• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عجب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: عجب (ابهام‌زدایی).

‌عجب عبارت است از بزرگ دانستن نعمت و تکیه بر آن و فراموش‌ کردن نسبت نعمت با نعمت‌دهنده.



"عُجب" در لغت به انتها و مؤخر هر چیز گفته می‌شود، به همین دلیل عرب ، به دم حیوان "عجب" نیز می‌گویند. برخی عجب را به دو اصل دانسته که یک اصل آن به معنای تکبر و اصل دیگر به معنای عضوی از حیوان است.
[۲] ابوالحسین، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب اعلام اسلامی، جمادی الاخر ۱۴۰۴ق، چاپ اول، ج۴، ص۲۴۳.
برخی دیگر از آن به انکارکردن یک واقعه به دلیل نادر و غیرعادی بودن وقوع آن تعبیر نموده‌اند. در اصطلاح مفسرین عبارت است از حالتی که از مشاهده‌ی چیزی که خارج از جریان طبیعی آن، درخود فرد یا صفات و رفتار او واقع شده باشد.
[۴] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش، ج‌۸، ص۳۵.



فرق عُجب با ادلال (اِدلال به معنی ناز و کرشمه و نترسیدن از خدا به خاطر اعتمادی که بر اعمال و عبادت برای انسان حاصل می‌شود چنانچه گویی او را بر خدا حقّی است که با وجود آن جای هیچ خوف و هراسی نیست.):
صفت عجب معمولا هنگامی حاصل می‌شود که عمل از شائبه ریا خالص شود. عجب عبارت است از بزرگ دانستن نعمت و تکیه بر آن و فراموش‌کردن نسبت نعمت با نعمت‌دهنده. در کتاب کافی از علی بن سوید روایت شده که از حضرت ابن الحسن امام موسی کاظم (علیه‌السّلام) درباره عجبی که عمل را باطل می‌کند پرسیدم. حضرت فرمود: عجب دارای درجاتی است، بعضی از آن درجات این است که کارهای زشت انسان در نظر زیبا جلوه کند و او آنها را نیکو ببیند، درجه دیگرش آن است که انسان به خدا ایمان آورد و به خاطر ایمانش بر خدا منّت گذارد در حالی که خدا بر او منّت دارد.
اما اگر کسی از زوال نعمت در هراس باشد یا بترسد که نعمتش مکدّر شود یا از این جهت که نعمت را از جانب خدا می‌داند خوشحال باشد، در این صورت دچار عجب نشده چون گفتیم عجب بزرگداشت نعمت با فراموش‌کردن نسبت آن به خداست. اگر اضافه بر عجب این حالت در انسان پیدا شود که خود را نزد خدا محقّ بداند و فکر کند که نزد خدا منزلتی دارد به‌طوری که در دنیا از عملش توقع کرامت داشته باشد و بیش از آن که فاسقان را مستحقّ ناملایمات می‌داند خود را مستحقّ بداند که به هیچ ناخوشایندی گرفتار نشود این حالت ادلال نامیده می‌شود. چنین شخصی به خاطر وجاهتی که برای خویش در نزد خدا قائل است بر آن ذات مقدس جرئتی پیدا می‌کند.
گاهی انسان به دیگری هدیه‌ای می‌دهد که در نظرش بسیار با اهمیت جلوه می‌کند و لذا بر او منّت می‌نهد، این شخص در این صورت دچار عجب و خودپسندی شده است. اگر علاوه بر منّت او را به خدمت گیرد و از او انتظاراتی داشته باشد یا به نظرش بعید باشد که آن شخص در خدمت او کوشش نکند دچار ادلال شده است.


عجب است که انسان را به کبر می‌خواند، چه اینکه عجب یکی از عوامل کبر است. و از کبر آفات بسیار به وجود می‌آید از جمله باعث می‌شود انسان گناهان خویش را فراموش کرده به آنها اهمیت ندهد زیرا خود را از بررسی اعمال خود بی‌نیاز می‌داند. دیگر اینکه طاعات و عبادات را در نظر انسان بزرگ می‌کند و باعث می‌شود که انسان به خاطر عباداتش بر خدا منّت نهد و همین برای نقصان یک انسان کافی است.
همچنین عجب و خودپسندی اگر به واسطه عبادات حاصل شود، انسان را از دریافت آفات آنها کور می‌کند کسی که دچار عجب است خود را فریب می‌دهد و با پروردگارش خدعه می‌کند و خود را از مکر خدا (عذاب الهی) در امان می‌داند و از عقاب خدا غافل می‌شود.
در صورتی که قرآن عظیم می‌فرماید: «لا یَاْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ الا القَوْمُ الخاسِرُونَ؛ از عقاب الهی غافل نمی‌شوند مگر زیان‌کاران.» همچنین انسان را از مشورت، استفاده از دیگران و یادگیری باز می‌دارد و سبب می‌شود که همیشه در ذلّت جهل باقی بماند. و چه بسا کسانی که از نظریه اشتباهی خود در اصول یا فروع دچار عجب می‌شوند و سبب هلاکت خود را فراهم می‌کنند.


