سیدنورالدین حسینی شیرازی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سید نورالدین حسینی (۱۲۷۴ش - ۱۳۳۵ش) در
رجب ۱۳۱۲هـ ق در
شهر شیراز و در خانوادهای روحانی پا به عرصه وجود نهاد.
پدر سید نورالدین حسینی، آیتالله سید
ابوطالب حسینی شیرازی مؤلف کتاب
اسرارالعقائد است و
سید هاشم بحرانی صاحب
تفسیرالبرهان از نیاکان وی است و آرامگاهش در
بحرین زیارتگاه و مورد عنایت مردم میباشد. همچنین نسب شریف وی به
سید مرتضی علم الهدی برادر
سید رضی میرسد. این سلسله از طریق
ابراهیم بن موسی الکاظم -علیهالسّلام -به
ائمه معصوم -علیهالسّلام- وصل میشود.
سید نورالدین دو پسر و یک دختر داشت.
۱.
سید منیرالدین حسینی شیرازی : وی در
سال ۱۳۲۴هـ ش چشم به جهان گشود. بعد از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان به تحصیل دروس
حوزه علمیه در شیراز و
قم پرداخت و از محضر اساتید برجستهای استفاده کرد، از جمله آیات:
حسین نوری ،
دوزدوزانی ،
مرتضی بنی فضل ،
اسماعیل صالحی مازندرانی ،
سید محمود علوی ،
مرتضی حائری ،
سید عباس خاتم یزدی ،
راستی کاشانی ،
سید جعفر کریمی و شهید سید
اسدالله مدنی .
در نهضت
امام خمینی -رحمةاللهعلیه- همگام با روحانیت به مبارزه با رژیم پرداخت. او نقش ویژهای در منطقه شیراز داشتند و در این راه دستگیر و به
گنبد تبعید شد. بعد از انقلاب هم از طرف مردم استان
فارس همراه با
شهید دستغیب به نمایندگی
مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. وی فعالیتهای علمی فراوانی هم داشت که تاسیس
فرهنگستان علوم اسلامی در
قم یک نمونه از آن است. این مرکز هم اکنون مشغول فعالیت است. وی سرانجام در
اسفند ۱۳۷۹ش به دیار حق شتافت و در حرم مطهر
حضرت معصومه -علیهاالسّلام -به خاک سپرده شد و پیامهای زیادی از سوی مسئولین نظام ازجمله
مقام معظم رهبری به عنوان تسلیت رحلت ایشان ارسال گردید.
۲. سید
معزالدین حسینی شیرازی .
۳. دختر ایشان که همسر آیتالله
حائری شیرازی (
امام جمعه)
شیراز است.
سید نورالدین دروس مقدماتی را در
حوزه علمیه شیراز به اتمام رساند و برای تکمیل تحصیل به
عتبات عراق مهاجرت کرد و مشغول تحصیل نزد اساتید بزرگ شد. وی از شانزده نفر
اجازه اجتهاد گرفت. سید نورالدین درباره اجتهاد خود میگوید:
«اول من بلغ الاجتهاد ولم یبلغ الحلم انا و فخرالمحققین،» اولین کسانی که قبل از
بلوغ به اجتهاد نائل شدند، من و
فخرالمحققین بودیم.
نام برخی از علمایی که وی از آنها
اجازه اجتهاد گرفت، چنین است:
۱.
علی ابیوردی ۲.
سید علی کازرونی ۳. آقا
ضیاءالدین عراقی ۴.
میرزا ابراهیم محلاتی ۵.
شیخ محمدرضا ثامنی اساتید
سید نورالدین نزد استادان برجسته حوزههای علمیه تحصیل کرد، ازجمله:
۱.
سید علی کازرونی (مجتهد)
او فرزند سید عباس، فرزند سید حسین بود. در
سال ۱۲۷۷هـ ق در شیراز چشم به جهان گشود. مقدمات علوم را در شیراز سپری کرد و بعد به
نجف اشرف
مهاجرت کرد. سپس به ایران بازگشت. وی در سال ۱۳۱۴ق به کازرون مراجعت نمود و بعد از آن به شیراز هجرت کرد و
امام جماعت و تدریس را در آنجا برقرار نمود. مجتهد در سال ۱۳۴۳هـ ق در شیراز چشم از جهان فروبست و در
قبرستان حافظیه به خاک سپرده شد.
۲.
آقا ضیاء عراقی ۳. شی
خ محمد کاظم شیرازی وی در سال ۱۲۹۰ق در شیراز متولد شد. در ده سالگی همراه پدر و خاندان ساکن
کربلا گردید و چهارده سال سرگرم مطالعه و مباحثه
فقهی، اصولی و ادبیات شد.
وی ابتدا از شاگردان
سید کازرونی بود. از سال ۱۳۱۰هـ ق به بعد در جرگه شاگردان
میرزای شیرازی ، درآمد و به
اجتهاد رسید. شیخ کاظم در سال ۱۳۶۷هـ ق به رحمت ایزدی پیوست و در
نجف اشرف، جنب علمای مدفون در آنجا به خاک سپرده شد.
