درست‌ را می‌یابد. اما کسی‌ که‌ از فرمان‌ خدا سرپیچید و آن‌ کند که‌ وی‌ را خشنود نمی‌سازد، خداوند آن‌ نور را بر وی‌ پوشیده‌ می‌دارد، و در او تاریکی‌های‌ انبوه‌ نادانی‌ باقی‌ می‌ماند. و این‌ مراتبی‌ است‌ که‌ با اندیشه‌ دریافتنی‌ نیست‌، و از این‌ روست‌ که‌ خداوند شناخت‌ بدان‌ راه‌ از راه‌ شریعت‌ تکمیل‌ کرده‌ است‌. هر که‌ این‌ عقل‌ به‌ وی‌ داده‌ شود، چون‌ (روانش‌) از تن‌ جدا گردد. به‌ نوری‌ از نورها بدل‌ می‌شود و همراه‌ با پیامبران‌، صدیقان‌، شهیدان‌ و صالحان‌، خداوند را می‌ستاید و تقدیس‌ می‌کند.
[۶] ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «اتصال‌ العقل‌ بالانسان‌»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۱۶۲، بیروت‌، ۱۹۶۸م.


۷.۱ - هدف‌های انسان تنهامانده

در پایان‌ این‌ مبحث‌ شایسته‌ است‌ که‌ به‌ هدف‌های‌ انسان‌ تنهامانده‌ از دیدگاه‌ ابن باجه‌ اشاره‌ کنیم‌. این‌ هدف‌های‌ انسان‌ تنهامانده‌ یا برای‌ صورت‌ جسمانی‌، یا برای‌ صورت‌ روحانی‌ خاص‌، یا برای‌ صورت‌ روحانی‌ عام‌ اوست‌. اما هدف‌هایی‌ که‌ وی‌ در مدینه امامیه‌ - که‌ وی‌ عضوی‌ از آن‌ است‌ - دنبال‌ می‌کند، در دانش‌ سیاست‌ توضیح‌ داده‌ شده‌ است‌. و اما هدف‌هایی‌ که‌ برای‌ وی‌ در یک‌ نظام‌ سیاسی‌ از آن‌ حیث‌ که‌ عضو آن‌ است‌، نهاده‌ می‌شود، برخی‌ از افعال‌ آن‌ شایسته انسان‌ تنهامانده‌ است‌ و یکی‌ از آن‌ سه هدف‌ است‌ (که‌ در بالا نام‌ برده‌ شد)، یا این‌که‌ وی‌ در نظام‌ سیاسی‌ آرمانی‌ (مدینه فاضله‌) است‌، که‌ چگونگی‌ آن‌ نیز در دانش‌ سیاست‌ توضیح‌ داده‌ شده‌ است‌. بدین‌سان‌ رویه‌ و بحث‌ و استدلال‌، و بر روی‌ هم‌، اندیشه‌ در راه‌ رسیدن‌ به‌ هر یک‌ از آن‌ هدف‌ها به‌ کار می‌رود، و فصلی‌ که‌ در آن‌، اندیشه‌ به‌ کار نرود، بهیمی‌ خواهد بود و انسانیت‌ به‌ هیچ‌ روی‌ در آن‌ شرکت‌ ندارد، جز آن‌که‌ موضوع‌ آن‌ جسمی‌ است‌ ساختمان‌ آن‌ ساختمان‌ انسان‌ است‌.
[۷] ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۷۵، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
ابن باجه‌ کمال‌ها را دو گونه‌ می‌شمارد: این‌ کمال‌ها بر روی‌ هم‌ (به‌ تعبیر ویژه ابن باجه‌) یا کمالات‌ شکلی‌ است‌ یا کمالات‌ فکری‌. در کمالات‌ شکلی‌ ممکن‌ است‌ برخی‌ از جانوران‌ شریک‌ باشند. و نیز در احوالی‌ که‌ در صورت‌های‌ روحانی‌ یافت‌ می‌شود، یعنی‌ فضیلت‌های‌ شکلی‌، ممکن‌ است‌ بهایم‌ در آن‌ شرکت‌ داشته‌ باشند، اما جز در انواع‌ آن‌ها یافت‌ نمی‌شود، مانند شهامت‌ و حیا در شیر، که‌ نه‌ در یک‌ شیر، بلکه‌ در هر شیری‌ یافت‌ می‌شود.... اما کمال‌های‌ فکری‌، احوالی‌ ویژه صورت‌های‌ روحانی‌ انسانیند، که‌ هیچ‌ موجود دیگری‌ در آن‌ها شرکت‌ ندارد؛ در شمار این‌ها درستی‌ اعتقاد (صواب‌ الرأی‌)، نیکویی‌ مشورت‌، راستی‌ گمان‌ و بسیاری‌ هنرها و نیروهایند که‌ ویژه‌ انسانند، مانند سخنوری‌ (خطابه‌)، فرماندهی‌ لشکر، پزشکی‌، تدبیر منزل‌ و غیره‌. اما فرزانگی‌ (حکمت‌) کامل‌ترین‌ احوال‌ روحانی‌ انسانی‌ است‌، جز نزد کسی‌ که‌ آن‌ را نمی‌داند.
[۸] ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۷۶، بیروت‌، ۱۹۶۸م.