"عجب" یکی از آفاتی است که انسان را از دیدن واقعیت‌ها محروم می‌گرداند و در او حالتی را ایجاد می‌نماید که گمان کند همه‌ی شرایط و عوامل در اختیار او و به نفع اوست و خود را تنها مؤثر اعمال خویش می‌داند به همین خاطر اعمالش در نظرش زیبا جلوه کرده، از خود راضی شده و خدا را فراموش می‌کند. بر بندگان خدا منت می‌نهد و بزرگی می‌کند که نتیجه‌ای جز سطحی‌نگری در تدبیر امور و ناکامی در مراحل زندگی در پی ندارد.
[۶] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۸، ص۴۵۹ .
قرآن کریم برای نجات انسان از این آفت بزرگ، در آیات متفاوت به این صفت پرداخته و با اشاره به چگونگی آفرینش انسان و امثال آن او را از عجب برحذر می‌دارد: «أَوَ لَمْ‌یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ‌؛ آیا انسان نمی‌داند که ما او را از نطفه‌ای بی‌ارزش آفریدیم؟! و او چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که به مخاصمه آشکار با ما برخاست!»
در این آیه و آیات بعد به این نکته اشاره دارد، انسانی که به عجب آلوده شده، بزرگ‌ترین واقعیت زندگی خویش را که همان نحوه‌ی آفرینش اوست، فراموش نموده و با استدلالی پست، خود را در مقام بازجویی از خداوند قرار می‌دهد، که خداوند نیز با استدلالی قوی‌تر، ریشه‌ی عجب را در وجود انسان‌ها می‌خشکاند.
[۹] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۸، ص۴۵۷.

خدای تعالی در مقام ردّ و مذمّت می‌فرماید: «وَ یَوْمَ حُنَیْن اذْ اعْجَبَتْکُمْ کَثْرتُکُمْ؛ و روز حنین که فریفته و مغرور کثرت خود شدید.» و می‌فرماید: «وَ ظَنُّوا انَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَاتاهمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا؛ آنها گمان می‌کردند حصارهایشان ایشان را در مقابل خدا حفظ خواهد کرد ولی خدا از جانبی به سراغ‌شان آمد که آنها گمان نمی‌کردند.»
در این آیه کفار را مذمّت می‌کند که از قلعه‌ها و شوکت خود دچار عجب شده بودند. و می‌فرماید: «الّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاه الدّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ انَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا؛ زیان‌کارترین مردم کسانی هستند که کوشش آنها در راه زندگی دنیا تباه شده ولی گمان می‌کنند که نیکوکاری می‌کنند.» و می‌فرماید: «ا فَمَنْ زُیّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا؛ آیا کسی که کردار زشتش در نظرش زینت داده شده و آن را نیکو پنداشته است؟» حالتی که در این آیه شریفه مطرح شده ناشی از عجب است.


نبیّ گرامی اسلام (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم) می‌فرماید: «ثلاث مهلکات شحّ مطاع و هوی متّبع و اعجاب المرء بنفسه؛ سه چیز است که باعث هلاکت می‌شوند. بخلی که از آن اطاعت شود، هوی و هوسی که از آن پیروی شود، خودپسندی.» و می‌فرماید: «لو لم تذنبوا لخشیت علیکم ما هو اکبر من ذلک العجب العجب؛ اگر گناه نکنید بزرگ‌تر از گناه بر شما می‌ترسم: خودپسندی خودپسندی.»
امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «انّ اللّه تعالی علم انّ الذّنب خیر للمؤمن من العجب و لو لا ذلک ما ابتلی مؤمنا بذنب ابدا؛ خدای تعالی می‌دانست که گناه از عجب و خودپسندی برای مؤمن بهتر است و اگر چنین نبود هرگز مؤمنی را به گناه مبتلا نمی‌کرد.» و می‌فرماید: «من دخله العجب هلک؛ هر کس دچار عجب شود هلاک شده است.» و می‌فرماید: گاهی انسان گناه می‌کند و پشیمان می‌شود سپس عملی نیک انجام می‌دهد و خوشحال می‌شود، به علت همین سرور و شادمانی از حالی که قبل از عمل نیک داشت تنزّل می‌کند پس اگر بر آن حال گناه باقی می‌ماند برایش بهتر بود.» و می‌فرماید: «عالمی نزد عابدی آمده از او پرسید: نمازت چگونه است؟ عابد گفت: آیا از چون منی درباره نمازش سؤال می‌کنی در حالی که از فلان وقت خدا را عبادت می‌کنم.
پرسید: گریه‌ات چگونه است؟ جواب داد: می‌گریم تا اشکم جاری می‌شود. عالم گفت: اگر در حال ترس از خدا می‌خندیدی از این گریه در حال ادلال بهتر بود زیرا چیزی از عمل شخص مدلّ بالا نمی‌رود.
از امام باقر (علیه‌السّلام) یا امام صادق (علیه‌السّلام) است: دو نفر وارد مسجد شدند در حالی که یکی عابد بود و دیگری فاسق سپس از مسجد خارج شدند در حالی که فاسق به مرتبه صدیقین رسیده بود و عابد فاسق گشته بود زیرا عابد در حالی داخل مسجد شد که با فکر در عبادتش دچار ادلال بود ولی فکر فاسق در پشیمانی از کرده خود بود و از گناهان خود استغفار می‌کرد.
از امام صادق (علیه‌السّلام) است که رسول اکرم (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: حضرت موسی (علیه‌السّلام) نشسته بود که ابلیس با شنلی رنگارنگ نزد او آمد وقتی نزدیک موسی رسید شنل را برداشت و سلام کرد. موسی (علیه‌السّلام) فرمود: کیستی؟ عرض کرد: ابلیس. فرمود: خدا تو را به کسی نزدیک نکند.
عرض کرد: به خاطر منزلتی که نزد خدا داری برای عرض سلام آمده‌ام.
پرسید این شنل چیست؟ عرض کرد: بوسیله آن قلوب مردم را می‌ربایم.
فرمود: چه گناهی است که اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلّط و مستولی می‌شوی.
عرض کرد: هنگامی که دچار عجب و خودپسندی شود و عباداتش در نظرش زیاد جلوه کند و گناهانش در نظرش کوچک شود.
و باز آن حضرت می‌فرماید: خدای تعالی به داود (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای داود گناهکاران را مژده بده که من توبه پذیرم و گناهان را می‌بخشم و صدّیقین را بترسان که از اعمال‌شان دچار عجب نشوند بدرستی که هر بنده‌ای را برای حساب نگاه دارم هلاک خواهد شد.
در کتاب مصباح الشریعه از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت شده: «تعجب می‌کنم از کسی که دچار عجب و خودپسندی می‌شود در حالی که نمی‌داند عاقبتش چگونه خواهد بود کسی که دچار عجب شود از راه هدایت و ارشاد منحرف شده و ادعای بی‌جا کرده است و کسی که ادعای ناحقّ کند دروغگوست اگر چه ادعای خود را مخفی کند و هر چند زمان بسیار بر او بگذرد. اولین معامله‌ای که با خودپسند انجام می‌شود این است که آنچه را که بدان می‌نازد از او می‌گیرند تا بداند که عاجز فقیری بیش نیست و بر علیه خود شهادت دهد تا حجت خدا درباره‌اش محکم‌تر شود همانگونه که با ابلیس عمل شد.» عجب گیاهی است که دانه‌اش کفر و زمینش نفاق و آبش سرکشی و شاخه‌هایش جهل و برگ‌هایش گمراهی و میوه‌اش لعنت و خلود در آتش است. پس کسی که عجب را برگزیند بذر کفر در مزرعه نفاق پاشیده و چاره‌ای ندارد جز آنکه میوه آن را بچیند.


