سرزنش تفاخر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خداوند در
قرآن کریم تفاخر و گردن فرازی را نکوهش میکند.
گردنفرازی و
فخرفروشی ، از خصلتهای نکوهیده است.
... ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا.
خداوند، کسی را که
متکبر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد.
کلمه (مختال) به معنای کسی است که دستخوش
خیالات خود شده، و خیالش او را در نظر خودش شخصی بسیار بزرگ جلوه داده، در نتیجه دچار به کبر گشته، از راه صواب گمراه شده است، اسب را هم اگر خیل میخوانند برای همین است که در راه رفتنش
تبختر میکند، و کلمه (فخور) به معنای کسی است که زیاد افتخار میکند، و این دو صفت یعنی اختیال- خیال زدگی- و کثرت
فخر از لوازم علاقمندی به مال و جاه، و
افراط در حب آن دو است، و اگر فرموده: خدا مختال و فخور را دوست نمیدارد، برای همین است که این دو، خدا را دوست نمیدارند، زیرا قلبشان وابسته به غیر او است،
ولا تصعر خدک للناس ولا تمش فی الارض مرحـا ان الله لا یحب کل مختال فخور.
(پسرم! ) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ
متکبر مغروری را دوست ندارد.
" مختال" از ماده" خیال"، و" خیلاء" به معنی کسی است که با یک سلسله
تخیلات و پندارها خود را بزرگ میبیند.
" فخور" از ماده" فخر" به معنی کسی است که نسبت به دیگران فخرفروشی میکند (تفاوت" مختال" و" فخور" در این است که اولی اشاره به
تخیلات کبرآلود ذهنی است، و دومی به اعمال کبر آمیز خارجی است).
و به این ترتیب
لقمان حکیم در اینجا از دو صفت بسیار زشت ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعی است اشاره میکند: یکی تکبر و بی اعتنایی، و دیگر
غرور و خودپسندی است که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمی از توهم و پندار و خود برتر بینی فرو میبرند، و رابطه او را از دیگران قطع میکنند.
مخصوصا با توجه به ریشه لغوی" صعر" روشن میشود که این گونه صفات یک نوع
بیماری روانی و اخلاقی است، یک نوع انحراف در تشخیص و
تفکر است، و گر نه یک انسان سالم از نظر روح و روان هرگز گرفتار اینگونه پندارها و
تخیلات نمیشود.
ناگفته پیدا است که منظور" لقمان"، تنها مساله روی گرداندن از مردم و یا راه رفتن مغرورانه نیست، بلکه منظور مبارزه با تمام مظاهر
تکبر و غرور است اما از آنجا که این گونه صفات قبل از هر چیز خود را در حرکات عادی و روزانه نشان میدهد، انگشت روی این مظاهر خاص گذارده است.
لکیلا تاسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما ءاتـکم والله لا یحب کل مختال فخور.
این بخاطر آن است که برای آنچه از دست دادهاید تاسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد
این دو جمله کوتاه در حقیقت یکی از مسائل پیچیده فلسفه آفرینش را حل میکند، چرا که انسان همیشه در جهان هستی با مشکلات و گرفتاریها و حوادث ناگواری روبرو است، و غالبا از خود سؤال میکند: با اینکه خداوند مهربان و
کریم و
رحیم است این حوادث دردناک برای چیست؟! قرآن میگوید: " هدف این بوده که شما دلبسته و
اسیر زرق و برق این جهان نباشید".
منظور این بوده که موقعیت این گذرگاه و پلی که نامش دنیا است، و همچنین موقعیت خودتان را در این جهان گم نکنید، دلباخته و دلداده آن نشوید، و آن را جاودانه نپندارید که این
دلبستگی فوق العاده بزرگترین دشمن
سعادت شما است، شما را از یاد خدا غافل میکند و از مسیر
تکامل باز میدارد.
این مصائب زنگ بیدار باشی است برای غافلان و شلاقی است، بر ارواح خفته، و رمزی است از ناپایداری جهان، و اشارهای است به کوتاه بودن عمر این زندگی.
حقیقت این است که مظاهر فریبنده این" دار الغرور" زود انسان را به خود جذب و سرگرم، و از یاد حق غافل میکند، ناگهان بیدار میشود که کاروان رفته، و او در خواب، و بیابان در پیش.
قابل توجه اینکه در مورد آنچه از دست میرود تبدیل به" فاتکم" (ازشما فوت شده) میکند، اما در مورد مواهب و نعمتهای به دست آمده آن را به خدا نسبت میدهد و" بما آتاکم" میگوید، چرا که فوت و فنا در ذات اشیاء افتاده است، این وجود است که از
فیض خداوند سرچشمه میگیرد.
آری این مصائب شکننده تفاخر و
غرور است، لذا در پایان آیه میافزاید:
" خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۲۵۰، برگرفته از مقاله «سرزنش تفاخر»