غصب خلافت امام علی (عوامل)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ادله متعدد و متقنی از حقانیت جانشینی
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) پس از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در منابع
شیعه و سنی وجود دارد. با وجود چنین دلایل واضحی این سوال پیش میآید که چرا
خلافت، به امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) نرسید؟ در این مقاله به بررسی این شبهه میپردازیم.
یکی از شبهاتی که در طول قرون گذشته همواره از سوی
اهلسنت و به ویژه
وهابیت مطرح شده است این شبهه است که اگر
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) از سوی
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان جانشین انتخاب شده بود، معقول نبود که
صحابه با آن مخالفت و از
بیعت با آن حضرت امتناع ورزند. چطور شد که با این همه نصوصی که شما ادعا میکنید، باز هم خلافت به امام
علی (علیه
السّلام) نرسید؟
در جواب این شبهه به صورت اجمالی میتوان گفت:
الف: امیرالمؤمنین (علیه
السّلام)،
حسادت دیگران را سبب دور شدن خلافت از خودش میداند:
فَاِنَّهَا کَانَتْ اَثَرَةً شَحَّتْ
عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ.
ب: کینه
قریش از کشته شدن پهلوانانشان توسط امیرالمؤمنین (علیه
السّلام):
فقال عثمان: ما اصنع ان کانت قریش لا تحبکم، وقد قتلتم منهم یوم بدر سبعین.
ج: انتقام از امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) به جای پیامبر:
اللَّهُمَّ انّی اسْتَعْدیکَ
عَلی قُرَیْش، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِکَ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَالْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها، وَحُلْتَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَها، فَکانَتِ الْوَجْبَةُ بی، وَالدَّآئِرَةُ
عَلَیَّ.
همانگونه که اشاره شد، این شبهه سخن جدیدی نیست که به تازگی مطرح شده باشد؛ بلکه در طول تاریخ و حتی در زمان خود امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) نیز مطرح بوده است.
شخصی از طایفه
بنیاسد از امام
علی (علیه
السّلام) سؤال کرد: چگونه شما را که از همه سزاوارتر بودید از مقام خلافت کنار زدند؟
کیفدفعکم قومکم عن هذا المقام وانتم احق به؟
حضرت در پاسخ فرمود:
«یَا اَخَا بَنِی اَسَدٍ اِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْاَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ اَمَّا الِاسْتِبْدَادُ
عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الاَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ صنَوْطاً فَاِنَّهَا کَانَتْ اَثَرَةً شَحَّتْ
عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ اِلَیْهِ الْقِیَامَةُ وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ»
ای برادر بنی اسدی! تو مردی پریشان و مضطربی که نابجا پرسش میکنی؛ اما در عین حال احترام خویشاوندی و بستگی برقرار، و حق پرسش محترم است. اکنون که میخواهی بدانی، پس بدان که که آن
ظلم و خودکامگی که نسبت به
خلافت بر ما تحمیل شد، در حالی بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) استوارتر بود؛ جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که: گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند، داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قیامت است.
سپس حضرت امیر صلوات الله علیه به
شعر امرء القیس استناد میجوید و میفرماید: واگذار، داستان تاراج آن غارتگران را و به یاد آور داستان شگفت دزدیدن شترهای سواری را.
اسلام در آغاز با مشکلات بسیاری مواجه بود که از جمله آنها مخالفت سران قریش و بزرگان از مشرکین بود که نمیخواستند با ظهور
اسلام قدرت و مکنتی را که سالها در اختیارشان بود، از دست بدهند. آنها با تمام توان در برابر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) و پیشرفت
اسلام ایستادگی و برای رسیدن به هدفشان از هیچ تلاشی دریغ ننمودند.
ولذا با ورود پیامبر
اسلام به
مدینه و تشکیل
حکومت اسلامی، آنها احساس خطر بیشتری کردند و به هماناندازه تلاششان را نیز بیشتر کردند؛ تا جایی که با راهانداختن جنگهای متعدد برای
اسلام مشکلات فراوانی را ایجاد کردند.
امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) در این جنگها به تنهایی بهاندازه تمام سربازان
مسلمان از خود جانفشانی نشان داد و سران
کفر را یکی پس از دیگری به هلاکت رساند. شمشیر برّان حیدر کرّار پهلوانانی را به زمین زد که از سران کفر به حساب میآمدند و با کشته شدن آنها بود که دین نوپای
اسلام به مرور سراسر
جزیرة العرب را فراگرفت و
مشرکان قریش را برای همیشه مغلوب و سر شکسته کرد.
آن حضرت در
جنگ بدر دهها نفر از قریش را به
جهنم واصل کرد، در
جنگ احد زمانی که تمامی صحابه فرار را بر قرار ترجیح داده بودند پروانهوار دور شمع وجود رسول خدا میچرخید و شجاعانه از آن حضرت دفاع میکرد، در
جنگ خندق عمرو بن عبدود پهلوان نامی عرب را به زمین زد، در
جنگ خیبر و
حنین و....
تا زمانی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) زنده بود، نتوانستند به امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) آسیبی برسانند؛ اما با رحلت آن حضرت، دملهای چرکین کینه، سر باز کرد و دشمنی منافقان و آنهایی که به زور
اسلام آورده بودند علنی شد.
ابن ابیالحدید معتزلی در این باره مینویسد:
ان قریشا اجتمعت
علی حربه منذ یوم بویع بغضا له وحسدا وحقدا علیه، فاصفقوا کلهم یدا واحدة
علی شقاقه وحربه، کما کانت حالهم فی ابتداء
الاسلام مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، لم تخرم حاله من حاله ابدا.
قریش با کینههای فروخفته و بیماری حسادت دست در دست یکدیگر به جنگ با امیرالمؤمنین روی آورد همانگونه که در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) نیز به همین روش و سیره عمل کرده بود.
برای اثبات این مطلب مؤیدات زیادی وجود دارد که به چند دلیل اشاره میکنیم:
از
امام زین العابدین و
ابنعباس سؤال کردند: لم ابغضت قریش علیا؟ قال: لانه اورد اولهم النار، وقلد آخرهم العار.
امام سجاد (علیه
السّلام) در پاسخ این سؤال که چرا قریش با
علی (علیه
السّلام) دشمنی میورزید؟ میفرماید: چون
علی (علیه
السّلام) سران آنها را به دوزخ فرستاد و برای بازماندگانشان جز عار و ننگ باقی نگذاشت.
و
ابنعساکر در
تاریخ مدینه دمشق مینویسد:
عن ابن طاوس عن ابیه قال قلت لعلی
بن حسین
بن علی ما بال قریش لا تحب علیا فقال لانه اورد اولهم النار والزم آخرهم العار.
ابنطاوس از پدرش نقل میکند که گفت: به امام سجاد عرض کردم: چرا قریش
علی (علیه
السّلام) را دوست نداشت؟
فرمود: چون سران آنان را به جهنم فرستاد و برای بازماندگانشان جز عار وننگ چیزی باقی نگذاشت.
عثمان بن عفان در گفتگویی که با امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) داشته، به همین مطلب اشاره میکند:
عن ابن عباس، قال: وقع بین عثمان وعلی (علیه
السّلام) کلام، فقال عثمان: ما اصنع ان کانت قریش لا تحبکم، وقد قتلتم منهم یوم بدر سبعین، کان وجوههم شنوف الذهب، تصرع انفهم قبل شفاههم!
ابنعباس میگوید: بین
علی (علیه
السّلام) و
عثمان نزاع و اختلافی پیش آمد عثمان گفت: اگر قریش شما را به جهت کشته شدن هفتاد نفر از آنان در روز بدر دوست ندارند من چه میتوانم بکنم.
طبرانی در
المعجم الکبیر مینویسد:
قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور اقوام لا یبدونها لک الا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی
سلامة من دینی قال فی
سلامة من دینک.
علی (علیه
السّلام) میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) پرسیدم: چرا گریه میکنی؟ فرمود: کینههایی در سینهها حبس شدهاند که پس از رفتن من سرباز خواهند نمود.