امام خمینی به اقسام و درجات عُجب پرداخته و عجب را به سه دسته عمده تقسیم می‌کند: ۱- عجب به ایمان و معارف الهی. ۲- عجب به ملکات و صفات پسندیده. ۳- عجب به اعمال نیک و پسندیده.
به اعتقاد امام خمینی عجب در مورد صفات پسندیده خود دارای اقسامی است، از جمله اینکه شخص خود را از مقربان و اولیای الهی بداند و بر خدا منّت بگذارد، همچنین به واسطه اعمال و ملکات، خود را طلبکار و مستحق ثواب بداند. امام خمینی از جمله عوامل عجب را حب نفس، شیطان، جهل و غفلت می‌داند و معتقد است شخص مبتلا به عجب به مردم ‌به دیده خواری و سرزنش نگاه می‌کند و از عیوب خود غافل است.
امام خمینی یکی از راه‌های درمان عجب را مقایسه اعمال خود با اعمال و عبادات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه (علیهم‌السّلام) و اظهار تقصیر آنان نسبت به اعمال خود در برابر خداوند می‌داند، در حالی‌که دیگران نمی‌توانند حتی گوشه‌ای از اعمال آنان را به جا آورند. همچنین یکی دیگر از راه‌های درمان عجب را حسن ظن به دیگران و سوء ظن به خود می‌داند. همچنین مواظبت بر آداب نماز و عبادات، از جمله وسایل مهمی است که شخص را از دام عجب رهایی می‌دهد.
[۱۶] خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۷، ص۲۱۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.

از دیدگاه قرآنی "عجب" دارای اقسامی است که به اهم آن اشاره می‌شود:
آنچه که انسان بدان عجب می‌ورزد بر دو قسم است:
۱: آنهایی که در کبر دخالت دارند و انسان به خاطر آنها تکبر می‌ورزد؛
۲: آنهایی که در تکبر دخالت ندارند یعنی انسان نمی‌تواند به خاطر آنها فخر کند مثل نظریات اشتباه که در اثر جهل، صائب و نیکو جلوه می‌کنند و باعث عجب می‌شوند. این قسم از وسائل عجب را می‌توان به نه قسم تقسیم کرد:

۶.۱ - عجب نفسی

این که به خاطر امور جسمانی چون جمال، ترکیب، صحّت، قوت، تناسب اعضاء و زیبائی چهره دچار عجب شود. خودستایی که از آن به عجب نفسی نیز تعبیر می‌شود از اقسام عجب است: «ألَمْ تَرَ اِلی الَّذینَ یزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللهِ یزکّی مَنْ یشاءْ؛ آیا ندیدی کسانی را که خودستایی می‌کنند؟! این خودستایی‌ها، بی‌ارزش است. بلکه خدا هر کس را بخواهد، ستایش می‌کند.» تزکیه به معنی برچیدن زوائد برای پاک و سالم‌سازی یک چیز است که اگر به صورت عملی صورت گیرد کاری پسندیده بوده، اما اگر صِرف قول و ادعا باشد بسیار قبیح است.
[۱۸] مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، ۱۳۸۰ش، چاپ اول، ج‌۶، ص۸.
که قرآن کریم به صراحت از آن نهی کرده است: «فَلَاتُزَکُّواْ أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی‌؛ پس خودستایی نکنید، او پرهیزگاران را بهتر می‌شناسد!» علاج این قسم، تفکر درباره کثافاتی است که در نهان انسان وجود دارد و همین‌طور‌ اندیشه در اول خلقتش که نطفه‌ای بود و آخر کارش که تبدیل به جیفه‌ای می‌شود و دیگر عبرت‌گرفتن از صورت‌های زیبا و بدن‌های لطیفی که وجود داشته و اکنون چنان پوسیده‌اند که طبع عقلاء از آنها متنفر است.

