قاجاریه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قاجاریه به سلسلهای که از حدود سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ در
ایران،
حکومت راندند و با پادشاهی
آقا محمدخان شروع و با
احمد شاه به پایان رسید،
اطلاق میشود.
قاجار در لغت به معنای
استخوان زیرین فقرات پشت و پهلوست.
قاجارها دستکم از
قرن نهم و بعد از آن، در قراباغ
و بوزوق/ بوزاوق/ یوزغات و آیدین آناطولی و حلب
شام و از اوایل قرن یازدهم در
استرآباد و مرو سکونت داشتند.
منشأ آنان نامعلوم است و برخی گمان دارند که قاجارها از دوران
سلجوقیان در
ایران حضور یافته، در زمان
سلطنت ملکشاه به
روم (آناطولی)
مهاجرت کرده و در دورۀ
تیمور لنگ به ایران بازگشتهاند.
اما به نظر اعتمادالسلطنه، آنان از ترکانی بودند که همراه هولاگوخان به ایران آمدند و در دورۀ ایلخانان در روم و سرحد شام مستقر شدند.
این تصور نیز وجود دارد که پس از پیروزی تیمورلنگ بر ایلدرم بایزید عثمانی (۸۰۴) و
تبعید قاجارهای شام به
ماوراءالنهر، قاجارها در اران و حدود گنجه و بردع مستقر شدند
قدمت و کثرت این دسته از قاجارها تا آنجا بود که مردم داغستان، دستکم تا قرن سیزدهم، اهالی گنجه و قراباغ و ایروان را قاجار میخواندند.
در بعضی منابع تاریخی، قاجارها از مغولان جلایری و از نسل قاجار (قاجیر)،
پسر سرتاق نویان (از معاصران ارغونخان و غازانخان مغول)، دانسته شدهاند.
تصور دیگر آن است که قاجارها از نسل قراچار نویان، یکی از اجداد تیمورلنگ، بودهاند
قاجارها از اواخر قرن نهم در
تاریخ ایران ظاهر شدهاند و بعضی از نخستین قزلباشان مرید
شیخ حیدر صفوی، از آنان بودند. پیریبیگ یا قراپیری قاجار، ملقب به توزقوپارون (توزقپرن)، در جنگهای
سلطان حیدر در ۸۹۳ و جنگهای
شاه اسماعیل در ۹۰۷ با آققوینلوها، از سرکردگان قزلباشان بود
و در ۹۱۸ در غجدوان کشته شد.
قاجارهای قراباغ در ۸۹۷ به آیبه
سلطان، از مخالفان بایسنقر میرزا، پیوستند و او با کمک قاجارها، رستم میرزا را از
زندان قلعه النجق آزاد کرد. همو در ۸۹۸ با سپاهی از قاجارها،
قزوین را از تصرف کارگیا، میرزا علی
حاکم لاهیجان، خارج کرد و رودبار را نیز با قتل و
غارت گرفت
خضربیگ، معروف به قاریقمش خضر، در ایام اقامت شاه اسماعیل در لاهیجان، با اتباع خود از روم (آناطولی) به
آذربایجان رفت و پسرش، امتبیگ، به لاهیجان رفت و در خروج شاهاسماعیل از همراهان او بود و به سبب شجاعتهایش از او لقب زیاداوغلی گرفت.
وی در اوایل
سلطنت شاهطهماسب اول، والی قراباغ و بیگلربیگی ایل قاجار شد.
حکومت این سلسله با فراز و نشیبها و تغییراتی، قریب ۲۵۰ سال دوام آورد و در سال ۱۲۱۸ دولت روسیۀ تزاری آن را برانداخت.
آخرین
حاکم از این سلسله، جوادخان زیاداوغلی بود که در
جنگ با قوای سیسیانف، در شهر گنجه کشته شد.
یک گروه دیگر از قاجارهای آناطولی در ۹۰۶ همراه هزاران تن از صوفیان شام و دیاربکر و سیواس و بایبرد، در ارزنجان به شاهاسماعیل پیوستند.
