عام الوفود
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
منظور از عام الوفود، سال هیئتها و نمایندگان مذاهب و ملل مختلف است که در سال نهم هجری به خدمت پیامبر میرسیدند و در مورد مسایل مختلف با یکدیگر بحث و گفتگو میکردند.
از حوادث بسیار مهم سال نهم آن است که قبائل عرب پس از
فتح مکه، فوج فوج
اسلام را قبول کرده و به دین خدا داخل شدند و بدین طریق
جزیرة العرب یک پارچه شد و جنگها و درگیریها به
صلح و آرامش مبدل گردید.
طبرسی در
اعلام الوری و
ابن هشام در سیره
گفتهاند:
چون
قبیله ثقیف (اهل
طائف)، مسلمان شدند، قبائل فوج نمایندگان خویش را به
مدینه فرستاده و داخل دین مبین اسلام شدند.
یعقوبی در تاریخ خود از بیست و شش قبیله نام میبرد که رؤسای آنها با گروهی به مدینه آمدند. سال نهم هجری به دلیل کثرت هیئتها و گروههایی که برای اسلام آوردن به مدینه و نزد
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میآمدند به "سنة الوفود" معروف شده است، وفود در لغت به معنای نمایندگان و کسانی است که بر امیری وارد میشوند، لذا سنة الوفود هم به معنای سال هیئتها است. در ادامه به تعدادی از این هیئات و نمایندگان و وقایع مربوط به آنها اشاره میکنیم:
گفته شده که به هنگام بازگشت پیامبر از
تبوک فرستادههای
بنی مرة نزد پیامبر رسیدند که سیزده نفر بودند و در راس آنها
حارث بن عوف بوده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آنها درباره اوضاع شهرشان سوال نمود و آنها در پاسخ از خشکسالی و قحطی که بلادشان را فرا گرفته، گفتند و از پیامبر خواستند که برایشان دعا کند و حضرت در حق ایشان دعا نمود و به هر کدام ده
اوقیه (هر اوقیه معادل چهل
درهم است) و به «حارث» دوازده اوقیه
نقره هدیه داد و هنگامی که به شهرشان بازگشتند متوجه شدند که در آنجا باران آمده و بعد از سوال از زمان باران فهمیدند که در همان روزی که حضرت برایشان دعا نمود باران باریده است.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سال نهم هجرت از
جنگ تبوک مراجعت فرمود، نمایندگان فزاره که حدود ده نفر بودند به حضورش رسیدند، از جمله کسانی که همراه ایشان بودند،
خارجة بن حصن است و حز بن قیس بن حصن که از همه کوچکتر بود. ایشان سوار بر شتران بسیار لاغر بودند و همگی مسلمان شدند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از چگونگی کشاورزی در سرزمینهای ایشان پرسید. از آن میان یکی گفت: سرزمینهای ما خشک شد و دامهای ما تلف گردیده و زن و فرزندمان گرسنه ماندند، لطفا برای ما دعا بفرمایید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
منبر رفت و ضمن دعا کردن چنین عرض کرد: پروردگارا، سرزمینها و چهارپایان را سیراب فرما و رحمت خود را گسترده کن، و سرزمین مردهات را دوباره زنده فرما. پروردگارا، بارانی سودمند و گوارا و سبز کننده و پیوسته و سریع و سود بخش بدون زیان بر ما فرو فرست. خدایا، باران رحمت عنایت فرما نه باران عذاب که ویران گر و غرق کننده و از بین برنده است. خدایا، بر ما باران فرو فرست و ما را بر دشمنان پیروز گردان. باران شروع شد و تا شش روز
آسمان دیده نمیشد. آنگاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دوباره به منبر رفت و
دعا کرد و عرضه داشت: پروردگارا، این
باران بر اطراف ما، بیشه زارها و ارتفاعات و مسیرها و بن درختان فرو ریزد نه بر ما. گوید، آسمان مدینه صاف و پاکیزه شد همچون جامهای که شسته شود.
ده مرد از «
بنی اسد بن خزیمه» در اول سال نهم هجری نزد رسول خدا آمدند و اسلام آوردند، از جمله آنها «
ضرار بن ازور» و «
طلیحة بن خویلد» و «
حضرمی بن عامر» بودند. که به امید گرفتن کمکی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
شهادتین بر زبان جاری کردند، و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفتند: «
طوائف عرب بر مرکبها سوار شدند و با تو پیکار کردند، ولی ما با زن و فرزندان نزد تو آمدیم، و دست به جنگ نزدیم» و از این طریق میخواستند بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منت بگذارند. که
آیه ۱۷
سوره حجرات درباره آنها نازل شد که: «بر تو منت مینهند که مسلمان شدهاند، بگو با اسلام آوردن خود بر من منت منهید».