عرض کردم: آیا دین من
سالم خواهد ماند؟
فرمود: آری دینت
سالم میماند.
حاکم نیشابوری در
المستدرک مینویسد:
«عن ابیادریس الاودی عن
علی رضی اللّه عنه قال: انّ ممّا عهد الیّ النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) انّ الامّة ستغدر بی بعده.»
علی (علیه
السّلام) میفرماید: پیامبر خدا به من فرمود: مردم پس از من با تو کینه ورزی خواهند کرد.
و بعد از نقل روایت میگوید: هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
قریش در زمان حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، از آن حضرت شکستهای متعددی متحمل شدند و هیچ وقت نتوانستند این شکستها را جبران کنند. بعد از رحلت آن حضرت، تلاش کردند که انتقام آن را از
اهلبیت آن حضرت و به ویژه از امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) بستانند که اتفاقاً موفق نیز بودند. امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) در خطبهای میفرماید:
اللَّهُمَّ انّی اسْتَعْدیکَ
عَلی قُرَیْش، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِکَ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَ الْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها، وَ حُلْتَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَها، فَکانَتِ الْوَجْبَةُ بی، وَ الدَّآئِرَةُ
عَلَیَّ.
اللَّهُمَّ احْفَظْ حَسَناً وَ حُسَیْناً، وَ لا تُمَکِّنْ فَجَرَةَ قُرَیْشٍ مِنْهُما ما دُمْتُ حَیّاً، فَاِذا تَوَفَّیْتَنی وَ انْتَ الرَّقیبُ
عَلَیْهِمْ، وَ انْتَ
عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ.
از تو بر قریش کمک میخواهم، آنان کینهها و بدیهای فراوانی نسبت به فرستاده ات در دل داشتند؛ اما از اجرای آن ناتوان ماندند و تو بین آنان وخواهشهایشان مانع بودی، و اکنون نوبت به من رسیده است و به طرف من هجوم آوردهاند.
بار خدایا
حسن و
حسین مرا حافظ باش، و تا زنده هستم دست قریش را از آسیب رساندن به آنان دور فرما، وچون بمیرم تو خود بر آنان حافظی، وتو بر هر چیزی شاهد و ناظری.
ودر روایتی دیگر میفرماید:
«کل حقد حقدته قریش
علی رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) اظهرته فی وستظهره فی ولدی من بعدی، ما لی ولقریش! انما وترتهم بامر الله وامر رسوله، افهذا جزاء من اطاع الله ورسوله ان کانوا
مسلمین؛
قریش تمام کینههایی که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در دل داشت در حق من آشکار نمود و پس از من به زودی در حق فرزندان من نیز آن را ابراز خواهد کرد، مرا با قریش چه کار؟!، همانا به امر
خدا و رسول با آنان جنگیدم، آیا این است سزای کسی که خدا و پیامبرش را اطاعت کرده است؟»
برای اثبات این مطلب میتوان به دلایلی دیگر نیز استناد جست که از آن جمله است:
امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) در روایتی میفرماید:
«والله لود معاویة، انه ما بقی من بنیهاشم نافِخُ ضِرمةٍ الا طعن فی بطنه (نیطه)، اطفاء لنور الله: (ویابی الله الا ان یتم نوره ولو کره المشرکون)؛
به خدا سوگند
معاویه دوست داشت که هیچ یک از
بنیهاشم باقی نماند؛ مگر این که شکمش دریده شود تا نور خدا را خاموش کند، غافل از این که: خدا میخواهد که نور خود را به کمال رساند؛ گر چه کافران و خدا ناباوران را خوش آیند نباشد.»
ابوالفرج اصفهانی در
الاغانی مینویسد:
امر عمرو صاحب شرطته
علی المدینة بعد خروج الحسین ان یهدم دور بنیهاشم ففعل وبلغ منهم کل مبلغ.