بزرگان قاجار در دولت صفوی موقعیتی ممتاز داشتند.
اچه/ دراجه
سلطان قاجار، حاکم اورفه، در سال ۹۲۰
سلطانمراد (آخرین پادشاه آققوینلو) را که به
سلطانسلیم پیوسته بود، در جنگی از پای درآورد و از شاهاسماعیل لقب قدورمش/ قودرمش
سلطان گرفت.
او تا سال ۹۴۰ زنده بود و در جنگ با اولامه
سلطان تکلو شرکت داشت.
نارینبیگ قاجار، که از متحدان کوچک
سلطان استاجلو از مخالفان دیوسلطان روملو بود، در ۹۳۱ کشته شد.
بداغ قاجار در ۹۴۳
حاکم قندهار شد و در ۹۴۴ آن شهر را به کامرانمیرزا،
پسر ظهیرالدین بابر، تسلیم کرد. وی در ۹۵۱ همراه همایون، پادشاه
هندوستان، که از بیم مخالفان به ایران
پناه آورده بود، به قندهار رفت و بار دیگر حاکم آن شهر شد، اما همایون پادشاه این شهر را
تصرف کرد و بوداقخان قندهار را ترک گفت. وی بعداً حاکم نیشابور شد و در جنگی با ازبکان
مهاجم، پیروز شد.
ابوالقاسم قاجار (متوفی ۹۵۱) تا زمان مرگ، خلیفةالخلفای صوفیان صفوی بود.
ابراهیم
سلطان زیاداوغلی، بیگلربیگی قراباغ، در خدمت
سلطانعلیمیرزا (پسر شاهطهماسب) بود. در زمان
سلطنت شاهاسماعیل دوم، قاجارها این شاهزاده را را کور کردند.
قبادخان قاجار،
فرزند بوداقخان و حاکم
سبزوار، در سالهای اول
سلطنت شاه
محمد خدابنده در ۹۸۸ به علیقلیخان شاملو، حاکم
هرات و سرپرست
عباسمیرزا (بعداً شاهعباس)، پیوست و یکی از جنگهای علیقلیخان و نیروهای وفادار به شاهعباس، در ۹۹۰ کشته شد.
امامقلیخان، فرزند قبادخان و حاکم سبزوار، در ۹۹۷
عزل شد و در مخالفت با شاهعباس، به بوداقخان چگینی
پیوست.
قاجارهای گنجه و قراباغ در دورۀ
سلطنت شاهمحمد خدابنده، مأمور مقابله با حملات عثمانیان شدند
و بسیاری از آنان در ۹۹۶، بر اثر حملات عثمانیان، به ارسباران
مهاجرت کردند.
در ۱۰۱۲ـ۱۰۱۳،
حسینخان زیاداوغلی، حاکم استرآباد، برای شرکت در
جنگ با عثمانیان، با اتباع خود به آذربایجان بازگشت و به فرمان شاهعباس بار دیگر حاکم گنجه و قراباغ شد.
امیرگونهخان قاجار ایروانی، ملقب به سارواصلان، نیز که از فرماندهان جنگ با عثمانیان بود، به
حکومت چخورسعد (ایروان) منصوب شد و پس از کشته شدن او در ۱۰۳۴، پسرش طهماسبقلیخان به حکومت رسید.
طهماسبقلیخان در ۱۰۴۵ و پس از چند روز
مقاومت در برابر قوای
سلطان مراد چهارم، پادشاه عثمانی، ایروان را تسلیم کرد و با خانواده و اتباعش به
استانبول انتقال یافت
و بهتدریج یکی از دوستان بسیار نزدیک
سلطانمراد شد. به دستور
سلطان ابراهیم، جانشین
سلطانمراد، او را در حضور سفیر شاهعباس دوم اعدام کردند.