۶.۲ - عجب به اصل و نسب

عجب به اصل و نسب قدرتمند مثل خاندان سلاطین و ظلمه و یاران ایشان، نه خاندان علم و تقوی، علاج این قسم عجب این است که به رسوایی‌ها و زشت کاری‌های آنان بیندیشد و ببیند که چگونه مغضوب درگاه الهی شده، و مستحق آتش گردیده‌اند و چه بد جایگاهی دارند. مثل این که یک نفر سیّد‌هاشمی به خاطر اینکه منسوب به پیامبر اکرم (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم) است دچار عجب شود.
علاج این قسم به این است که بداند این کمال نادانی است که در اخلاق و افعال مخالف سیره پدرانش باشد و با این حال گمان کند که از آنهاست. سزاوار است به این گونه اشخاص که تنها افتخارشان شرافت پدران‌شان می‌باشد گفته شود. «لئن فخرت بآباء ذوی شرف لقد صدقت و لکن بئسما ولدوا؛ اگر به پدران با شرافت و بلند مرتبه‌ات افتخار می‌کنی واقعا راست می‌گویی آنها انسان‌های خوبی بودند ولی چه بد فرزندی از خود به جای نهادند.»

۶.۳ - عجب عملی

یکی از اقسام عجب این است که اعمال بد شخص، آنچنان در نظرش جلوه می‌کند که آن را به عنوان عملی نیک می‌پندارد و هیچ‌گونه نقد و نظری را نمی‌پذیرد؛ بلکه ناقدان را دشمن خود می‌داند.
[۲۰] فضل الله، سیدمحمدحسین، ‌تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک، ۱۴۱۹ق، چاپ دوم، ج‌۱۹، ص۸۴.
قرآن می‌فرماید: «أفَمَنْ زُینَ لَهُ سُوء عَمَلِهِ فَرَآهُ حُسْنا؛ آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را خوب و زیبا می‌بیند. (همانند کسی است که واقع را آنچنان‌که هست می‌یابد)؟!»

۶.۴ - عجب قدرتی

همانطور که قرآن کریم از قومی نقل می‌کند که گفتند: «مَنْ اشَدُّ مِنَّا قُوَّه؛ قوم عاد گفتند: کیست از ما نیرومندتر؟» علاج این قسم به این است که بداند یک روز تب کافی است که قدرتش را تبدیل به ضعف کند و یک ساس یا پشه یا یک خار می‌تواند او را عاجز نماید.

۶.۵ - عجب علمی

عجب به عقل و زیرکی در فهم امور دقیق مربوط به مصالح دین و دنیا، تکیه‌ی افراطی بر توانایی علمی نیز از مواردی است که آفت عجب در آن راه پیدا کرده و سبب می‌شود انسان از دیدن و درک واقعیت‌ها محروم گردد: «قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی‌ عِلْمٍ عِنْدی؛ قارون گفت: این ثروت را بوسیله‌ی دانشی که نزد من است به دست آورده‌ام!» قارون که در ابتدا یکی از یاران نزدیک حضرت موسی (علیه‌السلام) بود و علوم بسیاری را از او آموخته بود و از این طریق به ثروت کلانی دست یافته بود، به علم خود مغرور شده و با آن به مردم فخر می‌فروخت و عجب می‌ورزید و علم خود را تنها مؤثر در کسب ثروت فراوان و مقام قلمداد می‌نمود و به همین دلیل حتی حاضر به پرداخت زکات واجب خود نیز نشد.
[۲۴] کاشانی، ملا فتح‌الله‌، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین‌، تهران، کتابفروشی محمدحسن علمی، ۱۳۳۶‌ش، ج‌۷، ص۱۰۴.
همچنین عُجب علمی کفار به حدّی بود که حتی مقابل انبیاء الهی ایستاده و آنها را تحقیر و مسخره می‌کردند،
[۲۵] حسینی شیرازی، سیدمحمد، تقریب القرآن إلی الأذهان، بیروت، دارالعلوم، ۱۴۲۴ق، چاپ اول، ج‌۴، ص۶۳۲.
که قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم‌ وَ حَاقَ بِهِم مَّا کاَنُواْ بِهِ یسْتهِزءُون‌؛ هنگامی که رسولان‌شان دلایل روشنی برای آنان آوردند، به دانشی که خود داشتند خوشحال بودند و غیر آن را هیچ می‌شمردند. ولی آنچه را از عذاب به تمسخر می‌گرفتند آنان را فراگرفت!»
علاج این قسم به این است که خدا را به خاطر عقلی که به او عطا کرده شکر گزارد و بیندیشد که با کوچک‌ترین مرضی که بر مشاعرش عارض شود چنان عقلش مختلّ می‌شود که وسیله خنده و بازیچه دیگران شود.