ابن باجه‌ به‌ حالاتی‌ در زندگی‌ آدمی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ در آن‌ مرگ‌ بر زندگی‌ برتری‌ دارد. گزیدن‌ مرگ ‌ بر زندگی‌ عمل‌ انسانی‌ درستی‌ است‌،
[۹] ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۷۸، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
وی‌ در جای‌ دیگری‌ می‌گوید: از بزرگ‌منشی‌ انسان‌های‌ بزرگوار، گونه‌ای‌ پایین‌تر از این‌ هست‌، و آن‌ نزد کسانی‌ است‌ که‌ به‌ صورت‌ جسمانی‌ خود در برابر صورت‌ روحانی‌ اهمیتی‌ نمی‌دهند، اما البته‌ جسم‌ را تباه‌ نمی‌سازند... طبع‌ فلسفی‌ ناگزیر باید دارای‌ این‌ صفت ‌ باشد که‌ روحانیت‌ را بر جسمانیت‌ برتری‌ دهد و اگر این‌ صفت‌ در وی‌ یافت‌ نشود، جسمانی‌ است‌ و فیلسوفی‌ باطل‌ و دروغین‌ (فیلسوف‌ بهرج‌)
[۱۰] فارابی‌، تحصیل‌السعادة، ج۱، ص۴۴- ۴۵، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۴۵ق‌/۱۹۲۶م‌.
و این‌ طبع‌ فلسفی‌ اگر مصمم‌ شد که‌ در واپسین‌ کمال‌ خود بماند، بدین‌سان‌ عمل‌ می‌کند. چون‌ هر که‌ جسمانیتش‌ را بر چیزی‌ از روحانیتش‌ برتری‌ دهد، نمی‌تواند به‌ واپسین‌ هدف‌ برسد، پس‌ هیچ‌ انسان‌ جسمانی‌ نیکبخت‌ نیست‌، و هر انسان‌ نیکبختی‌، روحانی‌ محض‌ است‌. اما به‌ همان‌سان‌ که‌ روحانی‌ باید برخی‌ اعمال‌ جسمانی‌ را انجام‌ دهد، ولی‌ نه‌ به‌ خاطر خود آن‌ اعمال‌، و اعمال‌ روحانی‌ را باید بخاطر خود آن‌ها انجام‌ دهد، همچنین‌ فیلسوف‌ باید بسیاری‌ از اعمال‌ روحانی‌ را انجام‌ دهد، ولی‌ نه‌ به‌ خاطر خود آن‌ها، اما همه اعمال‌ عقلی‌ را به‌ خاطر خود آن‌ها انجام‌ می‌دهد. (فیلسوف‌) با جسمانیت‌ خود یک‌ موجود انسانی‌ است‌ و با روحانیتش‌ ارجمندتر است‌ و با عقلیتش‌ موجود الهی‌ فاضلی‌ است‌. دارنده حکمت‌ ناگزیر فاضلی‌ الهی‌ است‌. وی‌ از هر کاری‌ ارجمندترین‌ آن‌ را برمی‌گزیند و با هر گروهی‌ در بهترین‌ احوال‌ ویژه آن‌ها شریک‌ است‌. و با بهترین‌ و ارزشمندترین‌ اعمال‌ از دیگران‌ ممتاز می‌شود و چون‌ به‌ هدف‌ واپسین‌ (الغایة القصوی‌)، که‌ از راه‌ اندیشیدن‌ به‌ عقل‌های‌ بسیط جوهری‌ حاصل‌ می‌شود، برسد، در آن‌ هنگام‌ یکی‌ از آن‌ عقل‌ها می‌گردد، اوصاف‌ حسی‌ فناپذیر و اوصاف‌ روحانی‌ بلندپایه‌، از وی‌ برداشته‌ می‌شود، و وصف‌ الهی‌ ناب‌ و بسیط بر وی‌ راست‌ می‌آید و «انسان‌ تنهامانده‌» می‌تواند به‌ همه این‌ها برسد، بی‌آنکه‌ در نظام‌ سیاسی‌ کامل‌ آرمانی‌ (مدینه کامله‌) باشد.
[۱۱] ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۷۸-۸۰، بیروت‌، ۱۹۶۸م.