آمده است که نمایندگان
بنی کلاب در سال نهم به حضور پیامبر آمدند، ایشان سیزده مرد بودند که
لبید بن ربیعة و
جبار بن سلمی هم همراهشان بودند، آنها را در خانه رمله دختر حارث منزل دادند. چون خبر ورود ایشان به
کعب بن مالک رسید به دیدارشان شتافت و خیر مقدم گفت و هدیه یی به جبار داد و او را گرامی داشت زیرا میان جبار و
کعب بن مالک دوستی بود. آنها همراه کعب بیرون شدند و به حضور رسول خدا آمدند و به طریق اسلامی سلام دادند و گفتند که:
ضحاک بن سفیان میان ما طبق احکام قرآنی و سنتهایی که شما فرمان دادهای رفتار میکند و او ما را به پرستش خداوند فرا خواند و ما برای خدا و رسولش پاسخ مثبت دادیم و او
زکات را از دولتمندان ما میگیرد و میان مستمندان ما تقسیم میکند.
نقل شده است که در سال نهم سه نفر از
بنی بکاء به حضور پیامبر آمدند که عبارتند از
معاویة بن
ثور بن
عبادة بن بکاء که در آن هنگام صد ساله بود و پسرش بشر و فجیع بن عبدالله و عبد عمرو بکائی هم که همان اصم است، همراهشان بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور فرمود آنان را در خانهایی منزل دهند و پذیرایی کنند، و به ایشان جایزه دهند و آنان نزد قوم خود برگشتند. معاویة بن ثور به پیامبر گفت: من پیری فرتوت شدهام و میخواهم با دست کشیدن بر چهرهام مرا متبرک کنی، این پسرم هم نسبت به من بسیار مهربان است لطفا به چهره او هم دست بکشید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به چهره
بشر بن معاویه دست کشید و چند بز سپید به او عنایت کرد و دعا فرمود که خداوند به آنها برکت دهد. جعد میگوید: چه بسا که خشکسالی پیش میآمد و مردم به سختی میافتادند ولی خاندان
بنی بکاء در نعمت و آسایش بودند.
در ضمن نمایندگانی که در سال نهم نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند نقل شده که
واثلة بن اسقع لیثی هم به حضور پیامبر آمد و هنگامی به مدینه رسید که رسول خدا عازم حرکت به تبوک بودند. واثله همراه پیامبر
نماز صبح را گزارد و رسول خدا از او پرسید: کیستی و چرا آمدهای و چه نیازی داری؟ او نسب خود را برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیان کرد و گفت: آمدهام که به خدا و رسولش ایمان بیاورم. فرمود: به شرط آنکه
بیعت کنی تا آنچه را دوست دارم به آن رفتار کنی و آنچه را مکروه میدارم ترک کنی، او به آن شرط بیعت کرد و پیش قوم خود برگشت و ایشان را آگاه ساخت. پدرش گفت: به خدا سوگند دیگر هرگز با تو یک کلمه هم صحبت نمیدارم، ولی خواهرش که سخنان او را شنید، مسلمان شد و وسیله سفر واثله را فراهم ساخت، و واثله دوباره به مدینه برگشت و دید پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به تبوک رفتهاند. واثله گفت: چه کسی حاضر است مرا پشت سر خود بر شترش سوار کند و به تبوک برساند و اگر غنیمتی سهم من شد از او باشد؟
کعب بن عجرة او را با خود برد و به رسول خدا رساند و واثله در
جنگ تبوک شرکت کرد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را همراه
خالد بن ولید به سراغ اکیدر فرستاد و
غنیمت سهم او شد که آن را برای کعب بن عجره آورد ولی او نپذیرفت و به خودش برگرداند و گفت: من تو را برای رضای خدا بردم.
پس از
فتح مکه «
مطرف بن کاهن باهلی» به نمایندگی قبیله خویش نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید و اسلام آورد و اماننامهای برای
طایفه خود گرفت، سپس «
نهشل بن مالک» (از
قبیله باهله)، به نمایندگی قبیله خویش نزد
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و اسلام آورد، رسول خدا برای هر یک از آنها نامهای نوشت که احکام و شرایع اسلام در آن بیان شده بود.
سیدجعفرمرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، جلد ۲۸.
جعفر شریعتمداری، چکیده تاریخ پیامبر اسلام.
سیدعلیاکبر قرشی، از هجرت تا رحلت.
سیدهاشم رسولی محلاتی، زندگانی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) .
محمود مهدوی دامغانی، الطبقات الکبری، جلد ۱.