۴.
میرزای علی آقای شیرازی ۵.
میرزا ابراهیم محلاتی ۶.
ملا حسینقلی بهاری ۷. سید
محمد کاظم یزدی ۸. میرزا
محمد تقی شیرازی ۹.
شیخ الشریعه اصفهانی ۱۰. آیتالله
محمد حسین نائینی
آیت الله شیرازی شاگردان زیادی را پرورش داد که به چهار نفر از آنان اشاره میشود.
۱. دکتر
احمد بهشتی : فرزند
شیخ عبدالمجید بهشتی است. تحصیلات حوزوی را نزد پدر آغاز کرد و در شیراز ادامه داد. آنگاه در
قم به دروس آیات
سید محمد باقر سلطانی طباطبایی ، سید
حسین بروجردی و
امام خمینی -رحمةاللهعلیه -حاضر شد. وی در
سال ۱۳۳۹ش به دانشگاه گام نهاد و تا مقطع دکتری ادامه تحصیل داد و هم اکنون ریاست گروه فلسفه دانشگاه تهران و عضویت در مجلس خبرگان رهبری را عهده دار است. دکتر بهشتی از اساتید برجسته حوزه و دانشگاه میباشد و تاکنون چهل و یک کتاب
در زمینه
فلسفه و
کلام ،
علوم اسلامی ، معارف سیاسی و اجتماعی اسلام، علوم انسانی تربیتی و شخصیتها نوشته است.
۲. آیتالله
عبدالرحیم ربانی شیرازی .
۳. سید
عبدالعلی آیت اللهی .
۴. آیتالله
سید محمد هادی میلانی .
تالیفات و آثار سید نورالدین شانزده عنوان تالیف دارد که فهرست تعدادی از آنها چنین است:
۱.
اسلام و جهان امروز : مجموعه مقالات اوست که در روزنامهها چاپ شده است.
۲.
ترکیب الاجسام : درباره علم شیمی است و به اثبات صانع پرداخته است. این کتاب به انگلیسی هم ترجمه شده است.
۳.
دیوان اشعار : به گفته فرزندش دیوان اشعارش را دفن کرد، ولی تعدادی از اشعار آن به خط ایشان به یادگار مانده است که نمونه آن چنین است:
مشنو از نی! نی نوای بینواست• • • بشنو از دل! دل حریم کبریااست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود• • • دل بسوزد خانه ی داور شود
سید اشعاری هم در نقد احمد کسروی سرود که در اختیار فرزندش است.
۴.
شکست کسروی مجموعه مناظرات سید نورالدین با
احمد کسروی است.
۵.
حقوق سیاسی اسلام ۶.
تحفة الاحیاء فی لیلة الغراء۷.
اساس الاصول ۸.
بنیان الاصول ۹.
اصول الفقه ۱۰.
احکام الانام فی شرح شرایع الاسلام ۱۱.
رقائق الحقایق ۱۲.
کتاب الحساب .
سید نورالدین درس
تفسیر قرآن را در حوزه علمیه
شیراز برگزار میکرد و در تفسیر قرآن مهارت داشت. وی حافظ
قرآن نیز بود. تسلط به
ملل و نحل موجب شده بود بهتر بتواند قرآن را تفسیر کند. وی در
تفسیر قرآن گرایش فلسفی داشت و درعین حال از تفسیر به رای پرهیز میکرد و به درک عمیق
قرآن اهمیت میداد. سبک او در
تفسیر ادبی ،
فلسفی و
تاریخی بود.
وی خطیبی برجسته بود و خطبه هایش انبوه مخاطبان را تحت تاثیر قرار میداد. او برای برگزاری نماز عید پیشاپیش جمعیت و با پای برهنه از خانه تا وادی السلام راهپیمایی میکرد.
به طلبه پروری و کشف استعدادها اهمیت فراوان میداد و با برنامه ریزی اقتصادی و علمی و تشویقهای لازم، روحیه طلبگی و استواری و قناعت را به شاگردان یاد میداد. به پوشیدن لباس مقدس روحانیت توسط طلبهها اهتمام خاصی داشت و معتقد بود طلاب باید از علوم روز هم آگاه باشند.
به گفته خودش قبل از
بلوغ به
اجتهاد رسیده بود و این نشانه هوش و نبوغ اوست، البته استعداد و نبوغ شرط لازم است نه شرط کافی و اگر کسی اهل تلاش مستمر نباشد و با آثار علمی بزرگان مرتبط نباشد نمیتواند بر کرسی اجتهاد تکیه بزند.
سید هم از فضیلت ذاتی و اکتسابی برخوردار بود و هم از محضر اساتید تا رسیدن به مرتبه عالی استفاده کرد.
سید نورالدین در ماه
رمضان بسیاری از دعاهای
مفاتیح را میخواند. او برخی از آنها -مثل
دعای ابوحمزه ثمالی - را حفظ بود و نیمه شبها در
نماز وتر این دعا را در
قنوت از حفظ میخواند.