۶.۶ - عجب در مال و فرزندان

عجب بر فزونی مال و اولاد نیز یکی از اقسام عجب است؛ چرا که فرد با وجود مال و اولاد زیاد، خود را قوی و آسیب‌ناپذیر می‌انگارد و چون در آن حال، مانعی بر سر راه پیشرفت خود نمی‌بیند، پا را از محدوه‌ی خود فراتر نهاده، خود و اموالش را جاودان می‌پندارد و منکر خدا و روز رستاخیز می‌گردد، تا جایی که خود را مالک مردم نیز می‌داند؛
[۲۷] مدرسی، سیدمحمدتقی‌، من هدی القرآن‌، تهران، دار محبی الحسین، ۱۴۱۹ق، چاپ اول، ج‌۶، ص۴۱۳.
«وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا؛ صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت به همین جهت، به دوستش درحالی‌که با او گفتگو می‌کرد چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نیرومندترم! و درحالی‌که نسبت به خود ستم‌کار بود، در باغ خویش گام نهاد و گفت: من گمان نمی‌کنم هرگز این باغ نابود شود!.»
قرآن کریم در این آیه مثالی از عجب و غرور در مال و اولاد را در قالب گفتگوی دو شخص که یکی مؤمن و دیگری کافر است، به زیبایی بیان نموده است. شخص کافر به مال، اولاد و خدم و حشم خود می‌بالد و آنها را همیشگی دانسته و منکر خالقیت و مالکیت خدا و برپایی روز جزا می‌شود. همانطور که قرآن کریم از گروهی نقل می‌کند که می‌گفتند: «انَا اکْثَرُ مِنْکَ مالا وَ اعَزُّ نَفَرا؛ در حالی که با دوستش صحبت می‌کرد گفت دارائی من از تو بیشتر و از حیث تعداد افراد از تو عزیزتر و محترم‌ترم.»
علاج این قسم به این است که در آفات و آشوب‌های مال بیندیشد و بداند که مال اصالتی ندارد با یک دست کسب می‌شود و از دست دیگر خارج می‌شود. «و ما المال و الاهلون الا ودیعه و لا بدّ یوما ان تردّ الودایع؛ ثروت و خانواده چیزی جز امانت نیست و ناچار روزی می‌رسد که باید امانت‌ها برگردند و بداند که اگر کثرت مال دلیل برتری کسی بود در بین کفار و یهود کسانی هستند که از ثروت بیشتری برخوردارند پس باید آنها از او بهتر باشند.»

۶.۷ - عجب در برتری نفرات رزمی

یکی از مهمترین عوامل پیروزی در نبرد، بهره‌بردن از برتری نیروهای رزمی است؛ ولی در عین حال گرفتارشدن به عجب در این زمینه نیز یکی از عوامل شکست است: «وَ یوْمَ حُنَینٍ إذْ أعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ‌تُغْنِ عَنکُمْ شَیئاً وَ ضَاقَتْ عَلَیکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثمُ‌َّ وَلَّیتُم مُّدْبِرِین‌؛ و در روز حنین نیز یاری نمود. در آن هنگام که فزونی جمعیت‌تان شما را مغرور ساخت، ولی این فزونی جمعیت هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه‌ی وسعتش بر شما تنگ شده، سپس پشت به دشمن کرده، فرار نمودید!»
آیه‌ی مبارکه در رابطه با جنگ حنین است. در آن جنگ تعداد لشگر اسلام به قدری زیاد بود که در هیچ یک از جنگ‌های اسلامی تا آن روز این عدد سابقه نداشت؛ آن‌چنان‌که بعضی از مسلمانان دچار عُجب و غرور شده و خود را شکست ناپذیر انگاشتند. ولی علی‌رغم این انبوه جمعیت، بسیاری از نیروهای رزمی به دشمن پشت نموده و فرار کردند و متحمّل شکست ابتدایی شدند. این به خاطر مغرورشدن آنها به انبوهی جمعیت‌شان و غافل شدن از لطف خدا بود.

۶.۸ - عجب به زیادی نفرات

انسان گاهی به خاطر این که دارای افراد و اطرافیان زیادی چون خدمه، فرزند، نزدیکان، قوم، قبیله، دوستان و یاران است خود را از دیگران برتر دانسته دچار عجب می‌شود، همانطور که کافران می‌گفتند: «نَحْنُ اکْثَرُ امْوالا وَ اوْلادا؛ گفتند: ما دارای اموال و فرزندان بیشتری هستیم.»
علاج این قسم، این است که در ضعف خود و آنها بیندیشد و بداند که همه آنها بندگان ضعیف و عاجزی هستند که نفع و ضرر، موت و حیات و نشر و حشر خود را در اختیار ندارند «و کَمْ مِنْ فِئَه قَلِیلَه غَلَبَتْ فِئَه کَثِیرَه بِاذْنِ اللَّهِ؛ چه بسا گروه‌های کوچکی که با اذن خدا بر طوائف بزرگ غالب شده‌اند.»؛ «از این آیه شریفه استفاده می‌شود که نمی‌توان کثرت و قلّت افراد را ملاک برتری قرار داد که بسیار اتفاق می‌افتد گروهی کوچک از همه جهت برتر از گروه‌های بزرگ باشند.» و بیندیشد که چگونه می‌توان به خاطر آنها عجب ورزید در حالی که پس از مرگ با خواری و ذلّت دفن می‌شود و هیچ یک از آنها به حال او سودی ندارند. و همگی آنها در روز قیامت که خدای تعالی درباره آن می‌فرماید: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اخِیهِ وَ امِّهِ وَ ابِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئ مِنْهمْ یَوْمَئِذٍ شَاْنٌ یُغْنِیهِ؛ روزی که انسان از برادرش می‌گریزد و از مادر و پدر و همسر و فرزندان خویش نیز می‌گریزد زیرا هر کس به‌اندازه کافی گرفتاری دارد.» از او می‌گریزیند.