برادر طهماسبقلی خان، گلابیبیگ مشهور به آقاسیخان، نیز در جریان مجازات قاتلان ساروتقی اعتمادالدوله، در ۱۰۵۵ اعدام شد
عباسقلیخان قاجار در ۱۰۷۴ بیگلربیگی ایروان بود و برادرزادهاش، رضاقلیخان، در همان سال دواتدارشاه عباس دوم شد.
در دورۀ
سلطنت شاهصفی و شاهعباس دوم، قاجارهای مرو– که در زمان شاهعباس اول به استرآباد و مرو انتقال یافته بودند– اعتبار بیشتری داشتند. جریان انتقال قاجارها به مرو مبهم است و اسکندرمنشی
تنها به
حکومت محرابخان /مهرابخان قاجار قراباغی بر مرو از سال ۱۰۱۷ تا ۱۰۳۲ اشاره کرده است.
در اوایل
سلطنت شاهصفی، محرابخان قاجار حاکم مرو بود و پسرش مرتضی قلیخان، داروغۀ قزوین، در ۱۰۴۲ به حکومت مرو رسید و در زمان
سلطنت شاهعباس دوم، قورچیباشی و سپهسالار ایران شد و در ۱۰۷۴ بهدستور شاه اعدام گردید
آخرین حاکم قاجاریۀ مرو بیرامعلیخان عزالدینلو (عضدانلو) بود که در سالهای اول قرن سیزدهم در جنگ با امیر بخارا کشته شد. محمدحسینخان معروف به خان مروی، از رجال برجستۀ دربار فتحعلیشاه، فرزند او بود.
اولین آثار تجزیه دولت تیموری از
آذربایجان شروع میشود ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو تمام کوشش و نیروی خود را برای
تسلط بر آذربایجان و قفقازیه به کار انداختند و اندکی بعد قدرتهای نظامی قابل ملاحظهای از اجتماع قبایل ترک و تاتار در ترکستان غربی و دشتهای جنوب روسیه و شمال قفقازیه به وجود آمد که برای نفوذ به
خاک ایران،
سلاطین صفویه را در فشار قرار داده و موجب جنگهای خونین و کشمکشهای دائمی گردید.
شاه عباس صفوی، قاجارها را به سه گروه تقسیم کرد. گروهی را به نواحی مرو و شمال خراسان فرستاد تا در برابر حملههای ازبکان و ترکمانان،
مقاومت کنند، گروه دیگری را در حدود قراباغ و شمال رودارس در مقابل طوایف لزگی قرار داد و دسته سوم را در گرگان استرآباد در قلعه مبارک آباد که در کنار گرگان بود جای داد.
در مبارک آباد جمعی که به سوی "فرازقلعه" جای گرفتند ملقب به قاجار "یخاریباش" شدند و آن گروه که بر "فرودقلعه" بودند "اشاقهباش" نام گرفتند. قبیله قاجار بعد از ورود به استرآباد بر سر محل سکونت، به کشمکش و
نزاع پرداختند.
سران ایل حد فاصلی برای حوزه سکونت و چراگاه احشام تعیین کردند که جریان رود گرگان شاخص آن بود. بدین ترتیب عدهای از قبایل قاجار در حوزه بالای رود گرگان و عده دیگر در پایین رود گرگان، ساکن و در آن زمان دسته اول به یخاریباش و دسته دوم به اشاقهباش معروف شدند.
قاجارهای استرآباد پس از حضور در این منطقه، در قلعۀ مبارکآباد، از ساختههای دورۀ شاهطهماسب اول، مستقر شدند و از همان زمان به دو گروه یوخاریباش (بالاسری) و اشاقهباش (پایینسری) تقسیم گردیدند.
هریک از این دو دسته نیز خود از شش تیره تشکیل میشد: خزینهدارلو، دولو، سپانلو، قیاخلو/ قایخلو، کُرلو، کهنهلو از یوخاریباش؛ و داشلو، زیادلو، شامبیاتی، عزالدینلو/عضدانلو، قراموسالو، و قوانلو از اشاقهباش.