در ایام
تاسوعا و
عاشورا ، قبل از
اذان صبح مشغول
زیارت عاشورا میشد و پیوسته
اشک میریخت. وقتی به لعن قاتلان
امام حسین -علیهالسّلام -و
سلام به یاران ایشان میرسید، بسیار با آرامش میخواند و میگریست، گویی ضاربان و قاتلان حضرت را با چشم خود میدید.
در روز تاسوعا و عاشورا از صبح به حال گریه میایستاد تا دستههای عزاداری عبور کنند. آنگاه به سخنرانی میپرداخت. او در حرم حضرت
احمد بن موسی - علیهالسّلام -
شاهچراغ در مصائب جدش
سیدالشهداء درد دل میکرد و دو رکعت
نماز و زیارت عاشورا را میخواند و بعد در مسجد وکیل شیراز به اقامه نماز جماعت ظهر و عصر روز عاشورا میپرداخت.
رضاشاه در اجرای سیاست
انگلستان ، تصمیم داشت دست روحانیت را از مناصب اجتماعی کوتاه و قوانین غربی را به جای
احکام اسلامی
حاکم کند. سید نورالدین در اوج قدرت رضاخان و برای درهم شکستن سیاستهای ضد دینی وی و گوشمالی دادن به دولت
بریتانیا ، برای انجام تکلیف شرعی خود، وقتی دبیر ایرانی کنسولگری انگلیس
مشروبات الکلی مصرف کرد و در نزدیکی مکانهای مقدس شیراز به خصوص حرم مطهر حضرت
احمد بن موسی شاهچراغ عربده کشی نمود. او تصمیم به اجرای حد شرعی گرفت. عوامل
حکومت تلاش فراوانی برای ممانعت از اجرای حد کردند، ولی آیتالله شیرازی بر تصمیم خود پافشاری و شخصا آن را اجرا کرد.
نمونهای دیگر از اجرای حد شرعی که درگاهی رئیس کل تشکیلات نظمیه در ۳۰
فروردین ۱۳۰۶ به ریاست وزراء گزارش کرد، چنین است:
«در شب ۱۹ ماه مذکور آقا سید نورالدین که از علمای درجه دوم شیراز است، موقع مراجعت از میهمانی نزدیک منزل خود به یک نفر کفاش که
مست بود برخورده و به گماشتگان خود امر میکند مشارالیه را دستگیر و در منزل خود توقیف نمایند.»
طبق این گزارش آقا سید نورالدین اول آفتاب کفاش را درب منزل خود حد شرعی زده و رها نموده است.
دولت رضاخان دستور دستگیری و
تبعید ایشان به بندر
بوشهر را میدهد تا در زمان مساعد از
ایران اخراج نماید، اما شیراز یک پارچه شورش میشود و مردم معترض در
شاهچراغ اجتماع مینمایند و چند نفر در اثر تیراندازی به شهادت میرسند و رژیم ناچار به بازگرداندن ایشان میشود.
در سال ۱۳۱۴ش که واقعه
کشف حجاب به وجود آمد، مجلسی در شیراز برگزار شد که بعضی از زنان بدون حجاب در آن شرکت داشتند. وقتی دعوت نامه به دست سید نورالدین رسید، آن را در
آتش سوزاند و به حامل دعوت نامه گفت: به محمود آیروم -استاندار وقت فارس- بگو: من در مقابل این مطلب خواهم ایستاد!
سید نورالدین بی درنگ در مسجد وکیل شیراز سخنرانی قاطعی ایراد کرد که عکسی از آن موجود است و سید را نشان میدهد که بر فراز منبر ایستاده و در دستی
شمشیر و در دست دیگر
آیه حجاب دارد و به رضاشاه میگوید:
«روزی میآید که تو را غلطان غلطان به
جهنم میبرند. ما بنا به وظیفه شرعی خود اقدام خواهیم کرد و این (به
آیه قرآن که در دست دارد، اشاره میکند) دستور خداست که در دست دارم.»
بعد از تمام شدن سخنرانی سید دستگیر و به
تهران فرستاده شد. با پخش خبر در شهر شیراز در
اعتصاب فرو رفت و بازار چهار ماه و نیم تعطیل شد، لذا دولت مجبور گردید او را آزاد کند و به شیراز برگرداند.
مهمترین حرکت سیاسی سید نورالدین در شیراز تاسیس
حزب برادران بود. این حرکت اقدامی مذهبی - سیاسی با هدف ایجاد خط دفاعی دینی در برابر توده ایها و ملیون بود. طرح اولیه این حزب در
سال ۱۳۱۳ش ریخته شد و کار توسعه آن به صورت محرمانه در زمان رضاشاه انجام گرفت و بیشتر جلساتش هم محرمانه برگزار میشد. افرادی که وارد حزب برادران میشدند، با
سوگند «والله من در حفظ
استقلال ایران در ظل لوای
مذهب جعفری با شما همراهم» شروع به فعالیت میکردند. حزب برادران پس از سال ۱۳۲۰ش فعالیت خود را به طور جدی شروع و در سال ۱۳۲۴ش کار رسمی اش را آغاز کرد.