۶.۹ - عجب از نظریه اشتباه

قرآن کریم می‌فرماید: «اَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا؛ آیا کسی که عمل زشتش در نظر او زینت داده شده و آن را نیکو می‌بیند.» و می‌فرماید: «وَ هُمْ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا؛ و آنها گمان می‌کنند که نیکوکاری می‌کنند.» علاج این قسم این است که همیشه نظریات خود را متّهم کند و هیچ گاه فریب نظریه خویش را نخورد مگر در صورتی که یک دلیل قطعی از قرآن یا سنت پیامبر بر صحت آن گواهی دهد. به اضافه این که رای خود را بر علماء و عرفاء و اشخاص ماهر صالح عرضه کند تا از صحت آن مطمئن شود.

کفار یکی از گروه‌هایی به شمار می‌رود که در قرآن کریم مثال‌هایی را در مورد عُجب آنها آورده است که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌گردد: «فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ ما نَریکَ اتَّبَعَکَ الَّا الَّذینَ هُمْ اراذِلُنا بِادِیَ الرَّأْیِ؛ اشراف کافر قومش در پاسخ او گفتند:ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‌بینیم! و کسانی را که از تو پیروی کرده‌اند، جز گروهی اراذل ساده‌لوح، مشاهده نمی‌کنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی‌بینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور می‌کنیم!»
حضرت نوح وقتی قوم خود را به ایمان به خدا دعوت کرد، به جز عده‌ای از افراد فقیر کسی به او ایمان نیاورد؛ اما کفاری که از قدرت و ثروت بهره‌مند بودند با این استدلال که "پیروان تو کسی جز افراد پست و فقیر و زیردست نیستند" به او ایمان نیاوردند. این سخنان کفار کنایه از این است که ما صاحب شأن و قدرت و ثروت هستیم و تو لایق این نیستی که ما نیز همانند آن افراد پست از تو اطاعت کنیم.
[۳۹] بانو امین اصفهانی، سیّده نصرت، مخزن العرفان فی تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱ش، ج‌۶، ص۲۴۸.



یکی از مشخصه‌های بارز اهلکتاب امتیازات ویژه‌ای است که در مقابل پیروان ادیان دیگر، برای خود قائل بودند و با این اعتقادات از موجودیت خود دفاع می‌کردند که قرآن نیز به اهم آنها اشاره نموده است. این توهم‌ برتر و ممتاز بودن نزد خدا در میان اهلکتاب، سبب ایجاد شدن صفت عُجب در آنها شده و دیدگان آنها را از دیدن حقایق و واقعیت‌ها کور کرده است؛ به همین خاطر خود را تافته‌ای جدا بافته از دیگران می‌دانند.
[۴۰] طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۳، ص۲۶۱-۲۶۲
«وَ قالَتِ الْیهُودُ وَالنَّصاری‌ نَحْنُ ابْناءُ اللَّهِ وَ احِبَّاؤُهُ؛ یهود و نصاری گفتند:ما، فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستیم.»؛ «قالُوا لَنْ‌یدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّا مَنْ کانَ هُوداً اوْ نَصاری؛ آنها گفتند:هیچ کس، جز یهود یا نصاری ، هرگز داخل بهشت نخواهد شد.»


عجب مرضی است که جز نادانی محض علت دیگری ندارد بنابراین درمانش علم و معرفت است زیرا علاج هر مرض با ضد علت آن ممکن است. در این بحث عجب را فقط در مورد افعالی فرض می‌کنیم که تحت اختیار انسان هستند مثل عبادات که از آنها به ورع و تقوی و عبادت تعبیر می‌شود. زیرا عجب به واسطه این افعال بیشتر از افعالی است که چون جمال و قدرت و اصل و نسب از اختیار انسان خارجند. عجب انسان به خاطر عمل یا از آن جهت است که خود را محل تحقق و مجرای وقوع آن عمل می‌داند یا از آن جهت است که خود را سبب آن عمل می‌پندارد و آن عمل را ناشی از قوت و قدرت خود می‌داند.
اگر انسان از جهت اول دچار عجب شده باید بداند که گرفتار جهل شده است زیرا محل همیشه در تسخیر اراده دیگری است و از جهت دیگری است که عمل در او پیدا می‌شود و انجام می‌یابد و او دخالتی در ایجاد عمل ندارد پس چگونه به خاطر چیزی که به او مربوط نمی‌شود عجب می‌ورزد.
و اگر از جهت دوم دچار خودپسندی شده سزاوار است بیندیشد که قوّه و قدرت، و اراده و اعضا و اسباب دیگری که موجب ایجاد عمل می‌شوند از کجا به او عطاء شده‌اند و اگر پی‌برد که تمام این‌ها نعمت‌هائی هستند از جانب خدای تعالی که بدون استحقاق قبلی به او عطا شده سزاوار است عجبش به خاطر جود و کرم و فضل خدای تعالی باشد که بدون استحقاق این همه نعمت به او بخشیده. گاهی انسان گمان می‌کند چون نسبت به خدا محبّت داشته است خدای تعالی او را به عبادت موفّق کرده است راه علاج این مورد این است که از خود بپرسد محبّت را چه کسی در قلبش آفریده.
اوست که محبت خود را در قلب انسان جای می‌دهد پس همانطور که عبادت نعمتی است از خدا محبت هم نعمتی است از او که بدون استحقاق به بنده‌اش عطا می‌کند زیرا که بنده را در کسب آنها و در حفظ آنها دخالتی نیست پس سزاوار است که عجب به خاطر وجود خدای تعالی باشد که وجود انسان و صفات و اعمال و اسباب و علل عملش را به او عطاء کرده است. عجیب است که انسان به خود عجب ورزد و به کسی که تمام امور به دست اوست و به وجود و کرم و فضل و انعام او بستگی دارد عجب نورزد.
با توجه به مطالبی که در قبح عُجب و غرور آورده شد، باید برای دفع و رفع آن چاره‌اندیشی نمود. قرآن کریم در آیات مختلفی که سخن از این آفت به میان آورده، راه‌های درمان و پیشگیری از این صفت قبیح را اشاره نموده است که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌گردد:

۹.۱ - عبرت‌آموزی از سرنوشت گذشتگان

تفکر در سرنوشت مردمان دوران‌های گذشته که دچار این بلای اخلاقی شده و آثار آن را لمس نموده و عواقب سوء آن، دامن‌گیر اجتماع‌شان شده است، عبرت‌گیری از سرنوشت آنان یکی از بهترین روش‌های پیشگیری و درمان غرور است که قرآن به آن سفارش نموده است:
[۴۳] طوسی، محمد بن حسن‌، التبیان فی تفسیر القرآن‌، تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت‌، دار احیاء التراث العربی‌، بی‌تا، ج‌۹، ص۶۷ – ۶۸.
«أَوَ لَمْ‌یسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَینْظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ؛ آیا آنها روی زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ایجاد آثار مهمّ در زمین از این‌ها برتر بودند ولی خداوند ایشان را به گناهان‌شان گرفت و در برابر عذاب او مدافعی نداشتند!»
قرآن کریم عاقبت کسانی را که راه غرور را طی نموده‌اند و از نظر امکانات و قدرت در سطح بالاتری قرار داشتند، به انسان‌ها یادآوری نموده تا با تفکر و عبرت‌آموزی از سرنوشت آنان درسی بگیرند. همچنین قرآن، انسان‌ها را به این نکته رهنمون ساخته که آنچه موجب عجب و تکبر برخی افراد بود، نتوانست آنها را از عذاب خدا جلوگیری کند.
[۴۵] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۲۰، ص۷۰ - ۷۱.
چنان‌که در احتجاج با قارون نیز که دچار غرور علمی و به دنبال آن عجب در ثروت و نفرات شده بود، این‌گونه استدلال می‌کند: «أَوَ لَمْ‌یعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً و لایسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُا الْمُجْرِمُون؛ آیا او نمی‌دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد، مجرمان از گناهانشان سؤال نمی‌شوند.»

۹.۲ - آگاهی بر نقص‌ها و ضعف‌ها

بدون شک اگر انسان نیم‌نگاهی به خود بی‌اندازد و به چگونگی آفرینش و مراحل رشد خود توجه داشته باشد، هیچ‌گونه توجیهی برای تکبر ورزیدن به مال، اولاد، قدرت و علم ندارد؛ چراکه خود را موجودی حقیر و ضعیف خواهد یافت: «قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یحُاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثمُ‌َّ مِن نُّطْفَةٍ ثمُ‌َّ سَوَّئکَ رَجُلاً؛ دوست باایمان وی در حالی که با او گفتگو می‌کرد، گفت: آیا به خدایی که تو را از خاک و سپس از نطفه آفرید و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی؟!»
این آیه ادامه‌ی صحبت‌های آن فرد مؤمن با کافری است که گرفتار عُجب شده بود. در اینجا شخص مؤمن برای اصلاح عجب آن فرد کافر، به او یادآوری می‌کند که خداوند او را از خاکی بی‌ارزش و نطفه‌ای ناچیز خلق کرده است؛ لذا دلیلی برای غرور و خودخواهی و کفر وجود ندارد.
[۴۸] بانو امین اصفهانی، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج‌۸، ص۳۵.


۹.۳ - توجه به عظمت آفریده‌های الهی

قرآن کریم به جهت پیشگیری و درمان بیماری غرور در وجود انسان‌ها، آنها را به عظمت خلقت آفرینش توجه داده است، تا با تفکر در آن و مقایسه‌ی آن عظمت با خلقت خود، به ضعف‌ها، نقص‌ها و ناچیز بودن خود در برابر این همه عظمت پی برده و دست از خودپسندی و عجب و امثال اینها بردارند:
[۴۹] طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن‌، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۲ش، چاپ چهارم، ج‌۳، ص۹۷ -۱۰۸.
«أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا وَ أَغْطَشَ لَیلَهَا وَ أَخْرَجَ ضُحَاهَا وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَالِکَ دَحَاهَا أَخْرَجَ مِنهْا مَاءَهَا وَ مَرْعَاهَا وَالجِبالَ أَرْسَاهَا؛ آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشکل‌تر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟! سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت و شبش را تاریک و روزش را آشکار نمود! و زمین را بعد از آن گسترش داد، و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد، و کوه‌ها را ثابت و محکم نمود!»