دسته اشاقهباش از ایل قاجار که پس از کسب
قدرت و زمامداری بیشتر به قویونلو معروف شدند هم از حیث مقتضیات محلی و هم از لحاظ
حسن خدمت به
سلاطین عصر به تدریج قوت گرفتند و در دوران پادشاهی صفویه
سلاطین آن سلسله از اختلاف و دو دستگی میان ایلات قاجار استفاده میکردند و از
وحدت آنان که ممکن بود به شورش و قیام علیه حکومت مرکزی منجر شود جلوگیری میکردند.
دسته اشاقهباش از زمان
سلطنت شاه سلیمان صفوی تقریباً مقام اول را نسبت به ایلات شمالی ایران در دستگاه صفویه احراز کرده و اعتماد و علاقه دربار را به خود جلب کرده بودند و بعضی از بزرگان و سران اشاقهباش دارای مقام و منصب و دستگاه حکمرانی در حوزه دشت گرگان شدند و خود این امر پیش از پیش
کینه و
حسد دسته یخاریباش یا دولو را نسبت به سران اشاقهباش برانگیخته و بعدها موجب کشمکشهای خونین بین این دو دسته گردید و موسس دولت قاجار را که از سران اشاقهباش بود بر آن داشت تا
سیاست بیرحمانهای را در براندازی ایل دولو پیش گیرد.
پس از شکست شاه
سلطان حسین صفوی از سپاه محمود افغان و سقوط پایتخت ایران (
اصفهان) در سال ۱۱۳۵ ه. ق
وحدت سیاسی و اداری ایران از بین رفت. شاه طهماسب دوم فرزند شاه
سلطان حسین که به کمک عدهای از فراریان قزلباش و ایلات افشار بر آذربایجان و قزوین و گیلان دست یافته بود، در صدد جلب کمک و
مساعدت ایل قاجار در سال ۱۱۳۷ ه. ق عازم گرگان شد.
فتحعلیخان از سران بزرگ دسته اشاقهباش قاجار با زبدگان جنگی ایل خود و عدهای از افراد یوخاریباش به اردوی طهماسب دوم آمد و مامور فتح تهران شد. فتحعلیخان قاجار در این ماموریت شهرتی کسب کرد زیرا با سپاه معدود خود توانست از پیشروی سپاه اشرف
افغان به طرف شمال جلوگیری کند و بر اثر همین
حسن خدمت از طرف شاه طهماسب دوم به سپهسالاری اردوی پادشاه صفوی منصوب گردید و به این ترتیب برای اولین بار یکی از افراد ایل قاجار بزرگترین منصب نظامی را در دستگاه
صفویه بدست آورد.
نادر، نامهای از
شاه طهماسب صفوی دریافت کرد که او را به مساعدت با شاهزاده صفوی
تشویق میکرد و پس از چندبار مکاتبه و مبادله نامه، نادر به اردوی طهماسب پیوست، او در برابر سپهسالار کل اردوی شاه طهماسب روی خوشی نشان نداد و از همان بدو امر فتحعلیخان قاجار را مانع پیشرفت مقاصد خود میدید. فتحعلیخان نیز از پیوستن نادر به اردوی شاه راضی نبود و این دو
مرد جاهطلب، مبارزه شدیدی را برای بدست آوردن زمام امور آغاز کردند و واقعه لشکرکشی شاه طهماسب به
مشهد عرصه خودنمایی برای آن دو سردار و میدان مبارزه قطعی آنان بود در این مبارزه که فتحعلیخان قاجار که در برابر هنر نظامی و رشادت نادر مغلوب شده بود قبل از رسیدن اردوی شاه طهماسب به قتل رسید و بیشتر افراد ایل اشاقهباش به دستور نادر خلع سلاح و به گرگان روانه شدند. قتل فتحعلیخان قاجار یکی از خطاهای سیاسی طهماسب دوم بود، او تصور نمیکرد که نادر پس از فتح مشهد و سرکوبی افغانها ادعای تاج و تخت
سلطنت داشته باشد.