اصل اول اصول مرامنامه حزب: حفظ وحدت ملی ایران و توسعه مذهب جعفری.
اصل دوم: اجرای قانون اساسی بالاخص با نظارت علمای طراز اول.
اصل سوم: تحول فکری در شئون اجتماعی و مبارزه با خرافات.
اصل چهارم: الغای امتیازات جاهلانه و اثبات امتیازات موافق با
عقل .
اصل پنجم: تشدید مبانی روحانیت و ضابطه مند نمودن آن.
اصل ششم: تعلیم عمومی نظام و تقویت نیروی دفاع و مبارزه با هرج و مرج.
اصل هفتم: به کار انداختن منابع
ثروت کشور.
اصل هشتم: تعمیم فرهنگ به وسیله تعلیمات عمومی
آموزش و پرورش .
اصل نهم: حفظ مرکزیت ایران با رعایت برخورداری همه قطعات مملکت.
اصل دهم: ایجاد بهداشت عمومی، تامین مسکن و تسهیل امر
ازدواج .
اصل یازدهم:
تحکیم روابط حسنه بین ملل و دول اسلامی.
اصل دوازدهم: مبارزه با استبداد در جمیع شئون.
در پی کودتای ۲۸
مرداد ۱۳۳۲ سازمان سیاسی
بهائیت که تحت نفوذ
آمریکا قرار داشت، با زمینه سازی آمریکاییها برنامه علنی شدن خود را در ایران آغاز کرد و این حرکت تا آغاز سال ۱۳۳۴ بی وقفه ادامه یافت.
آیت الله بروجردی که به اهداف این جریان شوم آگاهی یافته بود، اقدامات جدی برای برخورد با تثبیت سلطه دولتی
بهائیت بر مملکت را در اردیبهشت این سال، مقارن با ماه
رمضان ـ شروع کرد. نتیجه اقدامات ایشان و سخنرانیهای مرحوم
محمدتقی فلسفی و ایجاد شور مذهبی در مردم، این شد که فرماندار نظامی تهران دستور تخریب و تصرف «حظیرة القدس تهران» را صادر کند. سپس دولت وقت با صدور بخشنامهای نمایشی و فرمایشی به استانداران سراسر کشور، آنان را مامور جلوگیری از تشکیل جمعیتهایی که به نام بهائیت موجب
اخلال در نظم و امنیت کشور میشدند، نمود.
دولت در پی این عقب نشینی تحت فشار آمریکاییان قرار گرفت تا به بهائیت رسمیت ببخشد. به این ترتیب
حکومت برای هویت بخشیدن به بهائیت، اماکن به اصطلاح تاریخی منسوب به «باب و بها» را تجدید بنا کرد و نقشه رسمیت بخشیدن به آنان را در یک روند دراز مدت پیگیری نمود. در این میان شهر شیراز که پس از «عکا» در فلسطین اشغالی، دومین مکان مذهبی مورد توجه بهائیان و نخستین و اصلیترین مکان مورد احترام بابیان است، در کانون توجه
حکومت قرار گرفت و سرلشکر همت -استاندار نظامی و
بهائی - که از قبل به شیرازفرستاده شده بود، مامور اجرای این نقشه خائنانه شد. سید نورالدین که مقابله با این توطئه را وظیفه دینی خود میدانست، همان روزی که شاه به شیراز سفر میکند (چهارم خرداد ۱۳۳۴) به پیروان فداکار خود دستور تخریب اصلیترین مرکز بهائیت را داد و خود بر انجام آن نظارت کرد. در پی این رویداد شاه سفر خود را ناتمام گذاشت و به تهران برگشت و به استاندار نظامی فارس دستور تجدید بنای اماکن بهائیان را داد و این توطئه با سرپرستی وی آغاز شد.
آیت الله شیرازی دوبار به استاندار هشدار داد و بار سوم استاندار در جواب گفت: «فرمان است که بازسازی شود! و من مامورم! »
سید هم دستور داد شهر شیراز را تعطیل کنند و مردم برای ویران کردن مجدد اماکن بهائیان به پاخیزند. خودش هم مستقیما در مراسم تخریب حضور یافت و برای تقویت روحیه مردم و جلوگیری از تعرض نیروهای نظامی و انتظامی به مردم در وسط خیابان مقابل مراکز فرقه بهائیت روی صندلی نشست و به این اقدام مقدس نظارت کرد. آن روز در شهر شیراز غوغا به پا شد و اکثر قریب به اتفاق مردم به خصوص فعالان هیئتهای مذهبی و اعضای حزب برادران در حوادث این روز فداکارانه شرکت کردند. در نتیجه درگیریها چند نفر از مردم زخمی شدند و در شیراز
حکومت نظامی اعلام شد. بعد از این اقدام بزرگ که به پیروزی مردم و محو آثار بهائیت در شیراز انجامید، سید نورالدین به تهران رفت و پی گیر امور شد. او با محمد رضاشاه ملاقات و وی را تحقیر کرد و خواستار تعویض استاندار و فرماندار
شیراز شد و کار را تا آنجا پیش برد که دولت مجبور به عزل آنان شد و سید پیروزمندانه به شیراز برگشت.