پس از بیرون رفتن
امام حسین (علیهالسّلام) از
مدینه،
یزید به فرمانده نیروهای نظامی اش
عمرو بن سعید دستور داد تا خانههای بنیهاشم را ویران کند، او هم طبق فرمان عمل کرد؛ بلکه هر کاری از دستش بر میآمد انجام داد.
قتل الحسین
بن علی قال فدخلت
علی عمرو
بن سعید فقال ما وراءک فقلت ما سر الامیر قتل الحسین
بن علی فقال نادی بقتله فنادیت بقتله فلم اسمع والله واعیة قط مثل واعیة نساء بنیهاشم فی دورهن
علی الحسین...
حسین (علیه
السّلام) به شهادت رسیده بود، نزد عمرو
بن سعید رفتم، گفت: چه خبر؟ گفتم: آنچه امیر را خوشحال کرده است کشته شدن حسین
بن علی است، گفت: قتل حسین را به مردم اعلان، در بین مردم خبر کشته شدن حسین را پخش کردم، به خدا سوگند صدای گریه و ناله زنها را از خانههای بنیهاشم شنیدم که هیچگاه چنان نالههایی نشنیده بودم....
و نیز ابن ابیالحدید مینویسد:
واما مروان ابنه فاخبث عقیدة، واعظم الحادا وکفرا، وهو الذی خطب یوم وصل الیه راس الحسین (علیه
السّلام) الی المدینة، وهو یومئذ امیرها وقد حمل الراس
علی یدیه فقال:
یا حبذا بردک فی الیدین• وحمرة تجری
علی الخدین• کانما بت بمسجدین•
ثم رمی بالراس نحو قبر النبی، وقال: یا محمد، یوم بیوم بدر وهذا القول مشتق من الشعر الذی تمثل به یزید
بن معاویة وهو شعر ابن الزبعری یوم وصل الراس الیه. والخبر مشهور.
و اما
مروان پسر او (حکم) از خود او بد عقیدهتر و ملحدتر و کافرتر بود، و او است که هنگام امارتش در مدینه چون سر مقدس حسین (علیه
السّلام) به دست او رسید، سر را روی دست گرفت و این شعر را خواند:
به به از این خنکی تو که بر روی دست احساس میشود و از این گلگونی چهرهات، گویی شب را در محشدین به سر بردهای!
آن گاه سر را به طرف
قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) افکند و گفت: ای محمد، امروز به تلافی روز بدر!
و
محمد بن عقیل در
النصایح الکافیه مینویسد:
(وذکر) ابو عبیدة فی کتاب المثالب وابو جعفر فی تاریخه ان عبید الله
بن زیاد کتب الی عمرو
بن سعید
بن العاص وهو وال
علی المدینة الشریفة یبشره بقتل الحسین (علیه
السّلام) فقرا کتابه
علی المنبر وانشد رجزا ثم اوما الی القبر الشریف وقال: یا محمد یوم بیوم بدر فانکر علیه قوم من الانصار.
عبیدالله بن زیاد به والی مدینه عمرو
بن سعید بن عاص نام نوشت و کشته شدن حسین را به او بشارت داد، نامه را بالای
منبر بر مردم خواند سپس به قبر رسول خدا اشاره کرد و گفت: ای محمد! امروز تلافی روز بدر است، گروهی از
انصار به وی اعتراض کردند.
بر کسی پوشیده نیست که امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) در دامان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) پرورش یافته، نخستین کسی است که به آن حضرت ایمان آورد و او را در تمامی مصائب یاری کرده است. رسول خدا نیز او را بیش از هر کسی دوست میداشت؛ تا جایی که دخترش را به آن حضرت داد و در
روز مؤاخات با او رسماً
عقد اخوت بست و....
این مسائل دست به دست هم داد تا آتش حسادت نسبت به آن حضرت در دل قریشیان شعلهور شود، وتا زمانی که رسول خدا زنده بود، این آتش خطرناک زیر خاکستر باقی مانده بود؛ ولی با رحلت آن حضرت سربرآورد و شعلهور شد؛ تا جایی که خلافت را که حق آن حضرت بود غصب و انواع و اقسام ظلمها را در حق وی روا داشتند.