یکی دیگر از طوایف قاجار، شاه بوداغلوها بودند.
اعتمادالسلطنه خاندانهای حاجی مهدیقلیخانی و قزلایاغ را نیز در ضمن طوایف قاجار قرار داده است.
در میان اینان، عزالدینلوها از بقیه بزرگتر و قویتر بودند.
در جنگهای صفیقلیخان ترکستاناوغلی (معروف به دیوانه) با ازبکان در ۱۱۲۹، قاجارهای استرآبادی
شجاعت بسیاری از خود نشان دادند، اما به سبب بیاعتنایی صفیقلیخان به نقش آنان در پیروزی، هنگام رویارویی او با اسدالله خان ابدالی،
حاکم هرات، از اردوی او کناره گرفتند و سبب شکست قزلباشان شدند و پس از اینکه صفیقلیخان کشته شد، بخشی از اموال اردو را تصرف کردند و به استرآباد بازگشتند.
ریاست قاجارهای استرآباد از آغاز با خانهای یوخاریباش بود، اما فتحعلیخان قاجار در این سالها سیطرۀ خانهای یوخاریباش را برانداخت و خود به ریاست قاجارها رسید.
پس از کشته شدن فتحعلیخان قاجار، قاجارهای استرآباد از شاهطهماسب روی گرداندند و به استرآباد بازگشتند.
پس از انقراض صفویه، طوایف قاجار به خدمت نادر پیوستند و در اغلب جنگهای او شرکت داشتند، از جمله در جنگ با عثمانیها، تصرف هرات و قندهار و جنگهای داغستان
محمدخان قجر ایروانی (از قاتلان نادرشاه)
و افرادی چون نیازقلیبیگ و محمدحسین خان از سرداران دورۀ نادرشاه بودند
در این دوره، قلمرو
حکومت موروثی قاجارهای گنجه و قراباغ، به سبب بدگمانیهای
نادرشاه به آنان، کاهش یافت و محدود به ولایت گنجه شد.
حسینعلیخان قاجار افشار ایروانی پس از قتل نادر، حکومت کوچکی در ایروان برپا کرد و پس از وی، پسرش محمدخان قاجار در ۱۲۱۹ حاکم ایروان شد. در این سال عباسمیرزا نایب
السلطنه، از بیم همکاری محمدخان قاجار (حاکم ایروان) با ارتش روسیه، حکومت او را برانداخت.
در اواخر
سلطنت نادر، گروههایی از قاجارهای استرآباد به محمدحسنخان قاجار پیوستند و در تصرف کوتاهمدت شهر استرآباد او را یاری کردند
او رئیس قبیله ایل قاجار و پسر فتحعلیخان قاجار بود که در اواخر عمر نادر به طرف ایلات یموت گریخت و نادر علیرغم تلاشها، بر وی دست نیافت با مرگ نادر، محمد
حسن خان ادعای پادشاهی نمود و سران نادرشاه و سایر مدعیان
سلطنت را شکست داد. آزادخان افغان را که بر اصفهان
حکومت میکرد فراری داد و در دو نبرد،
کریم خان زند را شکست داد و اصفهان را متصرف شد ولی در
محاصره شیراز به دلیل پایداری کریم خان مجبور به عقبنشینی شد. محمد
حسن خان به سرعت به طرف شمال حرکت کرد و در نزدیکی اشرف مازندران به دست سپاه زند شکست خورد و یکی از سران ایل یخاریباش برای خدمتگزاری به سردار زند (شیخعلی خان زند) محمد
حسن قاجار را تقدیم او کرد و اگر هواداری اکثریت مردم از زندیه پیش نمیآمد او حتماً به مقام
سلطنت میرسید.