آیت الله شیرازی محور اصلی کار فرهنگی در هیئتهای مذهبی را سه موضوع قرار داده بود:
۱. آشنایی و انس با
قرآن مجید (کلام الهی) که اصلیترین تکیه گاه حیات مذهبی است.
۲. افزایش آگاهی از
احکام اسلامی که در حقیقت اساس و پیکره حیات دینی و چهارچوب اصلی زندگی بر اساس آن استوار است.
۳. ارتقای شناخت و اعتلای
عشق به
اولیاء مکرم معصومین -علیهالسّلام- که واسطه فیض و عهده داران رشدند و
معرفت و
محبت آنان گرانقدرترین سرمایه نجات انسانها است.
جلسات هیئت مذهبی برادران در زمان سید نورالدین تقریبا در تمام ایام سال سطح شهر و حومه را به گونهای اعجاب انگیز پوشش داده بود و فرهنگ دینی مردم را بر اساس محورهای یاد شده، توسعه میداد.
آموزش قرآن از درست خوانی و قرائت صحیح شروع میشد و در تمام جلسات مذهبی شیراز، بدون استثناء و بر اساس برنامههای او، یک نفر روحانی مسئول قرائت قرآن،
تجوید ،
ترتیل ،
ترجمه و
تفسیر قرآن بود. مسائل شرعی هم در این هیئتها تدریس میشد. و در
توسل و
تولی نیز افزایش آگاهی و پرهیز از انحرافات رایج رفتاری و عقیدتی در دستور کار قرار داشت.
سید نورالدین در برابر ترورهایی که گروه
فدائیان اسلام و پیروان
شهید نواب صفوی انجام میدادند، واکنش منفی نداشت و ایرادی بر آنها نمیگرفت. در ماجرای ترور حسین علا که گلوله یاران شهید نواب به وی اصابت نکرد، سراج، از یاران نواب، به شیراز رفت و سید نورالدین از وی استقبال کرد. دولت هم در آن جا متعرض وی نشد. شهید نواب نیز در حالی که تحت تعقیب بود، به شیراز و دفتر کار سید نورالدین رفت و تا زمانی که در شیراز بود، دولت جرات نکرد به وی تعرض کند. سید نورالدین احترام خاصی برای شهید نواب قائل بود و وی را در کنار خود مینشاند، با اینکه کمتر کسی را در کنار خود مینشاند. او به شهید گفته بود هر وقت که دوست داشته باشد میتواند در شیراز و در منزل ایشان بماند و کسی حق تعرض به او را ندارد و بعد از اینکه نواب از شیراز رفت، در تهران دستگیر و به اعدام
محکوم شد.
سید نورالدین از شنیدن خبر اعدام شهید نواب چنان متاثر و عصبانی شد که اعضای حزب برادران را فراخواند و در مجلس ختمی که برای نواب گرفت، به سخنرانی پرداخت و در آن به دولت حمله شدید اللحنی کرد و خطاب به آزموده -دادستان ارتش- گفت:
«آقای آزموده نیامرزیده! آیا کارت به جایی رسیده که اولاد
پیغمبر را به بهانه واهی به
قتل میرسانی؟»
بعد از مجلس ختم باشکوه در
مسجد وکیل ، دو سناتور از طرف شاه به منزل وی آمدند و به صورت محترمانه تهدیدش کردند و گفتند: «چرا در ماجرای نواب، دولت را زیر سؤال بردهاید؟
فداییان اسلام ، در مسایل داخلی و خارجی، دخالت غیر قانونی میکردند، درحالی که شما در مرامنامه خود مخالف هرج و مرج هستید! » آن دو نفر اصرار داشتند در همان جلسه پاسخ خود را بگیرند، ولی سید نورالدین جواب را به مسجد محول کرد و در مسجد خطاب به شاه فریاد زد:
«آهای مردک! من از شیر نترسیدم از اردشیر بترسم! من همان کسی هستم که در دو سالگی لولو را شکستم. آیا مرا از مرگ میترسانی؟ در نظر نورالدین هیچ چیز بهتر از مرگ نیست. من آرزوی مرگ در راه
دین جدم را دارم.... در دفاع از یک سید گفته میشود که نظم را رعایت نمیکند. نظمی که از نظر دین ارزشی نداشته باشد، برای ما محترم نیست. قیام! قیام! قیام! من قیام را بر شما واجب میدانم.»
سید نورالدین از مدتها پیش اندیشه تشکیل جمهوری اسلامی را در ذهن خود میپروراند و معتقد بود که اگر جامعه به درصدی از
رشد و
بلوغ برسد که جمهوری اسلامی را بپذیرد، این روش بهتر از
مشروطه است. او میگفت دیگر شیوههای
حکومت داری چون جمهوری دموکراتیک تا زمانی که نورالدین زنده است، در این سامان پا نخواهد گرفت و میگفت: «باید مرا بالای دار ببینند و بعد این کار را انجام دهند.» و میافزود: «خون مرحوم حاج
شیخ فضل الله نوری برای متمم قانون اساسی ریخته شده است و من حافظ این خون هستم.»