و اما آن چه سبب شعلهور شدن این همه حسادت در وجود قریش شد عبارتند از:
تردیدی نیست که امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) مقام ویژه و بس عظیمی نزد برادر و پسرعمویش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) داشت. پیامبر
اسلام در طول دوران
بعثت از امیرالمؤمنین تمجید و به جانشینی وی تصریح میکرد، و در موقعیتهای مناسب با الفاظ و عبارات گوناگون، خلافت آن حضرت را برای مردم تشریح و اعلام میکرد و هرگونه شک و تردیدی را در این باره رفع میکرد.
در سال سوم بعثت، همزمان با اعلام رسالت، در جلسه مشهور به «
یوم الدار» جانشینی وی را نیز برای پیروانش بیان کرد و فرمود:
«ان هذا اخی ووصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له واطیعوا؛
این
علی برادر و وصی و جانشین من در بین شما است؛ پس گوش به فرمان وی باشید و از او اطاعت کنید.»
مردم وقتی فهمیدند ریاست عامه و
ولایت مطلقه بعد از رسول خدا از آنِ امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) است، از جا برخواستند و با خنده خطاب به
ابوطالب گفتند:
به تو دستور داده است که از پسرت اطاعت کنی و حرف شنوی داشته باشی.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) مراسم
عقد اخوت را در دو مرحله برگزارکرد، مرحله اول در مکه و مرحله دوم در مدینه و از میان تمام مسلمانان
علی بن ابیطالب (علیه
السّلام) برای برادری خودش انتخاب کرد و فرمود:
تو برای من همانند
هارون برای
موسی هستی، جز این که بعد از من پیامبری وجود ندارد.
ابن عبدالبر در
الاستیعاب مینویسد:
آخی رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، بین المهاجرین، ثم آخی بین المهاجرین والانصار، وقال فی کل واحدة منهما لعلی: انت اخی فی الدنیا والآخرة.
رسول خدا بین
مهاجران عقد برادری بست، سپس بین مهاجران و انصار و در هریک از این دو مراسم به
علی فرمو د: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی.
و
ابناثیر در
اسد الغابه مینویسد:
واخاه رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) مرتین فان رسول الله آخی بین المهاجرین ثم آخی بین المهاجرین والانصار بعد الهجرة وقال لعلی فی کل واحدة منهما انت اخی فی الدنیا والآخرة.
رسول خدا دو دفعه
علی را به برادری خودش انتخاب و معرفی کرد؛ زیرا آن حضرت بین مهاجران عقد
اخوت را بست و پس از هجرت بین مهاجران و انصار، و در هر مرتبه به
علی فرمود: تو برادر من در دنیا و آخرت هستی.
پیروزی امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) در جنگهای زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، یکی از مواردی بود که حسادت دیگران را برافروخت و باعث شد که بعد از رسول خدا با آن حضرت دشمنی کنند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در سال پنجم هجرت، زمانی که امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) برای مبارزه با
عمرو بن عبدود فرستاد، فرمود:
«برز الایمان کله الی الشرک کله؛
ایمان کامل در برابر تمامی شرک قرار گرفت.»
قندوزی حنفی در
ینابیع الموده مینویسد:
«عن حذیفة رضی الله عنه قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم): ضربة
علی فی یوم الخندق افضل اعمال امتی الی یوم القیامة؛
ضربه شمشیر
علی در جنگ خندق برترین اعمال امت من تا
روز قیامت است.»
و قاضی
ایجی در
المواقف در مقایسه فضائل امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) با
خلیفه اول به طور قطعی این مطلب را پذیرفته و مینویسد:
الرابع الشجاعة: تواتر مکافحته للحروب ولقاء الابطال وقتل اکابر الجاهلیة حتی قال (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) یوم الاحزاب (لضربة
علی خیر من عبادة الثقلین) وتواتر وقائعه فی خیبر وغیره.
رویارویی
علی با قهرمانان عرب در جنگها و کشتن بزرگان مشرکان، نشان از شجاعت او است و همین برای او بس که رسول خدا در جنگ احزاب فرمود: ضربه
علی در خندق برتر از عبادت جن و انس است.