پس از کشته شدن محمدحسنخان قاجار در ۱۱۷۲، یوخاریباشها – که عدهای از آنان به دست وی کشته شده بودند – فرصتی برای
انتقام یافتند و گروهی از اشاقهباشها را کشتند و بسیاری از آنان ناگزیر به میان ترکمنها گریختند.
حسینقلیخان جهانسوز، پسر محمدحسنخان، که با موافقت کریمخان در یکی از قلاع اطراف دامغان ساکن شده بود، سر به
شورش برداشت و دامغان و استرآباد را
تصرف کرد و سرانجام در ۱۱۹۱ کشته شد. وی گروهی از سران یوخاریباش و جمعی از خانهای کتول را کشت و بر گوکلانها حمله برد و غنایم فراوان به دست آورد و سرانجام، سه تن از مردان طایفۀ ایکدر، از طوایف یموت، او را کشتند.
بزرگترین حادثه در تاریخ ایل قاجار،
قیام آقامحمدخان، پسر محمدحسنخان، برضد دولت زندیه و تشکیل
سلطنت قاجاریه در ۱۲۱۰ بود. وی در ۱۲۱۱ در شهر شوشی قراباغ کشته شد و
سلطنت به برادرزادهاش، فتحعلی خان، رسید.
اولین اثر و نتیجه ملایمت طبع و
حسن سلوک کریم خان زند با فرزندان خان قاجار به بروز
فتنه جهانسوز شاه (
حسین قلی خان) انجامید.
حسین قلی خان از کریم خان خواست تا او را به
حکومت دامغان منصوب کند و برادرش مرتضی قلی خان را نیز به
نیابت وی اعزام دارد. وکیل، این تقاضا را پذیرفت و همین که آنان به دامغان رسیدند با ایلات قاجار و ترکمانان روابطی برقرار کردند و سر به طغیان گذاشتند.
حسین قلی خان با کمک برادرش بر حاکم مازندران دست یافت و او را به قتل رساند و
سلطنت خود را اعلام کرد اما
سلطنت او زیاد طول نکشید، وی در برابر سپاه اعزامی زندیه مقاومت نکرد و به گرگان گریخت.
وفات کریم خان زند، که دوره آرامش و
امنیت بینظیری در مدت ۱۰ سال آخر
سلطنت خود بوجود آورده بود،
هرج و مرج عجیبی در دستگاه حکومت زند ایجاد کرد. از آن میان آقامحمدخان قاجار نیز از شیراز گریخت و به برادران خود در گرگان پیوست.
قاجارها تا قرن دوازدهم در بعضی نواحی ولایت استرآباد پخش شدند و گروههای بزرگی از آنان در همین
قرن به
شاهرود و دامغان و
سمنان و ورامین
مهاجرت کردند.
پس از تشکیل
سلطنت قاجاریه، زندگی عشایری قاجارها به یکجانشینی بدل گردید.
از جمعیت قاجارها در قرون گذشته اطلاعی در دست نیست، اما ارقامی که محمدحسین مستوفی
در دورۀ شاه
سلطان
حسین صفوی از آنان به دست داده است، صرفنظر از اغراقی که در آن دیده میشود، حاکی از کثرت جمعیت آنان تا پیش از تشکیل
سلطنت است. از جمعیت قاجارها در دورۀ
محمدشاه و
ناصرالدینشاه ارقام متفاوتی به دست داده و آن را بین سیصد تا دو هزار خانوار تخمین زدهاند.
قاجارهای استرآباد در طول
سلطنت قاجاریه و دستکم تا سالهای انقلاب
مشروطیت، یک گروه اجتماعی مشخص به شمار میآمدند و بعضی از آنان از جمله مالکان محلی بودند.
اینان در سازمان نظامی منطقه حضور داشتند و یک دستهسوار در اختیار حکومت قرار میدادند. در سالهای آخر
سلطنت مظفرالدینشاه و در دورۀ
انقلاب مشروطه، ریاست سواران قاجار با نظرعلیخان (صمصاملشکر، سالاراشرف) بود.