وی در برنامههای درسی اش
حکومت را به پنج دسته تقسیم میکردند:
۱.
حکومت خداوند
۲.
حکومت پیغمبر (قدس سره)
۳.
حکومت ائمه علیهالسّلام
۴.
حکومت ولی
فقیه ۵.
حکومت عدول مؤمنین (اگر مرحله چهارم امکان نداشت)
احمد کسروی ( کسروی در
سال ۱۲۶۹ در
حکم آباد
تبریز به دنیا آمد. تحصیلات حوزوی را در زادگاه خود فراگرفت و ملبس به لباس روحانیت شد. پس از آن وارد مدرسه آمریکایی در تبریز شد و بعد از آن در همان مدرسه به تدریس پرداخت.... بعد از مدتی لباس روحانیت را کنار گذاشت و در
عدلیه مشغول به کار شد. آنگاه به
وکالت پرداخت. کسروی در جهت نیل به
مدینه فاضله خود در مراسم اول دی به سوزاندن آثار و ادبیات کلاسیک ایران دست زد و بعضی از کتابهای
دعا از جمله
مفاتیح الجنان را سوزاند. همچنین با استفاده از شبهاتی که نویسندگان
اهل سنت مطرح کرده بودند، به انتقاد از
مذهب شیعه پرداخت و طریقت جدیدی به نام پاک دینی بنیاد گذاشت وی سرانجام به وسیله
شهید نواب صفوی و یارانش به هلاکت رسید.)
میگفت: ادعای
حکومت خواهی علما، با واگذاری
حاکمیت به دیگران (دولت)، ناسازگار است. علمای
شیعه ، حکومتهای وقت را غاصب و حقوق بگیران آن را حرامخوار میدانند و همکاران با این دولت را اعوان ظلمه دستگاه جور میشناسند. بر این اساس،
حکومت مشروطه با عقاید سیاسی
شیعه ناسازگار است.
اگر
حکومت حق علماست، اساسا آیا آنان توانایی اداره جامعه را دارند؟ آیا با مالیاتی مانند
زکات و
خمس میتوانند
حکومت را اداره کنند و
حکومت را باید به کدام یک از آنان سپرد در حالی که عدد آنان زیاد است؟
آیت الله شیرازی چنین پاسخ میدهد:
«
حکومت مشروطه با حقی که علما برای
حکومت خویش قائلند، منافات ندارد؟ زیرا این دو حق در طول یکدیگرند نه در عرض هم. به همین دلیل است که علما، خود مشروطه را پدید آوردند و به این ترتیب مسئولیت آن را تضمین کردند: «علما در مذهب
شیعه ، حق
حکومت داشته و دارند و خودشان موجد
حکومت مشروطه ایران هستند و حافظ آن و طرفدار دولت مرکزی
ایران تا حد جان نثاری میباشند.»
او تاکید میکرد:
«این طرز از
حکومت، مولود
حکومت فقهای شیعه و موجود به ایجاد آنهاست و به هیچ وجه به رغم مدعیانی که بخواهند فتنه (میان دولت و ملت) کنند از هم جدایی نخواهند داشت.»
سید نورالدین اشاره میکند که عقاید سیاسی
شیعه به گونهای است که قابل تبدل و تطور است و با شرایط مختلف میتواند سازگار باشد، به طوری که «طرز
حکومت امام و
فقیه و عدول مؤمنین در هر زمان طبق قواعد، قابل
تبدل و
تطور است و از همین جهت با هر دوره طوری میتواند ادامه حیات سیاسی و اجتماعی خود را بدهد و کهنه شدنی نیست.» در واقع
تشیع در طول تاریخ خود با شکلهای مختلفی از
حکومت کنار آمده که مشروطه نیز یکی از آنهاست.
نکتهای که
کسروی بر آن تاکید میکند، بحث
ولایت فقیه است و اینکه
فقها میخواهند قدرت سیاسی جامعه را در اختیار بگیرند. در مقابل سید نورالدین مجتهد از نسلی است که هنوز اندیشه به
قدرت رسیدن
فقها را در سر ندارد و تنها از دیدگاه نظارت و دخالت در
احکام و قوانین سخن میگوید.
آیت الله شیرازی اساس تشکیل یک ملت را
وحدت ملی آنان میداند و این وحدت را درباره
ایران بدون توجه به وحدت دینی ناممکن و از هم گسیخته میشمارد.
او در پاسخ کسروی درباره
زکات و
خمس (اگر
حکومت ادعایی
فقها، تنها از روی
فقاهت است چرا پس خمس و زکات میگیرند.) ضمن شرح زکات و آیات مربوط به آن میگوید زکات
حکمی قطعی است و جای تردید در آن نیست.