و همچنین
سعدالدین تفتازانی نیز در قیاس آن حضرت با ابوبکر مینویسد:
وایضا هو اشجعهم یدل علیه کثرة جهاده فی سبیل الله وحسن اقدامه فی الغزوات وهی مشهورة غنیة عن البیان ولهذا قال النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) لا فتی الا
علی ولا سیف الا ذو الفقار وقال (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) یوم الاحزاب لضربة
علی خیر من عبادة الثقلین.
علی به دلیل فراونی پیکارهایش در راه خدا و آثار ارزشمندش درجنگها که نیازی به گفتگو ندارد شجاعترین
مسلمان است و به همین جهت بود که رسول خدا در باره وی فرمود:
جوانمردی نیست جز
علی، و شمشیری نیست مگر
ذوالفقار، و در روز احزاب فرمود: یک ضربه شمشیر
علی از
عبادت جن و انس بهتر است.
در سال هفتم هجری در جنگ خیبر، زمانی که دیگران نتوانستند
قلعه خیبر را فتح کنند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود:
فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که خدا و رسول او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد، کرّاری است که هرگز فرار نمیکند و تا سنگر دشمن را فتح نکند، باز نخواهد گشت.
محمد اسماعیل بخاری در صحیحش داستان را این گونه نقل میکند:
«اَخْبَرَنِی سَهْلٌ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَعْنِی ابْنَ سَعْدٍ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) یَوْمَ خَیْبَرَ لَاُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَدًا رَجُلًا یُفْتَحُ
عَلَی یَدَیْهِ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُفَبَاتَ النَّاسُ لَیْلَتَهُمْ اَیُّهُمْ یُعْطَی فَغَدَوْا کُلُّهُمْ یَرْجُوهُفَقَالَ اَیْنَ
عَلِیٌّ فَقِیلَ یَشْتَکِی عَیْنَیْهِ فَبَصَقَ فِی عَیْنَیْهِ وَدَعَا لَهُ فَبَرَاَ کَاَنْ لَمْ یَکُنْ بِهِ وَجَعٌ فَاَعْطَاهُ فَقَالَ اُقَاتِلُهُمْ حَتَّی یَکُونُوا مِثْلَنَا فَقَالَ انْفُذْ
عَلَی رِسْلِکَ حَتَّی تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ اِلَی
الْاِسْلَامِ وَاَخْبِرْهُمْ بِمَا یَجِبُ
عَلَیْهِمْ فَوَاللَّهِ لَاَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِنْ اَنْ یَکُونَ لَکَ حُمْرُ النَّعَمِ.»
از
سهل بن سعد روایت کرده است گفت که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در روز خیبر، فرمود: فردا پرچم
اسلام را به مردی خواهم سپرد که خیبر به دست او فتح میشود و خدا و رسول را دوست میدارد، و خدا و رسول هم او را دوست میدارند. مسلمانان آن شب را در ایناندیشه سپری کرده و به استراحت پرداختند که فردا پرچمدار
اسلام چه کسی خواهد بود؟ و اینک لحظه موعود فردا رسیده است، همه چشمها به دست پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) دوخته شده که پرچم را به دست چه شخصی به اهتزاز در میآورد. در این حال پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود:
علی کجاست؟
یکی از حاضران پاسخ داد:
علی (علیه
السّلام) به درد چشم گرفتار است.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حضرت علی (علیهالسّلام) را نزد خودش طلبید، سپس آب دهان مبارک را به چشم
علی (علیه
السّلام) مالید و
دعا کرد بلافاصله درد چشم برطرف شد، آنچنان که از آغاز دردی نداشته است! پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) پرچم پر افتخار
اسلام را به حضرت
علی (علیه
السّلام) داد و فرمود: با این مردم نبرد میکنم تا مانند خودمان از نعمت
اسلام برخوردار شوند. سپس خطاب به
علی (علیه
السّلام)، فرمود: اینک با کمال قدرت و توانائی و با آرامش خاطر به مسیر خود ادامه بده همین که به خیبر رسیدی، نخست آنان را به آئین
اسلام دعوت کن و آنچه بر آنها واجب میگردد به اطلاعشان برسان. به خدا سوگند! اگر خدا بوسیله تو مردی را به
اسلام هدایت کند، بهتر است برای از شتران سرخ مو.