قاجارها با وجود دگرگونیهای اساسی خود، در سازمان اداری دورۀ قاجاریه– ظاهراً به ملاحظۀ شأن و مقام طایفۀ
سلطنتی– ایلخانی خود را داشتند که به ایلخانیگریهای دیگر ایلات ایران، نظیر بختیاری و قشقایی، هیچ شباهتی نداشت و بیشتر عنوانی تشریفاتی بود که منظور از آن سرپرستی باقیماندگان ایل قاجار و خانوادههای قاجاری ساکن تهران بود.
اعتمادالسلطنه از این ترتیبات با عنوان «نقابت و ایلخانیگری» یاد کرده است.
همانگونه که از فهرست ایلخانان قاجار برمیآید، این مقام همواره در اختیار بستگان و خویشاوندان شاه قرار بوده است.
مشهورترین ایلخان قاجار، که سالها بر این مقام بود، علیرضاخان عضدالملک بود که بنا به ملاحظاتی، در ۱۳۲۷ نایب
السلطنۀ احمدشاه شد و در ۱۳۲۸ در همین مقام درگذشت.
آقا محمدخان در سالهای (۱۱۹۳-۱۱۹۱) ه. ق پس از
فرار از شیراز در گرگان و مازندران افراد ایلات قاجار را جمعآوری کرد و با کمک
برادر خود جعفر قلی خان در اولین قدم، مدعیان قاجار را از میان برداشت و توانست بر کلیه ایالات شمالی ایران دست یابد.
لطفعلی خان زند که پس از کشته شدن پدرش جعفرخان (
پسر کریم خان زند) در سال ۱۲۰۳ ه. ق زمام امور را به دست گرفت، با آقا محمدخان رو به رو شد. لطفعلی خان زند که
رشادت و پایداری زیادی از خود نشان داد، به علت
خیانت وزیر خود ابراهیم خان کلانتر که با آقامحمدخان سازش کرده بود در برابر آقا محمدخان شکست خورد.
در سال ۱۲۰۸ آقا محمدخان به
کرمان لشکر کشید و آنجا را
تصرف کرد و به علت مساعدت و یاری مردم کرمان با شاهزاده زند (لطفعلیخان)، چنان آتش
کینه و
غضب خان قاجار را برافروخت که دمار از روزگار مردم آن شهر درآورد و دستور داد تا ۸ هزار نفر از زنان و دختران شهر را میان سپاهیان قاجار تقسیم کنند و عده زیادی را به قتل رساندند.
پس از لشکرکشی او در سال ۱۲۰۹ ه. ق به قفقاز ظاهراً نفوذ او بر قفقاز مسلم شد و در داخل ایران، کلیه امرا و حکام سرکش، یا نابود شده و یا اطاعت و فرمان خان را پذیرفته بودند و جز مشهد و خراسان شمالی که هنوز زیر فرمان شاهرخ میرزای افشار و فرزندش نادرمیرزا بود، در نواحی دیگر، فرمان خان اجرا میشد و خان زمان را برای اعلام مقصود خود مناسب دید در نوروز سال ۱۲۱۰ ه. ق در تهران تاج گذاری کرد و بعد او ۶ نفر از خاندان قاجار به تخت نشسته و به مدت ۱۳۱ سال بر مردم ایران حکومت کردند.
(۱) استرآبادی، میرزامهدی، جهانگشای نادری، چاپ عبدالله انوار، تهران ۱۳۴۱ش.
(۲) استرآبادی، میرزامهدی، سنگلاخ، چاپ روشن خیاوی، تهران ۱۳۷۴ش.
(۳) اسکندرمنشی.
(۴) اصفهانی، محمد معصوم بن خواجگی، خلاصةالسیر، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.
(۵) اعتمادالسلطنه، محمد
حسن، مرآتالبلدان، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.