تفاوت دیدگاه کسروی با سید نورالدین در این است که کسروی تلاش میکند زکات را نوعی
مالیات رسمی
حکومت تصویر کند و گرفتن آن را توسط علما نوعی مداخله در امر
حکومت بداند، اما آیتالله معتقد است که حقیقت زکات با مفهوم رسمی مالیات فاصله دارد و مربوط به آن نیست بلکه نوعی رسیدگی دینی به
فقر است و عالم و جاهل اگر فقیر باشند، استحقاق گرفتن آن دارند. بنابراین «زکات به اصل شرع اسلام مالیات نیست.» و اگر علما آن را میگیرند، برای این است که آن را به دست فقرا برسانند.
آیت الله شیرازی درباره مشروطه معتقد است: مشروعیت دولت مشروطه که در اختیار غیر فقهاست، از سوی
فقها تامین شده است:
«
حکومت از سوی خدا سپرده به امام بوده و اکنون سپرده به ماست و ما گفتهایم که
حکومت که از سوی خدا به ما سپرده شده، به شکل مشروطه برای افراد جامعه خواستهایم که منتخبین خود را بفرستند و در تحت نظر ما بر خودشان
حکومت کنند. فهمیدید
حکومت مشروطه با
حکومت ما منافات ندارد و تناقض هم نیست.»
کسروی که مشروطه را یک نظام غربی و غیر دینی میدانست تاکید میکرد که این نظام سیاسی با
اسلام به هیچ روی سازگاری ندارد. در واقع وی
دموکراسی (به عنوان یک پدیده غربی) را با اسلام در ارتباط نمیدید. آیتالله شیرازی در آغاز از نقش اسلام RTLدر تمدن جهانی سخن میگوید و اینکه پس از طلوع
خورشید اسلام خواسته یا ناخواسته، تاریکی از جهان رخت بربست و اسلام، نقش مهمی در میان مؤمنان و هم غیر مؤمنان ایفا کرد. «هر روشنایی که در هر کجا دیده شود، از اسلام است و هر تاریکی که در هر کجا موجود است، از کوتاهی در پیروی از آن است.» در اصل،
اروپا هم در پرتو نور اسلام درخشش خود را آغاز کرده است. آنگاه یادآور میشود: در سنجش وضع اسلام و دموکراسی، ملاک قوانین و شریعت است نه رفتار مسلمانان. نکته مهم تر اینکه بحث ما در اینجا منهای
حکومت معصومان، اعم از پیغمبر و امام است. بحث ما در سازش دیانت اسلام و
مذهب جعفری با
حکومت دموکراسی پس از
پیغمبر -علیهالسّلام -و زمانی که معصوم مقتدر حاضر نباشد، است.
آیت الله شیرازی درباره ماهیت و ویژگیهای
حکومت استبدادی به تفصیل سخن میگوید و این ویژگیها را بیان میکند و بر آن است که
قرآن مجید چنین
حکومتی را با این ویژگیها
حکومت جبابره خوانده است که همه
انبیاء با آن به مبارزه برخاستهاند. ازجمله علائم
حکومت استبدادی، نبودن رشد ملی و تقوای سیاسی، عدم ظهور شرافت اجتماعی و نبود مساوات و برابری است. وی معتقد است «
حکومت مشروطه که محدود است و فعلا تشکیلات
ایران بر اوست و
فقهاء آن را برای ایران پذیرفتهاند، این ویژگیها را دارد.» به باور وی اگر به قانون اساسی درست عمل شود، ویژگیهای دولت استبدادی در وی نیست. آیتالله شیرازی هر چند
حکومت جمهوری را بر مشروطه ترجیح میداد قائل به این بود که هنوز مردم ایران آمادگی پذیرش آن را ندارند. وی در آن مقطع مشروطه را بر جمهوری ترجیح میدهد و معتقد است:
«دین اسلام و مذهب
شیعه مناسب با
حکومت دموکراسی حقیقی است.» و تاکید میکند:
«
شیعه نمیگوید: باید حتما
فقیه تکفل سلطنت و نخست وزیری کند، میگوید: «شاهی» و «نخست وزیری» و
حکومت باید طبق دین باشد و حکمش از
فقیه اخذ شود و به عهده همه مسلمانان است به نحو
واجب کفائی.»
وی برای این امر به عموم آیاتی که درباره
امر به معروف و نهی از منکر و نظایر آن است، استناد میکند. همچنین ده ویژگی دین
اسلام را بیان میکند. به نظر وی دین اسلام قابلیتها و ویژگیهای دیگری هم دارد، مثلا دین اسلام «قابل
تطور است» یعنی ممکن است چیزی به عنوان «اولی» و «طبعی» حرام باشد، ولی به عنوان «ثانوی» جایز یا
واجب شود، ازجمله، عناوین ثانویه میتوان به عسر و حرج و ضرورت و
اضطرار و
الجاء و اختلال نظام اشاره کرد. وجود آزادیهای شخصی، آزادی غیر مخل به دیگران، آزادی تجارت، آزادی
تصرف در
اموال ، آزادی
تابعین ادیان الهی و آزادی مطبوعات، رعایت حقوق زنان، رعایت حقوق
مالکیت و مسائل فرعی آن و بسیاری دیگر از ویژگیهای
حکومت در اسلام هست و دین
اسلام شاخص
اعتدال حقیقی است.