و جالب این است که بسیاری از علمای اهلسنت از زبان
عمر بن الخطاب نوشتهاند که او گفته بود:
هیچ گاه امارت را بهاندازه آن روز دوست نداشتهام که رسول خدا امارت را به
علی داد.
مسلم نیشابوری در صحیحش مینویسد:
«عَنْ ابیهُرَیْرَةَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) قَالَ یَوْمَ خَیْبَرَ لَاُعْطِیَنَّ هَذِهِ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یَفْتَحُ اللَّهُ
عَلَی یَدَیْهِ قَالَ عُمَرُ
بْنُ الْخَطَّابِ مَا اَحْبَبْتُ الْاِمَارَةَ اِلَّا یَوْمَئِذٍ قَالَ فَتَسَاوَرْتُ لَهَا رَجَاءَ اَنْ اُدْعَی لَهَا قَالَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
عَلِیَّ بْنَ ابیطَالِبٍ فَاَعْطَاهُ اِیَّاهَا.»
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در روز خیبر فرمود: پرچم
اسلام را در اختیار مردی قرار میدهم که خدا و رسول را دوست میدارد و خداوند خیبر را به دست او فتح میکند. عمر
بن خطّاب گفت: آن روز بود که خواهان امارت بودم و در این رابطه با همدستانم، آهسته سخن گفتم و آرزو میکردم (کهای کاش) رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) مرا پرچمدار
اسلام معرفی کند. (ولی بر خلاف انتظار) رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)،
علی را به حضور طلبید و پرچم
اسلام را به دست او داد.
یکی از مسائلی که شعلههای حسد را در دلهای دیگران شعلهور کرد، این بود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) دستور دارد تمام درهایی که به سوی مسجد باز شدهاند بسته شود، جز در خانه امیرالمؤمنین (علیه
السّلام). این فرمان آن قدر بر صحابه گران آمد که حتی لب به اعتراض گشودند و دلیل آن را جویا شدند؛ پیامبر فرمود: من دستور بسته شدن درها را صادر کردهام مگر در خانه
علی، شنیدهام بعضی سخنانی گفتهاند، به خدا سوگند من از جانب خودم این کار را نکردم؛ بلکه فرمان از جانب خدا صادر شد و من انجام دادم.
در روایت
زید بن ارقم آمده است:
عَنْ زَیْدِ
بْنِ اَرْقَمَ قَالَ کَانَ لِنَفَرٍ مِنْ اَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَاَبْوَابٌ شَارِعَةٌفِی الْمَسْجِدِ قَالَ فَقَالَ یَوْمًا سُدُّوا هَذِهِ الْاَبْوَابَ اِلَّا بَابَ
عَلِیٍّ قَالَ فَتَکَلَّمَ فِی ذَلِکَ النَّاسُ قَالَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فَحَمِدَ اللَّهَ
تَعَالَی وَاَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ اَمَّا بَعْدُ فَاِنِّی اَمَرْتُ بِسَدِّ هَذِهِ الْاَبْوَابِ اِلَّا بَابَ
عَلِیٍّ وَقَالَ فِیهِ قَائِلُکُمْ وَاِنِّی وَاللَّهِ مَا سَدَدْتُ شَیْئًا وَلَا فَتَحْتُهُ وَلَکِنِّی اُمِرْتُ بِشَیْءٍ فَاتَّبَعْتُهُ.
ابن حجر عسقلانی بعد از نقل روایت میگوید: اخرجه احمد والنسائی والحاکم ورجاله ثقات.
احمد، نسائی و حاکم این روایت را نقل کردهاند و روات آن مورد اعتماد هستند.
و حاکم نیشابوری بعد از نقل آن مینویسد: هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
این روایت با شرائطی که
مسلم و
بخاری قبول دارند، صحیح است؛ ولی آنها نقل نکردهاند.