(۶) اعتمادالسلطنه، محمد
حسن، المآثر و الآثار، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۸ش.
(۷) القاب و مواجب دوره
سلاطین صفوی، چاپ یوسف رحیملو، مشهد ۱۳۷۱ش.
(۸) باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.
(۹) بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران (قرون ۱۲ـ۱۳ـ۱۴)، تهران ۱۳۵۷ش.
(۱۰) بیات، اروجبیگ، دونژوان ایرانی، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران ۱۳۳۸ش.
(۱۱) پورصفر، علی، حکومتهای محلی قفقاز در عصر قاجار، تهران ۱۳۷۷ش.
(۱۲) خنجی، امیرحسین، تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، تهران۱۳۶۱ش.
(۱۳) حسینی استرآبادی،
حسن بن مرتضی، از شیخصفی تا شاهصفی، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۴) حسینی قمی، قاضی احمد، خلاصة التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۵) حسینی خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر فی اخبار بشر، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۶) خورموجی، محمدجعفر، حقایقالاخبار ناصری، چاپ
حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۷) دنبلی، عبدالرزاق، مآثر
سلطانیه، چاپ غلامحسین صدریافشار، تهران ۱۳۵۱.
(۱۸) لوئی رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.
(۱۹) روملو،
حسنبیگ،، احسنالتواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
(۲۰) ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۱)
سلطان هاشممیرزا، زبور آلداود، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۹ش.
(۲۲) فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۳) شریفکاشانی، محمدمهدی، واقعات اتفاقیه در روزگار، چاپ منصور اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۴) صدیقالممالک شیبانی، میرزاابراهیم، منتخبالتواریخ، تهران ۱۳۶۶ش.
(۲۵) صولت نظامقورخانچی، محمدعلی، نخبه سیفیه، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۰ش.
(۲۶) عبدیبیگ شیرازی، علی، تکملةالاخبار، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۷) غفاری کاشانی، ابوالحسن، گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۸) گلستانه، محمدامین، مجملالتواریخ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۴۴ش.
(۲۹) ذبیچی، مسیح، گرگاننامه، چاپ، تهران۱۳۶۳ش.
(۳۰) لسانالملک سپهر، محمدتقی، ناسخالتواریخ، چاپ جهانگیر قائممقامی، تهران ۱۳۳۷ش.
(۳۱) آنلمبتن، تاریخ ایلات ایران، ترجمۀ علی تبریزی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳۲) مرعشی صفوی، میرزاخلیل، مجمعالتواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲.
(۳۳) مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۱ش.
(۳۴) مستوفی، میرزامحمدحسین، تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه
سلطان
حسین، چاپ محمدتقی دانشپژوه، فرهنگ ایران زمین، ج۲۰، تهران ۱۳۵۳ش.
(۳۵) فرانسیس مکنزی، چارلز، سفرنامه شمال، ترجمۀ منصوره اتحادیه، تهران ۱۳۵۹.
(۳۶) میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ش.
(۳۷) واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین (۱)، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹.
(۳۸) واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین (۲)، ایران در زمان شاهصفی و شاهعباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲.
(۳۹) وحید قزوینی، محمد طاهر، عباسنامه، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.
(۴۰) وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالمآرای نادری، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۴۱) مقصودلو وکیلالدوله، حسینقلی، مخابرات استرآباد، چاپ ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران ۱۳۶۳ش.
(۴۲) هدایت، مهدیقلی، گزارش ایران، چاپ محمدعلی صوتی، تهران ۱۳۶۳.
(۴۳) فضلالله همدانی، خواجهرشیدالدین، جامعالتواریخ، چاپ بهمن کریمی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۴۴) Faruk Sümer, Oğuzlar (Türkmenler), Ankara ۱۹۶۷.
(۴۵) John Malcom, History of Persia, London ۱۸۲۹.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «قاجار»، شماره۷۲۴۳. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قاجاریه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۹/۱۵.