۹.۴ - فراگیری جهان‌بینی صحیح

توجه به ماهیت و هدف آفرینش و تفکر در آن، به انسان کمک می‌کند تا نعمت‌های الهی را در مسیر صحیح دنیوی و اخروی استفاده نماید و آنها را در جهت عجب ورزیدن و برتری‌جویی به کار نگیرد؛
[۵۱] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ش، چاپ سوم، ج‌۶، ص۷۳۱.
«الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ الْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرْ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَ خَیرْ أَمَلاً؛ مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست و باقیات صالحات ارزش‌های پایدار و شایسته‌ ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش‌تر است!» در مقابل به کفار هشدار می‌دهد که آنچه را بدان غرور دارند و مایه‌ی ‌افتخار و برتری خود می‌دانند، در برابر قدرت مطلق الهی هیچ‌گونه کارایی برای آنها نخواهد داشت؛ بلکه موجب عذاب مضاعف در آخرت برای آنها خواهد بود:
[۵۳] صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۵ش، چاپ دوم، ج‌۵، ص۵۰ - ۵۱.
«إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ‌تُغْنِی عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیئاً وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ؛ ثروت‌ها و فرزندانِ کسانی که کافر شدند، نمی‌تواند آنان را از (عذابِ) خداوند باز دارد، و از کیفر، رهایی بخشد. و آنان خود، آتش‌گیره دوزخند.»


۱. حسینی زبیدی، سید محمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، مصحح علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق، چاپ اول، ج‌۲، ص۲۰۶.    
۲. ابوالحسین، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب اعلام اسلامی، جمادی الاخر ۱۴۰۴ق، چاپ اول، ج۴، ص۲۴۳.
۳. ابن منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان‌العرب‌، بیروت‌، دارصادر، ۱۴۱۴ق‌، چاپ سوم، ج۱، ص ۵۸۰    
۴. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش، ج‌۸، ص۳۵.
۵. اعراف/سوره۷، آیه۹۹.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۸، ص۴۵۹ .
۷. یس/سوره۳۶، آیه۷۷.    
۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش، چاپ اول، ج‌۱۸، ص۴۷۹.    
۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۸، ص۴۵۷.
۱۰. توبه/سوره۹، آیه۲۵.    
۱۱. حشر/سوره۵۹، آیه۲.    
۱۲. کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۴.    
۱۳. فاطر/سوره۳۵، آیه۸.    
۱۴. خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، ص۶۵-۶۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۱۵. خمینی، روح الله، آداب الصلاة، ص۱۷۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۱۶. خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۷، ص۲۱۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۱۷. نساء/سوره۴، آیه۴۹.    
۱۸. مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، ۱۳۸۰ش، چاپ اول، ج‌۶، ص۸.
۱۹. نجم/سوره۵۳، آیه۳۲.    
۲۰. فضل الله، سیدمحمدحسین، ‌تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک، ۱۴۱۹ق، چاپ دوم، ج‌۱۹، ص۸۴.
۲۱. فاطر/سوره۳۵، آیه۸.    
۲۲. فصلت/سوره۴۱، آیه۱۵.    
۲۳. قصص/سوره۲۸، آیه۷۸.    
۲۴. کاشانی، ملا فتح‌الله‌، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین‌، تهران، کتابفروشی محمدحسن علمی، ۱۳۳۶‌ش، ج‌۷، ص۱۰۴.
۲۵. حسینی شیرازی، سیدمحمد، تقریب القرآن إلی الأذهان، بیروت، دارالعلوم، ۱۴۲۴ق، چاپ اول، ج‌۴، ص۶۳۲.
۲۶. غافر/سوره۴۰، آیه۸۳.    
۲۷. مدرسی، سیدمحمدتقی‌، من هدی القرآن‌، تهران، دار محبی الحسین، ۱۴۱۹ق، چاپ اول، ج‌۶، ص۴۱۳.
۲۸. کهف/سوره۱۸، آیه۳۴.    
۲۹. طباطبائی، سیّدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارت اسلامی جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، ۱۴۱۷ق، چاپ پنجم، ج‌۱۳، ص۴۲۹-۴۳۰.    
۳۰. کهف/سوره۱۸، آیه۳۴.    
۳۱. توبه/سوره۹، آیه۲۵.    
۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۷، ص۴۰۰-۴۰۱.    
۳۳. سبا/سوره۳۴، آیه۳۵.    
۳۴. بقره/سوره۲، آیه۲۴۹.    
۳۵. عبس/سوره۸۰، آیه۳۷-۳۴.    
۳۶. فاطر/سوره۳۵، آیه۸.    
۳۷. کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۴.    
۳۸. هود/سوره۱۱، آیه۲۷.    
۳۹. بانو امین اصفهانی، سیّده نصرت، مخزن العرفان فی تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱ش، ج‌۶، ص۲۴۸.
۴۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۳، ص۲۶۱-۲۶۲
۴۱. مائده/سوره۵، آیه۱۸.    
۴۲. بقره/سوره۲، آیه۱۱۱.    
۴۳. طوسی، محمد بن حسن‌، التبیان فی تفسیر القرآن‌، تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت‌، دار احیاء التراث العربی‌، بی‌تا، ج‌۹، ص۶۷ – ۶۸.
۴۴. غافر/سوره۴۰، آیه۲۱.    
۴۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۲۰، ص۷۰ - ۷۱.
۴۶. قصص/سوره۲۸، آیه۷۸.    
۴۷. کهف/سوره۱۸، آیه۳۷.    
۴۸. بانو امین اصفهانی، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج‌۸، ص۳۵.
۴۹. طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن‌، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۲ش، چاپ چهارم، ج‌۳، ص۹۷ -۱۰۸.
۵۰. نازعات/سوره۷۹، آیه۲۷.    
۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ش، چاپ سوم، ج‌۶، ص۷۳۱.
۵۲. کهف/سوره۱۸، آیه۴۶.    
۵۳. صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۵ش، چاپ دوم، ج‌۵، ص۵۰ - ۵۱.
۵۴. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۰.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عجب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۲۰.    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «عجب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۲۰.    
• دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.






جعبه ابزار