در سالهای آخر عمر رسول خدا بود که
سوره برائت نازل شد. این سوره باید برای کفار
مکه خوانده میشد. ابتدا
ابوبکر برای خواندن آن به طرف مکه رفت؛ اما در میان راه فرستاده رسول خدا آن را از ابوبکر گرفت و به امیرالمؤمنین داد، و در این باره فرمود:
«لا یذهب بها الا رجل منی وانا منه؛
این آیات را جز من ویا کسی که از من باشد نباید بر مردم مکه بخواند.»
روایات فراوانی در کتابهای
شیعه و سنی وجود دارد که بسیاری از
صحابه؛ از جمله خلیفه اول و دوم برای خواستگاری از فاطمه زهرا (
سلامالله
علیها) آمدند؛ اما نبی مکرم
اسلام دست رد به سینه همه آنها زد؛ ولی وقتی امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) خواستگاری کرد، بلا فاصله قبول و دخترش را به ازدواج او درآورد. این مساله نیز باعث شد که شعلههای حسادت در وجود دیگران شعله ور شود؛ تا جایی که حتی زنان خود را نزد فاطمه (
سلامالله
علیها) فرستادند و از امیرالمؤمنین (علیه
السّلام)
عیبجویی کرده و گفتند که او
فقیر است و....
ابنحجر هیتمی در باب ۱۱ از
صواعق محرقه که آن را بر ضد شیعه نوشته است، میگوید:
واخرج ابو داود السجستانی انّ ابا بکر خطبها، فاعرض عنه (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، ثمّ عمر فاعرض عنه..
ابوداود سجستانی نقل کرده است که ابوبکر از
حضرت زهرا خواستگاری کرد، رسول گرامی
اسلام او را رد کرد، سپس عمر خواستگاری کرد رسول خدا او را نیز رد کرد...
ابنحبان در صحیحش و
نسائی در سننش مینویسند:
«عن عبدالله
بن بریدة عن ابیه قال خطب ابو بکر وعمر رضی الله عنهما فاطمة فقال رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) انها صغیرة فخطبها
علی فزوجها منه.
عبدالله
بن بریده از پدرش نقل میکند که ابوبکر و عمر از فاطمه خواستگاری کردند، پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به آنها فرمود: فاطمه خردسال است، سپس
علی (علیه
السّلام) خواستگاری نمود، پیامبر او را به ازدواج
علی (علیه
السّلام) درآورد.»
حاکم نیشابوری بعد از نقل این حدیث میگوید: هذا حدیث صحیح
علی شرط الشیخین ولم یخرجاه.
این حدیث، طبق شرائطی که بخاری و
مسلم در صحت روایت قائل بودند صحیح است؛ اما آن دو نقل نکردهاند.
متقی هندی مینویسد: خطب ابو بکر وعمر فاطمة الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فابی رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) علیهما.
ابوبکر و عمر فاطمه را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) خواستگاری کردند، آن حضرت نپذیرفت.
و همچنین هیثمی مینویسد:
عن حجر
بن عنبس، فقال: خطب ابو بکر وعمر رضی الله عنهما فاطمة رضی الله عنها فقال النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) هی لک یا
علی. رواه الطبرانی ورجاله ثقات.
و....
حجر بن عنبس میگوید: ابوبکر و عمر فاطمه (علیهاالسّلام) را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) خواستگاری کردند، پیامبر خطاب به
علی (علیه
السّلام) فرمود: فاطمه برای تو است. این روایت را طبرانی نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند.
از آن چه گذشت، این نتیجه را میگیریم که عوامل بسیاری؛ از جمله حسادتها، کینهها و بغضهایی که قریش از آن حضرت به خاطر کشتن پهلوانان و قهرمانان آنها در جنگهای مختلف در دل داشتند، سبب شد که حق امیرالمؤمنین
غصب و آن حضرت خانهنشین شوند.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «چرا با وجود این همه دلیل مبنی بر خلافت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، خلافت به آن حضرت نرسید؟»