وی نکات مورد نظر خود را در پایان چنین بیان میکند:
۱. دین اسلام و مذهب
شیعه با
دموکراسی حقیقی سازش دارد.
۲. دموکراسی اروپا پس از فراموشی دموکراسی
یونان و
روم ، از دین
اسلام اخذ شده است.
۳. غیر از سنخ تشکیلات، سایر ترقیات
مدنی ، حتی ترقیات در صنایع که امروز
دنیا بر محور آن میچرخد، از اسلام و به خصوص از
جعفربن محمد -علیهالسّلام- اخذ شده است.
۴. تمام انواع تشکیلات بر اساس معنویات است، از این جهت با بودن معنویات ممکن است جامعهای پس از انحطاط، زندگی را از سر گیرد. پس یاس به هیچ وجه مورد ندارد و با کمال
امید باید مشغول عمل بود.
۵. مضرترین اجزاء جامعه آنها هستند که به منفی بافی پرداخته، حیثیات و ارکان جامعه را متزلزل میخواهند.
۱. حضرت امام خمینی -رحمةاللهعلیه- در مجلس ختم سید نورالدین شرکت کرد و گریست و موقع خروج از مجلس به بازماندگان و سید منیرالدین به این مضمون میفرماید:
«آن مرحوم استوانهای بود که شکست! »
۲. حضرت
آیتالله العظمی بروجردی فرموده بودند:
«آقا نورالدین سدی بود در برابر کفار.»
۳. حضرت
آیتالله مشکینی درباره سید نورالدین از تعبیر «انسان ساز و حیات بخش» استفاده میکند.
۴.
شهید بهشتی به فرزند ایشان مرحوم سید منیرالدین شیرازی میگوید:
«بنده شیوه مدیریتیم را از مرحوم پدرتان اخذ و اقتباس کردم. ایشان دارای صراحت لهجه بود، و نسبت به قدرتمندان با لحن تلخی برخورد میکرد و بنایش بر این بود که صاحبان قدرت را به نحوی خرد کند.»
۵. آیتالله
سید محسن حکیم خطاب به فرزند سید نورالدین میگوید:
«پدر شما از بنده جلوتر بود، منتهای مراتب ایشان به سمت شیراز حرکت کرد و بنده ماندم. اگر ایشان هم به اقامت خود در این جا ادامه میدادند، تقدمشان نسبت به ما محفوظ میماند.»
۶. آیتالله
سید محمد هادی میلانی :
«من مدت پنج سال، شاگرد پدر شما در
حکمت بودم، ولی ایشان قبل از تکمیل دروس به شیراز نقل مکان نموده و درس را رها نمود.»
۷. شیخ
محمد کاظم شیرازی :
«درس آقا ضیاء عراقی را کسی جز سید نورالدین درک نمیکند.»
۸.
آیتالله خامنهای در دیدار با فرزند سید نورالدین:
«من در سن دوازده سالگی در مقام استقبال از دو تن
قرآن خواندم: یکی
آیتالله کاشانی و دیگری پدر شما! »
در
سال ۱۳۳۵ش سید نورالدین به طور مرموزی رحلت کرد و در آرامگاه نور در خیابان احمدی شیراز به خاک سپرده شد. شواهدی هست که وی توسط عمال
حکومت مسموم شد. نقل شده است که یک روز سید نورالدین سیگاری
آتش زد و نیمی از آن را استفاده نکرده بود که حالت
سکته به ایشان دست داد و دکتر بعد از معاینه تشخیص داد که به وسیله
سم سیانور مسموم شده است.
دلایل
مسمومیت ایشان را میتوان در چند مورد زیر تصور کرد:
۱. در شب حادثه خط تلفن منزل سید نورالدین قطع و باعث شد دکترهای مورد اطمینان دیر متوجه شوند و رساندن ایشان تا بیمارستان هم زمان زیادی برد.
۲. حسین طیران سرپرست امور داخلی دفتر سیدنورالدین که شخص مورد وثوق ایشان بود، شش
ماه قبل به همان وضع مسموم شده بود.
۳. روز و شب قبل از درگذشت، چند چهره مشکوک از سوی
حکومت با تمهید مقدمات و گرفتن وقت قبلی و به حالت نیمه رسمی با آن بزرگوار ملاقات کرده بودند. میگویند که یکی از آنها که ارتشی بود، بعدها به سبب عذاب
وجدان دیوانه و راهی
تیمارستان شد.
۴. پزشکان اعلام کردند که برای دادن گزارش دقیق از علت مرگ، باید
کالبد شکافی شود، ولی با تشریح موافقت نشد و
جنازه را به خاک سپردند. حتی پزشکان میگفتند روی ناخنهای سید سیاه شده است که نشانه مسمویت ایشان بود.
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«سید نورالدین حسینی شیرازی».