۷.۲ - وظیفه انسان تنها مانده

در اینجا ابن باجه‌ بر وظیفه انسان‌ تنها مانده‌ تأکید می‌کند و می‌گوید: انسان‌ تنهامانده‌ باید با جسمانی‌ نیامیزد و هدفش‌ روحانیت‌ آلوده‌ به‌ جسمیت‌ نباشد، بلکه‌ باید با اهل‌ دانش‌ها بیامیزد. اما اهل‌ دانش‌ها در برخی‌ جامعه‌ها (نظام‌های‌ سیاسی‌ - اجتماعی‌) اندکند و در برخی‌ بیشتر، در برخی‌ نیز حتی‌ ممکن‌ است‌ یافت‌ نشوند. بنابراین‌ بر انسان‌ تنهامانده‌ در برخی‌ نظام‌های‌ سیاسی‌ (سیر) واجب‌ است‌ که‌ تا حد امکان‌ از همه انسان‌ها کناره‌گیری‌ کند و جز در کارهای‌ ضروری‌ یا به‌ اندازه ضرورت‌، با ایشان‌ معاشرت‌ نکند، یا به‌ جوامعی‌ مهاجرت‌ کند که‌ در آن‌ها اهل‌ دانش‌ها یافت‌ می‌شوند، اگر چنان‌ جوامعی‌ وجود داشته‌ باشد، و این‌ با آنچه‌ در دانش‌ سیاست‌ گفته‌ شده‌ است‌، که‌ انسان‌ طبعاً موجودی‌ اجتماعی‌ (مدنی‌ بالطبع‌) است‌، تناقضی‌ ندارد. درست‌ است‌ که‌ در دانش‌ سیاست‌ روشن‌ شده‌ است‌ که‌ گوشه‌گیری‌ سراپا شر است‌، لکن‌ تنها بالذات‌ چنین‌ است‌، ولی‌ بالعرض‌ خیر است‌، مانند نان‌ و گوشت‌ که‌ بالطبع‌ خوراک‌ و سودمندند، و تریاک‌ و حنظل‌ زهر کشنده‌اند، اما گاه‌ تن‌ دچار حالاتی‌ غیرطبیعی‌ می‌شود که‌ این‌ دو برای‌ آن‌ سودمندند و باید آن‌ها را به‌ کار برد، در حالی‌ که‌ خوراک‌های‌ طبیعی‌ زیانبارند و باید از آن‌ها پرهیز شود.
[۱۲] ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۹۰، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
[۱۳] ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۹۱، بیروت‌، ۱۹۶۸م.



۱) ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
۲) ابن باجه‌، کتاب‌النفس‌، به‌ کوشش‌ محمد صغیر حسن‌ معصومی‌، دمشق‌، ۱۳۷۹ق‌/۱۹۶۰م.
۳) فارابی‌، تحصیل‌السعادة، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۴۵ق‌/۱۹۲۶م.


۱. ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «اتصال‌ العقل‌ بالانسان‌»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۱۶۷، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
۲. ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «اتصال‌ العقل‌ بالانسان‌»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۱۶۸، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
۳. ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «اتصال‌ العقل‌ بالانسان‌»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۱۶۹، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
۴. ابن باجه‌، کتاب‌النفس‌، به‌ کوشش‌ محمد صغیر حسن‌ معصومی‌، ص ۱۰، حاشیه ۳، دمشق‌، ۱۳۷۹ق‌/۱۹۶۰م. ۱۰، حاشیه ۳
۵. ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «اتصال‌ العقل‌ بالانسان‌»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۱۷۱، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
۶. ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «اتصال‌ العقل‌ بالانسان‌»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۱۶۲، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
۷. ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۷۵، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
۸. ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۷۶، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
۹. ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۷۸، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
۱۰. فارابی‌، تحصیل‌السعادة، ج۱، ص۴۴- ۴۵، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۴۵ق‌/۱۹۲۶م‌.
۱۱. ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۷۸-۸۰، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
۱۲. ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۹۰، بیروت‌، ۱۹۶۸م.
۱۳. ابن باجه‌، محمد، رسائل‌ الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبیر»، به‌ کوشش‌ ماجد فخری‌، ص ۹۱، بیروت‌، ۱۹۶۸م.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن‌باجه»، ج۳، ص۹۳۰.    




جعبه ابزار